قزوين، مسجد النبى دهه اول صفر 1384
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
هر مؤمنى مانع مؤمنى از رسيدن به مالش شود، در حالى كه به آن نيازمند است، به خدا قسم از طعام بهشت نچشد و از رحيق مختوم ننوشد. قرآن مجيد و روايات سفارش اكيد دارند كه بدهكار تنگدست را مهلت دهيد، تا در زمان وسعت كار و وسعت مال دين خود را ادا كند. «وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» از مهمترين نعمت هايى كه خداوند مهربان به انسان عنايت فرموده، نعمت با عظمت عمر است. روايات ما به دنبال آيات قرآن، از نعمت عمر به سرمايه، رأس المال و مايه تجارت تعبير كرده اند.
اين نعمت، همانند ديگر نعمت ها، شكر مخصوص به خود را دارد، چون هر نعمتى از نعمت هاى الهى، شكر ويژه اى دارد. شكر اين نعمت به اين است كه در دو برنامه يا دو مسير هزينه شود. در صورت هزينه شدن اين نعمت در اين دو راه، انسان به تعبير كتاب خدا، با تجارتى ارتباط پيدا مى كند كه داراى چند سود بسيار مهم است كه بعد از ذكر مقدمات لازم، از صريح آيات قرآن كريم، به آن چند سود اشاره خواهد شد.
يكى از اين دو راه، عبادت است، البته نه به معناى نماز و روزه تنها، بلكه به معناى هر كارى كه به فرمان خدا انجام گيرد و مطابق با خواسته پروردگار عالم باشد و راه ديگر نيز هزينه شدن در خدمت به بندگان خداست، كه اين خدمت نيز شؤون مختلفى دارد. خدمت به خلق فقط به اين نيست كه انسان گرسنه اى را سير كند، يا برهنه اى را بپوشاند. البته اين نيز خدمت است، اما بالاترين خدمت به بندگان خدا، خدمت معنوى است؛ كسى كه بتواند شخص گمراهى را نجات بدهد، بى راهى را به راه بياورد، در چاه ضلالت افتاده اى را نجات دهد. يا خدمت همانى است كه خدا در قرآن مجيد مى فرمايد: اهل و عيال خود را از دچار شدن به آتش دوزخ حفظ كنيد: «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا»
اين خدمت بسيار بالايى است كه انسان به شكلى زندگى كند و طرزى با خانواده رفتار كند كه آنها علاقه مند به حقيقت، حق، انبيا و اولياى الهى شوند و در حدّ خودشان- با كمك انسان- در حصار حفاظت از آتش دوزخ قرار بگيرند. اين نيز نوعى خدمت است كه خدمت بسيار بالايى است.
تواضع در قبال حق
اگر عمر در راه خدا هزينه شود؛ بدنى، مالى، جانى، اخلاقى، تواضع كردن در برابر حق و امثال اين ها، عبادت است. وجود مبارك حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام از قول لقمان حكيم نقل مى كنند كه:
لقمان به فرزندش نصيحت مى كرد، به او مى فرمود: «تَوَاضَع لِلحَقّ» «3» در مقابل حق، فروتن باش! كسى كه در مقابل حق فروتن نباشد، فرد دوم ابليس مى شود. گناه او چه بوده است؟ ايستادن در برابر حق. فرمانى حكيمانه پروردگار عالم فرمانى حكيمانه صادر كرد و عمل مثبتى را از او خواست، كه در برابر حضرت آدم عليه السلام تواضع كند، اما خدا در قرآن مجيد مى فرمايد:«أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ» از تواضع خوددارى و گستاخى كرد؛ و در برابر حكم پروردگار عالم، گفت: «خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»
تو به من كه مقام بالاترى دارم، مى گويى كه به يك موجود خاكى تواضع كنم؟ با پروردگار بحث و جدال كرد. زبان درازى كرد. اما مرد و زنى كه در برابر پروردگار نرم، فروتن و متواضع هستند، مانند شما كه تواضع خود را با عمل نشان داديد؛ پروردگار از شما نماز واجب خواسته است، مى خوانيد. روزه خواسته، مى گيريد. حج خواسته، مستطيع باشيد، انجام مى دهيد. عبادت مالى خواسته، انجام داديد. همين حالت تواضع، عبادت است. اين كه كسى به پروردگار مهربان عالم نرمى نشان دهد، سينه سپر نكند، از انجام امر الهى خوددارى نداشته باشد، با خدا صاف و صادق باشد، خود همين ها عبادت است، عبادتى دايمى، چون مادامى كه در اين حال است، تا آخر عمر براى او عبادت محسوب مى شود.
خوشا آنان كه دايم در نمازند بهشت جاودانى جايشان بى
نه اين كه دايم رو به قبله هستند و نماز مى خوانند، نماز، تواضع در برابر پروردگار است. خود همين حال دايم، عبادت دايم مى شود: «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»
اين معناى عبادت است؛ عبادت بدنى، مالى، اخلاقى. وقتى كه عمر انسان در اين مسير هزينه شود، به تعبير خدا در قرآن مجيد: دارد تجارت مى كند. چه نوع تجارتى؟ تجارتى كه در سوره مباركه فاطر مى فرمايد:
«تِجرَةً لَّن تَبُورَ» اصلًا به كسادى، ضرر و زيان نمى خورد، چون يك طرف اين تجارت كه خريدار جنس و پرداخت كننده قيمت است، پروردگار عالم است؛ خزانه بى نهايتى دارد كه هر چه از اين خزانه خرج مى كند، كم نمى شود: «لاتنقص خزائنه».
هدايت خلق، تجارت پرسود
راه ديگر كه خدمت به عباد خداست، باز دريچه ديگرى از تجارت است كه بالاترين آن، هدايت گمراه است؛ قرار دادن خانواده و مردم در حصار حفاظت از آتش فرداست. قيمت اين خدمت به خلق، براى كسى معلوم نيست، چون شما به آيات قرآن كه مراجعه كنيد، مى بينيد كتاب خدا، از قول تمام انبيا نقل مى كند كه به دستور پروردگار به امت خود فرمودند: «وَ مَآ أَسَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ» ما در مقابل اين كار، خدمت و زحمتى كه براى
هدايت شما كشيديم، هيچ مزدى نمى خواهيم، چرا؟ چون همه افراد تا قيامت جمع شوند، بخواهند مزد ما را بدهند، نمى توانند: «إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ» آن كسى كه مى تواند در برابر اين خدمت ما پاداش بدهد، خداست و پاداش ما بر عهده اوست. خداى متعال نيز آنچه را كه بر عهده گرفته است و در كتاب هاى آسمانى خود وعده داده است كه بر عهده من است، ندار و فقير نيست كه از زير بار عهده اش در برود. تخلف در وعده نيز ندارد.
خدا در قرآن مى فرمايد: راستگوتر از خدا و صادقانه تر از قول او در اين عالم چه قولى است؟ «وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا» ما در خيلى از آيات مى بينيم كه پروردگار عالم، خيلى از برنامه ها را بر عهده خودش گرفت و انسان ها، انبيا و ملائكه اش واگذار نكرده است: «وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»
هيچ جنبده اى نيست، مگر اين كه روزى او بر عهده من است. روزى همه را قرار داده است. اما دزد، رشوه گير، غاصب يا دولت هاى ستمگر مى برند، اين بازى ها بر روى زمين است، به عالم معنا مربوط نيست. چون درباره عالم معنا مى فرمايد: «وَ فِى السَّمَآءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ»
مقدار روزى و هر چه كه به شما وعده داده ام، در لوح محفوظ و علم من ثبت است. البته در بُعد معنوى نيز همين طور است. «على الله رِزْقُها» در بعد معنوى نيز هست. خدا اين را نشان داده است. دانشمندان ظالم و بى دين نيز مى گويند: كره زمين گنجايش پذيرش پنجاه برابر انسان هاى فعلى را دارد كه همگى داراى زندگى نسبتاً مرفهى باشند. چرا عده اى گرسنه ماندند؟ چون ستمگران آنها را گرسنه نگهداشته اند. نه اين كه انبار روزى پروردگار كم بياورد، چون خدا به اندازه توليد روزى مى كند. روزى پنجاه برابر جمعيت فعلى قابل گرفتن از زمين و آسمان است. اين ظلم و ستم ها و اين موانع، به خاطر اهل زمين است، كارى به وجود مقدس خدا ندارد. ما موجود تازه اى در زمين هستيم، خيلى قديمى نيستيم، خيلى از موجودات قديمى هستند، نوشتند مورچه ها بيش از بيست ميليون سال است كه در زمين دارند زندگى مى كنند و نسل آنان نيز نابود نشده است، چون نسل به نسل، روزى خود را خوردند، زندگى كردند و بعد به نسل بعدى تحويل داده اند.
اتمام حجت خدا توسط بندگان خاص
من اين آيات را با توضيح آن بيان مى كنم كه به مسأله يقين بيشترى بشود و اطمينان خاطر پيدا كنيم و به اعمال مثبت خود مانند هزينه كردن عمرمان در عبادت و خدمت به بندگان خدا دلگرم تر باشيم: «وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ» كسى كه حركت خود را به طرف خدا و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله جهت مى دهد، هر قدمى كه برمى دارد، مطابق با خواسته پروردگار و پيغمبر صلى الله عليه و آله است. در عالم حركت زياد است. گاهى كسى كل حركت خود را به طرف پول جهت مى دهد و گاهى كل حركت خود را به طرف لذت بدنى، مقام، شهرت و مانند آن جهت مى دهد. خدا در قرآن مى فرمايد: هر كس حركت خود را به طرف خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله جهت بدهد. در هر زمانى اين جهت دادن، شدنى است. خيلى عجيب است كه بهترين عباد خدا در بدترين زمان ها و در ميان بدترين مردم به وجود آمدند، چون كه هميشه حجت خدا بر ديگران تمام باشد. خداى متعال در قرآن، از كسى تعريف مى كند كه سوره اى را به نام او نازل كرده است. در سوره مؤمن او كارمند عالى رتبه دربار فرعون بوده است، اما همين آيات را ببينيد خداى متعال از اين انسان چه تعريفى مى كند. در آلوده ترين دربار، مملكتى پر از فساد، بدترين زمان ممكن، در ميان شريرترين مردم و بدترين دربار، پاك ترين انسان نشو و نما مى كند، چون زندگى خود را به طرف خدا و پيغمبر زمان خود جهت داد. يا سوره مباركه كهف، ببينيد از اصحاب كهف چه تعريفى مى كند. در يكى از بدترين زمان ها، در ميان مردم شرير و در چارچوب دربارى فاسد، اين ها به اولياى خدا تبديل مى شوند و چقدر پروردگار به اين ها بها مى دهد كه سيصد و نه سال خواب آنان را طولانى مى كند و نمى گذارد بدن آنان بپوسد و حيوان ها به آن غار حمله كنند و آنان را بخورند. خداوند در قرآن مى فرمايد: اين ها خواب بودند، براى اين كه بدن آنان نپوسد، مانند مريض هايى كه مدتى طولانى روى تخت هستند، آنها را جا به جا مى كنند، تا آن قسمت از بدن آنها زخم نشود. پروردگار عالم مى فرمايد: من اين ها را به راست و چپ حركت مى دادم تا بعد از سيصد و نه سال كه بيدارشان كردم، بدن آنها نپوسد. به اين ها خيلى بها داده است، چرا؟ چون زندگى خود را به طرف خدا جهت دادند و با پيغمبرى برخورد نكردند. در قرآن كريم از مردان و زنانى اسم مى برد، يا به آنها اشاره مى كند كه در بدترين روزگار، و در ميان بدترين مردم، بهترين انسان شدند تا كسى در فرداى قيامت، عذر زمانه، مردم بد و در محاصره دو هزار كانال ماهواره بودن را ارايه ندهد.
عذر بيهوده اهل گناه
تمام اين گناهانى كه مى بينيد، در تاريخ سابقه دارد، نه رباخورى جديد است، نه زناى محصنه، نه رابطه با نامحرم، نه دزدى، نه قتل، اين ها قبل از ما نيز بوده است. من نمى دانم بين زمان حضرت ابراهيم عليه السلام تا زمان پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله چقدر فاصله زمانى بوده است. اما در قرآن مجيد مى خوانيم: در كنار منطقه زندگى حضرت ابراهيم عليه السلام شهرى بوده است. زمان زنده بودن ايشان، اين قهرمان توحيد، انسانى كه او را در آتش انداختند تا بسوزانند. در زمان اين انسان، خداوند براى شهر ديگرى پيغمبرى را مبعوث به رسالت مى كند، فقط براى اين كه پرونده ازدواج مرد با مرد را ببندد: «أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرّجَالَ شَهْوَةً مّن دُونِ النّسَآءِ» اين حرف حضرت لوط عليه السلام به مردم شهر خود بود: شما حق زنان را پايمال كرديد، زنان را بى شوهر گذاشتيد و مرد با مرد، جوان با جوان ازدواج مى كنيد؟ اين عمل قبلًا بوده است. چيز جديدى نيست كه ما تعجب كنيم كه چرا در آمريكا و انگلستان قانونى است. مشروب از روزگار قديم بوده، تاريخ آدم كشى نيز براى زمانى است كه خدا انسان را تازه آفريده بود، كه قابيل، هابيل را به خاطر حسادت كشت. آدم كشى، حسودى، مال مردم خورى، زنا، ازدواج دو هم جنس، اينها بوده، چيز جديدى نيست.
رگ رگ است اين آب شيرين و شور در خلايق مى رود تا نفخ صور
فقط گناهان به صورت عكس، فيلم و ماهواره نبوده است كه آن نيز دارد كهنه مى شود. چيز جديدى نيست كه كسى خودش را ببازد، بى دين شود و خدا، پيغمبر، پول حلال، مسجد و محراب را رها كند و در قيامت بگويند: چون فشار زياد بود، ما نتوانستيم تحمل كنيم. اين فشار در قديم نيز بوده است و زمان شما با قديم فرقى نكرده است. اما در ميان همين زمان هاى شرّ و مردم شرير، مردان و زنانى پيدا شدند كه زندگى خود را به طرف پروردگار و دين خدا جهت دادند. روزى در جبهه ديدم جوانى آمد و گفت: من مرخصى مختصرى گرفتم و تازه از جبهه آمدم، دوباره مى خواهم بروم. خيلى جوان نورانى و آراسته اى بود. گفتم: كجا تشريف داريد؟ گفت: جايى نيستم، هوا كه خوب است، گاهى در كوچه مى خوابم و گاهى در مسجد. گفتم: مگر خانه نداريد؟ گفت: خانه خيلى خوبى داريم. گفتم: پس چرا به آنجا نمى روى؟ گفت: چون در خانه ما پدر و مادرم مشروب مى خورند، فيلم هاى بد مى بينند، نماز نمى خوانند، دين ندارند، لقمه پاك نمى خورند. بعد رفت و شهيد شد.
