معنای «وسیله» کلمه وسیله را در کتابهای لغت این گونه معنا کرده اند: «وسل الیه وسیله تقرب الیه بعمل او بشخص». ما در ادبیات و عرف خودمان وسیله را تقریباً با اسباب، مساوی می دانیم. به نظر می رسد در عرف محاورات عربی، معنایی اخص، مراد است. بعضی از کتابهای لغت، فقط در مورد تقرب به خدا این کلمه را به کار برده اند. ما هم در زبان فارسی به این معنا به کار می بریم؛ یعنی عاملی که موجب تقرب به خدا می شود. در دو آیه قرآن از کلمه وسیله استفاده شده است. یک جا امر شده به اینکه: و ابتغوا الیه الوسیله (مائده/ ۵۳) یک جا هم درباره وصف بعضی از بندگان شایسته خدا می فرماید: یبتغون الی ربهم الوسیله (اسراء/ ۷۵) در این جا اگر معنای عامی را برای وسیله در نظر بگیریم؛ وسیله هر چیزی است که موجب تقرب به خدا می شود. به عبارت دیگر، وسیله تمام اعمال خیری است که ما انجام می دهیم، چون اعمال خیر مقدمه ای برای تقرب به خداست. پس به این معنا، هر کسی هر کار خیری «قربه الی الله» انجام می دهد و منظورش این است که با این کار به خدا نزدیک شود، بندگان شایسته خدا، هر کاری انجام می دهند برای این است که آنها را به خدا نزدیک کند. هر کاری هم که برای تقرب به خدا باشد، وسیله است. پس همه بندگان خدا در تمام زندگی شان هر عبادت و کار خیری می کنند، وسیله است. این یک معنای عامی است برای توسل.
متناسب با این معنا هم این است که همه اعمال خیر به توفیق الهی انجام می گیرد؛ یعنی اگر خدا ابزار کار خیر را در اختیار ما قرار ندهد (چه ابزارهای بدنی، چه ابزارهای فکری و علمی و چه ابزارهای روحی و نفسانی)، کاری از ما ساخته نیست. هم چنین با داشتن این ابزارها، اگر راه خیر را ندانیم و ندانیم چگونه باید از اینها استفاده کرد؛ یعنی ابزارهای علمی و معرفتی نداشته باشیم، باز راه به جایی نمی بریم، حالا چه این راه ها را با عقل بشناسیم و چه با شرع. بعد از همه این ها، باز هم برای اراده کردنش توفیق می خواهیم. خیلی وقت ها انسان خیلی چیزها را می داند، توجه هم دارد، اما همتش نیست. باید یک آمادگی روحی، برای اقدام به انجام عمل خیر وجود داشته باشد و این باز حالتی است که خدا باید لطف کند؛ مقدماتش هم از هر راهی باشد منتهی به خدای متعال می شود.
● پیامبر(ص) به عنوان وسیله
از جمله این وسایل هم وساطتی است که انبیاء و اولیاء خدا دارند، و بالاتر از آن، که همه به آن وسیله احتیاج دارند، وجود مقدس پیامبراکرم(ص) است که اذهان و پایه شناخت و معرفت ما، بسیار کوتاهتر از این است که میزان و مرتبه نیازی که به پیامبر داریم را بشناسیم و بفهمیم که وجود مقدس ایشان چه نقشی در حیات و سعادت ما و سایر انسانها دارد! مراتب معرفتی هم که نسبت به آن وجود مقدس پیدا می شود، بسیار متفاوت است؛ شاید امثال سلمان و ابوذر مقداری از آن را شناخته اند. اگر بگوییم آنچه ما از مراتب کمال آن وجود مقدس می فهمیم مانند قطره ای است از یک اقیانوس، سخن گزافی نگفته ایم.
● شفاعت
از برکاتی که وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) برای امتشان دارند این است که اگر کسی بتواند با ایمان از دنیا برود، در صورتی که معصیت های او توسط توفیق هایی مثل توبه و اجتناب از کبائر آمرزیده نشده باشد، در قیامت به وسیله شفاعت رسول اکرم(ص) آمرزیده می شود. یعنی در روز قیامت مؤمنی نمی ماند که با ایمان وارد محشر شده باشد، ولی وارد بهشت نشود. شافع انسان همان پیامبر خواهد بود؛ اما به شرطی که ایمانش را تا آنجا سالم برده باشد! این آخرین مرتبه از رحمت های الهی است که به وسیله وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) شامل انسانهای دیگر می شود.
