قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه هفتم

سقوط نفس

 

در يك بخش از اين سوره الهى، سخن از سقوط بسيار خطرناك نفس انسانى است. به بيان ساده تر، من انسانى، منى كه انسان در پاسخ پرسش ديگران مطرح مى كند. من به معناى بدن نيست، بلكه به معناى خود طبيعى و انسانى است. اين خود، با آثار فراوانى همراه است كه بدن هم به دنبال همان آثار، عكس العمل نشان مى دهد. مجموع عكس العمل هاى بدن، مربوط به خود طبيعى است.

خداوند از اين من، به «نفس» تعبير كرده است و آثارى را در قرآن مجيد بيان مى كند كه هيچ يك از آن ها هنگام ولادت انسان، فعليت ندارد، بلكه در مسير حيات و رفتارهاى خانوادگى و فراز و نشيب زندگى، اين آثار پيدا مى شوند. داستان آن، از زمان حضرت آدم عليه السلام مطرح بوده است و بعد هم به دايره علم كشيده شده است. در اسلام به اين نفس، توجه بسيار شده است. در اروپا هم از قرن هجدهم ميلادى، موضوع علم روان شناسى و روان كاوى قرار گرفته است و امروزه از رشته هاى علمى سطح بالاى جهان است.

قرآن و روايات، درباره نفس و آثار آن، انصافا سنگ تمام گذاشته و كامل ترين رهنمودها را دارند. قرآن مجيد در روان كاوى درباره نفس انسانى، يك روان كاوى كامل و جامع دارد كه مربيان و عالمان و اساتيد، اگر بر اساس روان كاوى قرآن مجيد، از ابتدا با كودكان رفتار كنند، مى توانند ابعاد باطنى آنان را تا اندازه اى جهت بدهند. روايات هم در اين باره سخن گفته اند و گوشه اى را خالى نگذاشته اند.

خدا در قرآن مى فرمايد :

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»1.امروز [ با نصبِ على بن ابى طالب به ولايت ، امامت ، حكومت و فرمانروايى بر امت ] دينتان را براى شما كامل كردم .

به راستى كه دين اسلام جامع تمام دستورات فردى ، اجتماعى و اخلاقى است.

 

صعود و سقوط نفس در سوره يوسف

 

يك بخش از اين آيات، درباره سقوط بسيار خطرناك نفس انسانى است. اين سقوط، حركت نزولى و محروميت از واقعيات عالم است كه محور انديشه ها، خواسته هاى باطن و ظاهر او مى شود. كام جويى يعنى اين كه بدن را در معرض لذت ها قرار دهد، بدون اين كه اين لذت ها را محاسبه كند.

امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايد: انسان در اين سقوط، از شنيدن و ديدن حقايق، كر و كور مى شود. اين، بخش بزرگى از آيات اين سوره است و بخش ديگر، نشان دهنده صعود به جايگاه كرامت و عظمت بى نهايت و اتصال به حقايق هستى است. خداوند در اين بخش از آيات، زيبايى هايى را از نفس انسانى نشان مى دهد كه خيره كننده عقل ها تا روز قيامت است. آيا ما چه اندازه در اين آيات و دقايق آن ها انديشه كرده ايم؟ اين سوره، دريايى بدون ساحل است. به نظر من، اگر يك انسان قرآن شناس كه توانسته است به باطن اين سوره دست يابد، بخواهد حقايق اين سوره را بيان كند، بيش از صد سال طول مى كشد.

 

حكايت درياى بى انتها

 

مرحوم آيت اللّه العظمى حكيم كتابى دارند به نام « حقايق الأصول » كه دو جلد است. در جلد اول آن، از آقا سيد اسماعيل صدر كه از شاگردان درجه اول ميرزاى شيرازى است، نقل مى كند كه مى گويد: من و هم درسى هايم زمانى كه در رديف مجتهدان شيعه و صاحب ملكه اجتهاد شده بوديم، خدمت آخوند ملافتحعلى سلطان آبادى آمديم و به ايشان عرض كرديم : يك تفسير قرآن براى ما بگوييد. كسى كه مجتهد است، قرآن را خوب مى فهمد ، اما قرآن تنها همان مقدار كه مجتهد مى فهمد، نيست. قرآن همان مقدار نيست كه يك فيلسوف، مانند علاّمه طباطبايى يا يك عارف كم نظير، مانند سيد حيدر آملى در قرن هفتم، كه تفسير « بحر المحيط » را مى نويسد، مى فهمد و يا همان مقدارى نيست كه دانشمند متخصص علم كلام، فخر رازى در چهل جلد تفسيرش مى نويسد.

اهل تسنن از ابن عباس نقل مى كنند كه اميرالمؤمنين عليه السلام به ابن عباس فرمود: اگر آن چه از سوره حمد مى دانم، براى شما بگويم، پس از تمام شدن آن، شما بايد هفتاد شتر جوان بياوريد تا آن نوشته ها را بار كنيد و ببريد ، ولى باز هم قرآن، تنها همان مقدارى نيست كه حضرت فرمودند.

ملا فتحعلى به آنان خيلى احترام كرد و فرمود: من فقط بعد از نماز مغرب و عشا فرصت دارم كه درس بدهم. شب اول كه خدمت ايشان رفتيم، نمى دانستيم از كجاى قرآن مى خواهد شروع كند. ايشان اين آيه را مطرح كرد :

«حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاْءِيمَانَ»2.خدا ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل هايتان بياراست .

اين از توجه خاص خدا به انسان است. يك ساعت اين آيه را توضيح داد و ما شش نفر كه اهل علم بوديم، برايمان بسيار جالب بود. فردا شب كه آمديم، دوباره همان آيه را مطرح كرد. شب سوم، چهارم، پنجم تا چهلم، هر شب مطلب جديدى در تفسير همان آيه مى گفت. فرمود: من اين آيه را كه انتخاب كردم، تا آخر عمر براى ما بس است كه درباره آن بحث كنيم و به آيه جديدى نياز نيست.

در بخش ديگر سوره يوسف، نفسى مطرح است كه حالت صعود گرفته، به مقام قرب الهى رسيده است و به تصريح همين سوره از بندگان مخلَص خدا شده است. اين روايت را مرحوم نراقى، از امير المؤمنين عليه السلام نقل مى كند :

«هَلَكَ الناسُ اِلاّ العالِمُون وَهَلَك العالِمُون اِلاّ العامِلُون وَهَلكَ العامِلُون اِلاَّ المُخلِصُون وَالمُخلِصُون فى خَطَرٍ عَظيم»3 .
كل انسان ها هلاك شدند. مگر اهل علم و اهل علم هلاك شدند الا اهل عمل و عمل كنندگان به علم نيز هلاك شدند مگر مخلصين و مخلصين در جايگاه خطر بزرگ قرار دارند.

 

عظمت انسان الهى

 

خداوند حضرت يعقوب عليه السلام ، اين پيامبر پير و فرزندان او را وادار كرد كه در برابر اين نفس، تعظيم كنند. يوسف چهل سال قبل به پدرش گفت :

 

«إِنِّى رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً»4 .

[ ياد كن ] آن گاه كه يوسف به پدرش گفت : پدرم ! من در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه برايم سجده كردند .

خدا يعقوب را خورشيد مى داند. اين، خود بحث دارد كه خورشيد منبع تغذيه منظومه شمسى است و به آن ها انرژى مى دهد. خدا مى فرمايد: نفس تو كه به اين جا برسد، بر يك پيامبر هم واجب مى كنم كه به تو تعظيم كند. وزن تو از او بيش تر است.

رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند

بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت5

همه عظمت اين نفس، به ديدن خدا نبود، بلكه به خدا گونه شدن بود.

 

خداگونه باش نه خدابين

 

انيشتين هم در قلبش خدا را ديد. وقتى آن دانشمند مصرى به او نامه نوشت كه اكنون كه بُعد چهارم را كشف كردى، عقيده ات درباره خدا چيست، انيشتين در پاسخ او نوشت : چه نوشته اى و چه مى گويى؟ ما كه خدا را در همان اَتم و افلاك ديديم. تو هنوز در مصر خدا را نديده اى؟ خدا ديدن مهم نيست. خدا گونه شدن مهم است. همه موجودات كه خدا را مى بينند :

«يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَ الاْءَرْضِ»6.آن چه در آسمان ها و زمين است، همواره براى او تسبيح مى گويند .

همه حيوانات، بعد از نيمه هر شب، خدا را مناجات مى كنند. در اين كويرها و آب ها چه خبر است.

 

حكايت بى نمازان

 

رسول خدا صلي الله عليه و آله با عده اى از محلى رد مى شدند. يك سگ قوى هيكل، به شدت پارس كرد. اصحاب وحشت كردند. پيامبر ايشان را آرام كرد و فرمود : نترسيد! اين حيوان با من حرف مى زند :

ما سميعيم و بصيريم و خوشيم

با شما نامحرمان ما خامُشيم

گر خسته مى پذيرى، ما سخت خسته ايم

ور دل شكسته مى خرى، ما دل شكسته ايم

لطف تو مى گشايد اگر كار بسته را

اى دوست! ما دست و پاى خويش سخت بسته ايم7

پارس سگ كه تمام شد، حضرت فرمود: سگ مرا مى شناخت و مى گفت: يا رسول اللّه ! هر روز خدا را شكر مى كنم كه قسمت مرا در اين آفرينش، سگ شدن قرار داد و انسان قرار نداد كه بى نماز شوم.

نماد آن نفسى كه سقوط خطرناك كرد و از حقايق محروم شد، زليخا بود و نماد نفسى كه اوج گرفت، يوسف بود. زليخا در مكتب مادى گرى صرف، كلاس رفته بود ، اما يوسف در مكتب وحى تربيت شده بود.


1 . مائده (5) : 3.
2 . حجرات (49) : 7.
3 . بحار الأنوار: 67/245.
4 . يوسف (12) : 4.
5 . مواعظ سعدى.
6 . حشر (59) : 24.
7 . مولوى.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه