قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

زكات

ايمان به معنايى كه در سطور گذشته توضيح داده شد عامل نقش بستن جود و سخا در وجود انسان است .انسان هنگامى كه در پرتو ايمان و باور ، خود و همه چيز را مال خدا بداند و براى خويش ذره اى مالكيت قائل نباشد و فقط خدا را مالك بداند و بس ، از پرداخت زكاتى كه به منزله ى شاخه ى درخت دين است و فرمان اكيد خداست امتناع نخواهد كرد ، بلكه با طيب خاطر و رضامندى كامل و عشق و علاقه موارد زكات را از مالش جدا مى كند و به محلهايى كه خدا به آن دستور داده است مى رساند(1) و از اين كه با اين عمل به عبادت و اطاعت برخاسته خوشحال مى گردد .مؤمن نه فقط از ثروت مادى ، بلكه از هر نوع ثروتى كه در اختيار دارد ـ چه مادى و چه معنوى ـ زكات مى پردازد : زكات گندم و جو ، گاو و گوسفند و شتر ، طلا و نقره ، خرما و مويز ; زكات علم ، زكات قدرت ، زكات آبرو ، زكات قلم ، زكات قدم و . . . .( وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ) .و از آنچه روزى آنان كرده ايم انفاق مى كنند .زكات امور مادى ، پرداختنش در محل هاى تعيين شده است و زكات علم تعليم آن به امت است ، زكات قدرت عدالت ورزى و انصاف است ، زكات آبرو حلّ مشكلات مردم با كمك گرفتن از ديگران است ، زكات قلم نوشتن كتاب و مقالات بيدار كننده است ، زكات قدم دنبال كار خير رفتن و عيادت بيمار و تشييع جنازه ى مؤمن و رفتن نزد دانشمندان و انديشمندان پاك نهاد است .اقرار قلبى و زبانى نسبت به حقايق ايمانى وفاى عملى مى طلبد . كسى كه با قلب و زبان مى گويد : لا إله إلاّ الله كه تفصيلش اين است كه من اقرار دارم الله كه مستجمع جميع صفات كمال است آفريننده ى جهان هستى و ربّ و مالك آن است ، و رحيم و غفور و ودود و قدير و عظيم و كريم و رزاق و . . . است ، بايد اين اقرار با وفاى كامل عملى توأم شود و وفاى به آن در مرحله ى قلبى اين است كه :لاَ يَبْقَى لِلمُوَحِّدِ مَحبُوبٌ سِوَى الفَرد الوَاحِد.براى اقرار كننده به توحيد محبوبى جز خداى يگانه نماند .و همه ى محبت ها ـ محبت به پدر و مادر و زن و فرزند و مال و ثروت ـ شعاع آن محبت باشد . يعنى همه را به خاطر خدا بخواهد و همه را براى خدا دوست داشته باشد ، و محبت آنان در قلب به گونه اى نباشد كه ميان انسان و محبوب حقيقى اش ـ حضرت حق ـ حائل شود .و وفاى آن در مرحله ى عملى اين است كه مال و ثروت و وجود خود را براى حضرت حق هزينه كند ، و به تعبير قرآن مجيد خود را فروشنده ، و مال و وجودِ خويش را جنس ، و خدا را خريدار ، و بها و قيمت را بهشت بداند :( إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ . . . ) .يقيناً خدا جان و اموال مؤمنين را در برابر اين كه بهشت براى آنان باشد از آنان مى خرد .كسى كه در اين داد و ستد وارد نشود ، و از پرداخت مال و جانش به خدا دريغ ورزد ، ملتزم به شؤون ايمان نشده و قدم در حوزه ى وفاى عملى نگذاشته و از نظر ايمان و دين فردى ناقص است .اگر بگويد : به پروردگار محبت دارم و به آن ذات يگانه عشق مىورزم ، در گفتارش صادق نيست ; زيرا چون محبت به جان و مالش از محبت به خدا زيادتر است ، ميان او و اجراى فرامين خدا مانع و حجاب شده ; پس به معناى واقعى محبّ خدا نيست و وفاى عملى ندارد ، و علاوه بر اين آلوده به بخل است و از نعمت سخا در محروميت است .

برگرفته از کتاب زیباییهای اخلاق استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه