قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارزش عمر و راه هزينه آن-جلسه بیست وپنجم (متن کامل+عناوین)

 يزد، مسجد ملااسماعيل دهه دوم محرم 1384
 بسم الله الرحمن الرحیم                       
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
دنيا از ديدگاه حضرت حق، تجارتخانه است و انسان تاجر و سرمايه تجارت نيز عمر، عقل، قلب، بدن و نعمت هايى است كه در اختيار انسان است و دستورالعمل تجارت نيز قرآن كريم و فرهنگ انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام است. با به كار گرفتن اين دستور العمل، اين تجارت، سود ابدى برمى گرداند و بدون به كار گرفتن آن، تجارت به خسارت دايمى و ابدى تبديل مى شود. روشن ترين آيه اى كه در اين زمينه در قرآن كريم داريم، آيات شريفه سوره مباركه صفّ است: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجرَةٍ تُنجِيكُم مّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ* تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَتُجهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَ لِكُمْ وَ أَنفُسِكُمْ ذَ لِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ* يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ وَ مَسكِنَ طَيّبَةً فِى جَنتِ عَدْنٍ ذَ لِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ* وَ أُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشّرِ الْمُؤْمِنِينَ»  ما در كنار اين چهار آيه، مانند كسى هستيم كه در برابر دريايى قرار گرفته است كه در زمان كم، نمى تواند دريا و آنچه كه در اين دريا هست به دست بياورد، بفهمد و بداند.
آنچه كه در جلسات گذشته بيان شد، دورنمايى از جمله اول آيه بود كه دعوت كننده و دلالت كننده به اين تجارت، غنىّ بالذات، مستجمع جميع صفات كمال و دارنده اسماى حسنى است و گوشه اى از حقيقت وجود مقدس او، در هزار واقعيتى كه در دعاى جوشن كبير آمده، نشان داده شده است.
اوصاف خدا در دعاى جوشن كبير، به معناى كامل و جامعش نيست، در معارف الهيه آمده اين ها فقط هزار نام است، هزار نام ديگر نيز هست كه نزد انبياى خداست و هزار نام ديگر كه نزد خود خدا است و به كسى خبر نداده است كه هر نامى بر حقيقتى بى نهايت دلالت دارد. چاره اى نيست جز اين كه گفته شود: دعاى جوشن كبير، گوشه اى از حقيقت وجود مقدس اوست و در قرآن مجيد نيز حدود دو هزار آيه هست كه معرفى نامه پروردگار است و از اين دو هزار آيه، نود و نه درصد مردم ايران كه شيعه هستند، ده تا را هم نمى دانند.
تمام عظمت اميرالمؤمنين عليه السلام به اين بود كه خدايى را كه شناخته بود، عبادت مى كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام لحظه اى در برابر مجهول و تاريكى سر خم نكرد. عرفان ايشان در همين شناخت از وجود مقدس حضرت حق بود؛ يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام كتاب جامع و كامل معرفت الله است كه دليل آن نيز قرآن كريم است.
 شناخت حق از كلام مخلَصين
خداى متعال درباره گروه مخلَصين چهار مسأله محورى را مطرح كرده است: مسأله محورى نخست اين است كه: من از آن چه كه به عنوان معرفىِ من مى گويند، برتر هستم، مگر آنچه كه بندگان مخلَص من درباره من مى گويند. يعنى هر چه فلاسفه عالم درباره من مى گويند، من آن گون نيستم، بلكه بالاتر هستم. خدا مى داند كه فلاسفه الهى براى معرفى پروردگار چه مقدار زحمت كشيدند و چقدر قلم زدند و چقدر درس گفتند، ولى پروردگار مى فرمايد: من بالاتر از آنچه كه اين ها مى گويند هستم، حتى بالاتر از آنچه كه حكما و عرفاى عالم مى گويند. اما من آنچه كه مخلَصين مى گويند هستم. مگر در اين عالم چند نفر خود را آماده فهم سخن مخلَصين كردند؟ مخلَصين در انتقال معرفتى كه داشته اند، غريب ترين معلمان تاريخ بوده اند. اما خدا در قرآن مى فرمايد: گفتار و معرفى نامه مخلصين درست است. شما با همين آيه شريفه ببينيد كه اميرالمؤمنين عليه السلام، انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام در چه پايه اى از عرفان نسبت به حضرت حق بودند. آنها خدا را عبادت مى كردند.
تمام لذّت آنان در اين بود كه خدا را درك كردند. و از عبادت و خدمت به خلق خسته نمى شدند. تمام عمر، عقل، قلب، بدن و نعمت هايى كه در اختيار آنان بود، در حق، معرفت و خدمت خلق هزينه كردند.
معرفت، ملاك پاداش اعمال
ارزش عمل نيز به معرفت، فهم و شعور است. اين از زيباترين حرفهاى فرهنگ اهل بيت عليهم السلام است كه در هيچ فرهنگى نمونه اش نيست و در روز قيامت، پروردگار پاداش مردم را به اندازه عقل و درك آنها مى دهد؛ يعنى يك ضربت اميرالمؤمنين عليه السلام در خندق را بالاتر از عبادت جنّ و انس، پاداش مى دهد. معرفت، ملاك پاداش اعمال در قيامت است. چرا نماز، روزه، حج و هزينه كردن مالى منافقان، در دوزخ است؟ فقط به خاطر نداشتن معرفت است. اما چرا وجود مبارك موسى بن جعفر عليهما السلام به وكيل خود در نيشابور و مدينه مى فرمايد: تمام پنجاه هزار درهم و سى هزار دينار طلا و چند هزار متر پارچه را به مردم برگردان، فقط آن دو درهم پيرزن نيشابورى را به من بده؟ «2» آن براى ما ارزش دارد. بقيه به اندازه كاه نيز ارزش ندارد. چرا؟ به خاطر معرفت
يك دوبيتى وقت مردن گفت افلاطون و مرد             حيف دانا مردن و صد حيف نادان زيستن
پاداش انبيا، ائمه و اوليا براساس معرفت آنان است. رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايند:
اگر هر نفر از اين ها در روز قيامت بخواهد حركت كند و ما صد و بيست و چهار هزار پيغمبر نشسته باشيم، همه ما جلوى پاى او با احترام از جا بلند مى شويم. اين وزن معرفت است.
 تسليم، نتيجه شناخت دعوت كننده
در آيه اول مسأله تجارت در سوره صف مى گويد: «إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» اگر بفهميد. عرفان و معرفت به اين مسايلى كه من بيان كردم و اين كه چه كسى آنها را بيان كرده است پيدا كنيد؛ يعنى ببينيد چه كسى دارد شما را به اين تجارت دعوت مى كند؟ «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجرَةٍ تُنجِيكُم» چه كسى دارد دعوت مى كند؟ كسى كه در دو هزار آيه قرآن، دعاى جوشن كبير و عرفه ابى عبدالله عليه السلام خودش را معرفى كرده است. در بخش اول دعاى كميل، اميرالمؤمنين عليه السلام او را معرفى كرده است:
 «وَ بِأَسمائِكَ الَّتى مَلَأَت اركان كُلّ شَى ء»  به خدا قسم! مردم فقط همين جمله دعاى كميل را بخواهند بفهمند، تفسير و درك آن از زمان حضرت آدم عليه السلام تا روز قيامت طول مى كشد. بفهمم چه كسى مرا براى تجارت دعوت كرده است؟ اگر بفهمم، با همه وجود تسليم او مى شوم و دستورالعمل او را در تجارت به كار مى گيرم و آن سودهاى بيان شده در آيات بعد را مى برم. اين كار نيز فقط در دنيا ميسر است و هيچ جاى ديگر
ميسر نيست. در لحظه مرگ، پرونده ما را مى بندند. در رحم مادر نيز جاى تجارت نبود. كل كار ما در رحم مادر، خوردن محتويات جفت است. بعد كه جفت را لازم نداشتيم، قابله آن را قيچى كرد و انداخت. اگر اهل معرفت نشويم، عمرى در رحم دنيا و جفت بزرگتر كه دنياست، قدرى مى خوريم و هنگام مردن اين جفت را كه لازم نداريم، ما را از اين جفت مى برند و وارد عالم برزخ مى كنند.
چه كسى مرا دعوت كرده است؟ بگذاريد از قول خودش نقل كنم. ما در جمله اول اين آيه، كنار درياى بى ساحل هستيم كه عمق آن نيز براى ما پيدا نيست. سه جمله از خود حضرت حق نقل شده است، البته آن دو هزار آيه و دعاى جوشن كبير و مقدمه دعاى كميل و عرفه، آنها بماند.
درخواست معرفت از پروردگار
ما چه مى خواهيم و اهل معرفت چه مى خواهند؟ امام باقر عليه السلام مى فرمايد: روزى پدرم- زين العابدين عليه السلام- به من فرمود: برخيز تا از مدينه به عراق برويم، مى خواهم سر قبر جدم اميرالمؤمنين عليه السلام برويم كه جز ما كسى خبر نداشت آن قبر كجاست. با پدرم رفتيم، ايشان مرا كنار قبر اميرالمؤمنين عليه السلام برد. زيارت و گريه كرد، حال و اتصال داشت، بعد نوبت به دعا رسيد. ما چه مى خواهيم، امام زين العابدين عليه السلام چه مى خواهد؟ واقعاً اهل معرفت انسانهاى عجيبى هستند. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: پدرم در حالى كه اشك مى ريخت، به پروردگار عرض كرد: «أللّهُمّ ارزُقنى عَقلًا كامِلًا وَ لُبّاً راجِحاً وَ قَلْباً زاكِياً وَ عَمَلًا كَثِيراً وَ أدباً بارِعاً»  چون اگر كسى آن عقل را نداشته باشد، بى معرفت مى ماند و اگر كم داشته باشد، «عالم بالله» نمى شود. چشم بينا و گوش شنوا پيدا نمى كند. شش ميليارد چشم و گوش دار در كره زمين هست كه با حيوانات هم وزن هستند. پروردگار مى فرمايد:«أُوْلئِكَ كَالأْنْعمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلئِكَ هُمُ الْغفِلُونَ»
به قدرى دور شده است كه صداى من و انبيا به گوش او نمى رسد و چشم او ديگر ما را نمى بيند.
اميرالمؤمنين عليه السلام وقتى مى خواستند از خدا گدايى كنند، مى دانستند كه از چه كسى دارند مى خواهند و چه چيزى مى خواهد؟ «وَ اجعَلنى مِن أحسَنِ عَبيدَكَ نَصيبَاً عندَك»  مى فرمايد: سهم مرا در پول، خوراكى ها، پوشيدنى ها، مسكن و دنيا قرار نده، بلكه خدايا! سهم مرا در ميان تمام بندگانت، از حضرت آدم عليه السلام تا روز قيامت، اين باشد كه بهترين بنده تو شوم.
ارزش مال در كنار معرفت
با اين حالت است كه مال دنيا خوب و مفيد مى شود، ولى وقتى من آدم نيستم، پول خيلى بد است، چون همه آنها دروازه اى به طرف جهنم است. اگر من عبدالله با معرفت بشوم، پول براى من كار طلاى بيست و چهار عيار را مى كند، اما اگر عبدالله با معرفت نباشم، پول براى من در حكم هيزم جهنم است.
خدا در قرآن مى فرمايد:«وَ أَمَّآ إِذَا مَا ابْتَلَلهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّى أَهنَنِ* كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ* وَلَا تَحضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ* وَ تَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَّمًّا* وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا»  بعد ادامه مى دهد و به پولدارها مى گويد: «فَيَوْمَئِذٍ لَّايُعَذّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ»  اين پول نبود، بلكه هيزم جهنم بود. اما وقتى به پولِ اميرالمؤمنين عليه السلام مى رسد، درباره اش مى فرمايد: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيًما وَ أَسِيرًا* إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَانُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَ لَاشُكُورًا* إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا* فَوَقهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَ لِكَ الْيَوْمِ وَ لَقهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا»  معرفت اين است. همه چيز را از نگاه معرفت نگاه كنم، كل اين دنيا ابزار است. كه از باب محبت به ما داده است تا با اين ابزار، عبادت رب و خدمت به خلق كنيم، اما اين ابزار در اختيار بسيارى از مردم، ابزار حسد، بخل، كينه، ظلم، غارت و تفاخر شده است، چون صاحبان آن ابزارها معرفت ندارند.اما آن كسى كه با معرفت است، اين ابزار را به عنوان سرمايه اى مى داند كه خدا در كنار آن طرح گذاشته است، تا برابر با همان طرح عمل كند و سود ببرد.
دعوت كننده چه كسى است؟
چه كسى ما را به اين تجارت دعوت كرده است؟ در حديث قدسى آمده است: «أَنا جليسُ مَن ذَكَرَنى وَ مُحبُّ مَن احَبَّنى وَ مُطيعُ مَن أطاعَنى»  من همنشين كسى هستم كه به ياد من است و دوستدار كسى هستم كه مرا دوست مى دارد و خواسته كسى كه مرا اطاعت كند مى دهم. خدا در اين سه جمله مى فرمايد: كسى كه عاشق ترين عاشقان به شماست، شما را به تجارت دعوت كرده است. چه كسى مانند او انيس و جليس ما است؟ چه كسى مانند او به خواسته هاى ما گوش مى دهد؟ در دعاها آمده است كه تو از من نخواسته، به تو عطا كردم:
 «يا مَنْ يُعطى مَن سَئَلَهُ يا مَن يُعطى مَن لَم يَسئله وَ مَن لَم يَعْرِفه تَحَنُناً مِنه وَ رَحمةً»  اى آن كه به هر كه از او بخواهد مى بخشد، اى آن كه به هر كه از او نخواهد و او را نشناسد نيز مى بخشد. عطايش از روى مهربانى و رحمت است. اصلًا از من نمى خواستى و نخواستى، اما من به تو عطا كردم. عطاى من نيز از باب محبت، لطف و عشق بوده است. عاشق صادق، ما را به تجارت دعوت كرده است. و در اين تجارت نيز هيچ سهمى براى او مقرّر نيست، چون احتياج ندارد. خدا در قرآن مجيد مى فرمايد: «تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقّ» اين آيه نيز از آيات عجيب كتاب خداست. مى فرمايد: حبيب من! از دو چشم اهل معرفت، سيل وار اشك مى آيد؛ يعنى سرزمينى هستند كه قنات الهى آنها را سيراب مى كند. اين اشك به جايى ديگر وصل است، چون پروردگار مى فرمايد: «مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقّ» يعنى اين منبع و چشمه اصلى اين اشك، به معرفت نسبت به حق وصل است.
دعاى يكى از راه هاى معرفت حق
دعا كلاسى است كه خدا را مى شناساند، كه بفهميم خدا كيست. اين دعاى بعد از زيارت حضرت رضا عليه السلام، شانه به شانه دعاى كميل مى زند. در اين دعا كه وارد مى شويد، اول آن اين است:
 «أَللهم انّى اسئلك يا أللّه الدّائم فِى مُلكه، القائمُ فِى عِزِّهِ، ألمُطاعُ فِى سُلطانِهِ، ألُمَتَفَرِّدُ فِى كِبرِيائِهِ، المُتَوَحِّدُ فِى دَيمُومِيَّةِ بَقائِهِ، العادِلُ فِى بَريَّتِهِ، ألعالِمُ فِى قَضِيَّتِهِ، ألكَريمُ فِى تَأخيرِ عُقُوبَتِهِ، الهِى حاجاتِى مَصرُوفَةٌ اليكَ و آمالِى مَوقُوفَةٌ لَدَيكَ»  خدايا! از تو درخواست مى كنم، اى خدايى كه در فرمانروايى اش پاينده و در شكوهش پابرجا و در سلطنتش مطاع و در كبريايى اش يكتا و در دوام هميشگى اش بى همتاست. در مخلوقاتش دادگر و در داورى اش دانا و در به تأخير انداختن كيفرش بزرگوار است. خدايا! حاجاتم بازگردانده به سوى تو، و آرزوهايم ايستاده در پيشگاه توست. يعنى من كل عالم را و تمام آرزوها و اميد به مردم را بر باد مى بينم، اما همه آرزوهاى مثبتم را نزد تو محقق مى بينم. ادامه مى دهيد تا به اين جمله مى رسيد. من در كتاب ها ديده بودم كسانى كه در اين دعا بودند، دعا تمام نشده، كنار حضرت رضا عليه السلام جان دادند، البته من جان دادن چند نفر را در اين جلسات با معنويت بالا و پرنور را نيز ديدم. خطبه متقين و مرگ «همّام» براى من يقينى است، چون من با چشم خودم ديدم. در ايّامى كه مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى، چهل سال در سبزوار بود. در درسش به بحث خداشناسى رسيد. پانزده نفر در طول آن چهل سال، در حال گوش دادن به درس خداشناسى، ناله كشيدند و از دنيا رفتند. مگر عشق مى گذارد كه عاشق آرام باشد؟
در اين دعا به اينجا مى رسيم: «يا جَليسَ الذّاكِرِين يا مَحْمَودَ مَنْ حَمِدَهُ يا مَوجودَ مَن طَلَبَهُ يا مَوصُوفُ مَن وَحَّدَهُ يا مَحبُوبَ من أحَبَّهُ يا غَوثَ مَن أرادَهُ» اى همنشين ياد كنندگان، اى ستوده كسى كه او را ستوده اى موجود براى كسى كه او را جست، اى وصف شده كسى كه او را به وحدانيّت وصف نمود. اى محبوب كسى كه او را دوست داشت. اى فريادرس كسى كه او را اراده كرده. بعد براى پاكسازى ما تكرار مى شود كه بدانيم نزد چه كسى آمده ايم: «يا مَن يُسمّى بِالغَفورِ الرَّحيم، يا مَن يُسَمّى بِالغفور الرّحيم يا مَن يُسَمّى بِالغَفُورِ الرَّحيم»
اى آن كه به آمرزنده مهربان ناميده شدى، اى آن كه به آمرزنده مهربان ناميده شدى، اى آن كه به آمرزنده مهربان ناميده شدى. اين خدا ما را به تجارت دعوت كرده است. آيا گوش ندادن و پشت كردن به دعوت او انصاف است؟ عمرى در پول غلطيدن و بدن و عقل را در غير او هزينه كردن، انصاف است؟
 الهى سينه اى ده آتش افروز                               در آن سينه دلى و آن دل همه سوز
 هر آن دل را كه سوزى نيست، دل نيست             دل افسرده غير از آب و گل نيست
  كرامت كن درونى درد پرورد                         دلى در وى درون درد و برون درد
  دلم پر شعله گردان! سينه پر دود                      زبانم كن به گفتن آتش آلود
 ندارد راه فكرم روشنايى                                  ز لطفت پرتوى دارم گدايى
بده گرمى دل افسرده ام را                                  فروزان كن چراغ مرده ام را
به راه اين اميد پيچ در پيچ                                مرا لطف تو مى بايد، دگر هيچ
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه