سال ها كشيشى فرانسوى در يكى از مناطق آفريقا مشغول تبليغ مسيحيت بود، اما مدتى بعد، توجهى نسبت به قرآن كريم و فرهنگ الهى پيدا مى كند؛ يعنى همان هوشيارى و بيدارى. انسان وقتى نسبت به حقيقتى هوشيار مى شود، در مقام مقايسه برمى آيد. وقتى قرآن مجيد را با انجيل و تورات و فرهنگ كليسا مقايسه مى كند، مى بيند كه در مسيحيت افكار باطل و پوچ خيلى فراوان هست، ولى در قرآن مجيد و فرهنگ الهى نه:
«لَّايَأْتِيهِ الْبطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَامِنْ خَلْفِهِ» بنابراين مسلمان مى شود و بعد عالم به برنامه هاى قرآن و فرهنگ اهل بيت عليهم السلام مى شود و شيعه شده، مربى بچه هاى شيعه در آن منطقه مى گردد. وقتى كليساى فرانسه از گرايش او به قرآن و فرهنگ الهى خبردار مى شود، نامه اى به او مى نويسد: چند ميليون فرانك فرانسه نقدى به حساب شما مى ريزيم، به شغل سابق؛ كشيش و تبليغ مسيحيت برگرد. ايشان در جواب نامه كليساى فرانسه مى نويسد: من ديگر حقيقت پيدا كرده را نمى توانم از دست بدهم. اين نتيجه فكر، انديشه صحيح، شنيدن قول أحسن و انصاف دادن در برابر قول احسن است. بعضى از سلسله امور، دست به دست هم مى دهند؛ انديشه، هوشيارى، بيدارى، مقايسه، انصاف، توفيق پروردگار، تا انسان حق را بيابد و با آن يكى شود و اگر قطعه قطعه اش كنند، از حق دست برنمى دارد.
منبع : پایگاه عرفان