نفخه هاى الهى
خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد :
«وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مَّنَ الاْءَجْدَاثِ إِلَى رَبَّهِمْ يَنسِلُونَ »1.و در صور دميده شود ، ناگاه همه آنان از قبرها به سوى پروردگارشان مى شتابند .
كلمه «نفخ» به معناى دميدن است. كلمه «اجداث» كه جمع و مفردش «جدث» است، به معناى قبر است. جمله آخر آيه شريفه «يَنسِلُونَ » به معناى به سوى خدا به سرعت حركت كردن است. البته ظاهر آيه شريفه يكى از نفخه هاى الهيّه را بيان مى كند، نفخه مربوط به روز قيامت كه وقتى از طرف وجود مقدّس حضرت حق دميده شود، تمام قبرها مى شكافد و هر چه در قبرهاى عالَم بوده از زمان آدم تا آخرين قبر بيرون مى آيند و به طرف حضرت حق به سرعت حركت مى كنند كه آيات بعد، يعنى آيه 52 تا حدود آيه شصت عاقبت و نتايج اين حركت و منافع يا ضررهايى كه در پسِ اين حركت متوجه انسان است، بيان مى كند، اما خداوند بزرگ غير از اين نفخه، نفخه هاى ديگرى هم دارد كه تعداد اين نفخه ها و اين دم ها و دميدن ها براى احدى از افراد بشر به جز خاصّان واقعى درگاه و پيشگاه روشن نيست، اما هر دَم و دميدنى و هر نفخه اى از دم هاى الهيّه و نفخه هاى ربانيّه در اين عالَم وجود و در اين كارگاه با عظمت آفرينش برنامه هايى را به وجود مى آورد. دم ها و دميدن هايى كه در ارتباط با انسان است، اگر انسان از قسمتى از آن دم ها قبلاً مطلّع و آگاه باشد كه اين دم به او زده مى شود و اين دم و دميدن و نفخه حتما متوجه او خواهد شد و هيچ انسانى از اين نفخه ها استثنا نيست، اين دم را با علم به دم و نفخه غنيمت خواهد شمرد و از فرصت دميدن دم الهيّه و پديدار شدن نفخه رحمانيّه سرمايه هاى هنگفت ابدى و جاويد كسب خواهد كرد.
آن چه سرمايه در اختيار انبيا بوده كه با خودشان به عالم برزخ بردند و از برزخ هم به قيامت مى برند. آن چه سرمايه در اختيار اوليا و ائمّه بوده، در اختيار عاشقان و عارفان بوده و با خودشان به برزخ بردند، از برزخ هم به قيامت منتقل مى كنند و انتقال اين سرمايه ها به قيامت همان هشت بهشت پروردگار بزرگ عالَم است كه محصول به غنيمت شمردن اين نفخه هاست، البته قسمتى از نفخه ها نفخه هايى نيست كه انسان آنها را غنيمت بشمارد، چون در چهارچوب مجبور بودن انسان به انسان مى رسد و آن زمان زمانى نيست كه انسان بتواند آن دم الهيّه و آن نفخه رحمانيّه را غنيمت بشمارد.
نفخه خلقت
يك دم و يك نفخه از نفخه هاى الهيّه زمانى است كه وقتى دميده مى شود كه عبارت است از آن نفخه از اراده او، فعل او، عنايت او، لطف او، توجه او و رحمانيّت او در دنيا انسان از نيستى با آن دم الهيّه و با آن كُنِ تكوينى :
« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن . . . »2.شأن او اين است كه چون پديد آمدن چيزى را اراده كند ، فقط به آن مى گويد : باش .
به وجود مى آيد و اين دم و نفخه اول او را تا صورت گرفتن بدرقه مى كند، از هستى بهره مند مى كند، زمانش هم از بيرون آمدن از نيستى شروع مى شود تا وقتى كه در رحم مادر شكل انسانى انسان به خودش مى گيرد. اين يك دم است.
نفخه محركه
دم ديگر نفخه و دمى است كه به انسان حركت مى دهد، حس مى دهد، مشاعر مى دهد، احساسات مى دهد. در اين نفخه يك مرتبه جنين در رحم مادر به حركت درمى آيد، چشمش قدرت ديدن پيدا مى كند، گوشش قدرت شنيدن پيدا مى كند، بدنش قدرت لمس كردن پيدا مى كند. مادر هم حس مى كند كه بعد از چهار ماه آن چه در رحم دارد به حركت درآمده است.
نفخه عقليه
دم سوم كه دم رحمانيّه و نفخه ربانيّه است زمانى در انسان دميده مى شود كه انسان قوه تمييز پيدا مى كند، ولو در حداقل ظهور. انسان مى تواند خوب و بد را تشخيص دهد ولو يك خوبى و يك بدى را، اما در نفخه اول كه انسان از نيستى خارج مى شود تا صورت گرفتن آدمى شبيه يك انسان، خواب مى ماند، خوابى شديد، آدمى هم كه در خواب شديد است، هيچ دركى از عالَم ندارد. نفخه دوم كه انسان را از قبر بى جان و بى حركت، از قبر خواب شديد بيدار مى كند، زمانى است كه روح و نفس در انسان دميده مى شود. به فرموده قرآن مجيد :
«وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى ...»3 مثل يك آدم حيران و سرگردان مى ماند كه از خواب شديد بيدار شده است. در حالتى است كه در اطراف خود هيچ چيزى را حس نمى كند، كودك است، نمى فهمد، تمييز نمى دهد، فقط حركت مى كند، در گهواره دست و پا مى جنباند، گريه مى كند، مى خندد، مى خورد، ولى معناى هيچ يك از اين مسائل را درك نمى كند.
نفخه سوم نفخه عقلى است كه وجود مقدّس حضرت دوست اين موجود بيدار شده از خواب را با نفخه خودش و بيرون آمده از قبر خواب شديد را لايق به درك مطلق عالم مى بيند او را شايسته وصل و پيوند به عقل مطلق عالم مى بيند. در اين جاست كه انسان عشق به علم و قدرت فكر پيدا مى كند، قدرت ارزيابى پيدا مى كند، خوبى ها و بدى ها را تشخيص مى دهد. فرصت را غنيمت دانستن از همين جا بايد شروع شود ؛ يعنى از نفخه سوم كه نفخه نزديك شدن به تكليف و مسئوليت است. آن گاه كه انسان نزديك تكليف مى شود، در حقيقت، مهمانخانه خصوصى خدا درى را به روى او باز مى كند و به آدم مى گويد كه ديگر جاى تو بين گاوان و خران نيست و بخور بخواب ها نيست، جاى تو جايى نيست كه فقط يك حركت شكمى و شهوانى داشته باشى. تو بايد پيش خودم بيايى، در كنار رحمانيّت من، رحيميّت من، عنايت و لطف من، شرع و دين من، انبياء و ائمّه و اولياى من، عاشقان من و من هيچ جورى نمى توانم تو را بين گاوان و خران ببينم.
آثار نفخات الهى
هر كسى را كه فرصت دميدن اين نفخه را غنيمت بداند، در ابتداى كار دنبال دمنده نفخه حركت مى كند. چه كسى بود مرا به وجود آورد؟ چه كسى دم به اين عالَم زد و مرا از نيستى به هستى كشاند؟ چه كسى به من عقل داد؟ خدا را پيدا مى كند، خدا را كه پيدا كرد، به وجود مقدّس او مى گويد: براى چه مرا آوردى؟ وجود مقدّس او مى گويد: براى خودم تو را آوردم. حال براى اين كه با تو معيّت پيدا كنم چه كنم؟ تكاليف و حلال و حرام براى انسان بيان مى شود، دم هاى ديگر الهى به صورت الهامات قلبى و نفسى دميده مى شود، به صورت قرآن كريم، گفته هاى پيغمبر و امامان، به صورت حكم هاى مرجع تقليد واجد شرايط دميده مى شود.
وقتى عبد بخواهد، به اين نفخه ها علاقه داشته باشد از پس همديگر مثل سيل و دريا به طرف او عنايت مى شوند. اين جاست كه عبد از حالت جهل به حالت علم، از حالت سوء خُلق به حُسن خُلق، از دنيا به آخرت، از خويش به خدا شروع به حركت كردن و مسافرت كردن مى كند، اما تا كجا مى تواند سفر كند؟ تا لقاى حق.
سرانجام بى توجهى به نفخات الهى
ولى اگر كسى اين نفخه، يعنى نفخه عقل را، نفخه قرآن را، نفخه الهامات نفسى را، دم الهيّه را، دم رحمانيّه را كنار بزند، بايد عمرش را بين گاوان و خران و در كنار ظلم، ستم، غارتگرى، دزدى، جنايت، زنا، مشروب خوارى، ربا، مال مردم برى، تقلّب، خدعه، حيله، مكر، دروغ، غيبت، تهمت به سر ببرد تا عمرش تمام شود.
سرانجام كسانى كه نفخه سوم را غنيمت بدانند
آيات بعد از آيه 51 مى گويد : درباره كسانى كه نفخه سوم را غنيمت بدانند :
« هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِى ظِلاَلٍ عَلَى الاْءَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ * لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ * سَلاَمٌ قَوْلاً مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ »4.آنان و همسرانشان در زير سايه هايى [ آرام بخش ] بر تخت هايى [ آراسته چون حجله عروس ] تكيه مى زنند . * براى آنان در آنجا ميوه ها [ ى عالى و مطبوع ] و آنچه دلشان بخواهد فراهم است . * با سلام [ ى پرارزش و سلامت بخش ] كه گفتارى از پروردگارى مهربان است .
و وقتى كه به لقا مى رسند، قرآن مجيد مى فرمايد: به محض رسيدنْ اولين كسى كه به آنها سلام مى كند، خودِ پروردگار است :
«سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ »5 ؛
[ و به آنان گويند : ] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان [ در برابر عبادت ، معصيت و مصيبت ] پس نيكوست فرجام اين سراى .
يارانم! دوستانم! رفيقانم! رسيده هاى من، سلامٌ عليكم.
عاقبت غافلان
اما كسانى كه در اين قبر طبيعت ماندند تا خفه شدند و گنديدند و بوى بد گرفتند، همين كه قيامت مى شود خودِ پروردگار هم نمى خواهد اينها در محشر بمانند، لذا خطاب مى كند : «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ »6 ؛ زنجير ببنديد به اينها، «ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ » به آتش جهنم اينها را بكشاند كه در صحراى محشر نباشند :
« وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الُْمجْرِمُونَ »7.و [ ندا آيد : ]اى گناهكاران ! امروز [ از صف نيكان ] جدا شويد .
چه جرمى از اين بالاتر كه منِ خدا به تو روى كردم و تو رويت را برگرداندى، منِ خدا به واسطه انبيا و ائمّه به دنبال تو آمدم، گفتم مى خواهمت و تو گفتى من تو را نمى خواهم. چه جرمى از اين بالاتر؟! به چه جرمى مرا نخواستى؟ اين حرف همه جا هست. صبح فردا امير المؤمنين عليه السلام در مسجد به امام مجتبى عليه السلام فرمود: مرادى را نزد من بياور، ابن ملجم را كنار محراب آوردند، ابن ملجم ديد كه رنگ به صورت على نمانده، زخم كار خودش را كرده است، على در معرض از بين رفتن و كشته شدن قرار گرفته، عرض كردند بابا قاتل را آورده ايم، چشمش را باز كرد و فرمود پسر مرادى من بد امامى براى تو بودم، چه جرمى داشتم كه مرا زدى؟ خدا هم حرفش همين است كه من با دم رحمانى به تو روى كردم، تو به چه عنوان رويت را از من برگرداندى؟ « وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الُْمجْرِمُونَ »8 حالا هم برو كه روى من از تو برگشته است:
«لاَّ بَارِدٍ وَلاَ كَرِيمٍ »9 ؛ منتظر كَرَم من نباش، من كَرَمم شامل حال تو نمى شود. آن جا ديگر عذاب خالص است. اين جا مجرم مى تواند داخل خانه اش زير كولر و فن كوئل برود، شب را راحت بخوابد، اما آن جا ديگر اين خبرها نيست:
«لاَّ بَارِدٍ وَلاَ كَرِيمٍ * إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ »10.نه خنك است و نه آرام بخش ، * اينان پيش از اين از نازپروردگان خود كامه و سركش بودند .
يادت هست چه جنايت ها كردى! چه رويى از من برگرداندى! تا آخر عمرت هم منتظرت بودم تا بيايى، اما نيامدى. به پيغمبر گفت: چه موقع با خدا آشتى كنم؟ فرمود: همه وقت وقتِ آشتى است، اما اينها هيچ وقت آشتى نكردند. مولا را نخواستند، كسى كه مولا را مى خواهد، دليل خواستنش عمل كردن به قرآن است، عمل كردن به حلال و حرام قرآن است. آيات قرآن، چه در بخش خانوادگى، چه در بخش اجتماعى، چه در بخش سياسى، چه در بخش اخلاق، چه در بخش عقايد و چه در بخش اعمال، هر كسى مولايش را مى خواهد، نشانه خواستنش، قرآنى بودن اوست، احمدى بودن اوست، على وار و زهراوار بودنش است والاّ اگر بخواهد بگويد كه من محبوبم را مى خواهم و هيچ در اين مسيرها نباشد، آن خواسته اش دروغ است، قلاّبى و هواست، حق نيست.
حالات مادى و معنوى لقاء اللّه
به داوود فرمود: داوود! بندگانم را با من آشتى بده. گفت: مولا جان! چه كنم كه با تو آشتى كنند؟ خطاب رسيد: بلند شو برو درِ خانه هايشان را بزن، در كوچه ايشان را ببين، در مسجد ايشان را ببين، هر كجا مى شود برو آنها را ببين، صدايشان بزن، به آنها نشان بده، محبت هايى را كه تاكنون در حق شان كرده ام، به يادشان بياور، بگو من عمرى است به شما محبت و كَرَم كرده ام، آقايى كرده ام، چه شده است؟ دورى تا كجا، چه قدر بايد دور شد؟!
بايد توجه داشته باشيم كه به اندازه اى از خدا دور شويم كه وقتى صدايمان بزند، صدايش را بشنويم والاّ اگر دورى زياد شود، ديگر صدايى را نمى شنويم. دل را با خدا يكى كنيد، به قرآن خدا عمل كنيد، اگر انسان اين دم سوم را غنيمت بداند، درباره اش بايد گفت: عالَم درخت است، انسان ميوه آن درخت، آن نفخه عقلى الهيّه كه آدم را وارد تكليف و وارد رفاقت با خدا و عشق با خدا و آشتى با خدا و عمل به حلال و حرام خدا مى كند، ميوه درخت وجود انسان است كه مى گويند: عقل نظرى، كلمه طيّبه است، «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ »11، ميوه عقل نظرى روح ملكوتى و روح قدسى است. با توجه به اين عقل نظرى، يعنى ياد گرفتن تكاليف و عمل كردن، انسان روح الهى و خدايى پيدا مى كند و اين روح تازه خودش درخت است و ميوه اين درخت لقاء اللّه است، لقاء اللّه هم در قيامت در دو قيافه آشكار مى شود : يكى به صورت بهشت كه مال بدن ماست، كه در بهشت مى خوريم و مى آشاميم، ازدواج مى كنيم، روى تخت مى نشينيم، در كاخ مى رويم، زير درخت ها قرار مى گيريم، كنار چشمه ها قدم مى زنيم، نهرها از كنار تخت هايمان جارى است، اين حالت مادى لقاء اللّه است. حالت معنوى آن هم «وَرِضْوَ نٌ مَّنَ اللّه ِ أَكْبَرُ»12 است و آن زمانى كه اهل بهشت روى تخت تكيه داده اند و صداى خدا را مى شنوند، مثل موسى كه در دنيا صداى حق را شنيد كه مى فرمود : عباد من! از همه شما راضى هستم، و از اين بالاتر عباد من! از همه شما تشكر مى كنم كه در دنيا زحمت كشيديد، بيدار مانديد، گريه كرديد، نماز خوانديد و . . . از همه شما متشكرم. خدا شكر مى كند. مدتى ما شكر كرديم، بعد او شكر ما را مى كند، مدتى ما سلام كرديم، بعد او به ما سلام مى كند، مدتى حركت كرديم تا رفيق او شويم، بعد او خودش كنار ما قرار مى گيرد، با ما معيّت پيدا مى كند، اين نفخه ها را غنيمت بدانيم.
نفخه عيسى عليه السلام به گِل
خداوند متعال در سوره آل عمران مى فرمايد : عيسى يك انسان بود، مقدارى گِل جمع مى كرد، گِل روى زمين و حواريّون و مردم را صدا مى زد و مى گفت:
«فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرَا بِإِذْنِ اللّه ِ»13.من از گِل براى شما چيزى به شكل پرنده مى سازم و در آن مى دَمم كه به اراده و مشيّت خدا پرنده اى [ زنده و قادر به پرواز ]مى شود .
بياييد ببينيد كه من با دهانم به اين گِل مى دمم، نفخه مى زنم، با نفخه دهانم اين گِل پر درمى آورد، خون پيدا مى كند، سر پيدا مى كند، چشم پيدا مى كند، گوش پيدا مى كند:
«فَيَكُونُ طَيْرَا»14 و در هوا پرواز مى كند و مى رود.
در صريح سوره آل عمران مى گويد: من با دهانم نفخه به گل مى زنم، گل را زنده مى كنم. خدايا، امشب وقتش است، دمى به ما بزن، ما مُرده ها را از اين قبر هواى نفس زنده كن، ما مُرده ها را از اين قبر خودخواهى بيرون بياور، ما مُرده ها را از اين بدبختى ها و گرفتارى ها نجات بده، اى خدا، ما را ببخش كه جسارت مى كنيم، تو كه از عيسى كمتر نيستى، عيسى به يك خرده گل نفخه مى زد، گل زنده مى شد، خودت مگر نگفتى: « تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ ...»15 اين روحى كه در قرآن گفتى، آيا همين نفخه ات است؟ از اول سحر كه مى خواهى آن را بفرستى تا طلوع صبح به او بگو به عزّت و جلالت كه به ما هم بِدَمَد، فقط دنبال خوبان و خاصّان نرود، اين گدا گرسنه ها را هم گوشه هاى دنيا نگاه كن، اين بدبخت ها را هم نگاه كن : «وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مَّنَ الاْءَجْدَاثِ إِلَى رَبَّهِمْ يَنسِلُونَ »16 كه اين نفخه را اگر به ما بِدَمى، مى بينى كه از صبح فردا چنان به سرعت به طرف تو بدويم كه گَرد هيچ سريعى به ما نرسد:
«إِلَى رَبَّهِمْ يَنسِلُونَ »17. اى قرآن! تو چه كتاب با عظمتى هستى، اى قرآن! ما را ببخش. پارسال به جاى اين كه تو را در مغزمان و جانمان بگذاريم، دو ساعت روى سرمان گذاشتيم و برداشتيم و كنارت انداختيم تا الان، دوباره امشب با روى سياه آمده ايم، با بار گناه، با يك شكل عجيب و غريب بدى كه از ما خوشَت هم نمى آيد ما آمده ايم، آن نفخه را به ما هم بِدَم. اين هم يك نفخه. نفخه عقل، نفخه فكر، نفخه تكليف، دم رحمانى، دم مهمانى، دم محبّت، دم محبوبيّت، دم عشق و اين دم همه جا هست، چشم بايد باز باشد و آغوش بگيرد :
فلك جز عشق محرابى ندارد |
جهان بى خاك عشق آبى ندارد |
غلام عشق شو كانديشه اين است |
همه صاحبدلان را پيشه اين است |
جهان عشق است و ديگر زرق سازى |
همه بازى است الاّ عشق بازى18 |
نفخه توبه
نفخه الهى ديگرى هم كه نفخه بسيار مهمى است و قرآن كرارا از اين نفخه اسم برده است، نفخه توبه است. از طرف او هم مى دمد، بعد دمش كه به ما گرفت، يك مرتبه به حركت مى افتيم. امير المؤمنين مى فرمايد : آن حدّ نهايى اين نفخه و آن قدرت آخرش در اين آيه است. آن نفخه الهيّه اى كه اسمش توبه است كه انسان را از گورستان گناه به گلستان عبادت حركت مى دهد، از گورستان بغض و كينه حقايق به گلستان عشق و محبت حركت مى دهد، از لابه لاى بدان و ديوان و ددان انسان را حركت مى دهد و بين انسان ها مى برد. قبل از اين نفخه انسان در جاهايى كسانى را مى بيند كه عجيب و غريب اند. بعد از اين نفخه انسان به جايى مى رسد كه على را مى بيند، حسين، حسن را مى بيند، قمر بنى هاشم را مى بيند، با اينها پرواز مى كند، اما اصل نفخه بايد از طرف او دميده شود.
امير المؤمنين مى فرمايد: تجلّى در اين آيه دارد، چون از حضرت مى پرسند: شما اگر بخواهيد به خدا تكيه كنيد، در توبه كردن به چه آيه اى در قرآن تكيه مى كنيد؟ به آيه
«تُوبُوا إِلَى اللّه ِ»20 به آيه :
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّه َ تَوْبَةً نَصُوحاً »21.
اى مؤمنان ! به پيشگاه خدا توبه كنيد ، توبه اى كه شما را [ از بازگشت به گناه ]بازدارد .
حضرت فرمود: نه، ما ائمّه در مسئله توبه تكيه گاه مان به اين آيه است: « قُلْ يَا عِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللّه َ »22 ؛ به بندگان من بگو هر چه گناه دارند بلند شويد، بياييد من شما را مى خواهم: « لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللّه َ »23 چند تا گناه كردى؟ چند سال گناه كردى؟ به او بگو بيايد: « إِنَّ اللّه َ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً »24 ؛ من همه گناهان تو را مى بخشم، نه اين كه بعضى هايش را ببخشم، بعضى هايش بماند، بلكه تو را پاك مى كنم و مى شويم :
«إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ »25 چه آمرزيدنى! ولو اين كه براى انسان سخت است، عيبى ندارد. ترك گناه بسيار سخت است، اما بگذار تركش كنيم، بگذار شسته شويم.
گناه جنين در شكم مادر
جنين هم كه در رحم مادر است، واقعا گناه مى كند، اما گناه او گناه تكوينى است، گناه تكليفى و اختيارى ندارد، گناه جهنّمى و بهشتى نيست. به او مى گويند: بيرون بيا، مى گويد : نمى خواهم، وقتى هم كه بيرون مى آيد، زار زار گريه مى كند كه چرا مرا از اين جا بيرون آورديد، اما وقتى كه از رحم بيرون آمد، خدا گناهش را مى بخشد، تنگى رحم را برايش تبديل به فضاى باز عالَم مى كند، اين بخشش خداست، چه قدر درخت، چه قدر دريا و آسمان و زمين و هوا و ستارگان، اينها را به بچه مى بخشد كه آفرين كه از آن جاى تنگ دست برداشتى، من همه اينها را به تو بخشيدم.
اى جنين! آن جا كه بودى، غذايت چه بود؟ خون حيض كه نجس ترين خون ها بود، از طريق بند ناف مى خوردى، اما از آن خون نجس دست برداشتى، در دنيا آمدى، الان شير پاك مادر را به تو مى دهم ؛ يعنى آن گناه تو را بخشيدم، آن گاه كه در رحم در ظلمات ثلاث، در سه تاريكى بودى، با اين كه سختت بود، دست برداشتى، حالا كه آمدى، به دليل دست برداشتن از آن سه تاريكى تو را مى بخشم، بيا در روشنايى، ببين در اين جا چه نورهايى پيدا مى شود، نور فاطمه، نور حسين، نور على، نور قرآن، بيا تا تو را ببخشم.
شب 19 رمضان شب ولادت است
اى گنهكاران! بياييد از رحم تنگ و تاريك گناه با اين كه سخت است، امشب خودمان را متولد كنيم و به فضاى باز ربّانى و ملكوتى برديم كه اگر توبه كنيم، ما را از دامن سخت و تنگ شيطان به فضاى بى نهايت ملكوت مى برند، ما را از خوردن حرام به طرف خوردن حلال مى برند، ما را از آلودگى ها به پاكى ها مى كشند، اين است معناى « يُبَدِّلُ اللّه ُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ »26. امشب شب ولادت است نه شب مرگ، امشب على متولد شد. نمُرد، اگر مى خواست بميرد كه بر سرش مى زد، متولد شد كه گفت: «فُزْتُ وَرَبِّ الكَعبَةِ»27، بياييد ما هم متولد شويم، ديگربس است، هر گناهى را تجربه كرديم، ديگر مى خواهيم چه كار، مگر چه قدر مى خواهيم لذت دروغ را بچشيم، لذّت غيبت را بچشيم، كسانى كه هنوز شهوتران هستند، لذت شهوت را تا چه موقع مى خواهند بچشند. مولا جان آماده هستى ما را قبول كنى، ما آماده شده ايم كه بياييم، او هم الان با ما حرف مى زند، مثل بچه اى كه پدر بيرونش كرده، حالا آمده دمِ در مى گويد بابا در را باز كن، بابا مى گويد: تصميم هايت را گرفتى؟ مى گويد: آرى، مولا جان، چه به ما مى گويى؟ الان چه مى گويى؟ مى گويى تصميم هايتان را گرفته ايد؟ آرى گرفته ايم ما را راه بده، بپذير، امشب فقط شب قدر نيست، مولا جان شب جمعه هم هست، شب آمدن گداها هم هست ... .
1 . يس (36) : 51 .
2 . يس (36) : 82 .
3 . حجر (15) : 29.
4 . يس (36) : 56 ـ 58 .
5 . رعد (13) : 24.
6 . حاقه (69) : 30.
7 . يس (36) : 59 .
8 . يس (36) : 59 .
9 . واقعة (56) : 44.
10 . واقعة (56) : 44 ـ 45.
11 . ابراهيم (14) : 24.
12 . توبه (9) : 72.
13 . آل عمران (3) : 49.
14 . آل عمران (3) : 49.
15 . قدر (97) : 4.
16 . يس (36) : 51 .
17 . يس (36) : 51 .
18 . نظامى گنجوى
19 . يس (36) : 51 .
20 . تحريم (66) : 8 .
21 . تحريم (66) : 8 .
22 . زمر (39) : 53 .
23 . زمر (39) : 53 .
24 . زمر (39) : 53 .
25 . زمر (39) : 53 .
26 . فرقان (25) : 70.
27 . شرح الأخبار: 2/442.