باید به این نکته توجه داشت که خود پیامبر را چه کسی آفریده و به این مقام رسانده است؟ آیا جز این است که او از مظاهر رحمت خداست؟ یکی از مقاماتی که خداوند به پیامبر داده، «مقام الوسیله » است: و لسوف یعطیک ربک فترضی؛ (ضحی /آیه ه) آن قدر خدا به واسطه وجود پیامبر اکرم(ص) دیگران را می بخشد تا او خوشحال و راضی شود. ببینید او چه مقامی نزد خدا دارد که رضایت او این قدر مطلوب خداست! شفاعت پیامبر البته یک مجرای فیض الهی است، ولی به هر حال، این مجرا غیر از مجاری دیگر است. به حسب محاسبات ظاهری، ما کسانی هستیم که با انجام انواع عبادات، مستحق ثواب می شویم. مستحق هم به معنایی است که باز خودش احتیاج به توضیح دارد. کسی که از خودش هیچ استحقاقی ندارد، باز خداوند مهربان، حقی را برای ا و قرار داده است. آنها یک باب است که انسان ها بوسیله آن وارد بهشت می شوند، یک باب هم این است که وقتی آن ابزار در اختیارشان نبود، به واسطه شفاعت پیامبر وارد بهشت می شوند. به عبارت دیگر، جز رحمت الهی چیزی موجب تقرب ما و رسیدن به رضوان او و استفاده از نعمت های بهشتی نخواهد شد. ولی آن رحمت، گاهی از راه اعمال عبادی خود ما نصیب ما می شود و گاهی از راه شفاعت پیامبر اکرم و اهلبیت از این دو منظر است که دو راه پیدا می شود. از یک نظر، جز وسیله و توسل به خدا، راهی نیست و از یک نظام هم جز شفاعت چیزی نیست، برای اینکه ما هر چه داریم به طفیل وجود پیغمبر اکرم است.
● ضرورت توسل برای رسیدن به قرب الهی
هر کسی می خواهد به قرب الهی نائل شود و نمی تواند که نخواهد! برای رسیدن به این مقام باید متوسل به این وسیله شود. این هم نکته ای است که هیچ کس نمی تواند چیزهای لذت بخش را دوست نداشته باشد. ممکن است کسی بگوید: لذتی را نمی خواهم؛ آن برای این است که نمی داند لذت چیست. اگر می دانست، نمی توانست نخواهد! آدمیزاد اگر یک خوبی را درک کند، به همان اندازه ای که درک می کند، نمی تواند نخواهد! هم چنان که نمی تواند از عذاب ها و ناراحتی ها، بدش نیاید. انسان باید ضعف خودش را در مقابل خدا درک کند. همه در زندگی خود مقداری از آن را تجربه کرده اند و می دانند. ما بر یک گرسنگی یا تشنگی یا بیماری، نمی توانیم صبر کنیم. داغ عزیز دیدن مشکل است. همچنین است سختی ها و مشکلات دیگر که «لاتعد و لاتحصی». بنده که اقرار می کنم هیچ کدام از این ها را نمی توانم تحمل کنم! اگر خدا لطف کند و انسان را نگه دارد لطف اوست و الا ما خیلی ضعیف تر از این هستیم که بتوانیم در مقابل این امتحانات صبر کنیم. از لحاظ معرفت نیز خیلی پست تر از آن هستیم که مقامات اولیاء و انبیاء خدا را درک کنیم؛ چه رسد که به آن برسیم. کسی که خاک قبرش بعد از هزار و چهارصد سال خاکی که شاید ده ها و صدها بار عوض شده باشد بیماری های لاعلاج را شفا می دهد، من و شما از این چه می فهمیم؟ این لطف و عنایت خداست که این گونه برکات را به یک بنده ای می دهد. این عنایت خداست که آمرزش میلیاردها انسان را به طفیل رضایت یک بنده اش قرار می دهد. ببین آن بنده چه باید باشد!
● دو راه سعادت
برای انسان جز دو راه نیست؛ یا نسیم های رحمت وزیدن می گیرد که شامل حال او هم می شود: ان الله فی ایام دهر کم نفحات. گاهی انسان خودش هم خیلی دنبال کاری نرفته و چه بسا اصلا قصدش را هم نداشته و مثلا همراه رفیقش در مجلس سیدالشهدا(ع) شرکت کرده است، اما آنجا نسیم رحمتی می وزد و شامل حال او هم می شود و او از آلودگی ها پاک می شود و اوج می گیرد و از آن پستی ها و کثافت ها، به یک عالم نورانی و باصفا می رسد.
یکی هم اینکه حتی اگر خودش هیچ همتی ندارد اما این اندازه لیاقت را در خودش حفظ کرده که مشمول شفاعت پیامبر اکرم و اهل بیت(ع) واقع شود. بنده کاش می دانستم و مطمئن بودم که این لیاقت را دارم و اگر دارم تا روز قیامت باقی می ماند یا نه؟! بر سر من منت گذارند و بگویند: ای کسی که مستحق خلود در عذاب هستی، به طفیل توجه و گوشه چشم پیامبر رحمت(ص) تو را نجات دادیم! نمی دانم که این لیاقت را دارم؟! و به فرض اگر الان هم داشته باشم آیا تا آن زمان باقی می ماند و می توانم ایمانم را حفظ کنم؟! شبهه ها و شک هایی که در طول زندگی برای انسان پدید می آید، این ایمان را ضعیف می کند و گناهان باعث می شود که دل انسان سیاه شود و لیاقت شفاعت را از دست بدهد.
باب رحمت، وسیع است اما آسیب ها و موانع آن هم کم نیست! این است که انسان همیشه باید بین خوف و رجا باشد. پس آنچه مایه امید ما است، یکی این که نسیم رحمت الهی بوزد و شامل حال ما شود؛ یکی هم اینکه شفاعت پیغمبر اکرم و اهل بیت(ع) شامل حال ما شود.
● معناهای شفاعت
یک معنای شفاعت، به همان معنای معروفش است که طبق آن روایت متفق علیه بین الفریقین است که می فرماید: ادخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی؛ (بحار/۸/۰۳) من شفاعتم را برای اهل کبائر ذخیره کردم. آنهایی که فقط مرتکب صغیره شده باشند، با همان اجتناب از کبائر بخشیده می شوند. الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش، (شوری/۷۳) یا اگر کسانی مرتکب کبیره ای شده باشند، سپس توبه کنند، باز به واسطه توبه آمرزیده می شوند. اگر هیچ کدام از این ها نبود؛ اما با ایمان از دنیا بروند؛ ادخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی؛ شفاعت پیامبر(ص) شامل حال آن ها می شود.
اما شفاعت یک معنای دیگر هم دارد که نه تنها مومنین و گناهکاران و اهل کبائر به آن محتاج اند، حتی انبیاء هم به آن شفاعت نیازمندند. آن شفاعت دیگری است و معنای دقیق تر و لطیف تری دارد که توضیح آن مجال دیگری می خواهد.
● عواطف رافت و رحمت خدا
امام سجاد(ع) در مناجات المتوسلین می فرماید: الهی لیس لی وسیله الیک الا عواطف رافتک؛ خدایا من وسیله ای به سوی تو ندارم، مگر عواطف رافت تو. عواطف را ما به یک معنای خاصی استعمال می کنیم که یک معنای روانشناختی است، ولی منظو ر از عواطف، تنها این نیست. عواطف، یعنی میل. وقتی رافت خدا، به طرف انسان توجه پیدا می کند، میل پیدا می کند، آن می شود «عاطف الرافه». اصل عطف به معنای میل است. انسانی که با عاطفه است میل دارد که به انسان دیگری خدمت کند. ولا لی ذریعه الیک الا عوارف رحمتک. عوارف هم جمع عارفه است. آن هم به معنای «عطیه» است. به آثار رحمت می گویند: عوارف رحمت. به هر حال وسیله ای که ما داریم تا به تو برسیم از خود ما نیست. یا نسیم رحمت توست که وزیدن بگیرد و به طرف ما مایل شود، یا شفاعت پیامبر(ص) است، وگرنه ما از خودمان چیزی نداریم که از آن استفاده کنیم و به طرف تو بیاییم. اگر چیزی هم داشته باشیم همان است که تو داده ای. آن هم می شود، رحمت و رافت تو.
فاجعلهما لی سببا الی نیل غفرانک، اکنون که غیر از این دو چیز، چیزی نداریم، پس این دو را وسیله قرار بده تا به مغفرت تو نائل شویم شاید هم یک عنایتی باشد به اینکه، این دو تا باید با هم باشد، چون شفاعت پیامبر(ص) وقتی شامل حال مومن می شود که استعدادش را حفظ کرده و استحقاقش را پیدا کرده باشد که آن هم بدون عواطف رحمت الهی نمی شود. یعنی اول باید نسیم رحمت الهی شامل حال انسان بشود تا استعداد شفاعت پیدا کند؛ سپس شفاعت هم به او برسد. آن وقت است که نجات پیدا می کند. شاید اینکه می فرماید: «فاجعلهما»، برای این است که این دو تا باید با هم باشد. هیچ کدام به تنهایی کفایت نمی کند؛ گو اینکه به یک معنا شفاعت هم، رحمت الهی است.
منبع : پایگاه آفتاب