عبداللّه بن وليد مى گويد: در زمان مروان به محضر حضرت امام صادق (عليه السلام)رسيدم، حضرت پرسيد: كيستى؟ گفتم: از مردم كوفه، فرمود: مردم هيچ شهرى به اندازه كوفه عاشق و محب ما نيستند به ويژه اين گروه شيعه.سپس فرمود: خدا شما را به حقيقتى رهنمون شد كه ديگر مردم از آن بى خبرند به اين خاطر شما دوستى كرديد و ديگر مردمان دشمنى كردند و از ما پيروى نموديد و ديگران مخالفت كردند و ما را تأييد كرديد و ديگران تكذيب كردند، خدا زندگى و مرگ شما را چون زندگى و مرگ ما قرار دهد و آنگاه افزود: گواهى مى دهم كه پدرم فرمود:مَا بَيْنَ أحَدِكُمُ وبَيْنَ أنْ يَرَى مَا يُقِرُّ اللّهُ بِهِ عَيْنَهُ، وَأنْ يَغْتَبِطَ، إلاَّ أنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ هذِهِ ـ وَأهوَى بِيَدِهِ إلَى حَلْقِهِ...فاصله اى بين هر يك از شما و آنچه مايه چشم روشنى و غبطه خوردن او نيست مگر اينكه روح او به اينجا برسد ـ و با دستش به گلويش اشاره كرد...رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در روايتى بس مهم آنچه را مؤمن لحظه تمام شدن عمرش و هنگام ورودش به آخرت مى بيند به اين مضمون بيان مى فرمايد:... ملك الموت به مؤمن مى گويد: بالاى سرت را بنگر، پس درجات بهشت ها و قصرهايى را كه آرزوهاى اهل دنيا از دركش عاجز است مى بيند، ملك الموت مى گويد اين منازل و نعمت ها و اموال و اهل و عيال از تو و هر كسى كه از تو و نيز نسل صالح و شايسته ات كه در اينجا با تو خواهند بود مى باشد آيا به جاى آنچه در دنيا باقى مى گذارى به اين عنايات و الطاف خدا خشنود هستى؟مى گويد: آرى، به خدا سوگند. سپس مى گويد: بنگر، پس مى نگرد در اين حال محمّد و على و پاكيزگان از آل آن دو بزرگوار را در اعلا عليين مى بيند. ملك الموت مى گويد: آيا اينان را مى بينى؟ ايشان سروران تو و امامان تو هستند كه در اين جايگاه هم نشينان و انيسان تواند آيا به جاى آنچه اكنون در دنيا از آنها جدا مى شوى به اينان راضى هستى؟ مى گويد: آرى، سوگند به پروردگارم.البته در چنين حالى است كه آدمى رفتن از دنيا و ورود به آخرت را از همه چيز خوشتر مى دارد و هرگز درخواست بازگشت نمى كند.از شمار حقايقى كه عاشقان اهل بيت (عليهم السلام) و محبانشان هنگام مرگ مى بينند فرشتگان رحمت اند كه بشارت هاى حق و سلام و درود خدا را به آنان ابلاغ مى كنند.( إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِى الاْخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِى أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلاً مِنْ غَفُور رَحِيم ).بى ترديد كسانى كه گفتند: پروردگار ما خدا است ; سپس در ميدان عمل بر اين حقيقت استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند و مى گويند: مترسيد و اندوهگين نباشيد و شما را به بهشتى كه وعده مى دادند، بشارت باد. * ما در زندگى دنيا و آخرت، ياران و دوستان شما هستيم، آنچه دلتان بخواهد، در بهشت براى شما فراهم است، و در آن هر چه را بخواهيد، براى شما موجود است. * رزق آماده اى از سوى آمرزنده مهربان است.ابوذر در لحظات مرگ كه همه تاب و توانش را از دست داده بود، دخترش را گفت يك بار ديگر در اين بيابان جستجو كن، شايد اندكى آب يا چيزى براى خوردن بيابى زيرا مرا از شدّت تشنگى و گرسنگى طاقتى نمانده!ابوذر به جرم عشق اهل بيت (عليهم السلام) از طرف حكومت ظالمانه زمانش به ربذه تبعيد شد و حتى از آب و علف شيرين بيابان هم محروم گشت ولى از آنجا كه سلسله عشق آل محمّد (عليهم السلام) بر پاى دلش قرار داشت همه بلاها و مصايب را به جان خريد تا اين گوهر بى نظير و ولاى اهل بيت (عليهم السلام) را در فضاى استقامت حفظ كند.دختر، رفت و برگشت و به پدر گفت: چيزى از آب و خوراكى نيافتم!دختر، پدر را در حال احتضار ديد، سر پدر را به دامن پر مهر و محبت گرفت، در اين حال شنيد كه پدر مى گويد:اِلَيْهِ السّلامُ، عَلَيْهِ السَّلامُ، هُوَ السَّلامُ، بِهِ السَّلامُ، مِنْهُ السّلامُ.مى گويد: پدر! به كه سلام مى دهى؟ اينجا كه كسى نيست!پدر پاسخ مى دهد: دخترم ملك الموت آمده مى گويد: خدا فرموده پيش از آنكه جان ابوذر را بستانى از جانب من او را سلام گوى،( سَلاَمٌ قَوْلاً مِن رَّبٍّ رَّحِيم ).با سلام ى پرارزش و سلامت بخش كه گفتارى از پروردگارى مهربان است.و من اكنون پاسخ سلام محبوب را مى دهم!آرى، كسى كه عاشق على (عليه السلام) و آل على (عليهم السلام) باشد نه تنها آنان عاشق او مى شوند بلكه خدا نيز عاشق و دوستدار او مى گردد.راستى دنيا و زندگى كدام است؟ آنكه ابوذر داشت يا آنكه ما داريم!
1ـ محبت و حضور محبوب
از سختى هاى هول انگيزى كه در پيش داريم لحظه جدايى از همه چيز و همه كس يعنى لحظه مرگ است كه با ورود ملك الموت در كنار بستر انسان صورت مى گيرد كه شايد براى نخستين بار باشد كه انسان تلخى غربت را به تمام معنا احساس مى كند ولى اين لحظه و حال براى عاشق اهل بيت (عليهم السلام)، لحظه و حال غربت نيست زيرا در اين موقعيّت ويژه، محتضر به ديدار مواليان خود نايل مى شود و شادى و نشاطى به او دست مى دهد كه قابل وصف نيست.در كتاب شريف الكافى روايت شده كه از حضرت امام صادق (عليه السلام) پرسيدند: آيا مؤمن از قبض روحش ناخشنود است؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، هنگامى كه ملك الموت بيايد تا روحش را قبض كند، بى تابى مى كند.ملك الموت مى گويد: اى دوست خدا! بى تابى نكن، سوگند به كسى كه محمّد را برانگيخت، من به تو از پدر مهربان اگر بالاى سرت مى آمد نيكوكارتر و مهربان ترم، دو ديده بگشا و ببين پس پيامبر و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان (عليهم السلام) را نزد خود حاضر مى بيند.به او مى گويند: اين پيامبر خدا و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامانند كه دوستان و رفقاى تواند، پس ديده مى گشايد و نظر مى كند....
2- حضور حضرت امام حسين (عليه السلام) در لحظه مرگ
زمانى كه در شهر مقدس قم مشغول تحصيل علوم اسلامى و معارف اهل بيت (عليهم السلام) بودم، گاهى براى ديدن پدر و مادرم به تهران مى آمدم.در اين رفت و آمد با يكى از دوستان شهيد، مجاهد فى سبيل اللّه نواب صفوى آشنا شدم و به وسيله او به جمعى پيوستم كه تعدادى از آنان به حق از اولياى خدا و بندگان خاص حق بودند و پيوستن به آن جمع براى من كه در سنين جوانى بودم بركات معنوى فراوان داشت و در تربيت و رشد معنوى و حالاتم بسيار مؤثر بود.آن جمع مردمى با كمال، مؤمن، دانا، عاشق اهل بيت (عليهم السلام) و در گريه و سوز و گداز براى مصايب آل محمّد (عليهم السلام) كم نظير بودند. يكى از آنان انسان باكرامت و بزرگوارى به نام حاج غلام على قندى بود.روزى مرا به خانه اش دعوت كرد، اتاقى را به من نشان داد و گفت اين اتاق را مدت ها در اختيار نظام رشتى كه از منبرى هاى والاقدر و داراى سوز و حال كم نظير بود، قرار داده بودم.نظام كه پس از فوت همسرش با تنها دخترش مى زيست در اين اتاق زندگى مى كرد، او وقتى منبر مى رفت و براى مردم ذكر مصيبت مى نمود كسى چون خودش گريه نمى كرد و ناله نمى زد.روز پايان عمرش در همين جا وضو گرفت و دخترش را خواست و گفت: دخترم كنار من بنشين و دست در دست من بگذار، هنگامى كه دستت را فشردم به سرعت مرا بلند كن، زيرا ارباب باوفايم حضرت امام حسين (عليه السلام) به بالينم مى آيد و من مى خواهم نسبت به آن بزرگوار ادب كنم!دختر مى گويد: كنار پدر نشستم و دست در دستش گذاشتم، چون دستم را فشرد به سرعت او را از ميان رختخواب بلند كردم، مشاهده كردم با دنيايى ادب گفت: آمدى، السلام عليك يا ابا عبداللّه! و سپس با حالتى خوش جان داد و از دنيا رفت.
3- بازديد حضرت امام رضا (عليه السلام) از عالمى ربانى
از حوادث بسيار تلخ و سخت كه براى انسان در پيش است، قرار گرفتن در خانه قبر است، خانه غربت، خانه وحشت، خانه تاريكى، ولى براى عاشقان اهل بيت (عليهم السلام) خانه قبر، برزخ آنهاست كه با نور خدا روشن مى شود.يا نُوْرَ المُسْتَوْحِشِيْنَ فِي الظُّلَمِ.و با حضور اهل بيت (عليهم السلام) بهشتى نمايان مى گردد كه مپرس. مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى كه استاد بسيارى از بزرگان حوزه علميه قم بود، فوق العاده به اهل بيت (عليهم السلام) عشق مىورزيد و تا جايى كه امكان داشت گر چه دچار سختى شود در گرما و سرما با اتوبوس به زيارت حضرت امام رضا (عليه السلام) مى شتافت، يكى از آشنايانش پس از مرگش او را به خواب مى بيند و از احوال او مى پرسد، در پاسخ مى گويد: هفتاد و پنج بار از قم به زيارت حضرت امام رضا (عليه السلام) مشرّف شدم و حضرت امام رضا هم در برزخ هفتاد و پنج بار به ديدنم آمده است.
4- حاج شيخ عباس قمى و حضرت امام حسين (عليه السلام)
اين فقير از فرزند مرحوم حاج شيخ عباس قمى، مرحوم حاج ميرزا على آقا محدث زاده، شنيدم كه وقتى در نجف كنار استادش ميرزا حسين نورى دفن شد، شب در عالم رؤيا به زيارتش نايل شدم، حال او را پرسيدم، گفت: از لحظه اى كه وارد برزخ شدم تا الآن سه بار مرا به محضر حضرت سيد الشهداء (عليه السلام)برده اند.
5- آيت اللّه حاج ميرزا على آقا شيرازى و حضرت امام حسين (عليه السلام)
آيت اللّه حاج ميرزا على آقا شيرازى يكى از برجسته ترين علماى اصفهان بود.شهيد مطهرى مى گويد: من از اين مرد بزرگ داستان ها دارم از جمله به مناسبت بحث، رؤيايى است كه نقل مى كنم: ايشان يك روز ضمن درس در حالى كه دانه هاى اشكشان بر روى محاسن سپيدشان مى غلطيد اين خواب را نقل كردند فرمودند:
در خواب ديدم مرگم فرا رسيده است، مردن را همان طورى كه براى ما توصيف شده است در خواب يافتم، خويشتن را جدا از بدنم مى ديدم و ملاحظه مى كردم كه بدن مرا به قبرستان براى دفن حمل مى كنند، مرا به گورستان بردند و دفن كردند و رفتند.من تنها ماندم و نگران كه چه بر سر من خواهد آمد؟ ناگهان سگى سفيد را ديدم كه وارد قبر شد، در همان حال حس كردم كه اين سگ تندخويى من است كه تجسم يافته و به سراغ من آمده است، مضطرب شدم، در اضطراب بودم كه حضرت سيد الشهداء(عليه السلام) تشريف آوردند و به من فرمودند: غصه نخور، من آن را از تو جدا مى كنم.
6- مكاشفه آية اللّه آشتيانى
مرحوم شريف رازى مؤلف كتاب گنجينه دانشمندان مى نويسد: مرحوم آيت اللّه حاج شيخ مرتضى آشتيانى در ايام اقامتش در شهر رى براى اين بنده
فرمود:در مشهد مقدس كه بودم روزى حمام رفتم و خضاب كرده و خوابيدم كه خضابم رنگ بگيرد پس ديدم ملك الموت آمد و مرا قبض روح كرد و مردم از مردنم خبردار شدند اجتماع كرده پس از تغسيل وتشييع آورده و دفن كردند.شخصى به من گفت: بيا نزد اين غريب برويم، من گفتم: من مى ترسم در زير خاك و ميان قبر نميروم گفت: نه، بايد برويم پس مرا به قبر وارد نمود و لحد گذارده شد چنان وحشت مرا گرفت، ناگاه ديدم قبرم وسيع شد و درى از بالاى سرم باز و به من گفته شد حضرت رسول و ائمه (عليهم السلام) تشريف مى آورند و ديدم آن جناب و حضرت زهرا (عليها السلام) و دوازده امام (عليهم السلام)آمدند و در عقب سر آنان چهارده نفر از علماء بزرگ كه آخرين آنها مرحوم پدرم بود آمدند ناگاه ديدم درى از پايين گشوده و دو نفر با قيافه هولناكى وارد و به حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) عرض كردند اجازه مى فرماييد از او سؤال كنيم فرمود نه از من بپرسيد عرض كردند: سمعاً و طاعة.يا رسول اللّه! « مَنْ رَبُكّ؟ » فرمود: « اللّهُ َجلَّ جَلاله رَبّىَ مَن نَبيُكَ » فرمود: « أنا نَبىّ نَفسِى » تا آخر عقايد.پس گفتند: حال اجازه مى فرماييد از او به پرسيم؟ فرمود: نه، از پسر عمويم على سؤال كنيد، پرسيدند: پس از پايان باز كسب اجازه كردند، فرمود: نه از دخترم بپرسيد پرسيدند و هر كدام جواب مى دادند مى گفتند: نه از حسن و از حسين تا آخر حضرت مهدى بپرسيد و آنها مى پرسيدند و حضرات جواب مى دادند تا بعد از جوابهاى چهارده معصوم (عليهم السلام) معروض داشتند حالا بپرسم فرمودند آرى، و ارفاقا به با وى مدارا كنيد.مرحوم آشتيانى فرمود: از تلقين حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) و ائمه (عليهم السلام) من روان شده و عقايدى كه از هول و ترس از يادم رفته بود به يادم آمد پس تا پرسيدند « مَنْ رَبُّكَ؟ » گفتم: « اللّه جَل جلاله رَبّى »، گفتند: « من نبيك؟ » گفتم: « هذا مُحَمّدُ بنُ عَبداللّه(صلى الله عليه وآله) نَبيى»، «مَنْ إِمَامك؟» گفتم: «هَذَا عَلىُّ بنُ أبى طَالِب إمَامِى»، و هر جوابى كه مى دادم پيغمبر (صلى الله عليه وآله)تشويق فرموده و مى گفت: أحسَنت أحسَنت وَهُمْ ائِمَّة (عليهم السلام)و مى ديدم در پاسخهاى من علماء مخصوصاً پدرم خوشحال و خندان مى شوند تا پس از پايان سؤال و جواب، پيغمبر (صلى الله عليه وآله)حركت نموده و از همان در كه آمده، رفتند و در اثر آن، حضرت حضرات ائمه (عليهم السلام)يكى بعد از ديگرى رفته و قبر تاريك مى شد گفتم لابد علماء و پدرم آمده اند كه من تنها نباشم ديدم آنها هم بعد از ائمه (عليهم السلام)رفتند و چنان قبر تاريك و وحشتناك شده و از خواب بيدار شدم.
7 ـ ايمنى از عذاب
انسان وقتى در دنيا به خاطر عشق به اهل بيت (عليهم السلام) و اطاعت از آنان ايمن از شياطين و آلودگى ها باشد و هنگام مرگ ايمن از ترس و اندوه باشد و در برزخ ايمن از غربت و وحشت و ظلمت باشد، بى ترديد در قيامت ايمن از هر نوع عذابى خواهد بود.در روايتى پر ارج آمده كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود: در قيامت از سوى خدا به حضرت فاطمه (عليها السلام) خطاب مى شود:يا فاطِمَةُ، سَلِيْنِي اُعْطِكِ، وَتَمَنَّي عَلَيَّ اُرْضِكِ.اى فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا كنم و از من درخواست كن تا تو را خشنود سازم.و حضرت فاطمه (عليها السلام) مى گويد:أَسْألُكَ أَنْ لا تُعذِّبَ مُحِبِّي وَمُحِبَّ عِتْرَتِي بِالنّارِ.از تو مى خواهم كه دوستدار من و دوستدار عترتم را به آتش عذاب نكنى.و خداوند متعال مى فرمايد:يا فاطمةُ! وَعِزَّتِي وَجَلالِي وَارْتِفاعِ مَكانِي لَقَدْ آلَيْتُ عَلى نَفْسِي مِنْ قَبْلِ أنْ اَخْلُقَ السَّماواتِ وَالاْرْضِ بِألْفَى عام، أنْ لا أُعَذِّبَ مُحِبِّيْكِ وَمُحِبِّي عِتْرَتِكِ بِالنّارِ.اى فاطمه! به عزت و جلال و عظمت مقامم سوگند كه من دو هزار سال پيش از آفرينش آسمان ها و زمين به خود سوگند خورده ام كه دوستداران تو و دوستداران عترتت را به آتش عذاب نكنم.بلال بن حمامه مى گويد: روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خندان و شاد به سوى ما آمد. عبدالرحمن بن عوف عرض كرد: اى رسول خدا! سبب خنده و شادى شما چيست؟فرمود: بشارتى از سوى پروردگارم به من رسيد: هنگامى كه خدا اراده كرد فاطمه را به همسرى على درآورد به فرشته اى فرمان داد درخت طوبى را بجنباند و او آن را جنبانيد، پس ورقه هاى مكتوبى منتشر شد، خدا فرشتگانى را به وجود آورد كه آنها را جمع كردند، چون قيامت گردد آن فرشتگان در ميان خلايق بگردند و هر يك از دوستداران مخلص ما اهل بيت (عليهم السلام) را ببينند يكى از آن نوشته ها را به او دهند كه در آن آمده است:
بَراءَةٌ لَهُ مِنَ النّارِ مِنْ أَخِي وَابْنِ عَمِّي وَابْنَتِي، فَكاكُ رِقابِ رِجال وَنِساء مِنْ أُمَّتِى مِنَ النّارِ.اين امان نامه اى است از آتش دوزخ از سوى برادرم و پسر عمويم و دخترم براى رهايى مردانى و زنانى از امتم.حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود:واللّهِ لايَمُوْتُ عَبْدٌ يُحِبُّ اللّهَ وَرَسُوْلَهُ، وَيَتَوَلّى الأَئمَّةَ فَتَمَسَّهُ النّارُ.به خدا سوگند هر بنده اى كه خدا و رسولش را دوست بدارد و ولايت امامان را پذيرفته باشد و از دنيا برود، آتش دوزخ به او نخواهد رسيد.بنابراين از شمار بى شمار آثار محبت و عشق به اهل بيت (عليهم السلام) و اطاعت از آنان امان يافتن از آتش در روز سنگين و پرنشيب و فراز قيامت است.رسول اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود:مَنْ أَحبَّنا أَهْلَ الْبَيْتِ حَشَرَهُ اللّهُ تَعالى آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ.كسى كه ما اهل بيت را دوست داشته باشد خدا او را در قيامت همراه با امن و امان محشور فرمايد.راستى چه بسيار روايات عجيب و محكم و استوارى بيان شده است كه تعليم مى دهد شفاعت حقيقى را از محبت به اهل بيت (عليهم السلام) و عشق ورزى به آنان و عمل به فرهنگشان و پيروى از آثارشان و رعايت تقوا و پرهيزكارى و ورع و پارسايى بجوييد، و تصور نكنيد كه محبت تنها يا عمل تنها گرچه بر وفق فقه اهل بيت (عليهم السلام) نباشد نجات بخش است.شفاعت در قيامت به معناى به ميدان كشيدن زر و زور و تزوير و حاكم شدن بر اراده حق و نقض قوانين استوار قرآنى نيست كه اين نوع شفاعت هيچ دليلى عقلى و نقلى در كنارش نيست و امرى است كه بطلانش در شرع انور ثابت و روشن تر از آفتاب وسط روز است.
8 ـ ثبات قدم بر صراط
از آثار ديگر عشقورزى به اهل بيت (عليهم السلام) و اطاعت از فرمان ها و اوامرشان امان از لغزش بر صراط است.رسول بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود:أَثْبَتَكُمْ قَدَماً عَلى الصِّراطِ، أَشَدَّكُمُ حُبّاً لاَِهْلِ بَيْتِي.پابرجاترين شما بر صراط كسى است كه محبتش به اهل بيت من بيشتر باشد.و نيز آن حضرت فرمود:ما أَحَبَّنا أَهْلَ الْبَيْتِ أَحَدٌ فَزَلَّتْ بِهِ قَدَمُ إِلاَّ ثَبَّتَتْهُ قَدَمٌ أُخْرَى، حَتّى يُنْجِيَهُ اللّهُ يَوَمَ الْقِيامَةِ.هيچ كس نيست كه ما اهل بيت را دوست داشته باشد مگر اينكه هرگاه يك گامش بلغزد گام ديگرش او را استوار گرداند تا اينكه خدا در روز قيامت نجاتش دهد.
9ـ محبت و آمرزش
عشق و محبت در وجود انسان به منزله موتور محركى است كه انسان را براى رسيدن به محبوب به حركت مى آورد، اين حركت از قبيل حركات مادى نيست بلكه حركت كيفى است به اين معنى كه كسى كه به دنبال معرفت به اهل بيت (عليهم السلام)عشق و محبت پيدا كند، اين عشق او را وادار مى كند كه به تدريج از آلودگى ها پاك شود و به عبارت ديگر آراسته به توبه واقعى گردد و به سوى حسنات و فضايل و اخلاق شايسته و عمل صالح رو كند تا موانع و حجاب هاى ميان او و محبوب برطرف شده، راه رسيدن به معشوق هموار گردد.اگر در روايات آمده كه محبت ما باعث آمرزش گناه و افزون شدن حسنات است، به صورتى كه بيان شد مايه آمرزش و تزايد خوبى هاست.كسى فكر نكند كه چون داراى محبت است پس مجوزى براى ورود به هر گناه را همراه دارد و ارتكاب گناهان مانع نجات او نيست، اين تصور، تصورى شيطانى و برخاسته از هواى نفس است.محبت اگر محبت واقعى باشد توان پاك سازى و تزايد سرمايه عملى و معنوى براى انسان دارد.مُحب در نهايت، جلوه اى از محبوب مى شود و عاقبت، فانى در معشوق مى گردد.حرّ بن يزيد با لحظه اى فكر، عاشق حضرت حسين (عليه السلام) شد و اين عشق باعث شد كه دست از جاه و مقام و مرتبه سرلشگرى و مال و منال دنيا و يزيد و يزيديان بردارد و به شرف توبه واقعى نايل گردد تا گناهانش آمرزيده شود و به پسنديده ترين عمل كه جهاد است دست يازد و به شريف ترين حقيقت كه شهادت است برسد ; اين همه، كار محبت و عشق بود!بر اساس اين واقعيت، پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود:حُبُّنا ـ أَهْل الْبَيْتِ ـ يُكَفِّرُ الذُّنُوبَ وَيُضَاعِفُ الْحَسَناتِ.محبت ما اهل بيت مايه محو كردن گناهان و افزون ساختن حسنات است.و حضرت امام مجتبى (عليه السلام) فرمود:وَإنَّ حُبَّنا لَيُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ ابْنِ آدَمَ كَما يُساقِطُ الرِّيْحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.و بى ترديد محبت ما گناهان را از آدمى فرو مى ريزد، هم چنان كه باد برگ درختان را.و حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود:مَنْ أَحَبَّنا لِلّهِ، وَأَحَبَّ مُحِبَّنا لا لِغَرِضِ دُنْيا يُصُيْبَها مِنْهُ، وَعادَىَ عَدُوَّنا لا لاِحْنَة كانَتْ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ، ثُمَّ جاءَ يَوْمَ القِيامَةِ وَعَلَيْهِ مِنْ الذُّنُوبِ مِثْلُ رَمْلِ عالِج، وَزَبَدِ الْبَحْرِ، غَفَرَ اللّهُ تَعالى لَهُ.
هركس ما را و دوستدار ما را به خاطر خدا دوست بدارد و نه براى دست يافتن به هدف دنيايى و دشمن ما را نيز دشمن بدارد نه به خاطر كينه شخصى كه ميان آنان است آنگاه در قيامت با گناهانى به اندازه ريگ هاى ريگستان و كف درياها بيايد مورد آمرزش خدا قرار خواهد گرفت.
10ـ محشور شدن با اهل بيت (عليهم السلام)
شيعه كه از طريق محبت و عشقورزى اش به اهل بيت (عليهم السلام) و اطاعت از آن بزرگواران به رنگ آنان درآمده و زينت آن عباد خالص خداست، اقتضا دارد حشرش در قيامت با آنان باشد.اين حقيقتى است كه قرآن و روايات ناطق به آن هستند.( وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً ).و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى از پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان خواهند بود كه خدا به آنان نعمت ايمان، اخلاق و عمل صالح داده ; و اينان نيكو رفيقانى هستند.از حضرت امام رضا (عليه السلام) روايت شده:حَقٌ عَلى اللّهِ أَنْ يَجَعَلَ وَلِيَّنا رَفِيقاً لِلْنَبِّيينَ والصِّديْقِيْنَ وَالشُهَداءِ وَالصّالِحِيْنَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقا.بر خداست كه دوست ما را همنشين پيامبران و صديقين و شهدا و صالحين قرار دهد و چه نيكو رفيقانى هستند.پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود:مَنْ أَحَبَّنا أَهْلَ الْبَيْتِ في اللّهِ، حُشِرَ مَعَنا.كسى كه ما را براى خدا دوست بدارد با ما محشور مى شود.ابوذر مى گويد: خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيدم و گفتم: مردمى را دوست دارم ولى در عمل مانند آنان نيستم، حضرت فرمود:يا أَباذَر الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.اى ابوذر! انسان با آنكه دوستش دارد محشور مى شود.گفتم: من خدا و رسولش و اهل بيت رسولش را دوست دارم ; فرمود:فَانَّكَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ.تو با همان كسى محشور مى شوى كه دوستش دارى.حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) فرمود:مَنْ أَحَبَّنا لِلّهِ، وَرَدْنا نَحْنُ وَهُوَ عَلى نَبِيِّنا هكَذا، وَضَمَّ إصْبِعَيْهِ.هركه ما را به خاطر خدا دوست بدارد ما و او اين چنين ـ حضرت دو انگشت خود را به هم چسبانيد ـ بر پيامبرمان وارد مى شويم.يزيد بن معاويه عجلى مى گويد: در محضر حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) بودم كه مردى بر آن بزرگوار وارد شد كه با پاى پياده از خراسان مى آمد، او در همان ابتداى ورود پاى خود را كه پوست انداخته بود نشان داد و گفت:أمَا وَاللّهِ، مَا جَاءَنِي مِنْ حَيْثُ جِئْتُ إلاَّ حُبُّكُمُ أهْلَ البَيْتِ.به خدا سوگند مرا چيزى جز محبت شما اهل بيت از خراسان به اينجا نكشانيده است.حضرت فرمود:وَاللّهِ لَوْ أحَبَّنَا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللّهُ مَعَنَا.به خدا سوگند حتى اگر سنگى ما را دوست داشته باشد خدا او را با ما محشور مى كند.
گرمى لطف تو اى مُلك دلم را سلطان *** داد فتوا كه از عشقت دو سه پيمانه زدم
بنهادم قدم صدق و صفا در ره عشق *** اين قدم را همه با همت مردانه زدم
از ازل دست به دامان غم عشق شدم *** تا ابد دست به هر سينه بيگانه زدم
حكم بن عتيبه مى گويد: خدمت حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) بودم در حالى كه اتاق حضرت مالامال از مردم بود، ناگاه پيرمردى عصا زنان در رسيد و گفت: « السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ » و ساكت شد، حضرت پاسخ سلامش را داد، سپس پيرمرد رو به جمعيت كرد و گفت: السلام عليكم و خاموش شد، جمعيت هم همگى سلامش را پاسخ گفتند، پس رو به امام كرد و گفت:فَوَ اللّهِ إنِّي لاَُحِبُّكُم.به خدا سوگند من عاشق شما هستم.و سپس گفت:وَأُحِبُّ مَنْ يُحِبُّكُم.و دوستداران شما را نيز دوست دارم.و افزود به خدا سوگند من شما و دوستداران شما را نه براى طمع به دنيا دوست دارم بلكه دوستيم خالص است، به خدا سوگند از دشمنان شما نفرت دارم و از آنان بيزارم، به خدا سوگند نفرت و بيزارى ام از آنان به خاطر كينه و عداوت شخصى نيست به خدا سوگند حلال شما را حلال و حرام شما را حرام مى دانم،حال فدايت شوم آيا با چنين وضعى اميد رستگارى و نجات براى من داريد؟حضرت فرمود:إلَيَّ إلَيَّ، حَتَّى أقْعَدَهُ إلَى جَنْبِهِ.جلوتر بيا، جلوتر بيا تا اينكه او را پهلوى خود نشانيد.سپس فرمود: پيرمرد! مردى نزد پدرم على بن الحسين (عليهما السلام) آمد و از او همين مطلب را كه شما از من پرسيديد پرسيد و پدرم به او جواب داد:تو اگر از دنيا بروى بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و بر على و حسن و حسين و على بن الحسين (عليه السلام) وارد شده، دلت شاد و خنك و ديدگانت روشن خواهد شد و آنگاه كه جانت به اينجا ـ حضرت با دست به گلويش اشاره فرمود ـ برسد با كرام الكاتبين با شور و شادى به استقبال مرگ خواهى رفت و اگر زنده بمانى شاهد چيزى خواهى بود كه خدا به سبب آن ديدگانت را روشن گرداند و با ما در برترين مراتب خواهى بود.
پيرمرد با شنيدن اين حقايق با آواى بلند گريست و حاضران نيز با ديدن حال او گريستند و امام دست پيش برد و اشك هاى پيرمرد را از صورتش گرفت سپس سر برداشت و به حضرت گفت: اى پسر رسول خدا! فدايت گردم، دست خود را به من بدهيد، حضرت دست به دستان او گذاشت و او بوسيد و بر ديده و گونه نهاد و سپس خداحافظى كرد و رفت.و حضرت كه پشت سر او نگاهش مى كرد رو به جمعيت نمود و فرمود:مَنْ أحَبَّ أنْ يَنْظُرَ إلَى رَجُل مِنْ أهْلِ الجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ إلَى هَذَا.هر كس دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند به اين مرد بنگرد.
11ـ محبت، عامل ورود به بهشت
محبت به اهل بيت (عليهم السلام) كه مايه اى ملكوتى است و از آثار بسيار با ارزشش عمل به فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) است چون در قيامت تجسم يابد به صورت بهشت تجسم مى يابد و صاحب محبت و عمل، آن را به ارث خواهد برد.( الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ).وارثانى كه از روى شايستگى بهشت فردوس را به ميراث مى برند و در آن جاودانه اند.حضرت امام صادق (عليه السلام) در روايتى زيبا مى فرمايد:پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در سفرى از مركب خود پياده شد و پنج سجده به جاى آورد، چون بر مركب نشست يكى از ياران گفت: يا رسول اللّه! كارى از شما مشاهده كرديم كه اول بار بود رخ مى داد.حضرت فرمود: آرى، جبرئيل نزد من آمد و بشارت داد كه: على، اهل بهشت است و من به شكرانه آن در پيشگاه خداى متعال سجده كردم، چون سر برداشتم گفت: فاطمه نيز اهل بهشت است و من به شكرانه آن خداى بزرگ را سجده كردم و چون سر برداشتم گفت: حسن و حسين، آقاى جوانان اهل بهشت اند و من به شكرانه آن خداى بزرگ را سجده كردم و چون سر برداشتم گفت: دوستداران و محبان ايشان نيز اهل بهشت اند و من براى خداى متعال سجده شكر به جاى آوردم ; چون سر برداشتم گفت: دوستداران دوستداران ايشان نيز اهل بهشت اند و من باز به شكرانه آن در پيشگاه حق سجده بردم.در روايتى آمده كه حضرت امام سجاد (عليه السلام) بيمار شد، جماعتى از اصحاب به عيادتش آمدند و از آن حضرت احوال پرسى كردند ; حضرت در پاسخ آنان خدا را سپاس گزارى كرد و فرمود: شما در چه حال هستيد؟آنان هر يك به حضرت گفتند: به خدا سوگند دوستدار و محبّ شما هستيم.حضرت فرمود:مَنْ أَحَبَّنا لِلّهِ أَسْكَنَهُ اللّهُ في ظِلٍّ ظَلِيل يَوْمَ القِيامَةِ، يَوْمَ لا ظِلَّ الاّ ظِلُّهُ.هر كه ما را به خاطر خدا دوست بدارد خدا در روز قيامت كه سايه اى جز سايه او نيست وى را در سايه اى پايدار جاى دهد.شخصى به نام يونس به حضرت امام صادق (عليه السلام) گفت:لَولائي لَكُمُ، وَمَا عَرَّفَنِي اللّهُ مِنْ حَقِّكُمُ، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ الدُّنْيا بِحَذافِيْرِها.محبت و دوستى من به شما و شناختى كه خدا درباره حق شما به من داده برايم از همه دنيا محبوب تر است.يونس مى گويد: پس از گفتارم آثار خشم در چهره حضرت ديدم، سپس شنيدم فرمود:يا يُوْنِسُ! قِسْتَنا بِغَيْرِ قِياس، ما الدُّنْيا وَما فِيْها؟ هَلْ هي إِلاّ سَدُّ فَوْرَة أَوْ سِتْرُ عَوْرَة؟! وأَنْتَ لَكَ بِمَحَبَّتِنا الْحَياةُ الدّائِمَةُ.اى يونس! مقايسه نادرستى نمودى، دنيا و آنچه در آن است چيست؟ آيا دنيا چيزى جز سير شدن شكمى و پوشاندن عورتى است؟! در حالى كه تو به سبب محبت ما به زندگى جاويد دست خواهى يافت.آرى، محبت به اهل بيت (عليهم السلام) و عشق ورزى به آنان مايه زندگى جاويد است كه با مرگى خوش آغاز و تا بلنداى ابديت امتداد مى يابد.از اين جهت مرگ كه براى ديگران بسى خطرخيز و هول انگيز و پرمخافت و توأم با دردسر دائمى است، براى عاشقان اهل بيت (عليهم السلام) آغاز يك زندگى جاويد و هميشگى است كه با بشارت و سرور شروع و با تجلّى رضايت حق و ورود به بهشت و نشستن با اهل بيت (عليهم السلام) دنبال مى شود.أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمّد بَشَّرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ، ثُمَّ مُنْكَرٌ وَنَكِيْرٌ، أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد يُزَفُّ إِلى الْجَنَّةِ كَما تُزَفُّ الْعَرُوْسُ إِلى بَيْتِ زَوْجِها.آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمّد بميرد ابتدا فرشته مرگ و سپس منكر و نكير به او مژده بهشت مى دهند.آگاه باشيد هر كس با دوستى آل محمّد بميرد همان گونه كه عروس را به خانه شوهرش مى برند او را به بهشت روانه مى كنند.
از ما جدا نشويد كه..
محمّد بن وليد كرمانى مى گويد:... به امام جواد (عليه السلام) گفتم: براى ولايتدارى مواليان شما چه اجر و پاداشى هست؟ حضرت فرمود: امام صادق (عليه السلام) غلامى داشت كه هنگام دخول آن حضرت در مسجد، استر وى را نگه مى داشت.روزى كنار استر نشسته بود كه گروهى از خراسان آمدند، مردى از آن گروه به غلام گفت: آيا مى توانى به حضرت امام صادق (عليه السلام) بگويى مرا به جاى تو قرار دهد تا من غلام او باشم و در عوض، همه ثروتم را براى تو قرار دهم؟ من به فراوانى از همه نوع مال دارم، برو و آن را قبضه كن و من به جاى تو نزد حضرت اقامت مى كنم. غلام گفت: در اين باره از حضرت سؤال مى كنم.غلام بر امام وارد شده، گفت: فدايت شوم ، خدمت و همراهى طولانيم را با خود مى دانى، آيا اگر خداوند ثروتى را به من برساند شما مانع مى شويد؟ گفت: من از ثروت خود به تو عطا مى كنم و از ديگرى بازت مى دارم.
غلام سخن آن مرد را براى امام بازگفت، امام گفت: اگر در خدمت به ما بى رغبت شده اى و آن مرد شوق خدمت ما را دارد ما مى پذيريم و تو را مى فرستيم.هنگامى كه غلام از كنار امام رفت، امام او را فرا خوانده، گفت: به خاطر ملازمت طولانى، به تو نصيحت مى كنم، آنگاه مختار خواهى بود. چون روز قيامت شود، پيامبر خدا آويخته به نور خدا خواهد بود و اميرالمؤمنين به رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) تمسك خواهد كرد و امامان به اميرالمؤمنين (عليه السلام) تمسك خواهند جست و شيعيان ما به ما تمسك خواهند كرد، وارد مى شوند آنجا كه ما وارد مى شويم و در آيند آنجا كه ما در آييم.غلام گفت: نه، نمى روم بلكه در خدمتت باقى مى مانم و آخرت را بر دنيا ترجيح مى دهم.براى رفتن به سوى آن مرد بيرون رفت، مرد به او گفت: با چهره اى آمدى غير از چهره اى كه با آن داخل شدى! داستان را براى او گفت و او را نزد حضرت امام صادق (عليه السلام) برد و امام تولاى او را پذيرفت و فرمان داد هزار دينار به غلام بپردازند سپس آن مرد براى خداحافظى با امام برخاست و از وى درخواست كرد كه براى او دعا كند كه امام دعا فرمود.
12ـ محبت مايه آرامش دل
محبت اهل بيت (عليهم السلام) فقط هنگام مرگ و براى اوضاع جهان آخرت گره گشا نيست بلكه در دنيا و زندگى در آن نيز بسى سودها و گره گشايى ها در پى دارد.از شمار موهبت هايى كه در پرتو محبت اين خاندان نصيب انسان دل باخته و شيدا و دوستدار ايشان مى شود، آرامش و طمأنينه دل است و اين براى انسان كه در اين زندگى پراضطراب دنيا كه بر هر سو مى زند تا اندكى از آرامش را به هر قيمت و بها به دست آورد، موهبتى بسيار مغتنم است.اميرمؤمنان (عليه السلام) مى فرمايد:إِنَّ رَسُوْلَ اللّهِ لَمّا نَزَلَتْ هذِهِ الآيةُ ( أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ) قال ذلِكَ: مَنْ اَحَبَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَاَحَبَّ أَهْلَ بَيْتِي صادِقَاً غَيْرَ كاذِب، وَاَحَبَّ الْمُؤْمِنِيْنَ شاهِدَاً وَغائِباً، أَلا بِذِكْرِ اللّهِ يَتَحابُّونَ.هنگامى كه آيه « آگاه باشيد! دل ها فقط به ياد خدا آرام مى گيرد » نازل شد، رسول خدا فرمود: اين درباره كسى است كه خدا و رسولش را دوست بدارد، و اهل بيتم را صادقانه و نه به دروغ، دوست داشته باشد و نيز مؤمنان را در پيش رو و پشت سر دوست داشته باشد، همانا با ياد خدا يكديگر را دوست مى دارند.آرى، كسى كه دوستى اش نسبت به خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) و مؤمنان صادقانه است در عمل هم صادقانه برخورد مى كند و سعيش بر اين است كه عبادتش را نسبت به حق و اطاعتش را نسبت به پيامبر (صلى الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام)و برخوردش را نسبت به مؤمنان ـ حاضر و غايب ـ صادقانه و صحيح و به منظور تجارت آخرتى انجام دهد، البته اين گونه زندگى كردن محصولش براى باطن، آرامش و امنيت و اطمينان و طمأنينه خواهد بود.خائن، دزد، ستمگر، غاصب، رشوه خوار، آلوده به ربا، چشم چران، زناكار، فاسق، عاصى، مذنب، خطاكار، كم فروش، متقلب، پشت هم انداز، حيله گر، مكار و دغل باز هرگز نمى تواند از آرامش خاطر و طمأنينه دل برخوردار باشد و چون محب صادق اهل بيت (عليهم السلام) دامنش از اين نوع امور پاك است، همواره از آرامش و اطمينان دل برخوردار مى شود.حضرت امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به على (عليه السلام) درباره آيه: ( الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ) فرمود:مى دانى درباره چه كسى نازل شده است؟ پاسخ داد خدا و رسولش بهتر مى داند، پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود:فِيْمَنْ صَدَّقَ لِي وَآمَنَ بي، وَاَحَبَّكَ وَعَشِيرَتَكَ مِنْ بَعْدِكَ، وَسَلَّمَ الأَمْرَ لَكَ وَلِلاَْئِمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ.درباره كسى است كه مرا تصديق كند و به من ايمان آورد، و تو و عترتت را دوست داشته باشد و كار دين و دنيايش را تسليم تو و امامان بعد از تو نمايد.انس بن مالك كه از راويان مورد اعتماد اهل سنت است مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آيه ( الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ) را تلاوت كرد و فرمود: اى پسر ام سليم! آيا مى دانى اينان چه كسانى هستند؟ گفتم: اى رسول خدا! چه كسانى هستند؟ فرمود:نَحْنُ أَهْلُ البَيْتِ، وَشِيْعَتُنا.ما اهل بيت و شيعيان ما هستند.
برگرفته از کتاب اهل بیت (ع) استاد حسین انصاریان