قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نفس و هفت مرحله آن

تمام بدبختی‌هايى كه در دوره حيات گريبانگير بشر بود، علّت ومنشأيى جز هواى نفس نداشته است.

مسئله نفس در مباحث عرفانى از مباحث محورى است ، چرا كه عرفان در تمام مسائلى كه مطرح مى كند تزكيه و تصفيه نفس را مورد توجّه قرار مى دهد .كسى كه نفس سركش را رام نكرده و غرايز و شهواتش را با برنامه هاى الهى مقيّد ننموده و از خود نگذشته و روى دل به جانب قبله حقيقى نكرده ، نمى تواند عارف باشد .تهذيب و تزكيه نفس از اهداف عمده و اساسى انبياى الهى بود .تمام بدبختى هايى كه در دوره حيات گريبانگير بشر بود ، علّت ومنشأيى جز هواى نفس نداشته .از صاحب نفس شريره نمى توان توقّع خير داشت و اگر خيرى هم از او صادر شود به دايره حبط كشيده مى شود .نفس مهذّب و تزكيه شده در آخرت آراسته به چهار سرمايه عظيم و ابدى مى شود :

1 ـ علم بدون جهل ،
2 ـ ثروت بدون فقر ،
3 ـ عزّت بى ذلّت ،
4 ـ حيات بى موت .

آراستگى نفس به اين چهار برنامه آخرتى از ماده فلاح كه در قرآن جهت تزكيه نفس به كار رفته استفاده مى شود ، چنان كه راغب اصفهانى در « المفردات » متذكّر شده است . وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا .و به نفس و آن كه آن را درست و نيكو نمود ، * پس بزه كارى و پرهيزكارى اش را به او الهام كرد . * بى ترديد كسى كه نفس را [ از آلودگى پاك كرد و ] رشد داد ، رستگار شد .از اهمّ وظايف انسان كه بايد گفت : در رأس وظايف است ، مخالفت با خواسته هاى غير مشروع نفس است كه در آثار اسلامى از اين مخالفت تعبير به جهاد اكبر شده .عاشقان حق و ارادتمندان يار و سالكان طريق عشق ، تا زنده بودند از شرّ نفس در وحشت بودند ، تا جايى كه بزرگمردى مانند رسول اسلام صلى الله عليه و آله در دعاهاى خود به پيشگاه محبوب عرضه مى داشت :نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنا .پناه مى برم به خدا از بديهاى نفس خودمان .راستى در صورت آلوده بودن نفس به رذايل و اسير بودن به دست انواع گناهان مى توان دعوى محبّت حضرت او را اعلام داشت ؟! مى توان خود را بنده و مؤمن به او معرّفى كرد ؟!عارفان عاشق براى نفس هفت منزل شمرده اند كه بايد براى رسيدن به مقصود ، به درجه نهايى آن كه حالت مرضيّه بودن است رسيد .

 

1 ـ نفس امّاره

در اين مرحله ـ چنان كه در سوره يوسف آيه 53 بدان اشارت رفته ـ نفس حيوانى در زندگى انسان غلبه كامل و سلطه شديد دارد . با بودن حالت امّارة بالسّوء ، نفس ناطقه به هيچ وجه نمى تواند رخساره ملكوتى خود را تجلّى دهد . در اين گونه مردم جز آثار حيوانيّت و بهميّت سر نمى زند . همه كارها و حركات و سكنات انسان در اين مرتبه نشانى از طبيعت حيوانى است و نفس او هميشه به شرارت و بدى امر مى كند .انسان آلوده به گناه بايد بداند هنوز دچار نفس امّاره است و تغذيه نفس با گناه همراه با خسارت ابدى است .انسان در اين مرتبه پايين ، فرق زيادى با حيوان ندارد و بلكه در پاره اى خصوصيّات از حيوان پست تر است .اين نفس امّاره خطرناك امروزه در اكثريّت مردم روى زمين و حتّى در ميان ملل متمدّن كه غرق هوسرانى و مادّه پرستى هستند نفوذ و غلبه دارد .انسان سالك در اين مرحله بيش تر با غلبه كردن به قوّه هاى حيوانى و مادّى جسم سر و كار دارد و بايد آن ها را براساس قواعد الهى رام كند .

 

2 ـ نفس لوّامه

در اين مرحله كه آيه دوم سوره قيامت به آن اشاره دارد ، قواى عقلى كم كم شروع به نشو و نما مى كند و انسان بيدار شده ، ميان كارهاى نيك و بد تميز مى دهد و يك حسّ درونى در دل او پيدا مى شود كه او را از ارتكاب بدى مى ترساند ، ولى اين امر درونى هنوز ضعيف است و تأثير سنگينى ندارد ، آنچه هست اين است كه پس از ارتكاب هركار بدى يك نوع پشيمانى حاصل مى شود.ولى آن هايى كه مراقب نفس خود هستند و سبب حقيقى بى قرارى دل خود را مى فهمند ، شروع به مذمّت كردن نفس مى كنند .اين توبيخ و ملامت از نفس حيوانى سر نمى زند بلكه صداى نفس ناطقه و يا روح ملكوتى است كه انسان را دعوت به كسب فضيلت مى نمايد .اين كه اغلب بزرگان دين و اولياى مبين و عرفاى آگاه گوشه نشينى و اشتغال به مناجات و نماز و روزه و دورى از زندگى روزانه را براى چند ساعت توصيه نموده اند ، فقط براى اين بوده كه انسان لحظاتى به خود آيد و از وساوس نفس حيوانى آزاد و فارغ شود و تحريك هاى خارجى را فراموش نمايد و آتش حرص ها و شهوت هاى خود را مدّتى خاموش سازد تا بتواند آن نداى آسمانى روح را از درون خود بشنود .سالك در اين مرحله نيز بايد به رام كردن ومطيع نمودن همان حس ها و نيروهاى نفس مشغول شود .

 

3 ـ نفس ناطقه يا متفكّره

در اين مرحله قوّه تفكّر و تميز در نفس انسانى بخوبى ظهور كرده و نشو و نماى محسوسى پيدا مى كند .البتّه قدرت نفس در اين مرحله نتيجه و مزد كوششى است كه انسان نسبت به تربيت نفس و تهذيب و تزكيه آن داشته :وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ .و كسى كه [ در راه خدا ] بكوشد فقط به سود خودش مى كوشد .اين سه مرحله نخستين براى سالك دوره غلبه و تسلّط بر نفس است و وظيفه او مراقبت و هدايت و بلكه گاهى جنگ با نفس مى باشد .در اين مراحل بايد سينه را به سختى ها و زحمت ها و رنج هاى فراوان سپر ساخت ، ولى به اين معنا بايد يقين داشت كه هيچ رنج و دردى بى سود و بدون مكافات نمى ماند .در اين رنج ها و كوشش ها مقصود كشتن نفس نيست ، بلكه رام كردن او و انداختن قوايش در مجراهاى جديد صالح سودمند و علوى است ، به طورى كه همه هوس ها و حس ها با الهام گرفتن از وحى ، خادم قلب پاك و اراده عقلى و الهى نفس ناطقه شوند .

 

4 ـ نفس عاقله يا ملهمه

در اين مرحله قوّه تعقّل نشو و نماى كامل و با قوه اراده عقلى تجلّى و ظهور مى كند .در اين مرحله فقط عقل حكمفرما گشته و به وسيله اراده عقلى نيز احكام و اوامر عقل در همه شؤون زندگى جارى خواهد گشت : وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا .و به نفس و آن كه آن را درست و نيكو نمود ، * پس بزه كارى و پرهيزكارى اش را به او الهام كرد .اين دوره را بنابر آيات گذشته از اين رو مرحله نفس ملهمه مى توان ناميد كه در نفس سالك ، نخستين بار پرتو الهام ربّانى نورپاش مى گردد .اين مرحله چهارم از آنجا كه برزخى است در ميان سه مرحله اول و سه مرحله بعد ، از اين رو به موجب قانون تكامل و برزخيّت داراى اشكال و صور و قواى هر دو طرف بالا و پايين مى باشد .در اين مرحله قواى سفلى و حيوانى آخرين درجات قوّت و زور خود را به كار خواهند برد تا موقعيّت خود را نگاهدارى كنند و از اين حيث هم در دل سالك كه مشغول تزكيه نفس مى باشد ، عصيان ها و انقلاب ها و طوفان هاى بسيار قوى و بلكه خونى سر مى زند ، ولى بالاخره قواى پست و فرودين حيوانى و آمال و هوس هاى خود پرستانه نفسانى ، مغلوب انوار قاهره قواى علوى معنوى گشته ، ظلمت جهالت و غفلت مغلوب نور معرفت و فضيلت خواهد شد .چون اين حقيقت در دل عارف ظهور كرد ، با نور الهام و سكوت و آرامش ، مشام جان او از فيض آسايش درونى و استراحت وجدانى كه نتيجه پيروزى بر نفس حيوانى است برخوردار خواهد گشت و لذّت غلبه بر نفس را خواهد چشيد .انسان سالك در اين مرحله از تزكيه نفس ، كم كم شروع مى كند به چيدن ميوه شيرين زحمت ها و كوشش ها و ناكامى ها و رياضت ها و مقاومت ها كه با متانت و توكّل و ايمان تحمّل نموده است . وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا .و كسانى كه براى] به دست آوردن خشنودى] ما [ با جان و مال ]كوشيدند ، بى ترديد آنان را به راه هاى خود [ راه رشد ، سعادت ، كمال ، كرامت ، بهشت و مقام قرب ]راهنمايى مى كنيم .از اين تاريخ عملاً وارد مراحل بالاتر گشته ، واقعيّت آن همه حقايق را كه درباره مقام و حالات گوناگون تزكيه نفس ، مانند مكاشف و الهام و جذبه و ذوق و اشتياق شنيده بود ، حالا از روى عمل و يقين احساس مى نمايد و قوّت قلب و قوّه توكّل و ايمان و اعتمادش بر الطاف و فيوضات و هدايت پروردگار روز به روز قوى تر مى گردد .

 

5 ـ نفس مطمئنّه

در مرحله چهارم ، با وجود تكامل يافتن قوّه تعقّل و اراده عقلى ، باز زندگى انسان خواه فردى خواه اجتماعى ، بكلّى از خطا و گناه آزاد نخواهد ماند ، چون كه قواى نفسانى و حيوانى بكلّى ريشه كن نشده و به عبارت درست تر تبديل به قواى روحانى نگشته و هنوز خام و نارس اند .از اين رو در اكثر اوقات ، همان قواى حيوانى سر خود را بلند كرده و اظهار حيات و زور و قدرت خواهند نمود .اين حال در زندگى عارف سالك بارها پيش مى آيد و گاهى اوقات او را گرفتار وحشت و حيرت و نوميدى مى سازد ، وى راهبران بينادل كه اين تجربه ها را پشت سر گذاشته اند ، از پيدايش اين احوال ما را آگاهى و دلدارى داده اند . پس در اين حال و در اين گونه برگشت ها و تنزّل هاى ناگهانى نبايد دل از دست داد و نوميد و مضطرب گرديد ، بلكه بايد به مراقبت افزود و با جان و دل آن حادثه هاى ناگوار و حال هاى پر اضطرار را پذيرفت و به رفع آن ها كوشيد ؛ زيرا كه شرط سلوك و مقتضيات تزكيه نفس همين است .ولى در اين مرحله كه نفس عنوان صفت مطمئنّه به خود مى گيرد ، طورى در مقام خويش استوار و پا فشار و برقرار خواهد بود كه ديگر ترس لغزيدن و پايين افتادن و مغلوب هوس ها و فريب هاى نفس حيوانى و گرفتار وساوس شيطانى شدن باقى نخواهد ماند .آسمان حياتش بكلّى از ابرهاى قواى منفى آزاد گشته ، شاهد دلرباى روح ملكوتى با كمال عظمت و شكوه و جلال مانند آفتاب جهانتاب جمال كبريايى و نورپاش خود را در آن آسمان پاك و صاف تجلّى خواهد داد و آيينه دل غيب نماى عارف بكلّى صاف از زنگ هوس هاى نفسانى گشته ، مظهر جلوه هاى روح سبحانى
خواهد گرديد .در اين مقام است كه جنگ با نفس خاتمه مى يابد و نفس حيوانى رام و فرمانبر گشته ، عارف از زنجير هوس ها و تحريك ها و هيجان هاى شديد نفسانى آزاد مى شود و حتى بدن هم پيرو اراده الهى شده بار سنگينى بر وى نمى شود ، بلكه يك راهوار باربردارى مى گردد .

 

6 ـ نفس راضيه

اين مرحله مقام عشق و وادى هولناك رضا و تسليم است . در اين مرحله نفس انسانى به محك امتحان سنجيده و در بوته مصائب درونى و روحى در آتش شك و شبهه و تزلزل و بيم و اميد كه آن ها را مغلوب كرده بود يك بار ديگر گداخته خواهد شد تا بكلّى صافى و خلوص خود را ثابت كند و پايدار سازد .بنابراين ، اين مرحله مقام فداى نفس و ميدان جانبازى است ، نفس ناطقه انسانى بايد اثبات كند كه شايسته لطف و محبّت روح ملكوتى و سزاوار عنايت و فيض جبروتى و لاهوتى شده است و در راه عشق خدايى براى فدا كردن هر چيز و حتّى زندگى خود نيز حاضر و بلكه مشتاق است .اين مقام عرصه عشقبازى مجازى نيست بلكه در اينجا با جان بايد به طور حقيقى بازى كرد و حتّى هزاران جان را فداى نام و عشق محبوب بايد ساخت و پاى كوبان و رقصان به پاى دار بايد شناخت .در اينجاست كه ديگر فرقى بين مشيّت آفريدگار و اراده بنده او نخواهد ماند و انسان از روى معرفت حقيقى اجرا كننده اراده بلكه يارى دهنده اجراى نقشه آفرينش و تكامل جهان خواهد گشت .اين مرحله از يك طرف مقام فداى نفس و تسليم و رضاى محض است و از طرف ديگر نيز موقع تجلّى انوار كشف و الهام و وصال است . در اين مقام سايه جدايى و پرده ناتوانى ديگر وجود ندارد ؛ زيرا كه نور عشق و معرفت سرتاسر زندگى باطنى و ظاهرى عارف را فرامى گيرد و او خطى جز در رضاى حق و تسليم شدن به اوامر و اراده او نمى بيند و نمى شناسد .در اين مقام وصل در زير شعله آتش جانسوز عشق خدايى ، همه نيروهاى مخالف و اضداد طبيعت گداخته و با هم درآميخته مبدّل به قوّه هاى زندگى بخش مى گردند .

 

7 ـ نفس مرضيّه

اين مرتبه بالاترين و آخرين مقام كمال نفس انسانى است ؛ اين مرتبه مقام وصل و يگانگى نفس ناطقه با روح ملكوتى است .در مرحله ششم رضا و خرسندى از طرف عاشق بود ، ولى اين عاشق از رضاى معشوق به طور كامل مطمئن نبود . و فقط آثارى از خرسندى محبوب را گاهى احساس مى نمود ، ولى در اين مقام هفتم اطمينان قلبى براى نفس ناطقه حاصل مى شود ، بدين جهت نفس در اين مرتبه مرضيّه خوانده شده است ، به اين معنى كه خداوند نيز رضاى خود را از نفس ناسوتى اظهار و عشق خود را به وى اثبات و اعلام مى نمايد .در اين مقام ، نفس ناطقه با يقين عينى و بلكه با حقّ اليقين مى داند و مى فهمد كه عشق از دو طرف بوده ، يعنى محبوب نيز پا بسته مهر او بوده است ، لكه او شوريده تر از اين مجنون ناسوتى است، چنان كه در حديث قدسى آمده: اى فرزند آدم ! من دلباخته توام و اين براى تو پنهان است ، پس تو هم دلباخته من باش .آرى ، در اين مقام ، پرده از روى آن سرّ مخفى كه آفريدگار آشفته آفريده خود است ، از پيش چشم عارف برداشته مى شود .از عارفى عاشق نقل شده كه گفته : سى سال خدا را مى طلبيدم ، چون بنگريستم او طالب بود و من مطلوب !!احساس و ادراك اين لطف كه واصل به مقام هفتم هر روز و هر ساعت و بلكه هر دم در دل خود ذوق آن را خواهد چشيد ، خود بزرگ ترين حظّ روحانى و فيض آسمانى و شادى جاودانى است .در اين مقام است كه نفس ناسوتى نداى «أنت الحبيب وأنت المحبوب» از خود مى شنود و بلكه شركت در صفات محبوب مى كند ، چه در اين مقام اراده و آرزوى هر دو عاشق و معشوق يعنى نفس ناطقه و حق يكى شده است .البتّه براى رسيدن به مرحله نهايى كه مرتبه هفتم است بايد دو توشه برداشت : يكى اراده و ديگر عمل ، آن هم عمل به قواعدى كه تنها از طريق انبيا و امامان عليهم السلام به ما رسيده است .در اين سير و سفر پيروى كردن از دستورهاى غير خدا و مكتب هاى عرفانى دست پخت بشر عين گمراهى است و نه اين كه آدمى را به جايى نمى رساند ، بلكه در وادى هلاكت انداخته و عمر را ضايع مى سازد .

برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه