قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

راه اصلاح مفاسد نفس - جلسه سوم

گناه جهل و نادانى

 

يكى از گناهان بسيار سنگين، كه توبه خاصى هم دارد، جهل به خود و به موقعيت خود، در عالَم هستى است. قرآن مجيد در سوره مباركه حشر، مردم مؤمن و باكرامت را هشدار مى دهد كه مبادا دچار اين گناه سنگين شوند. خداوند گروهى را كه در اين عالَم جاهل به خود هستند، محكوم مى داند و از بندگانش مى خواهد كه مواظب باشند تا مانند آن گروه نشوند :

«وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللّه َ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»1.و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند ، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى كرد .

اى مردم! مانند كسانى كه خدا را از ياد بردند و با از ياد بردن خدا، گرفتار گناه خودفراموشى شدند نباشيد.

خودفراموش شده ها انسان هايى هستند كه قرآن مجيد درباره آنان مى فرمايد : آنان از حيات انسانى عارى اند و از دايره انسانيت، كه همراه با ارزش هاى الهى است، خارج شده اند.

معرفت به خود، از واجبات است، واجب اخلاقى، شرعى، انسانى، فطرى و عقلى ؛ زيرا اگر انسان خود را نشناسد و به خود معرفت پيدا نكند، از همه فيوضات الهى و ربانى در دنيا و آخرت محروم مى شود. چنين انسانى نمى تواند نعمت هاى خدا را به جا مصرف كند. خداوند در قرآن مى فرمايد : انسانى كه به خود معرفت پيدا نكند و نعمت هاى الهى را مصرف كند، اين نعمت ها را به عذاب خدا تبديل مى كند :

 

تبديل نعمت به عذاب الهى

 

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّه ُ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّه ُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لاَ يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ * أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَى وَ الْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ »2.قطعاً كسانى كه آن چه را خدا از كتاب [ تورات و انجيل به عنوان حلال و حرام ] نازل كرده [ به سود خود از بى سوادان يهود و نصارى ] پنهان مى كنند و در برابر اين پنهان كارى بهاى اندكى به دست مى آورند ، جز آتش به شكم هاى خود نمى ريزند وخدا روز قيامت با آنان سخن نمى گويد و[از گناهان و زشتى ها ] پاكشان نمى كند و براى آنان عذابى دردناك است. اينانند كه گمراهى را به جاى هدايت، وعذاب را به عوض آمرزش خريده اند. شگفتا! چه شكيبايند بر آتش!

اين، نتيجه غفلت از خود است. وقتى انسان از خود، از موقعيت خود و از ارزش خود، آگاهى نداشته باشد، نعمت هاى الهى براى او به عذاب الهى تبديل مى شود.

 

«أُولئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ»3.

آنان نمى خورند مگر آتش ؛ يعنى آنان هر چه در دنيا باشند، هيچ نعمتى در وجودشان به ارزش تبديل نمى شود و همه نعمت هاى خدا را حرام مى كنند و از بين مى برند. ما هيچ حيوانى نداريم كه نعمت هاى خدا را ضايع كند. بسيارى از حيوانات غذا مى خورند و خوراكى هايشان را به ارزش تبديل مى كنند. گوسفند، علف، جو و يونجه مى خورد و آن ها را به پشم و فرآورده هاى باارزش لبنى تبديل مى كند.

اما انسانى كه به خود معرفت ندارد، فقط مولّد عذاب در باطن و مولّد ستم در ظاهر است. چنين انسانى مى خورد و نيرو مى گيرد ؛ اما با زبانش مردم را مى گزد،با چشمش مردم را دنبال مى كند، با گوشش خلاف حق را عليه مردم مى پذيرد، با دستش امضاى ظالمانه مى كند، با قدمش براى ريختن آبروى مردم، حركت مى كند، امنيت را از انسان سلب مى كند، آرامش را از بين مى برد، دل ها را مى سوزاند، شخصيت افراد را زير سؤال مى برد و جامعه را به سوى تباهى سوق مى دهد. قرآن مى گويد : چنين انسانى، حتى يك لقمه را هم به يك امر ارزشى تبديل نمى كند :

«مَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ».

 

ارزشمندترين كيميا

 

معرفت ارزش بسيار بالايى دارد كه وقتى از انبيا و ائمه مى پرسند كه بالاترين عمل در اين عالم، براى انسان چيست، همگى به معرفت اشاره مى كنند.

 

گر معرفت دهندت، بفروش كيميا را

 

معرفت بالاترين كيميا است. انسان با اين كيميا، نخست مسِ وجودِ خود را، آن گاه مس وجود ديگران را طلا مى كند. وقتى خداوند متعال با زحمت و مرارت و گام برداشتن خودت، به تو معرفت عنايت كرد، اكسير هستى را در اختيار تو گذاشت. همه انبيا و ائمه طاهرين و اولياى خدا اين كيميا را داشته اند. اگر خداوند متعال لطفى مى كرد و پرده برزخ را كنار مى زد، ما همه انبيا و ائمه را مى ديديم و از آنان مى پرسيديم كه اگر خدا شما را به دنيا برگرداند، خواسته شما از پروردگار چيست؟ پاسخ آنان با توجه به آيات قرآن، اين است كه اگر خدا ما را به دنيا برگرداند، از او معرفت مى خواهيم.

خداوند از پيامبر صلي الله عليه و آله كه فوق همه فرشتگان و جن و انس است، مى خواهد كه تا زنده است، از خدا طلب معرفت كند :

«وَ قُل رَّبِّ زِدْنِى عِلْماً »4.و بگو : پروردگارا ! دانش مرا بيفزاى .

 

ظرف دانش انسان بى نهايت است

 

پيامبر درياى دانش است ؛ ولى با وجود اين، خدا از او مى خواهد كه همواره طلب معرفت كند ؛ زيرا ظرف معرفت انسان، همواره نياز به كسب معارف جديد دارد. خداوند انسان را به گونه اى نيافريده است كه اگر به دنبال تحصيل علم و معرفت برود، پس از مدتى بگويد : ديگر جاى پذيرش ندارم. گنجايش علمى انسان، محدوديت ندارد.

خداوند مى فرمايد : «ما وسعني أرْضي و سَمائى» ؛ همه آسمان ها و زمين گنجايش دريافت مرا ندارند. «ووسعني قلبُ عَبْدِىَ المُؤمِن»5 ؛ دل بنده مؤمن گنجايش مرا دارد ؛ يعنى او مى تواند معرفت پيدا كند ؛ اما آسمان ها و زمين ظرف معرفت من نيستند.

گر معرفت دهندت بفروش كيميا را

ور كيميا دهندت بى معرفت گدايى

انسان وقتى معرفتى را كسب مى كند، بايد آن را در مسير صحيح خرج كند و از راه آن، به كمال برسد ؛ يعنى كيمياى وجود را به طلا تبديل كند ؛ اما اگر معرفت و دانش در مسير كمال قرار نگيرد، تبديل به دوزخ مى شود كه خداوند مى فرمايد :

 

«وَ لاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّه ُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»6.

 

 

آرامش بى نهايت براى اهل معرفت

 

خدا در روز قيامت با مردم بى معرفت سخن نمى گويد. خداوند نخست به ملائكه اش مى گويد كه با مردم بامعرفت حرف بزنيد. حرف هايى كه ملائكه در محشر با مردم بامعرفت مى زنند، آرامشى بى نهايت در دل اهل معرفت مى اندازد.

قرآن كلامى بسيار نورانى است. خداوند گاهى با بندگانش عاشقانه سخن مى گويد و گاهى نيز در برابر كفار و مشركين و منافقين مى ايستد.

در قرآن كوبنده ترين سوره عليه مشركين و منافقين و كفار، سوره برائت است كه با «بسم اللّه » آغاز نمى شود :

«بَرَآءَةٌ مِّنَ اللّه ِ وَرَسُولِهِ»7.من و پيغمبرم از آنان بيزاريم.

خداوند مى فرمايد كه من و رسولم از مردم مشرك و از انسان هاى دو رو بيزاريم ؛ اما در ادامه آيه مى گويد : اگر بخواهيد برگرديد و با من آشتى كنيد، من حاضرم با شما آشتى كنم. اين اگر حرف عشق نيست، پس چيست؟ اگر كلام محبت نيست، پس چيست؟

 

راه كسب معرفت

 

انسان براى كسب معرفت، نخست بايد به سراغ قرآن برود ؛ زيرا در قرآن بيان شده است كه انسان، چه كسى است :

«إِنِّى جَاعِلٌ فِى الاْءَرْضِ خَلِيفَةً»8.انسان خليفه خدا روى زمين است.

يكى از كارهاى خدا، تبديل كردن است. خداوند متعال در قرآن مى گويد : سرگين حيوانات و خون را در كارگاه وجود حيوانات، به شير گوارا تبديل مى كنم :

«لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِّلشَّارِبِينَ »9.شيرى خالص و گوارا به شما مى نوشانيم كه براى نوشندگان گواراست .

انسان هم كه نايب و خليفه خدا است، بايد روا دارد.

اى نسيم سحر آرامگه يار كجاست

منزل آن مه عاشق كش عيّار كجاست

شب تاريك و ره وادى ايمن در پيش

آتش طور كجا، موعد ديدار كجاست10

همه اين ها با معرفت حاصل مى شود :

هر كس آمد به جهان نقش خرابى دارد

در خرابات بگوييد كه هشيار كجاست

باز پرسيد ز گيسوى شكن در شكنش

كين دل سر شده گمگشته، گرفتار كجاست

هر سر موى مرا با تو هزاران كار است

ما كجاييم و ملامت گر بى كار كجاست

ساقى و مطرب و مى جمله مهيّاست ولى

عيش بى يار مهيّا نشود يار كجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فكر معقول بفرما گل بى خار كجاست11

آرى، ملائكه نخست با انسان هاى بامعرفت سخن مى گويند :

«وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِّن كُلِّ بَابٍ »12.و فرشتگان از هر درى بر آنان درآيند .

وقتى كه اهل معرفت از قبر بيرون مى آيند، ملائكه از رو به رو، پشت سر، دست راست، دست چپ و بالاى سر، به سوى آنان هجوم مى آورند و به آنان سلام مى كنند :

 

«سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ »13.

[ و به آنان گويند : ] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان [ در برابر عبادت ، معصيت و مصيبت ] پس نيكوست فرجام اين سراى .

آن گاه وارد بهشت مى شوند، آن هم به فاصله زمانى كه پيامبر صلي الله عليه و آله مى فرمايد : به اندازه برقى است كه از ابر مى زند و خاموش مى شود ؛ اهل معرفت حرمت دارند، خداوند آنان را در محشر معطل نمى گذارد. خداوند به پيغمبر صلي الله عليه و آله مى فرمايد :

 

«يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَانِهِم بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ »14.

[ اين پاداش نيكو و باارزش در ] روزى [ است ] كه مردان و زنان باايمان را مى بينى كه نورشان پيش رو و از جانب راستشان شتابان حركت مى كند . [ به آنان مى گويند : ]امروز شما را مژده باد به بهشت هايى كه از زير [ درختان ]آن، نهرها جارى است . در آنها جاودانه ايد . اين است آن كاميابى بزرگ .

آن گاه كه وارد بهشت مى شوند و بر تخت ها آرام مى گيرند، خدا به آنان سلام مى كند : «سَلامٌ قَوْلاً» ؛ اما چه خدايى!

«مِّن رَّبٍّ رَّحِيمٍ »15. خداوند مى گويد كه سلام من از ربوبيت و رحمت من موج مى زند. اكنون لذت آن صدا براى شما بهتر و بيش تر است يا نعمت هاى مادى بهشت؟

 

عيادت ملك الموت از آيت اللّه خوانسارى

 

مرحوم آيت اللّه العظمى سيد احمد خوانسارى، روزهاى آخر عمرش در اتاق افتاده بود. خانواده اش تعريف مى كنند كه ناگهان صداى حرف زدن از درون اتاق آمد، ما در را باز كرديم تا ببينيم چه كسى به اتاق ايشان رفته است. وقتى وارد شديم، كسى به غير از ايشان در اتاق نبود. عرض كرديم : آقا! كسى آمده بود كه با او حرف مى زديد؟ فرمود : بله. گفتيم : چه كسى؟ ايشان خيلى راحت فرمود : ملك الموت. از او پرسيدم كه آيا آمده اى تا مرا ببرى؟ گفت : نه، آمده ام براى عيادت ؛ ولى هفته ديگر، در همين ساعت مى آيم و تو را مى برم.

انسان بايد خود را به اسما و صفات حق تبديل كند. خداوند انسان را خلق كرده است كه در اين عالم، كار خدا را انجام دهد. آسمان ها و زمين از كشيدن بار چنين امانتى (خليفة الهى) عاجزند. اين قدرت تبديل را حيوانات ندارند. حتى جبرئيل نيز چنين قدرتى را ندارد. امام هشتم عليه السلام به نقل از اجداد بزرگوارش و ايشان به نقل از پيامبر صلي الله عليه و آله مى فرمايد :

« و المؤمِنُ عند اللّه أفضَلُ مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّب »16 .
جايگاه مؤمن نزد پروردگار از فرشته مقرب بالاتر است .

كيماداران زمين، مقامشان از جبرئيل بالاتر است.

خاك نشينان عشق بى مدد جبرئيل

هر نفسى مى كنند سير سماوات را

 

بى نيازى از غير خدا

 

كافران مى خواستند ابراهيم را در آتش بيندازند. جبرئيل گفت : خدايا! مى خواهند يك عاشق دلداده و پاك تو را در آتش بيندازند. خطاب رسيد كه برو و به او كمك كن! جبرئيل آشكار شد و به ابراهيم گفت : چه كارى براى تو انجام دهم؟ ابراهيم گفت : در اين منجنيقى كه مرا نشانده اند تا به درون آتش بيندازند، گداى كسى هستم كه تو هم گداى او هستى. من از تو كمك نمى خواهم. من فقط از او مى خواهم كه حاجت مرا روا نمايد، از آن پس، ديگر ايشان رابطه اش را با دنيا قطع كرد و تا روز مرگش با حال و اشك، 12000 بار «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ» را گفت و از دنيا رفت.

اگر انسان خود را بشناسد، هيچ غارت گرى نمى تواند او را غارت كند و هيچ شيطانى بر او مسلط نمى شود.

 

ظاهر شدن ملك الموت به شكل هاى مختلف

 

در كتاب « شافى » از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه روزى حضرت ابراهيم نشسته بود كه ملك الموت نزد ايشان آمد. ابراهيم به او گفت : آيا آمده اى كه مرا ببرى؟ ملك الموت گفت : نه. آمده ام تو را ملاقات كنم.

ابراهيم گفت : وقتى كه مى خواهى جان انسان هاى خوب را بگيرى، آيا به همين شكل، كه اكنون هستى، با آنان روبه رو مى شوى؟ ملك الموت پاسخ داد : نه. قيافه من تابع وضع مردم است. مردم قيافه مرا متناسب با اعمالشان مى بينند. من در برابر هر كسى، مانند آينه هستم. ابراهيم گفت : آيا مى شود من تو را با همان قيافه ببينم؟ ملك الموت گفت : بله.

در آن لحظه تبديل، صورت گرفت. ابراهيم نگاهى به آن قيافه انداخت و گفت : اگر خداوند به مردم بامعرفت كه به علت معرفت و عبادتشان هيچ مزدى جز ديدن قيافه تو نمى داد، براى آنان كافى بود.

عالَم، عالم زيبايى است. خدا با زشتى مخالف است و هيچ چيز را زشت قرار نداده است. انسان بايد پاك باشد و زشتى را از خود دور كند ؛ زيرا منشأ زيبايى و پاكى، خداوند متعال است.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به مردان سفارش مى كرد كه همواره خود را براى همسرانتان آرايش كنيد و در اين حال، به زنان نيز سفارش مى كرد كه خود را براى مردانِ خود، آراسته سازيد.

آن گاه ابراهيم به ملك الموت گفت : در ملاقات با مردم جاهل و بى معرفت، كه نعمت هاى خدا را ضايع مى كنند، با چه شكلى حاضر مى شوى؟ ملك الموت گفت : مرا از پاسخ دادن به اين سؤال معاف كن ؛ زيرا شما با همه عظمت روحى كه

داريد، طاقت ديدن آن را نداريد. ابراهيم اصرار كرد و ملك الموت گفت : اكنون كه اصرار دارى، من به آن شكل درمى آيم. سپس تبديل، صورت گرفت و ابراهيم با ديدن آن منظره، ناله اى زد و بيهوش شد.

آرى، زشتى تا اين حد وحشتناك است. مبادا زتشى ها را انبار كنيم كه در آخرت، پرده ها به كنار مى روند و همه چيز آشكار مى شود :

 

«يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ »17.

 

 

فرار انسان از چهره واقعى خود

 

نقل است كه شخصى سوار بر مركب زشتى، به كنار رودخانه اى رفت تا از آن عبور كند. آب رودخانه صاف و زلال بود ؛ ولى مرد هر چه تلاش مى كرد كه مركب را عبور دهد، نمى توانست. فردى كه از آن جا مى گذشت، گفت: پدر جان! صبر كن، من چاره كار تو را مى دانم. آن گاه چوبى برداشت و آب را برهم زد، آب گل آلود شد و حيوان از آب رد شد. شخص سوار از مرد پرسيد: چه ارتباطى بين گل آلود شدن آب و رد شدن حيوان بود؟ مرد گفت: اين حيوان، چهره خودرا درآب مى ديدومى ترسيد ؛ اما وقتى كه آب گل آلود شد، ديگر چهره خود را نمى ديد و به آسانى عبور كرد.

انسان بايد مراقب باشد كه زشتى ها را انبار نكند ؛ زيرا در روز قيامت، اين زشتى ها آشكار مى شوند و انسان حتى از خود نيز فرار خواهد كرد :

«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ * وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ »18.روزى كه آدمى فرار مى كند ، از برادرش و از مادر و پدرش و از همسر و فرزندانش .

اما اهل معرفت چطور؟ در دعاى كميل آمده است : «و أجْتَمِعَ فى جَوارِكَ مَعَ المؤمِنينَ». مؤمنان در جوار حق گرد آمده اند .

 

مقام و منزلت انسان

 

انسانى كه مى خواهد به خود معرفت پيدا كند، بايد قرآن را برنامه خود بسازد. قرآن مى فرمايد :

«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ فِىآ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ »19.كه ما انسان را در نيكوترين نظم و اعتدال آفريديم .

انسان موجودى باارزش است :

«وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِىآ ءَادَم وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»20.به يقين، فرزندان آدم را كرامت داديم و آنان را در خشكى و دريا [ بر مركب هايى كه در اختيارشان گذاشتيم ] سوار كرديم .

آرى، انسان به جايى عروج مى كند و به مقامى مى رسد كه مسجود ملائكه خداوند است :

«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ »21.پس چون او را درست و نيكو گردانم و از روح خود در او بدمم ، براى او سجده كنان بيفتيد .

انسان كارخانه تبديل نعمت هاى خدا به كل سعادت، خير، اخلاق حسنه و عقايد حق و نورانيت ابدى است.


1 . حشر (59) : 19.
2 . بقره (2) : 174 ـ 175.
3 . بقره ( 2 ) : 174 .
4 . طه (20) : 114.
5 . هدية العارفين: 1/611.
6 . بقره ( 2 ) : 174 .
7 . توبه (9) : 1.
8 . بقره (2) : 30.
9 . نحل (16) : 66.
10 . ديوان اشعار حافظ شيرازى
11 . ديوان اشعار حافظ شيرازى
12 . رعد (13) : 23.
13 . رعد (13) : 24.
14 . حديد (57) : 12.
15 . يس (36) : 58 .
16 . حياة الإمام الرضا عليه السلام : 1/253 ، حديث 77.
17 . طارق (86) : 9.
18 . عبس (80) : 34 ـ 36.
19 . تين (95) : 4.
20 . اسراء (17) : 70.
21 . حجر (15) : 29.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه