در كلام نورانى رسول خدا از ايمان تعبير به ريشه و پايه و اصل شده است ; زيرا اگر ايمان نباشد بناى دين استوار و مستحكم نخواهد بود ، و يقيناً فتنه ها و فتنه گران ميان انسان و دين جدايى خواهند انداخت .قرآن ، انسان را در دين دارى هم چون اولياى خدا مى خواهد كه دين و عمل و اخلاقشان بر ريشه و بنيانى چون ايمان و باور و يقين قرار داشت ، و به اين سبب در برابر فتنه ها و آشوب ها و اغواگرى ها و وسوسه ها سالم ماندند ، و استوارى و ثابت قدمى نشان دادند . و اگر به جايى مى رسيدند كه حفظ دينشان در گرو نثار جانشان بود هم چون آسيه ، حبيب نجار ، ياسر ، سميّه ، ميثم تمار ، رشيد هجرى ، عمر بن حمق خزاعى ، حجر بن عدى ، و از همه برتر و والاتر اصحاب و اهل بيت حضرت حسين (عليهم السلام) ، جانشان را نثار رضاى دوست مى كردند ; و اين نثار جان كه عاشقانه انجام مى گرفت نبود مگر به سبب ايمانى كه به حقايق داشتند .ديدن روى تو و دادن جان مطلب ماست *** پرده بردار ز رخساره كه جان بر لب ماست
بت روى تو پرستيم و ملامت شنويم *** بت پرستى اگر اين است كه اين مذهب ماست
گرچه در مكتب عشقيم همه ابجد خوان *** شيخ را پير خرد طفل ره مكتب ماست
نيست جز وصف رخ و زلف تو ما را سخنى *** در همه سال و مه اين قصه ى روز و شب ماست
چرخ عشقيم و تو ما را چو مهى زيب كنار *** خون دل چون شفق و اشك روان كوكب ماست
اين كه نامش به فلك مهر جهان افروز است *** روشن است اين كه يكى ذرّه ز تاب و تب ماست
خواستم تا كه شوم بسته ى فتراكش گفت *** فرصت اين بس كه سرت خاك سم مركب ماست(1)
ايمان يعنى : باور داشتن خدا و صفات جلال و جمال او .كسى كه خدا را باور دارد ، به فرامين و قوانين و خواسته هايش گردن مى نهد .كسى كه خدا را باور دارد ، در خلوت و آشكار از زشتى و بدكارى مى پرهيزد .كسى كه خدا را باور دارد، وجود خود را مطلع الفجر اسما وصفات او قرار مى دهد.كسى كه خدا را باور دارد ، از كسب نامشروع و لقمه ى حرام و ظلم و ستم ، و دغل و خيانت مى پرهيزد .كسى كه باور دارد خدا رزاق است ، به رزق پاك او قناعت مى كند و سهم ديگران را به غارت نمى برد .كسى كه خدا را باور دارد ، در مدار عبادت و طاعت به سر مى برد ، و از اين كه سر به خاك درگاه محبوب مى سايد لذّت مى برد .كسى كه خدا را باور دارد ، به مراقبت و نظارت او نسبت به خويش در همه ى حالات توجه دارد .كسى كه قيامت را باور دارد ، از گناهان مربوط به چشم و زبان و گوش و دست و شكم و پا و شهوت مى پرهيزد .كسى كه قيامت را باور دارد ، از ترازوهايى كه براى سنجش اعمال ـ گرچه به وزن ذره باشد ـ مى نهند هراس دارد .كسى كه قيامت را باور دارد ، خود را در اين دنيا مسافر مى بيند و هم چون مسافر از مسير دنيا به آخرت سبك بار ادامه ى سفر مى دهد .كسى كه قيامت را باور دارد ، در پر كردن پرونده اش از عبادات و طاعات و خيرات مى كوشد و سعى مى كند شرّى در پرونده اش ثبت نشود .كسى كه قيامت را باور دارد ، وزين و مواظب و مراقب و سالم زندگى مى كند و از اين كه از جانب او به ديگران حتى به حيوانات زيانى وارد شود به شدت مى پرهيزد .كسى كه قيامت را باور دارد ، از شهوات حرام و لذت هاى نابه جا و نگاه هاى آلوده و اعمال ناهنجار و رفتار ناپسند ـ گرچه به قيمت از دست دادن جانش تمام شود ـ خوددارى مى كند .
برگرفته از کتاب زیباییهای اخلاق