قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

لذت اشتغال به ياد خدا

چقدر اين روايت با لذت است. حرف پروردگار است: «اذا كانَ الغالبُ عَلَى العبدِ الاشتغالَ بى»  زمانى كه اغلب برنامه هاى بنده من سرگرم بودن باطن، دل و قلبش با من باشد؛ يعنى با من بيدار مى شود، مى خوابد، مى خندد، راه مى رود، مى آيد، كسب مى كند، زندگى را مى چرخاند. من براى او چه مى كنم؟
 «جَعَلْتُ بُغْيَتَهُ وَ لَذَّتَهُ فِى ذِكْرِى» همه لذتش را در ياد خودم قرار مى دهم كه با ياد من غرق در لذت شود.
اگر اين ياد خدا لذتى نداشت، پس انبيا اين عبادات را چگونه انجام مى دادند؟ اين دعاى كميل ها، عرفه ها، ابوحمزه ها، از كجا طلوع كرده است؟ اين ها با خدا چه مناجاتى مى كردند و چه لذتى مى بردند.
اما به زن بدكاره بگوييد: بيا چند دقيقه در كنار من بنشين، من غزل معنويى بخوانم، به شما مى گويد: چرا مرا از كارم بازداشتى؟ اما اين شب هاى رمضان به درب خانه امام زين العابدين عليه السلام در دعاى ابوحمزه برو، حضرت وقتى صورت را از خاك بلند مى كرد، خاك زير صورت مبارك ايشان از گريه گِل شده بود، ايشان اين گونه با خدا زندگى مى كرد.
 «عَشَقَنِى وَ عَشَقْتُه» وقتى لذت زندگى او را در ياد خودم قرار دادم، او عاشق من مى شود و من نيز عاشق او مى شوم:
چه خوش بى مهربونى هر دو سر بى             كه يك سر مهربونى دردسر بى
من در خلوت شب به بنده ام بگويم: دوستت دارم، او نيز بگويد: خدايا! دوستت دارم. او يك قدم مى آيد، من ده قدم مى آيم. حضرت يوسف عليه السلام نيازى به لذت بردن از زنا نداشت، او از لذت با خدا بودن پر بود. نيازى نداشت. خدا انيس و مونس و رفيق او بود، نيازى به رفاقت با زن ناپاك و نامحرم نداشت.
مباهات خدا بر فرشتگان به واسطه بنده مؤمن
آن وقت به ملائكه مى گويد: فرشتگان من، فلان جاى زمين را نگاه كنيد. در حالى كه بيشتر مردم خواب و عده اى نيز در گناه هستند، عبد و رفيق مرا نگاه كنيد. دست خود را بلند كرده و مى گويد: «الهى العفو» يا صورتش را روى خاك گذاشته، مى گويد: «يا لَطيفُ ارْحَمْ عَبْدَكَ الضَّعيف» نزد ملائكه به وجود شما مباهات مى كند و مى فرمايد: آن وقتى كه به شما گفتم: مى خواهم آدم را بيافرينم، به ياد داريد؟ گفتيد: مى خواهى كسانى را خلق كنى كه روى زمين فساد و خون ريزى كنند؟ اما نگاه كنيد، ببينيد چه موجودى خلق كرده ام.
چند بار به ملائكه گفته است: بيابان هاى مدينه و كوفه را نگاه كنيد؟ به خصوص آن وقتى كه صورت اميرالمؤمنين عليه السلام روى خاك بود و عرض مى كرد: «مَوْلاىَ يا مولاى انت المولى و انا العبد و هل يرحم العبد الا المولى» پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: وقتى امثال اين انسان ها را در قبر مى گذارند و در قبر را مى بندند كه برگردند، خطاب مى رسد: بنده من، تو را تنها گذاشتند و رفتند؟ مبادا بترسى، من تا قيامت مونس تو هستم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه