برگرفته از کتاب بر بال اندیشه
ايمان عبارت است از معرفت و يقين قلبى و اقرار داشتن به زبان و عمل بر طبق آن ; يعنى انسان هرگاه قلبش به خداى متعال يقين داشت و مطابق آن يقين به زبان اقرار كرد و طبق آن اقرار به تنهايى ايمان نيست ، تصدق به تنهايى هم ايمان نيست ; بلكه تصديق و اقرار و عمل هر سه با هم معناى ايمان است .خداى متعال در قرآن سوره بقره آيه 58 مى فرمايد :« نيكى آن نيست كه روهاى خود را به سوى مغرب يا مشرق كنيد، آن شخص كه به خدا و روز جزا و فرشتگان آسمانى و پيامبران ايمان دارد ،از مال خويش كه آنرا دوست دارد به خويشان و يتيمان و تنگدستان و براه مانده و بيچارگان و در راه آزادى بردگان دهد ، و نماز به جاى آرد و زكات دهد و آنان كه چون پيمان بندند و به پيمان خويش وفادارند و نيز بردباران در هنگام سختى و مرض و هنگام جنگ هستند، همين كسان هستند كه راستى پيشه خود كرده اند و همچنان پرهيزكارانند » .مردى نزد اميرمؤمنان (عليه السلام) آمد و عرض كرد : مرا موعظه كن، حضرت فرمود:« از آنها مباش كه توقع دارند بدون عمل در آخرت مزدى نصيبشان شود و به واسطه آرزوهاى درازى كه دارند توبه را به تأخير مى اندازند و گناه مى كنند و مى گويند بعد توبه خواهيم كرد .درباره دنيا مانند اشخاص زاهد حرف مى زنند كه گويى اعتنا به آن ندارند ; اما عملشان مانند كسانى است كه يگانه محبوبشان دنياست . هرچه از دنيا به آنها بدهند سير نشوند و به اندك خودشان قانع نيستند ، شكر آن مقدارنعمتى كه به دستشان مى آيد نمى توانند به جا آورند .ديگران را از كار بد نهى مى كنند و خودشان كار بد مى كنند سايرين را به كار خوب امر مى كنند ; اما خودشان نمى كنند ، اشخاص نيك را دوست دارند ; ولى مانند آنها عمل نمى كنند ، گناهكاران را دشمن دارند ; ولى خودشان بواسطه گناهانى كه كرده اند از مرگ مى ترسند و باز همان گناهان را مرتكب مى شوند!!» .نيكوكارى داراى دو اصل است : اول: آن كه آدمى را به خدايش مرتبط مى سازد ; يعنى در برابرش مى ايستد و مناجات مى كند ، در اين حال عظمت خداى متعال باعث خشوع و اطمينان قلبش مى گردد و سنگينى زندگى دشوار، از دوشش برداشته با عزمى راسخ مجهز مى شود .دوم: آنكه رابطه انسان را بر اساس عواطف با هم نوعانش برقرار مى نمايد تا در سختى و بدبختى با هم شريك باشند و با تبادل عواطف و احساسات به كمك يكديگر بشتابند . بنابراين به دست آوردن ايمان در سايه عمل به اوامر حق و رابطه با خداست.
1 ـ مهمترين فرقى كه ميان « ايمان » و « اسلام » ذكر شده است اين است كه اسلام اقرار است ; امّا ايمان همراه با عمل است . بنابراين مؤمنان حقيقى كسانى هستند كه اعتقادات خود را در ميدان عمل به اثبات مى رسانند و قبل از آنكه به گفتار و زبان عقايد خود را به نمايش بگذارند و با هياهوى سخن ابراز دين دارى نمايند، در عمل و اجابت دستورات حضرت حق همّت مى گمارند.خداى تعالى در قرآن مى فرمايد :( قَالَتِ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُل لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاِْيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ ). « باديه نشينان گفتند : ما [ از عمق قلب ] ايمان آورديم . بگو : ايمان نياورده ايد ، بلكه بگوييد : اسلام آورده ايم ; زيرا هنوز ايمان در دل هايتان وارد نشده است . » .
از امام باقر (عليه السلام) نيز روايت شده است كه فرمود :« اَلاِْيمانُ اِقْرارٌ وَعَمَلٌ وَالاِْسْلامُ اِقْرارٌ بَلا عَمَل » . « ايمان اقرار ( به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر ) به همراه عمل است و اسلام اقرار بدون عمل » .كوتاه سخن آنكه عمل در سعادت انسان و رسوخ ايمان در شراشر وجود آدمى نقش مهمى را دارست . آنقدر توجه به عمل مهم است كه رسول گرامى اسلام به دختر بزرگوار خود حضرت صديقه طاهره (عليها السلام)مى گويد :يا فاطِمَةُ اِعْمَلِى لِنَفْسِكَ فَاِنّى لا اُغْنِى عَنْكِ شَيْئاً . « اى فاطمه ! براى خودت عمل كن ، كه من تو را از چيزى بى نياز نمى كنم » .طبق نص صريح قرآن كريم ، خداى متعال مى فرمايد : روز قيامت تمام حَسَب و نَسَب ها از بين مى رود :( فَإِذَا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذ وَلاَ يَتَساءَلُونَ ) . « پس هنگامى كه در صور دميده مى شود ، پس در آن روز نه ميانشان خويشاوندى و نسبى وجود خواهد داشت و نه از اوضاع و احوال يكديگر مى پرسند » .( مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ) « هر كس هدايت يافت ، فقط به سود خودش هدايت مى يابد و هر كس گمراه شد ، فقط به زيان خودش گمراه مى شود . و هيچ بردارنده بار گناهى بار گناه ديگرى را به دوش خود بر نمى دارد » .بنابراين هر كس خواستار رسيدن به حقيقت ايمان است بايد در ميدان عمل نقش آفرينى كند و از اجابت دستورات حضرت حق غافل نشود .
آتش روى بتان بر خود مزن *** ورنه از آتش گذر كن چون خليل
يا مكن با پيل بانان دوستى *** يا بنا كن خانه اى در خورد پيل
امام هشتم از پدرانش، از نبى مكرم اسلام، از جبرئيل، از خداى متعال نقل فرموده كه خداى متعال فرمود :كَلِمِةُ لااِلهَ اِلاَ الله حِصْنى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنى اَمِنْ مِنْ عِذابى . « كسى كه در منطقه ايمان وارد شد از عذاب و رنج در دنيا و آخرت ايمن خواهد بود » .
نماز
براى اين كه پرستش و توجه عبادى به خداى متعال آن خدايى كه از تمام شئون ماده منزه و به دور است ، از مرحله قلب و باطن بگذرد، و در منطقه اعمال هم وارد شود ; يعنى علاوه بر عبادت قلبى عبادت بدنى هم صورت گيرد ، هيچ چاره اى نيست مگر اين كه توجهات مخصوص قلبى با ملاحظه خصوصيات آن در قالب افعال و حركات مناسبى ريخته شده و انجام گيرند ، به عنوان مثال خضوع كامل و ذلت باطنى به صورت سجده و تعظيم و بزرگ شمردن خدا به صورت ركوع و احترام به صورت قيام و پاكيزگى و تطهير باطن به صورت وضوء و غسل مجسم گردد .تمام اين حالات ظاهر و باطن را آيين مقدس اسلام از طرف خداى متعال براى بندگان به صورت عملى جالب كه داراى روابط فردى و اجتماعى است به عنوان « نماز » تشريح كرده و از مسلمين خواسته است تا در شبانه روز در پنج نوبت نماز به جاى آورند .امام صادق (عليه السلام) فرمود : هرگاه اميرمؤمنان (عليه السلام) را دچار مشكلى مى شد مشغول نماز مى شد .