وعده حق به مهاجرين الى الله
خدا در قرآن، درباره اين گونه از مردم كه در دل اين همه فساد، نسبت به خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله زندگى خود را جهت دادند، مى فرمايد: «وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» اين «على الله» به زبان فارسى يعنى به گردن من است. خدا مى فرمايد: پاداش كسانى كه به طرف من و پيغمبر صلى الله عليه و آله جهت گيرى دارند، بر عهده خود من است. خدا خلف وعده ندارد. وقتى عمر در دو مسير عبادت و خدمت هزينه مى شود، دربِ تجارتى با منافع ابدى، جاويد، خالد و هميشگى باز مى شود و انسان در ارتباط با آن منافع جاويد، از لذّت ها- نه يك لذت- برخوردار مى شود كه قابل بازگو كردن نيست. حتى شعاع بخشى از آن لذت هاى را در اين دنيا نصيب او مى كنند؛ لذت از خدا، انبيا، اعمال، عمر و عبادت. اين لذت ها شعاعى از آن لذت هاى بى نهايت است. پيرمرد هشتاد ساله اى بود كه خيلى سخت راه مى رفت. به او گفتم: چرا اين قدر اوقات تلخى مى كنى؟ گفت: هوا را نگاه كردم- در كثرت چراغ ها به نظر مى زد كه صبح صادق دارد طلوع مى كند- گفتم: مگر چه چيزى را از دست دادى؟ گفت: دارم دق مى كنم كه من هشتاد سال است كه نماز شبم ترك نشده، اما امشب اين نماز از دست من رفت. وقتى به او گفتم: هنوز دو ساعت به اذان صبح مانده است، از خوشحالى داشت پر مى زد. اين لذت ها را به آدم مى چشانند كه واقعاً از عبادات لذت مى برد. از زحمات، كار كردن، رسيدگى به خانواده. كسل، غصه دار و رنجيده خاطر نيست. پير كه مى شود، باز براى عبادت و خدمت سر حال است
پايكوبان، دست افشان مى روم تا بر سلطان خوبان مى روم
شعاعى از آن لذت هاى بى نهايت را به آدم مى چشانند:«فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيًما»
غير از اين كه پاداش اين ها بر عهده خودم است، در پرونده آنان نيز گناهى را نمى گذارم بماند. همه را مى آمرزم و رحمتم را نصيب آنها مى كنم. اين پاداش براى زمانى است كه عمر در دو راه هزينه مى شود؛ عبادت و خدمت، كه انسان را به تجارتى با سودهاى بى نهايت وصل مى كند.
غارتگران سرمايه عمر
اما اگر عمر در معرض غارت شيطان، شهوت، هواى نفس و مخصوصاً رفيق بد و دوست ناباب برود، البته دوست كه نه، از تنگى قافيه مى گويند دوست، دشمن ناباب است و الا اگر دوست باشد، اين همه به آدم ضربه نمى زند كه دنيا و آخرت آدم را به باد دهد. اگر عمر در تصرف اين چهار عنصر (شيطان، شهوت، هواى نفس، همنشين ناباب) قرار بگيرد، انسان دچار خسارت هايى مى شود كه الى الابد قابل جبران نخواهد بود.
اگر صد و بيست چهار هزار پيامبر عليهم السلام نيز در كنار اين خسارت ديده، جمع شوند، خدا در قرآن مى فرمايد: «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفعَةُ الشفِعِينَ» براى آنان سود و فايده اى ندارد. و باز خدا در قرآن مى فرمايد: «وَمَا لَهُم مّن نصِرِينَ» در اولين و آخرين و در قيامت، حتى يك نفر نيز پيدا نمى شود كه اين ها را يارى كند. داد مى زنند، ناله مى كنند، دست دراز مى كنند و كمك مى خواهند، ولى خدا به آنان مى فرمايد:
«وَمَا لَهُم مّن نصِرِينَ» چون همه ارتباط خود را با او قطع كرده است؛ با خدا، انبيا، اوليا و ائمه عليهم السلام.
اين ها تنها با يك منبع گره خوردند كه جهنم است. آن كسانى كه به طرف خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله جهت گيرى مى كنند، از همه اين چهار منبع خطر؛ شيطان، شهوت، هوى و دوست بد، دست مى كشند. چون اين ها بعد از اين جهت گيرى و لذت بردن، به طرف آنها كشيده نمى شوند و جواب هاى خوبى در برابر آنها دارند. يكى از جواب هاى آنان اين است كه سعدى به صورت شعر درآورده است:
آب حيات منست، خاك سر كوى دوست گر دو جهان خرّميست، ما و غم روى دوست
دوست به هندوى خود گر بپذيرد مرا گوش من و تا به حشر، حلقه هندوى دوست
گر متفرق شود، خاك من اندر جهان باد نيارد ربود، گرد من از كوى دوست
گر شب هجران مرا، تاختن آرد اجل روز قيامت زنم، خيمه به پهلوى دوست
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
منبع : پایگاه عرفان