هنگامى كه در شهر بصره ستمكارى به نام برقعى خروج كرد ، گروه زنگيان و اوباش گرد او جمع آمدند . روزى دخترى علوى تبار را گرفتند و آوردند تا با وى درآميزند و دامن عفتش را لكه دار كنند . دختر چون خطر تباهى ديد به برقعى گفت : مرا نجات ده تا دعايى به تو بياموزم كه شمشير بر تو كارگر نيفتد ! برقعى گفت : بياموز . دختر گفت : تو چه دانى كه دعا مستجاب مى شود يا نه ، پس نخست بر من امتحان كن . آن گاه دعايى خواند و بر خود دميد ، سپس برقعى با ضربتى سخت شمشيرى بر دختر نواخت كه در جا كشته شد !! برقعى دانست كه هدف دختر حفظ عفت و پاكدامنى خود بوده است .كسى كه فرشتگان را باور دارد و مى داند كه گروهى از آنان به نام كرام كاتبين و رقيب و عتيد مأمور حفظ و ثبت اعمال او چه در خلوت و چه در آشكار هستند ، از هر گناه و ستمى و از هر معصيت و ظلمى و از هر كژى و انحرافى كه با قلم آنان در پرونده ى انسان ثبت مى شود مى پرهيزد ، و در همه ى شؤون زندگى قدم به پاكى برمى دارد ، و سخن به حق مى گويد ، و گوش وقف شنيدن علم مى كند ، و چشم از نامحرمان مى پوشد ، و دست جز در عبادت و خدمت به خلق به كار نمى گيرد ، و شكم جز از حلال سير نمى نمايد ، و قدم جز به حق برنمى دارد ، و شهوت جز در مسير پاكى مصرف نمى كند .كسى كه قرآن را به عنوان وحى باور دارد ، همه ى امور خود را با آن هماهنگ مى كند ، حلال و حرامش را رعايت مى نمايد ، با آياتش بيمارى هاى فكرى و روانى خود را معالجه مى كند ، و از آن چشمه ى فيض شفا مى جويد ، و آن را دستورالعمل زندگى خود قرار مى دهد ، و از آن منبع نور و رحمت و هدايت به عنوان ميزان تشخيص حق و باطل استفاده مى كند .كسى كه پيامبران را باور دارد كه از سوى خدا براى هدايت انسان مبعوث شده اند ، در مكتب آنان زانو مى زند و از هدايت آنان پيروى مى كند و همه ى روش و منش آنان را اسوه و سرمشق خود قرار مى دهد و در امور دنيا و آخرتش به آنان اقتدا مى نمايد .
برگرفته از کتاب زیباییهای اخلاق