مُعوِيَةَ بنَ وَهَب قالَ سَأَلْتُ اَباعَبْدِاللهِ عَنْ اَفْضَلِ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبادُ اِلى رَبِّهِمْ وَاَحَبُّ ذالِكَ اِلىَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما هُوَ فَقالَ ما اَعْلَمُ شَيْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ اَفْضَلَ مِنْ هذِهِ الصَّلوةِ اَلاتَرى اَنَّ الْعَبْدَ الصّالِحَ عِيْسَى بْنَ مَرْيَمَ قالَ وَاَوْصانِى بِاالصَّلوِةِ . « معاويه بن وهب گفت : از امام صادق (عليه السلام) سئوال كردم : بالاترين عملى كه مردم را به خداى متعال نزديك مى كند كدام است ؟ امام فرمود : چيزى بعد از ايمان مانند نماز نيست ، نمى بينى خداى متعال در قرآن از قول عيسى بن مريم بنده شايسته اش نقل مى كند كه او گفت : خداى متعال مرا وصيت به نماز نموده است » .سُئِلَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله) عَنْ اَفْضَلِ الاَْعْمالُ قالَ الصَّلاةُ لاَِوَّلِ وَقْتِها . « از نبى اكرم پرسيدند : بهترين اعمال كدام است ؟ فرمود : نماز در اول وقت » .عَن الصّادِقِ (عليه السلام) قالَ قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) لَيْسَ مِنِّى مَنِ اسْتَخَفَّ بِاالصَّلوةِ لايَرِدُ عَلَىَّ الْحَوْضَ لاوَاللهِ . « امام صادق (عليه السلام) فرمود : رسول الله (صلى الله عليه وآله) فرمود : از من نيست كسى كه نسبت به نماز سهل انگارند; به خدا سوگند! روز قيامت كنار حوض بر من وارد نخواهد شد » .قالَ الرِّضا (عليه السلام) اَلصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقِىٍّ. « امام هشتم فرمود : نماز نزديك كننده پرهيزكاران به خداى متعال است » .قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) اَلصَّلاةُ عَمُودُ الدِّينِ . « رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: نماز ستون دين است » .
روزه
تمام افراد بشر، در آرزوى سعادت جاودانى هستند ; اما عده اى از راه آن منحرف شده و راهى را كه به سوى فنا و بدبختى است انتخاب كرده اند و در درياى غفلت غوطهورند . اينان نمى دانند كه خوشبختى و بدبختى در نهاد همه كس از روى اختيار نهفته شده است ، هر كس مى تواند به وسيله غفلت ، دروغ ، ريا ، تقلب ، ناپاكى و فساد، خود را گرفتار طوفان بدبختى گرداند ; اما خوشبختى گنجى است كه بدون رنج ميسر نمى شود و چون آهوى وحشى است كه به اندك غفلتى از آغوش آدمى فرار مى كند .كسانى كه اوقات گرانبهاى خود را بيهوده بگذرانند ، كسانى كه هزاران كار زشت از آنها سرزند ، ناگفته واضح است كه چون كرم ابريشم تار بدبختى را به دور خود مى تنند . عجيب اينجاست كه آن هنگام كه خود را در دام بلا گرفتار ديدند از روزگار شاكى و از ديگران ناراضى مى شوند و گناه خود را به گردن ديگران مى نهند ، نمى دانند كه از ماست كه برماست!!براى شكستن حصار فساد و بدبختى ، خداى متعال مقرر فرموده كه از دوازده ماه سال ، افراد مسلمان، يك ماه آن را روزه بگيرند تا يكى از درهاى خوشبختى به روى آنها بازگردد .كسانى كه معناى رمضان و حوادث و خصايص آنرا خوب درك كرده اند، يك نوع الهام جان بخشى از آن مى گيرند كه عبارت از نقطه آغاز يك آهنگ سفر روحانى است .در اين ماه مؤمن ، خود را از زندگانى تاريك مادى خلاصى داده و قدم به دايره يك زندگى روشن مى گذارد .از تيره گى ها و اندوه دنيا فارغ شده و به لذتى سرگرم مى شود كه در آن هيچ دردى را احساس نمى كند . هر روز خود را با عبارت: « خدايا براى تو و به فرمان تو روزه مى گيريم » آغاز كرده و با جمله « خدايا براى تو و به فرمان تو افطار مى كنيم » آنرا به پايان رسانده و در بقيه اوقات نيز بهره وافى از دعا و تلاوت قرآن و نماز توجه به مقام ربوبى خواهد داشت .قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : لِلصّائِمِ فَرْحَتانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ الاِْفْطارِ وَفَرْحَةٌ عِنْدَ لِقاءَ رَبِّهِ .« نبى مكرم اسلام فرمود: روزه دار دو خوشحالى دارد: هنگام افطار و هنگام ملاقات با پروردگار » .قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : مَنْ صامَ شَهْرُ رَمَضان اِيْماناً وَاحْتِساباً وَكَفَّ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ وَلِسانَهُ عَنِ النّاسِ قَبِلَ اللهُ صَوْمَهُ وَغَفَرَلَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ وَاَعْطاهُ ثَوابَ الصّابِرينَ .« پيغمبر اكرم فرمود: كسى كه ماه رمضان را روزه بگيرد ، به خاطر ايمان و احتسابش نسبت به خداى متعال و گوش و چشم و زبان خود را از آزار مردم حفظ كند ، خداى متعال روزه او را قبول مى كند و گناهان دور و نزديكش را مى بخشد و ثواب صابران را به او عطا مى كند » .
حج
يكى از اركان بزرگ اسلام و طلب هاى پروردگار حج است . آنكس كه اين فريضه بزرگ راترك كند، هنگام مردن او را مخير مى كنند كه يهودى يا نصرانى از دنيا برود .خلاصه تارك حج در آستانه و مرز كفر قرار دارد .مسلمانان جهان به قصد انجام اعمال حج ، يك كنفرانس جهانى با يك جمعيت فشرده ، بر اساس يگانگى و بندگى خدا تشكيل مى دهند و در سايه همين اجتماع در ميان آنها برادرى و اتحاد ايجاد مى شود . برنامه حج پايه هاى يك نهضت جهانى را از قديمترين زمان كه مسلمانان دعوت خدارا لبيك گفته اند به خواست خدا ، تا آخر نيز اجابت خواهند كرد ، پى ريزى مى نمايد .حج در حقيقت يك نوع جهاد مالى و بدنى است و در يك كلام مى توان حج را جهاد معنوى دانست .مسلمين در ايام حج به حرم اَمْن خدا قدم مى گذارند تا با سر و پاى برهنه ، فارغ از آلودگى ها ، پروانهوار گرد كعبه مقدس طواف كنند . مى روند تا در مقام پيشواى موحدين ابراهيمى نماز گذارند و در برابر خداى يكتا سر بر خاك نهند . مى روند تا شعائر الهى را بزرگ بدارند و هروله كنان جاه و جلال و تعيّنات زندگى را در درگاه باعظمتش فرو ريزند ; تعيّناتى كه حصارى محكم برگرد دل هاى آنان كشيده و از خالق مهربانشان دور نگاهداشته است . مى روند تا عهد بندگى و اطاعت خود را تجديد كنند . مى روند تا اعلام كنند كه مال و جاه و همه پيوندهاى زندگى قربانى فرمان خداست . مى روند تا از مظاهر شرك و نفاق و آيين جهل و تفرق اظهار انزجار نمايند .آرى! حج بپاخاستن موجود ضعيف و بى مقدارى است كه در برابر بى نياز مطلقى به پا خيزد و گِرد خانه اش بسان عاشق واله اى كه خانه محبوب را يافته طواف كند .حج بپاخاستن و گرويدنست ، كه مسلمين در عرفات چون سربازانى قوى و استوار و فداكار مى ايستند و گرد خانه خدا طواف عهد و پيمان به جا مى آورند اين بپاخاستن و گرديدن آخرين سير بنده مؤمن به سوى پروردگار است ، و اين دو به منزله دو ركن اساسى اسلام است . مسلمانان در طواف خانه خدا ، مطامع ، شهوات و تمايلات خود را در اين راه سركوب مى كنند و عنان هوى و هوس خود را به دست عقل و ايمان مى سپارند .همه كس و همه چيز حتى حيوانات وحشى و حشرات ، از گزند آنان در امان است و بالاخره از ارضاى غرايز خود ، سر از مجادله و انحراف اجتناب نموده و پاك و منزه با اراده اى قوى و روحى مالامال از معرفت الهى باز مى گردند .مى روند تا در كنار برادران مسلمان خود ، از هر ملت و قوم قرارگيرند و با لباس يكسان بدون تجمل در يك حال و در يك محيط عبادت كنند و در صف واحد سر تعظيم در مقابل خداى متعال فرود آرند و جبين برخاك نهند .مى روند تا از حال يكديگر مطلع شوند و قدرت و عظمت اسلام و جمعيت مسلمين را مشاهده كنند، و در جهان پر آشوب ، خود را تنها احساس نكنند و از موفقيت هاى علمى ،اخلاقى ،مادى و صنعتى هم كيشان خود و از مصايب آنان آگاه شوند، و در بازگشت ، محيط خود را با گزارش سفر تحت تأثير قرار داده و همه را با اين احساس آشنا سازند . در انجام اين اعمال كه خواسته هاى خداست تمام منافع به سوى انسان و در سرپيچى از آن ، تمام زيان به او برمى گردد .
طلبكار دوم : پيغمبر اسلام
هركس سرّ مقدس عالم را در نهاد خود مى يابد و در باطن امر ، به خداى متعال قرار دارد ; اگرچه به صورت ظاهر انكار كند .
اگر سئوال شود اين دستگاه نظام آفرينش را چه كسى خلق نموده و پيدايش ماده اصلى از چيست ؟ جوابى جز اين داده نخواهد شد كه رشته اين عالم از مبدئى سرچشمه مى گيرد كه تمام شدنى نيست و فنا و زوال ندارد .پس هر كسى اقرار و اعتراف دارد ، يا لااقل در باطن امر عقيده مند است كه براى جهان و موجودات آن ، پروردگارى است كه خلقت و اداره كردن اين مملكت پهنار و به دست اوست .خلاصه اين كه تمام افراد بشر ذاتاً به اين عقيده پاى بندند و گاهى اين عقيده چنان در انسان قوى مى شود كه اثرات آن ظاهر گشته و در مقام عمل هم متوجه او شده و دست زارى به طرف او دراز مى كند .براى اين كه توجه به مبدأ در بشر ارادى و هميشگى باشد ; يعنى انسان جز ذات او چيز ديگرى اراده نكند و نيت خود را از تمام آلودگى ها پاك كرده و براى او خالص گرداند ، افرادى از طرف حق برگزيده شده اند كه بشر را به ياد حق آورده و همان چيزى كه فطرت بشر خواهان اوست در مقام عمل هم متوجه او نمايد و حق را مراد و مقصود زندگى گرداند . اين افراد كه پيامبران الهى بودند ، اول آنها حضرت آدم و آخرين آنان محمّد بن عبدالله (صلى الله عليه وآله) بوده كه نبوت به او ختم شده و آيين مقدسش تا روز قيامت براى بشر كافى است .نبى مكرم اسلام گوهرى بود كه دست قدرت ، او را در عاليترين معدن هستى پرورش داد، و نهال وجودش را باغبان آفرينش با آب فضيلت و تقوى سرسبز و سيرآب ساخته بود .هنگام بعثت او جهان در درياى آشوب غرق بود و بشر بويژه مردم عرب در آتش فجور مى سوختند .براى نخستين بار كه فرشته سعادت اين آيه آسمانى را كه « خداى يگانه را بپرستيد تا رستگار شويد » به نيروى خدا در فضاى خاموش گيتى طنين انداز ساخت ، معلوم است كه مردم با چه وضعى با او روبرو شدند .ولى روح استقامت كه بر بالاى مقاصد و اهداف مقدسش آشيانه داشت ، از سنگباران قوم و زبان بدگوى دشمن ، ترك آشيان خود نگفت .آرى! او آن مرد آسمانى و آن رجل الهى و آن آيه رحمت ربانى ، مردم را دعوت كرد تا از دروغ گويى ، دشنام ، ظلم ، جنايت ، تقلب ، خيانت ، دزدى ، آدمكشى ، كم فروشى ، بى عفتى ، بى عصمتى ، فساد ، قمار ، شرابخوارى ، رباخوارى ، غارتگرى ، سوء اخلاق ، بپرهيزند و به درستى ، فضيلت ، حريت ، آدميت ، عفت ، عصمت ، پاكى ، مهربانى ، مواسات ، برادرى ، دوستى ، صلح ، صفا ، يگانگى ، يكرنگى ، عزت ، صميميت ، واقعيت ، شجاعت ، سخاوت ، روى آورند ، كه هر يك از اين صفات داراى شرحى مفصل است .اينها و هزاران نوع از نمونه هاى فضيلت هدف نبى اكرم را تشكيل مى داد كه با اين صحنه ها هرگز آيين او كهنه نخواهد شد .بر روح پاك تواناى محمد (صلى الله عليه وآله) آفرين باد كه بر آسمان فضايل درخشيدن گرفت، و آثار انبياى گذشته را در پرتو همّت خيره كننده خود پنهان ساخت .نبى مكرم اسلام با تعليمات مقدس قرآن مجيد، در وحشتكده حجاز بهشت عشق و آشنايى به وجود آورد، و آن ريگزار سوزان و تفتيده را به نام بزرگترين و عاليترين مدارس علم ، به جهان معرفى فرمود .محمد (صلى الله عليه وآله) به دنبال تمام پيامبران به دنيا آمد و پيشاپيش همه پيامبران قرار گرفت و فرمان برترى خويش را با امضاى خداى متعال دريافت كرد .
چند درخواست
قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) :اُنْصُرْ اَخاكَ ظالِماً اَوْ مَظْلُوماً اِنْ يَكُ ظالِماً فَارْدُدْهُ عَنْ ظُلْمِهِ وَاِنْ يَكُ مَظْلُوماً فَانْصُرْهُ. « نبى اكرم فرمود : برادر خود را چه ظالم باشد و چه مظلوم يارى كن . اگر ظالم است او را از ظلم باز دار و اگر مظلوم است او را يارى كن و نصرت ده » .قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) :اِنَّ اَحَبَّ النّاسَ اِلَى اللهِ تَعالى يَوْمَ الْقِيامَةِ وَاَدْناهُمْ مِنْهُ مَجْلِساً اِمامٌ عادِلٌ وَاَبْغَضَ النّاسَ اِلَى اللهِ تَعالى وَاَبْعَدَهُمْ مِنْهُ اِمامٌ جائِرٌ. « رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : محبوبترين مردم و نزديكترين مردم به پروردگار در قيامت رهبر عادل و دشمن ترين و دورترين آنها حاكم ستمكار است » .قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) :عنْ شَدّادِبْنِ اُوس قال: دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللهِ فَرأيتُ فِى وَجهِهِ ماساءَنِى، فَقُلتُ: مَاالَّذىِ بكَ ؟ فَقالَ اَخافُ على اُمَّتِى الشِّركَ فَقُلتُ اَيُشرِكُونَ مِن بَعدِكَ؟ فقال اَما اِنَّهُم لاتَعبُدونَ شَمساً وَلا قَمراً وَلا وَثَناً وَلا حَجَراً وَلكِنَّهُم يَراؤُنَ بِاَعمالِهِم وَالرِّياءُ هُوَ الشِّركُ. « شدادبن اوس مى گويد : بر رسول خدا وارد شدم ، در چهره اش آثار ناراحتى ديدم كه مرا نيز ناراحت كرد، عرض كردم : چرا ناراحتيد ؟ فرمود : از شرك ورزيدن امتم مى ترسم ، گفتم : آيا پس از شما آنها شرك مىورزند؟ فرمود : آگاه باش! آنها خورشيد ، ماه ، بت و سنگ نمى پرستند و لكن در عمل ريا مى كنند و ريا همان شرك است » .
طلبكار سوم : اهل وعيال
حس غريزه جنسى كه به منزله ابزار زندگى محسوب و هر فردى از افراد بشر آنرا داراست ، به هر يك از دو جنس مرد و زن اجازه داده ( بلكه لازم شمرده ) كه وقتى به حد رشد رسيدند و اين حس در آنها به فعليت رسيد ، همسرى براى زندگى خود انتخاب نمايند تا شريك زندگيشان باشد و در تمام حالات پست و بلند روزگار دست از هم برندارند و چون همسر خود را در گرفتارى و شكنجه روزگار ببيند او را دلدارى داده و تسلى خاطر او را فراهم نمايد و اين وظيفه بيشتر به عهده زن است ; چرا كه آفريدگار جهان خلقت زن را براى پرورش بنى آدم و تفقد بيچارگان و درماندگان آفريده و غريزه رأفت را در آنان بيشتر قرار داده ; امّا مرد را براى نبرد زندگى خلق فرموده و هر يك را بر فطرت خود سرشته است .
نخستين و مهمترين مؤسسه در جامعه انسانى محيط خانواده است . بنياد جامعه كوچك خانواده و پيدايش افراد آن بازناشويى زن و مرد برقرار مى شود .محيط خانواده مؤسسه پر قيمتى است كه تمام افراد بشر آنجا تربيت مى شوند و در اين محيط كوچك است كه آنها را به منظور محبت و برابرى و خيرانديشى براى تحمل عواقب تمدن انسانى مهيا مى سازند . خانواده مؤسسه اى است كه گردانندگان آن از صميم قلب دوست دارند افراد نيك و صالح از خود به يادگار گذارند .اساساً انسان مسئول اعمال خويش است ; امّا به حكم ارتباط افراد جامعه ، نسبت به يكديگر ، نمى توان افراد جامعه را مستقيماً مسئول اعمال ديگران ندانست .آيا فرزندى كه نادان و بى تربيت بار آمده مسئوليتش متوجه مربى او نيست ؟ بديهى است كه بى انتظامى خانواده را مردم منتسب به رئيس خانواده مى دانند .خلاصه هركس نسبت به حوزه اى كه در آن مى تواند بيشتر اعمال نفوذ كند مسئوليت دارد .از آيات اوليه قرآن اين آيه مكى است كه مى گويد :( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الاَْقْرَبِينَ ) . و همچنين :( قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً ) . بنابراين حقيقتى را كه نمى توان انكار كرد اين است كه خانواده ريشه اصلى تمدن بشرى است و صحت و سلامت تمدن وابسته به سلامت اين ريشه است ; از اين جهت مى بينيم اسلام از ميان تمام مسائل به آن اهميت بيشترى داده و قوانينى وضع كرده كه سازمان خانوادگى را بر اساس صحيح و محكمى استوار سازد .از نظر اسلام يگانه مرحله صحيح معاشرت ، در ميان زن و مرد اين است كه از طرفى تأثيرات عوامل مختلف در جهان خلقت بويژه تأثيرات غذايى از نظر ظاهر و باطن ، بر احدى پوشيده نيست سلامت بودن غذا از نظر بهداشتى ضامن صحت بدن و از نظر حلال بودن ضامن سلامت روح است .اين مسئله يعنى تهيه خوراك حلال بر عهده مدير خانواده است ; زيرا خاندان هر كسى واجب النفقه آن فرد است ، پس بر پدر خانواده لازم است كه براى زن و فرزند خود غذاى حلال را فراهم آورد تا اين غذا بر نورانيت روح آنان بيفزايد و از آوردن غذاى حرام بپرهيزد كه غذاى حرام باعث كسالت و تنبلى روح از عبادت حق است و اين سستى در عبادت و اطاعت براى جامعه بزرگتر كه از خانواده تشكيل شده است عواقبى خطرناك دارد .
