علت اين كه كسى كه دعوت خدا، را اجابت نمى كند، در ظلمت اين بيمارى ها به سر مى برد و به تعبير قرآن مجيد، اين بيمارى ها گوش او را فوق العاده سنگين مى كند، به طورى كه گويى صداى حق را از پروردگار، وحى، انبيا، امامان و دلسوزان نمى شنود. ما در تاريخ بشر واعظانى داشتيم كه نمونه نداشتند و از نظر عظمت عقلى، روحى و علمى بى همتا بودند. يكى از آنها، وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام است كه در شش ماهه آخر عمر شريف خود، يعنى از ماه رجب تا حادثه عاشورا، با نامه، پيغام، پيك، سخنرانى و فرياد، حق را به گوش مردم زمان خود خواندند، ولى در طول اين شش ماه، فقط سه نفر دعوت او را اجابت كردند. آنهايى كه از مدينه و بصره و كوفه در كربلا جمع شدند، اهل ايمان، كمال و كرامت بودند، ولى كسانى كه خارج از اين خط بودند، اين بيمارى هاى روانى را داشتند. از مجموع تبليغات گسترده شش ماهه امام عليه السلام تنها سه نفر دعوت ايشان را پاسخ دادند؛ حرّ بن يزيد رياحى، ابوالحتوف بن حارث انصارى و برادرش، سعد بن حارث انصارى، يعنى بقيه به خاطر دچار شدن به كبر و غرور باطنى، نخواستند كه طبيب آنها را معالجه كند و الا هيچ مانع ديگرى نداشتند. در قرآن مجيد مى خوانيم كه پروردگار عالم زمانى كه از كل قرآن مى خواهد تعريف كند، مى فرمايد: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لّلْعلَمِينَ* لِمَن شَآءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ»
اين قرآن كاربرد دارد، ولى براى كسانى كه بخواهند زندگى استوار، صحيح و سالمى براى خود به وجود بياورند كه مفهوم مخالفش اين است كه: اگر نخواهند، كمترين بهره اى از قرآن مجيد به آنها نخواهد رسيد.
لبيك دعوت حق از سوى خاشعان
چه كسى دعوت خدا را جواب مى دهد؟ آن كسى كه دچار استغناى باطنى نيست، يعنى فريب خورده مال، مقام، علم و شهوات نيست كه فكر كند كه پول، مقام، قدرت، علم و شهوات كليد حلّ همه مشكلات است. در حالى كه اين تفكّر نسبت به اين سه برنامه، تفكرى شيطانى، باطل و پوچ است. اين تفكّر بر امثال قارون حاكم بود، ولى در كنار آن همه ثروت نابود شد و ثروت به داد او نرسيد. اين تفكر بر امثال فرعون حاكم بود، ولى غرق شد و قدرت به داد او نرسيد. اين تفكر بر بسيارى از مردم جهان امروز نيز حاكم است، اما علم، شهوات و مقام به داد آنان نرسيده و نمى رسد. گرفتارى ها خيلى زياد است، ولى علم امروزى حلّال مشكلات و آن گرفتارى ها نيست، خصوصاً گرفتارى هاى درونى و خلأهاى باطنى كه قطعاً علاج آنها به زلف دين گره خورده است. آنها فكر مى كنند كه علم، علاج كننده مطلق است، در حالى كه نه ثروت در حل مشكل، مطلق است و نه قدرت و علم.
دعوت حق در نهايت محبّت
تركيب كلمات و جمله بندى آيات نشان مى دهد كه دعوت پروردگار، آميخته با موج بى نهايتى از محبت، عشق، علاقه و مهر به انسان است؛ يعنى وجود مقدس او، انواع خطرها، بلاها، ظلمت ها را در كمين بندگانش ديده است، اما نسبت به بندگان خود بى تفاوت نيست. با محبت و علاقه بى نهايت به بندگان، آنان را به تجارتى دعوت مى كند كه اين تجارت، تمام آن خطرات را دفع مى كند و اين تجارت راه منافع گوناگون و بى نهايت را به روى آنها باز مى كند. يعنى اين تجارت دو كار انجام مى دهد؛ دفع ضرر و جلب سود. اگر اين ضرر دامن كسى را بگيرد، بنا بر آيات قرآن، ضررى بى نهايت و خسارتى ابدى است و اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: اسير اين خسارت، تا ابد آزادى نخواهد داشت.
مؤمنان، دعوت شدگان الهى
يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ» چرا به اهل ايمان مى گويد؟ چرا نمى گويد: «يا ايها الناس»، چون در مردم، اهل كبر، غرور، خيالات، آرزوهاى باطل، فريب خورده و دچار بيمارى استغنا زياد است كه گوش آنها به اين دعوت بدهكار نيست. هم گوش نمى دهند و هم دعوت كننده را مسخره مى كنند. و هم او را مى كشند. چون به خاطر اين بيمارى ها، از شخص دعوت كننده نفرت دارند. به قرآن توجه فرمائيد كه مى فرمايد: اين ها به نمايندگان خدا كه از طرف او آمدند و براى نجات مردم از جان مايه گذاشتند، نسبت سحر و جادو و ديوانگى دادند:
«وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمجْنُونٌ» «وَ يَقُولُواْ سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ»
تمام اين عكس العمل ها در مقابل دعوت حضرت حق، براى همين بيمارى ها بود.
منبع : پایگاه عرفان