عاشق وارستهاى مىگويد : يكى از بندگان حق كه در سواحل شام به عبادت مشغول بود شنيدم كه اين سخنان را مىگفت خداوند بزرگ را بندگانى است كه با كمك نور او ، نسبت به حضرت او به شناختى رسيدهاند كه از آن شناخت تعبير به يقين مىكنند ، دامن همت به كمر زده به خاطر اين كه قصد او دارند به اميد آن كه نظر محبّتى به آنان افكند ، اندوه و سختى را به هر صورت كه باشد تحمل كنند ، روزگار خود را در غم او مىگذرانند ، با بسيارى غم و اندوه در آرامش و آسودگىاند ، دنيا را به چشم محبّت نمىبينند ، توشه و بهره آنان از دنيا هم چون توشه مسافر است .از آزمايشها در ترسند ، ولى به سوى آن در شتابند ، اميد نجات از مهالك را دارند و لحظهاى از زارى و تضرّع آسوده نيستند .
زهر چه غير يار استغفر اللّه
زبود مستعار استغفر اللّه
دمى كان بگذرد بىياد رويش
از آن دم بىشمار استغفر اللّه
زبان كان تر به ذكر دوست نبود
زشرّش الحذار استغفر اللّه
سرآمد عمر و يك ساعت زغفلت
نگشتم هوشيار استغفر اللّه
جوانى رفت و پيرى هم سرآمد
نكردم هيچ كار استغفر اللّه
نكردم يك سجودى در همه عمر
كه آيد آن به كار استغفر اللّه
خطا بود آنچه گفتم آنچه كردم
از آنها الفرار استغفر اللّه
زكردار بدم صد بار توبه
زگفتارم هزار استغفر اللّه
شدم دور از ديار يار اى فيض
من مهجور زار استغفر اللّه
خونهاى خود را براى خشنودى مولاى خود نثار مىكنند ، هميشه آخرت را در پيش نظر دارند ، آنچه را بايد بشنوند ، به گوش دل مىشنوند ، چون آنان را ببينى گويى لب بسته و پژمرده حالتاند ، درونشان از غم عشق دوست مجروح است ، دلهاشان محزون و بدنهاشان لاغر است و ديده آنان گريان ، در امور دنيوى چنان سبكبالند كه احتياج به همراه و كمك ندارند ، از دنيا به موادّ لازم قناعت كرده و از لباس به پوشاكى كهنه و ساده ، سكونتشان در محلاّت خراب و بىاهل است ، از منازل دنيايى درگريزند و تنهايى را از معاشرت با مردم كه باعث قطع رابطه انسان با حقّند گريزانند .شب را به كاردهاى بيدارى مىكشند و اعضاى شب را به خنجر رنج در عبادت جدا مىكنند ، اندرونشان از تهجّد در درازى شب مجروح است ، از بىخوابى سرشان گردآلود است ، با كوشش و زارى در پيوندند و به هنگام انتقال از دنيا به آخرت تند روند .
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی
منبع : پایگاه عرفان