طلبكار چهارم : نفس اماره
طبيعت بشر از نظر بُعْد حيوانى، سركش ، خودخواه ، شهوتران و متعدى است . با آنكه استعداد هزار گونه ترقى را دارد و آماده تربيت و فراگرفتن دانش است ، جهالت و غفلت او را از آشنايى با استعدادهاى پنهان خود بازداشته است ، او هيچ گاه تكليف خود را ندانسته ; ولى آنچه طبيعى اوست جلب نفع و دفع ضرر است . از براى احراز برترى و تأمين سود و قدرت بر دفع زيان ، به تمام وسائل متوسل مى شود و چون نيرومند باشد همان نيرو را وسيله تعدى و دست اندازى به حقوق ديگران قرار مى دهد . به همين جهت است كه اين موجود عجيب كه بالقوه هم فاسد است هم مصلح ، هم دانشمند است هم جاهل ، هم خيرخواه است هم بدخواه ، هم مهربان است هم بى رحم ، بايد در تحت تربيت قرار گيرد و راهنمايى شود .منظور از اين راهنمايى اين است كه پرده جهل ، ظلمت و غفلت از برابر او برداشته شود تا به مصالح خود آشنا گردد و وظيفه خود را نسبت به خالق و خلق بداند .در اصطلاح علم اخلاق هوس حركت اضطراب انگيزى است كه در نفس انسان نسبت به موضوعى حادث شده است و شخص هوسناك را آرام نمى گذارد . مانند حب ، بغض ، عشق ، كينه ، خشم و خلاصه آنكه هر دم هوسى داشته باشد بوالهوس خوانده مى شود و بوالهوس و بى قرار قادر نيست حتى يك قدم رو به كمال بردارد .شرط عمده سير كمالى ، آرامش خاطر است و تا هوى و هوس باقى است آرامش خاطر ميسر نيست و عقل بر نفس حكومت ندارد .كودكان از آغازين روزهاى تولد داراى خوى مادى و حيوانى هستند و مى توان گفت هوس بر آنها حاكم است ; بنابراين بايد آنها را مراقبت كرد كه آن امور مادى و هوى و هوس در وجودشان رسوخ نكند و هوسناك بار نيايند .زن نيز طبعاً مغلوب هوس است و چون جزيى از مرد است به صورت ديگر داراى هوى و هوس است ; بنابراين بايد به وسيله تعليم و تربيت آن غريزه سركش را به اطاعت از دين و عقل درآورد .در هر حال براى بقاى اجتماع و ايجاد سلامت و امنيت بر تمام افراد انسان لازم است از اداكردن طلب طلبكار چهارم خوددارى كنند ; زيرا دعوت اين طلبكار جز به سوى تباهى و فساد چيز ديگرى نيست .از نبى اكرم نقل شده است كه دشمن ترين دشمنان نسبت به انسان « نفس اماره » است . جلوگيرى از شهوات غلط را خداى متعال از نظر جزا با بهشت برين برابر دانسته است ، آنجا كه مى فرمايد :( وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى ) . « و اما كسى كه از مقام و منزلت پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است ; * پس بى ترديد جايگاهش بهشت است . » .تمام معصيت ها و نافرمانى ها به وسيله نفس اماره و تحريك آن انجام مى پذيرد كه با عامل بازدارنده مذهب و اعتقاد به حق مى توان از خطرات آن جلوگيرى كرد .