قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نفس - جلسه دهم

توبه، انقلاب درونى

 

«لا شفيع انجح من التوبة»1 در ميان شفاعت كنندگان بشر، چه در دنيا و چه در آخرت هيچ شفيعى براى بشر نيرومندتر، پرتوان تر و قدرتمندتر از توبه نيست. چرا؟ به علت اينكه بنا به آيات قرآن و گفتار بيداران راه خدا، توبه مهمترين عامل انقلاب است، و اين انقلاب هم بنا به فرموده حضرت على عليه السلام ـ در يكى ديگر از فرمايشاتشان ـ انقلاب درون است. توبه اى كه با انقلاب درون شروع نشود، توبه نيست و در روايات هم اسم آن را توبه نمى گذارند بلكه در روايات ـ آنجايى كه ارتباطى با انقلاب درون نداشته باشد ـ اسم آن را مسخره كردن خدا گذاشته اند، چون در توبه، بايد تمام اعضا و جوارح ، بعد از انقلاب، در تصرف درون قرار بگيرد. يعنى يك دلى بر انسان حاكم بشود كه اين دل بتواند چشم و گوش و زبان و دست و مال و روابط انسان را در راه خدا حفظ كند. اگر آن انقلاب حاصل نشود توبه فقط متمركز در زبان مى شود.

 

توبه بدون اثر

 

خدايا بد كردم، اشتباه كردم و مرا ببخش، شنبه بيايد، باز دوباره همان مى شود كه چهارشنبه و پنج شنبه بود. باز دوباره شب جمعه مى شود، خدا من در هفته خراب كارى كردم، اين همان بازى ارمنى ها مى شود، كه از دوشنبه تا شنبه هر گناهى كه مى خواهند مى كنند و يك شنبه نزد كشيش مى روند كه ما بد كرديم و او هم دستش را روى سر آنها مى گذارد كه من از طرف خدا شما را بخشيدم. اين توبه با آن توبه چه فرقى مى كند؟

اينجا هم همان بازى پليد و زشت است كه توبه تقريبا يك تعهد زبانى شده و تعهد زبانى هم قابل شكستن است.

 

توبه واقعى

 

توبه يك انقلاب حالى است كه آن حال و آن حالت معنويت بر انسان حاكم شود، حالا من جوان هستم و زن و بچه دارم و ميدان هم براى ارتقاى درجه دارم، آينده خيلى خوبى هم از نظر دنياى در انتظار من است ولى همه را مى ريزم و مى آيم كنار خيمه ها صدا مى زنم، «هل من توبة»2 من همه را رها كردم قبول مى شوم؟ تازه با اينكه همه را رها كرده و يك انقلاب اساسى پيدا كرده است، باز هم مى ترسد.

اين يك توبه اى است كه به قيمت جانم تمام مى شود. توبه بايد به قيمت پاك كردن مالم تمام بشود، توبه بايد به قيمت پاك كردن چشمم تمام بشود، به قيمت پاك كردن گوشم بايد تمام بشود، به قيمت پاك كردن دستم بايد تمام بشود، به قيمت پاك كردن قدمم بايد تمام بشود.

توبه واقعى يعنى رها كردن آنچه كه در آن بودم و ايجاد كردن آنچه كه در آن نبودم.

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّه َ تَوْبَةً نَصُوحاً »3 كلمه نصوحا همين معنا را مى دهد، بندگان من! آمديد با خدا آشتى بكنيد، به نحوى آشتى بكنيد كه دوباره با من قهر نكنيد. اين توبه است.

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّه َ تَوْبَةً نَصُوحاً » اين است كه مى گويد «لاشفيع انجح من التوبة» چه نيرويى نيرومندتر از توبه مى تواند شما را رستگار كند؟ هيچ نيرويى اين قدرت را ندارد. اين يك شفيعى است كه در دنيا و آخرت براى انسان كار مى كند.

شخصى از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله پرسيد كه اگر ما توبه كنيم ما را مى بخشند؟ حضرت فرمود: بله شما را مى بخشند. گفت : پس خجالت گناهانى كه در قيامت براى ما مى ماند چه مى شود؟ حضرت فرمود: گناهان را چنان از يادت مى برد تا خودش خدايى مى كند اصلا يادت نمى آيد كه تو گناهكارى كه خجالت بكشى.

خداوند متعال در قرآن مى فرمايد هر كسى كه به بهشت آمد،

« وَأَصْحَابُ الَْيمِينِ مَا أَصْحَابُ الَْيمِينِ »4 در بهشت چه حالتى دارد؟ جايى كه مى گويد بهشت، صفاتش را كه مى گويد، مى گويد يك چيزى كه در بهشت وجود ندارد غصه و رنج است، من اگر ياد گناهان گذشته ام بيفتم كه رنجيده مى شوم، اين تناسبى با بهشت ندارد.

 

لذت عفو پروردگار براى توبه كننده

 

چرا قبل از اينكه بهشت برويم، پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود قيامت جلوى آدم را مى گيرد، بدون اينكه كسى بفهمد، البته با همه اين كار را نمى كند، با همين رفقايى كه اشتباه كردند و بد كردند، رسواها را كه رها كن، با همين رفيق ها اين كار را مى كند، خود خدا حرف مى زند. ابن فهد حلى در اول عدة الداعى نقل كرده كه در قيامت جلوى بنده را مى گيرد، مى پرسد: تو اين كار را كردى؟ بنده هم همينطورى كه سرش پايين است، آهسته زير لب مى گويد چطور دارى مرا خجالت مى دهى، مى گويد من نمى خواهم خجالتت بدهم، مى خواهم تو را بيامرزم كه بيشتر خوشحال شوى، يادت بياورم كه چه كار كردى كه عفو من برايت لذت داشته باشد.

اينجا به داد مى رسد، آخرت به داد مى رسد، اصلا من، به نظرم اين كتاب هايى كه تا به حال توانستم بخوانم ـ اين منى كه مى گويم اشتباه است، من از تنگى قافيه است ـ هيچ بابى را عاشقانه تر از باب توبه در اين ابواب روايتى اصلا نديدم، حتى باب معاشرت كه خيلى حرف عشق و محبت و با هم ديگر چطورى بودن، در آن زده شده. در باب توبه خودش مى گويد كه بنده من بيا كه با يكديگر چطورى باشيم، اين عاشقانه تر از اين است كه من و تو با هم چطورى باشيم.

 

ارزشمندترين شى ء

 

اين باب، باب وسيعى است، خيلى حرف در توبه هست. عاشقانه ترين باب، تا جايى است كه چيزهايى در اين باب گفته شده كه جاهاى ديگر نيامده، مثلا يك نمونه اش اين است كه به عيسى مى گويد: بنده مقرب من! مى خواهم كمى با تو حرف بزنم ـ مثل اين كه دو نفر از ما مى نشينيم سؤال و جواب مى كنيم ـ پر قيمت ترين برنامه جهان چيست؟ بنده مؤدب هم همين را مى گويد كه من نمى دانم. آدم بايد در مقابل مولا ادب بكند، علم در بى نهايت و بى نهايتى، من چه مى دانم چيست تو خودت مى دانى. فرمود: بالاترين شيئى كه پيش من ارزش دارد اشك چشم گنهكارى است كه در مسير توبه است و دارد بر مى گردد، اين برگشتن از آن برگشتن هاى پر قيمت است.

اينهايى هم كه از طرف خدا در دنيا بودند همه عشقشان اين بود كه اين بندگانى را كه قهر كردند آشتى بدهند. قهرها را آشتى بدهند، خود اين هم كار خيلى مهمى است، شما هم بايد اين كار را بكنيد، هر چه رفيق داريد كه با خدا قهر كرده، بايد آشتى شان بدهيد، خيلى قيمت دارد.

 

برخورد مرحوم مجلسى با افراد شرور

 

مرحوم ملامحمد تقى پدر مرحوم مجلسى خيلى مهم بوده در بعضى از فنون از پسرش هم جلوتر بوده.ايشان در مسجد جامع اصفهان نماز مى خواند و جمعيت زيادى هم پشت سرش اقتدا مى كرد. يك كار اين مرد در منطقه خودش، امر به معروف و نهى از منكر بود . تعدادى شرو و قمارباز و عرق خور و گناهكار در آن منطقه بودند كه از او ناراحت بودند. خيلى نقشه كشيدند كه اين مرد را ـ كه واقعا عشق داشت كه اين گناهكاران را با خدا آشتى دهد و اينها هم آشتى نمى كردند و مخالفت هم مى كردند ـ از سر راه بردارند. خيلى نقشه كشيدند كه ساكتش بكنند، نشد.

يكى از آنها گفت كه من يك نقشه جالبى دارم، آبروى شخصيتى اين را اگر در اصفهان ببريم، زندگيش را از اينجا جمع مى كند مى رود. چه كار كنيم؟ گفت: چند شبى بايد به مسجد برويم و در صف اول نماز جماعت بسنجيم و ببينيم كه متدين ترين افراد پشت سرش كيست كه مجلسى به او خيلى احترام مى گذارد، يك بار جلوى او را بگيريم و بگوييم شما شب جمعه آقا را به خانه ات دعوت كن و زن و بچه ات را هم از خانه ات ببر و خودت هم حق ندارى بيايى، ما هم حدود سى تا سى و پنج نفن خانه اين فرد جمع مى شويم، يك زن بدكاره اى را هم حسابى آرايش مى كنيم كه به خواندن و نواختن مشغول شود، و بعد دو نفر سر چهار راه داد مى زنيم اى مردم ببينيد آقا چه بزمى دارد و چون به خلوت مى روند آن كار ديگر مى كنند.

وقتى در مردم شخصيتش از بين رفت و نابود شد، زندگيش را جمع مى كند و مى رود.

گفتند خيلى نقشه خوبى است. آمدند و اين آقا را ديدند و آماده اش كردند و بيچاره كاسب بازار، ترسيد و به آقا هم نگفت داستان چيست، گفت آقا شب جمعه شام خانه ما بياييد، او هم خيلى به اين اطمينان داشت و گفت عيب ندارد مى آيم.

مرحوم مجلسى اول آشيخ محمد تقى پدر ملامحمد باقر، ملامحمد تقى خيلى هم مورد عنايت بوده كه مى گويد شبى كه اين پسرم را خدا به من داد و متولد شد ملامحمد باقر، همان شب من خواب ديدم در يك سالنى هستم و پيغمبر و ائمه همه نشسته اند و به من فرمودند امشب خدا يك بچه به تو داده، برو و او را بردار بياور، او را آوردم، پيغمبر او را بغل گرفت و داد به حضرت امير و به حضرت مجتبى، تا امام عصر اين بچه مرا در بغلشان گرداندند، خب اين شخص، آدم مورد توجهى بوده است.

شب جمعه نمازش را در مسجد خواند و آمد، درب زد، يكى از آنان سينه سپر آمد درب را باز كرد، آقا بفرماييد. ملامحمد تقى گفت: صاحبخانه كجاست؟ نمى تواند برگردد، داخل هم مى خواهد برود، چه نقشه اى است، آمد داخل اتاق. هعمه دور اتاق را پر كردند. آشيخ چرا دست از ما بر نمى دارى؟ گفت من نمى توانم از شما دست بردارم، چون من دلم مى خواهد كه شما را با محبوبم آشتى بدهم، چطورى دست از شما بردارم، من به خدا نمى توانم دل از شما بكنم.

آشيخ اين حرفها را كنار بگذار، يكى از آنها زد به در، زن بدكاره آرايش كرده از درب وارد شد و شروع كرد به زدن و خواندن اين شعر

در كوى نيك نامان ما را گذر نباشد

گر تو نمى پسندى تغيير ده قضا را

بقيه هم آماده اند بروند بيرون جار بزنند كه ملت ببينيد چه خبر است، ملامحمد تقى همينطور كه آرام نشسته بود، زن هم داشت مى زد و شعر را مى خواند، سرش را بلند كرد، همين كه اشك از دو چشمش در حال سرازير شدن بود، گفت: مولا گر تو نمى پسندى، تغيير ده قضا را. در اين حال زن با تمام بدن روى خاك افتاد گفت : يا رب، العفو. گناهكاران همه روى زمين افتادند العفو گفتند.

فردا شب در مسجد، يك صف به صف نمازگزاران اضافه شد، خانم و بقيه گناهكاران.

مولا! تو گناه را به ما نمى پسندى، تغيير ده، يك تغيير حالى به ما بده، يك تغيير رفتارى به ما بده، يك تغييرى در اين مسير به ما بده كه ما جزء تو بشويم، براى تو بشويم، با تو بشويم.

 

 


1 . وسائل الشيعة: 15/334، باب 47، حديث 20670.
2 . مستدرك الوسائل: 18/260، باب 55، حديث 9
3 . تحريم (66): 8
\ 4 . واقعه (56): 27 .

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه