قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اندیشه در اسلام - جلسه اول

مركز انديشه در وجود انسان

 

 

يكى از بحث هاى بسيار مهم و پرارزش اسلام، بحث انديشه است. اميد است خداوند متعال به همه ما توفيق دهد تا با خواندن قرآن و فرمايشات پيامبر و ائمه اطهار و انديشه در آن، بتوانيم آثارى الهى ـ تربيتى از وجود خود بروز دهيم، به ويژه با شنيدن اين مسائل، از بسيارى از گناهان و خطاها و اشتباهات و شهوات دور بمانيم.

 

در مقدمه لازم است روايت كوتاهى را در مورد مسئله انديشه در مرگ بيان كنيم و به توضيح آن بپردازيم و آن اين كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله اصرار داشتند كه بيش از همه چيز به ياد مسئله مرگ و انتقال به عالم ديگر باشيد و درباره آن بيشتر فكر كنيد.

 

كلمه اى كه محور سخن پيامبر است، كلمه انديشه و فكر است. مركز فكر و انديشه در وجود انسان، عقل مى باشد و مركز فهم حقيقت هم پس از انديشه، قلب است. وقتى كه مغز يا به تعبير قرآن، لبّ و يا عقل و قلب، وظيفه خودشان را انجام دهند، به يقين، تمام درهاى رحمت خدا به روى انسان باز شده، تمام درهاى شرّ به روى انسان بسته مى شود.

 

حكماى بزرگ الهى در نوشته هاى خود به اين مطلب اشاره كرده اند كه مركز انديشه، براى حركت دادن انسان به نتيجه اى مثبت، مَركبى است كه هيچ موجودى

در اين آفرينش، سرعت سير او را ندارد، فرق نمى كند كه انسان در نتيجه يا عاقبتِ چه كارى مى خواهد فكر كند. اسلام بسيار علاقه مند است كه مرد و زن، پيش از انجام هر كارى فكر كنند و اگر فكرشان به جايى نرسيد، از فكر ديگران استفاده نمايند.

 

رابطه انديشه و مشورت

 

 

مسئله باعظمت مشورت هم از همين جا ناشى شده است، كه قرآن مجيد در چند آيه، سفارش خود را به مشورت بيان مى كند، حتى بزرگان دين ما مشورت و استشاره را بر استخاره با قرآن مقدّم مى دانند. اصولاً كلمه استخاره، ابتدا در مورد قرآن يا با تسبيح نبوده، بلكه از اين جا ناشى شده كه فردى در مورد كارى دنيايى يا آخرتى، كه فكرش به جايى نمى رسيد و بر سر دوراهى بود و عاقبت مسئله را نمى فهميد، با كسى كه تجربه بيشترى داشت مشورت مى كرد و از راه مشورت به نتيجه مى رسيد. انسان ها در تمام كارها لازم است فكر كنند و سپس وارد كار شوند، به ويژه كارهايى كه يك عمر دامن گير آنها خواهد شد، مانند مسئله ازدواج، كسب، خريد منزل، برخورد با اجتماع و يا حرف زدن ؛ براى مثال، اسلام مى گويد: انسانى كه مى خواهد با همسر يا بچه ها و يا دوستانش حرف بزند و يا با كسى شوخى كند تا او را بخنداند يا خوشحال كند و از كسالت در آورد، ابتدا بايد فكر كند.

 

فكر پيش از عمل

 

 

اميرالمؤمنين عليه السلام در جمله اى مى فرمايند: زبان مردم عاقل و باانديشه پشت قلبشان است و زبان مردم بى انديشه جلوى قلبشان1. عاقل مى گويد، پشيمانى هم ندارد، ولى جاهل اول مى گويد و بعد پشيمان مى شود ؛ البته بيمارى جهل درمان پذير است. كسى كه مى گويد من نمى فهمم، نمى دانم، عقلم قد نمى دهد و فكرم به جايى نمى رسد، خيلى راحت درمان پذير است.

 

راه درمان جهل

 

 

امير المؤمنين عليه السلام راه درمان جهل را اين طور معرفى مى فرمايند: گوش را وقف زبان هاى پاك انديشمندان و عالمان و آگاهان كنيد تا عقل طبيعى شما به عقل مسموع تبديل شود.

 

عقل را با حرف هاى عالى تغذيه كنيد، با بيداران ارتباط برقرار نماييد.

«خذ العلم مِن افواه الرجال »2 .
بزرگان دينى را ببينيد و به حرف هايشان گوش دهيد.

در تاريخ فراوان اتفاق افتاده كه گاهى بزرگى كلمه اى را گفته و همين يك كلمه جوش و خروشى در شنونده ايجاد كرده و سبب شده كه آن شنونده در آينده، منشأ عالى ترين آثار در يك جامعه شود.

 

تأثير كلام در عمل انسان

 

زمانى كه نوبت حكومت كردن عمر ابن عبد العزيز رسيد، يكى از بهترين كارهاى ايشان در اوايل حكومتش اين بود كه چون تمام قدرت مملكت در او متمركز بود، توانست از قدرتش استفاده كند و ناسزا گفتن به اميرالموءمنين را كه از آثار شوم دوران حكومت معاويه بود، از خطبه هاى نماز جمعه، سخنرانى ها، نوشته ها، خانه ها وجامعه جمع كند و با قدرت بسيار جلوى اين كار بايستد.

 

روزى يكى از دوستان از او پرسيد : شما كه از خانواده اموى هستيد، به چه دليل در برابر اين فرهنگ غلط كه در همه جامعه اسلامى ريشه دوانده بود، ايستاده ايد؟

 

چون چنين انتظارى از عمر بن عبد العزيز نمى رفت، چرا كه اين مسئله از زمان معاويه تا زمان عمربن عبدالعزيز نزديك پنجاه سال ادامه داشت.

 

وى در پاسخ گفت : در ايّام كودكى روزى در مكتب، به وجود مقدّس اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا گفتم. معلم من شنيد. مرا صدا كرد و گفت: پسر جان قرآن خوانده اى؟ گفتم: بله. گفت: آيه شريف مربوط به بيعت رضوان را در قرآن ديده اى؟ گفتم: بله. گفت: على ابن ابى طالب از افراد بيعت رضوان بوده يا نه؟ ـ بيعتى با پيامبر صلي الله عليه و آله انجام شد كه خداوند متعال در پى آن بيعت در قرآن از بيعت كنندگان اعلام رضايت حتمى كرد كه اوّل آنها اميرالمؤمنين عليه السلام بود ـ گفتم: بوده. گفت: آيا پس از اين كه خدا در قرآن از على عليه السلام اعلام رضايت كرد، آيه ديگرى فرستاد كه در آن بگويد كه من رضايتم را از على پس گرفتم و از اين به بعد از على خوشم نمى آيد؟ گفتم: نه. گفت: آيا خارج از قرآن خود از پروردگار آگاهى پيدا كردى كه از على راضى نيست؟ گفتم: نه. گفت: آيا كسى كه از ملكوت آگاه باشد به شما اطلاع داد كه خدا از على ناراضى است؟ گفتم: نه. گفت: پس چرا به انسانى كه خدا از او راضى است، بد مى گويى. گفتم: اشتباه كردم. اين كلام در ذهن من بود تا وقتى كه حاكم شدم. ديدم تمام قواى مملكت در من جمع شده است ؛ از اين رو، از اين قدرتم استفاده كردم و جلوى اين كار را گرفتم.

 

 

 


1 . نهج البلاغة : 476، حكمت 40 ؛ وسائل الشيعة، : 15/281، حديث 20518 ؛ بحار الأنوار : 1/159، ح 32. 2 . منية المريد : 240 از رسول خدا (ص) ؛ عوالى اللآلى : 4/78، حديث 68.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه