قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ديدن چهره‏هاى الهى‏

وقتى به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض مى كنند: با چه كسانى رفاقت كنيم؟ سه خصوصيت براى رفيق بيان مى كنند. باب معاشرت و رفاقت خيلى مهم است. قرآن مجيد و روايات، افقى بسيار نورانى در برابر ما باز كرده اند كه فوق العاده مهم و تماشايى است. من در طول دو سال به دنبال اين آيات و روايات بودم، و كتابى به نام «معاشرت» را تأليف كردم كه مى توانند مؤمنان راه و روش رفاقت و معاشرت را در آن كتاب بيابند.
اين روايت در آن كتاب آمده است كه سه ويژگى را حضرت مى فرمايد:
نخست اين كه:«يُذَكّركُم اللّهُ رُؤيَتُهُ» وقتى او را مى بينيد، شما را به ياد خدا بيندازد. در او را خدا را ببينيد.
دنباله حكايت ملاقات ميرزا جوادآقا
گفت: درب را زدم. درب را باز كردند، گفتم: آقا تشريف دارند؟ گفتند: براى نماز آماده شده اند و الان روى جانماز رفتند. داخل تشريف بياوريد. آهسته كه صداى پاى من شنيده نشود آمدم و پشت سر ايشان ايستادم كه نماز ظهر را با او بخوانم. هنوز تكبيرة الاحرام را نگفته بودند و در مقدمه ورود به نماز، اين آيه شريفه را خواندند:«وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّموَ تِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا» «وجه» يعنى همه وجودم؛ روح و قلب و عقل من باور كردند. اين آيه را كه مى خواند، گويا داشت خدا را مى ديد. مانند سيل از محاسن ايشان اشك روى لباس ايشان مى ريخت و بعد دو دست خود را بلند كردند:
احرام گرفته ام به كويت             لبيك زنان به جستجويت
من براى بدن خودم نماز نمى خوانم، حال خدايا! دوست دارى در قيامت مرا به جهنم ببرى، ببر. آن چيزى كه براى من لذت دارد، خواسته توست. بخواهى به جهنم نيز مى روم و صدايم درنمى آيد. راستگوترين انسان فرمود:«فهَبَنِى يا الهى و سيّدى و مُولاى و رَبّى صَبرتُ عَلى عَذابِك فَكيف أصبِرُ عَلى فِراقِكَ»  براى اين كه رضايت تو را جلب كنم، با پاى خودم در آتش مى روم و صدايم نيز درنمى آيد. تكبيرة الاحرام نماز يعنى همه چيز را با اشاره دستم پشت سر گذاشتم؛ زن، فرزند، پول، مال، حساب هاى بانكى، عروس، داماد، نوه، همه را پشت سر ريختم، من ماندم و تو. گفت: ميرزا جواد آقا «الله اكبر» را گفت و از دنيا رفت. اين نماز است. نگاه خدا به انسان كه نگاهى با محبت تر، عاشقانه تر، تربيتى تر و پرمنفعت تر از اين نيست.
 رشد انسان، خواسته پروردگار
چيزى كه در آيه نخست سوره ابراهيم عليه السلام مطرح است؛ «كِتبٌ أَنزَلْنهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبّهِمْ إِلَى صِرَ طِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»  كه من، قرآن و پيغمبرم، مى خواهيم تو را پرورش و رشد بدهيم و از ظلمت هاى جهل، نادانى، ظلم، مادّى گرى، وابستگى هاى غلط و زمين گير در بياوريم.
هر سر موى مرا با تو هزاران كار است             ما كجاييم و ملامت گر بى كار كجاست
ايها الناس! جهان جاى تن آسايى نيست               مرد دانا به جهان داشتن ارزانى نيست
خفتگان را چه خبر از زمزمه مرغ سحر             حيوان را خبر از عالم انسانى نيست
 روى اگر چند پرى چهره و زيبا باشد                نتوان ديد در آيينه كه نورانى نيست
 عالم و عابد و صوفى همه طفلان رهند              مرد اگر هست به جز عالم ربانى نيست
 خانه پر گندم و يك جو نفرستاده به گور              برگ مرگت چو غم برگ زمستانى نيست
سعديا! گرچه سخن دان و مصالح گويى             به عمل كار برآيد، به سخندانى نيست
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه