قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

كبر، عامل سقوط انسان‏

هيچ وقت شخص متكبر كه كبر او از آلودگى هاى نفس او است- تسليم خواسته هاى خدا نمى شود كه اعضا و جوارح خود را وارد عمل صالح كند. قرآن مجيد در اين زمينه روانكاوى شگفت آورى كرده است: «إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخشِعِينَ»
مسائل الهى بر دوش ها انسان ها بسيار سنگين است، نمى خواهند زير بار آن بروند، مگر آن كسانى كه نسبت به حضرت حق، درونى فروتن، خاكسار و متواضع دارند. اگر اين بيمارى ابليسى- كبر- در درون كسى باشد، در عين دانستن، تسليم خدا نخواهد شد؛ يعنى مى داند كه خدا امر مى كند و سرپيچى از امر او معصيت است و مى داند كه نتيجه اصرار به اين سرپيچى، جهنم ابدى است، ولى با وجود دانستن باز خود را در اين راه مى اندازد، فقط به خاطر همان تكبّر در مقابل حضرت حقّ كه؛ من نيز براى خودم كسى هستم، كسى نبايد به من امر و نهى كند. اين، بيمارى است. من براى خودم كسى هستم؟ چرا انبيا اوامر خدا را راحت قبول و عمل مى كردند؟ چون هيچ كدام بيمارىِ «من براى خودم كسى هستم» را نداشتند، همه خود را مملوك يك مالك مى دانستند، به عبارت ساده تر: همه خود را كارگر يك كارفرما، يك سرمايه دار غنىّ، عظيم و بى نهايتى چون خدا مى دانستند و در اين كارگرى نيز مى دانستند كه بناى عظيم انسانيت را با مصالحى كه قواعد تربيت است، مى سازند. از اين كارگرى لذت مى بردند، چون عناصر ساختن ارزش بود. كار را ارزش مى ديدند. عناصر ارزشى را مى گرفتند و با بدن، نفس و عقل به كار مى بستند و در نهايت از بچه متولد شده از مادر، مانند حضرت ابراهيم، يوسف، موساى كليم الله و مسيح عليهم السلام درست مى شد. اين را مى ديدند و مى دانستند، پس چرا نسازند؟ چرا بايد وارد بيدار و بينا وارد كار نشوند؟ زحمتى نيز حس نمى كردند.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه