ويژگى هاى امام هادى همانند صفات پدران و اجداد گرامى خويش بود و صفات والايى ، آنان را از همگان متمايز مى ساخت . حضرت تمامى عناصر شرف و كرامت را در خود جمع داشت و از همان خاندانى به شمار مى رفت كه خدايشان را از هر گونه رجس و پليدى پاك و منزّه ساخته بود ليكن ما در اين بخش به پاره اى از صفات آن حضرت اشاره اى مى كنيم :
امامت آن حضرت
امامت لطفى است از جانب خداوند كه تنها شامل كسانى مى گردد كه از آزمايش هاى الهى سرافراز بيرون آمده باشند و ضميرشان با ايمان به خدا و توحيد باريتعالى عجين باشد و گرد ظلم ، بطلان و ديگر معايب و نواقص ، بر دامان پاك آنها ننشيند.
نياز به امامت
امام هادى در زيارت خود موسوم به ((جامعه )) به بخش هايى از كوشش و تلاش اجداد خود براى تحكيم ايمان اشاره مى كند در اينجا به فرازهايى از اين زيارتنامه اشاره مى كنيم :
(( السلام على الدعاة الى اللّه ، الادلاء على مرضاة اللّه ، و المستقرّين فى امر اللّه ، و التامين فى محبّة اللّه ، و المخلصين فى توحيد اللّه ، و المظهرين لا مر اللّه .... ))((سلام بر دعوت كنندگان به سوى حق و راهنمايان به خشنودى خداوند، درود بر استواران در اجراى امر الهى و مستغرقان در محبت الهى ، سلام بر موحدان مخلص و آشكار كنندگان امر خدايى ...)).امام سپس خطاب به اجداد خويش مى گويد: ((شما شاءن ، جلال و مجد خداوندى را بزرگ داشتيد و نام او را برقرار نموديد و ميثاق او را استوار كرديد و پيمان اطاعت او را محكم نموديد. براى خدا در نهان و آشكار به نصيحت پرداختيد و با حكمت و پند نيكو به راه خدا دعوت كرديد و جانهايتان را در راه خشنودى حضرت باريتعالى فدا نموده و دشوارى هاى ناشى از دعوت به سوى خدا را تحمل كرديد و صبر نموديد. نماز را بپاى داشتيد، زكات داديد و امر به معروف و نهى از منكر نموديد و در راه حق به بهترين وجه به جهاد برخاستيد تا آنكه دعوت حق را آشكار كرده واجباتش را بيان نموديد و حدود الهى را برپا كرديد. شرايع و احكامش را گسترديد و سنت هاى خداى را تعيين كرديد و خشنودى حق را به دست آورديد تسليم قضاى حق بوديد و رسولان پيشين را تصديق كرديد...)).در فرازهاى بالا نقش پيكارگرانه ائمه را براى به اهتزاز درآوردن پرچم توحيد و دفاع از ارزش هاى دينى و اسلامى به خوبى مشاهده مى كنيم . آنان مخلصانه جان و مال خود را فداى حق و راه حق كردند و در اين راه چشمداشتى جز از ذات مقدس خداوندى نداشتند.
عصمت امامان (ع )
عصمت ائمه - عليهم السلام - از عناصر مهم انديشه شيعى بشمار مى رود گروهى به گمان محال بودن عصمت ، آن را منكر شده اند! ليكن ما در مباحث مربوط به ائمه آن را اثبات كرده و نادرستى دلايل مخالفين را نشان داده ايم و نه تنها امكان بلكه وقوع آن را نيز ثابت نموده ايم .
اگر كسى سرگذشت ائمه را بخواند كمترين شكى نسبت به عصمت آنان برايش باقى نخواهد ماند و يقين خواهد كرد كه آنان نه عمدا و نه سهوا مرتكب هيچ صغيره اى هم نشده اند. زندگى امامان ، ثبات قدم ، وحدت قول و عمل و بر صراط مستقيم بودن آنها را به خوبى نشان مى دهد تمام ائمه با شدت و برندگى كامل وظيفه دفاع از معتقدات دينى را به عهده گرفته و كمترين انحرافى از خود نشان ندادند. طاغوت زمان ، متوكل عباسى با تمام وسايل ممكنه در صدد برآمد تا امام هادى - عليه السلام - را بفريبد و او را از راه راست منحرف كند و به محافل لهو و لعب و فسق و فجور بكشاند ليكن امام با تمام وجود امتناع كرده مقاومت ورزيد و با مواضع خود دليلى روشن بر عصمت خود و اجداد بزرگوار خويش ارائه كرد و حقانيت شيعه را درباره عصمت ايشان به وضوح بيان نمود.
علم امامان (ع )
علم ائمه همانند علم پيامبران و مرسلين ، علمى است الهامى و خداداد و فرقى با هم ندارد. خداوند به پيامبران و ائمه ، علمى لدنّى عطا فرمود تا حجّت را بر مردم تمام كنند. امام صادق - عليه السلام - از كيفيت علم ائمه و دامنه حيرت انگيز آن - كه وصف ناپذير است - چنين ياد مى كند:
((علم ما عبارت است از: (( غابر، مزبور، نكت فى القلوب )) (الهامات قلبى )، (( نقر فى الاسماع )) (به گوش خوردن صدا) (( جفر احمر، جفر ابيض )) و همچنين مصحف فاطمه - عليهاالسلام - و ((جامعه )) كه تمامى مايحتاج مردم در آن است نزد ماست )).و چون از حضرت معانى اين تعابير را پرسيدند ايشان فرمود: (((( غابر؛ )) دانش آينده است )) و (((( مزبور؛ )) دانش گذشته مى باشد)) و (((( نكت فى القلوب ؛ )) الهام است )) و (((( نقر فى الاسماع ؛ )) سخنان ملائكه است زيرا ما گفتار آنان را مى شنويم ليكن خود آنها را نمى بينيم )) و (((( جفر احمر؛ )) ظرفى است كه سلاح پيامبر اكرم در آن قرار دارد و از آن خارج نمى شود تا آنكه قائم آل محمّد قيام نمايد. امّا (((( جفر ابيض ؛ )) ظرفى است كه در آن تورات موسى ، انجيل عيسى ، زبور داوود و كتب آسمانى پيشين قرار دارد)) و ((مصحف فاطمه - عليهاالسلام - كتابى است كه در آن تمام حوادث و نام هاى كسانى كه تا روز قيامت به حكومت مى رسند منظور است )). و امّا ((جامعه ؛ كتابى است داراى هفتاد ذراع طول كه حضرت رسول اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) با دهان مباركشان آن را املا مى فرمودند و حضرت على - عليه السلام - با دست خويش مى نگاشتند. به خدا قسم هر چه مردم تا روز قيامت بدان نياز پيدا كنند در اين كتاب آمده است حتّى ديه يك خراش و يك تازيانه يا نصف تازيانه ...)). ابوالعلاء معرى در شعر خود به همين جفرى كه نزد اهل بيت موجود است اشاره مى كند و مى گويد:((همگان از ديدن جفر و جام جهان نماى كوچكى كه همه آبادى ها و ويرانى ها را نشان مى داد و نزد ائمه موجود بود شگفت زده شدند)). دليل روشن اين مدعا روايات و پيشگوئى هاى متعددى است كه از ائمه در زمينه هاى گوناگون علوم نقل شده است . امام على مولاى متقيان و باب شهر علم پيامبر پايه حدود سى و دو علم را - به قول عقّاد - بنيان نهاد و از پيشرفت هاى تكنولوژيك و تحولات علمى كه در عرصه گيتى به ظهور مى رسد خبر داد. حضرت در يكى از مغيبات خود چنين مى فرمايد:((ياتى زمان على الناس يرى من فى المشرق من فى المغرب ، و من فى المغرب يرى من فى المشرق )). ((زمانى خواهد آمد كه ساكنين مشرق ، افراد مستقرّ در مغرب را خواهند ديد و ساكنان مغرب مشرقيان را)).
و باز فرمود: ((ياتى زمان على الناس يسمع من فى المشرق من فى المغرب و من فى المغرب يسمع من فى المشرق )). ((زمانى فرا خواهد رسيد كه : آنكه در مغرب است آواى مشرقيان را خواهد شنيد و بر عكس )).و هر دوى اين پيشگويى با اختراع تلويزيون و راديو تحقق يافت .
همچنين حضرت سجاد - عليه السلام - فرمود: (( ((ياتى زمان على الناس يسير فيه الحديد؛ )) زمانى خواهد آمد كه در آن ، آهن به حركت در خواهد آمد)).كه با اختراع انواع ماشين ها و قطارها محقق شد. البته حضرت موارد متعددى را پيش بينى كرده اند كه تماما صادق بوده است . (38) خود حضرت با صراحت تمام موقعيت علمى خويش را چنين بيان مى كند: ((معانى كتاب خدا را از من بپرسيد به خدا قسم آيه اى نازل نشده است جز آنكه مى دانم در شب بوده يا روز، در كوه بوده يا دشت )). امام صادق نيز يكى از همين پيشوايان حق و حقيقت است كه از زلال علم و دانش آنها بشريت همچنان سيراب مى شود ايشان در گفته هايشان از آلودگى دريا و فضا و زيان هاى ناشى از آن براى انسان پرده برداشته است و در كتاب موسوم به ((توحيد مفضل )) قواعد تشريح و عجايب مربوط به اعضاى انسان را بيان نموده است . همچنانكه بنيانگذار علوم فيزيك و شيمى بشمار مى رود و اصول اين دو دانش را توسط شاگرد برجسته و ممتاز خود پيشاهنگ تحولات علمى جابر بن حيان چهره افتخارانگيز شرق وضع كرده است .امام هادى نيز پس از وفات پدر و هنگام تصدى مقام امامت بيش از هفت سال نداشت ، ليكن به وسيله علماى بزرگ زمان مورد پرسش قرار گرفت و دشوارترين مسايل فقهى ، فلسفى و كلامى را آنچنان دقيق و روشن پاسخ گفت كه پرسندگان را متحيّر ساخت و در نتيجه آنان به امامت حضرت اعتراف كردند. در اين نمونه و نمونه هاى ديگر دليل آشكارى است بر علم خدادادى آنان و اينكه خداوند فضل و دانشى به آنان عطا فرموده است كه به هيچ كس ديگر چنين عنايتى نكرده است .
نصّ بر امامت حضرت
بزرگان و معتمدين شيعه براى امامت اهميت خاصى قائل بودند و آن را اصلى از اصول اسلام مى دانستند لذا همواره از امام زمان خود درباره امام بعدى پرسش مى كردند تا به او مراجعه نمايند و در چنبره طاعت او درآيند. در مورد امام هادى نيز اين دقت نظر به عمل آمد و برخى از بزرگان شيعه روايات متعددى از امام جواد - عليه السلام - مبنى بر امامت على هادى نقل كرده اند و ما در اينجا به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم :
1 - ((اسماعيل بن مهران )):
هنگامى كه امام جواد - عليه السلام - عازم سفر بغداد شد اسماعيل بن مهران خود را به سرعت نزد امام رسانده عرض كرد: قربانت گردم از اين سفر بر شما بيمناكم پس از شما منصب امامت به چه كسى خواهد رسيد؟ امام با لبخندى شيرين پاسخ داد: ((امسال اتفاقى براى من نخواهد افتاد...)). و بدينسان هراس وى از قدرت عباسيان و شهادت خود را بر طرف ساخت .
چندى بعد كه معتصم عباسى امام را به سامرّا فرا خواند دوباره اسماعيل شتابان نزد حضرت آمد تا امام بعدى را بشناسد و در سلك مواليان وى درآيد. پس گفت : ((يابن رسول اللّه ! شما در حال رفتن هستيد پس از شما امر امامت به عهده كيست ؟)).
امام گريست و از سفر خود احساس خطر كرده با علم به اينكه ديگر بازگشتى نخواهد بود، فرزند خود امام على هادى را به عنوان امام بعدى چنين معرفى نمود: ((اين سفرى است كه از آن بر من بايد بيمناك بود امام پس از من فرزندم على خواهد بود...)).
پيش بينى امام تحقق يافت و ايشان در اوج شكوفايى زندگى و بالندگى به وسيله معتصم عباسى به شهادت رسيد.
2 - ((الخيرانى )):
يكى ديگر از راويان امامت على هادى ((خيرانى )) است كه حديث را از پدرش نقل كرده است و ما در بحث هاى آينده متن حديث را نقل خواهيم كرد.
3 - ((الصغر بن ابى دلف )):
صغر بن ابى دلف نص بر امامت امام هادى را از پدر حضرت امام جواد چنين نقل مى كند: ((امام پس از من فرزندم على است . فرمانش فرمان من است و سخن او سخن من . اطاعت از او اطاعت از من بشمار مى رود و پس از او امامت از آن فرزندش حسن خواهد بود...)).
4 - ((بعضى از شيعيان )):
امام جواد هنگام عزيمت به بغداد با تصريح به امامت فرزندش امام هادى - عليه السلام - به بعضى از شيعيان چنين گفت : ((من در حال رفتنم و امر امامت به عهده فرزندم ((على )) است و پس از من بر شما همان حقى را خواهد داشت كه من پس از پدرم بر شما داشتم ...)). امام جواد در سخنان خود بر لزوم اطاعت از فرزندش تاءكيد كرد و فرمود امام همان موقعيتى را در ميان شيعيان خواهد يافت كه خود امام جواد پس از وفات پدرشان داشتند.
5 - ((احمد بن ابى خالد)):
احمد بن ابى خالد نصّ صريحى را از امام جواد - عليه السلام - بر امامت فرزندش على هادى با اين سرآغاز نقل مى كند: ((ابوجعفر به فرزندش هادى - عليه السلام - وصيت كرد...)) كه ما بندهاى اين وصيت را در بحث هاى آينده بيان خواهيم كرد. قابل ذكر است كه شيعيان معتقدند تعيين امام متاءثر از عواطف و هواهاى نفسانى نيست بلكه به دست خداوند متعال است . اوست كه امام را معين مى كند و پيامبر اكرم انتصاب الهى را به سمع همگان مى رساند و آنچه را بدو دستور داده شده ابلاغ مى كند. پيامبر گرامى به صراحت ، جانشينان خود را دوازده تن اعلام كرده است و روايات اين باب به حد تواتر رسيده است كه امام هادى - عليه السلام - يكى از همين جانشينان مى باشد.
بخشش و كرم حضرت
يكى ديگر از خصوصيات بارز حضرت ، بخشش و عطاى ايشان است كه همانند اجداد خود در اين ميدان گوى سبقت را از همگان ربوده است . حضرت مثل پدران خود تنها براى جلب رضاى پروردگار مسكين ، يتيم و اسير را بر خانواده خود مقدم داشته و اطعام آنان را در درجه اول اهميت قرار مى دادند تا جايى كه غذايى براى خانواده شان باقى نمى ماند و در مورد لباس نيز بدين گونه عمل مى كردند. امام صادق - عليه السلام - نيز آنقدر به مستحقّين انفاق مى كرد و لباس مى داد كه ديگر براى افراد خانواده اش چيزى يافت نمى شد. مورخان موارد بى شمارى از بخشش هاى كلان حضرت امام هادى - عليه السلام - نسبت به فقرا و درماندگان را نقل كرده اند كه ما به نمونه هاى زير اكتفا مى كنيم :
1 - هياءتى از شيعيان بلند پايه مركّب از ابوعمرو عثمان بن سعيد، احمد بن اسحاق اشعرى و على بن جعفر حمدانى به ديدار امام هادى - عليه السلام - رفتند، احمد بن اسحاق از وامى كه در گردن داشت به حضرت شكايت برد ايشان به وكيل خود عمرو رو كرده فرمودند: به احمد سى هزار دينار و به على بن جعفر نيز همان مقدار بپرداز. سپس حضرت به خود عمرو - وكيل حضرت - نيز سى هزار دينار بخشيدند. ابن شهر آشوب پس از نقل اين عطا و بزرگمنشى علوى مى گويد: ((اين عمل معجز گونه است و جز پادشاهان را نرسد كه چنين بخشش كنند و ما هرگز اين گونه عطايى نشنيده ايم )).) حضرت براى اين بزرگان زندگانى مرفهى فراهم آورده بود و غبار فقر را از خانه شان رفته بود. و طبيعى است كه بهترين بخشش ، آن است كه اثرى نيكو و ماندگار از خود بجا گذارد.
2 - يك نمونه ديگر از كرم حضرت را اسحاق جلاّب چنين نقل مى كند:
((در (( يوم الترويه )) (هشتم ذى الحجّه ) براى ابوالحسن هادى - عليه السلام - تعداد زيادى گوسفند خريدم و ايشان تمام گوسفندان را در ميان خويشان خود تقسيم كردند)).
3 - مورد ديگر كه اعجاب مورّخان را برانگيخته است چنين مى باشد كه :((حضرت به قصد روستايى متعلّق به خودشان از سامرّا خارج شدند چندى بعد يكى از باديه نشينان به در خانه حضرت آمد خانواده حضرت به آن مرد گفتند كه ايشان به زمينى خارج از شهر رفته اند و آن مرد هم متوجه محل حضرت شده و پس از ديدن ايشان با صدايى ضعيف گفت : يابن رسول اللّه من مردى از اعراب كوفه و از مواليان و محبّان جدّت على بن ابى طالب هستم ، سنگينى قرض مرا از پا درآورده است و جز تو گره گشايى نمى شناسم ...
حضرت متاءثر شدند و ديدند وى متمسّك به ولايت على - عليه السلام - است ليكن خود حضرت در آن هنگام در تنگنا بودند و كمكى از دستش ساخته نبود لذا به دست خودشان ورقه اى نوشتند مبنى بر آنكه : اعرابى از حضرت مبلغ معينى طلبكار است ، سپس كاغذ را به او داده گفتند: اين كاغذ را نزد خودت داشته باش و به سامرّا برو، هر وقت ديدى عده اى نزد من جمع شده اند برخيز و طلبى را كه در اين كاغذ است از من بخواه و بر من سخت بگير كه چرا بدهى ام را نپرداخته ام و تمامى دستورات مرا انجام بده . اعرابى ورقه را گرفت و هنگامى كه حصرت به سامرّا بازگشت عده اى به ديدن او آمدند كه در ميان آنان جاسوسان و ماءموران حكومت عباسى هم حضور داشتند، چندى نگذشت كه اعرابى از راه رسيد و كاغذ را نشان داده خواستار پرداخت مبلغ مذكور در آن شد، امام - عليه السلام - به عذرخواهى پرداخت ليكن اعرابى با اصرار خواستار پول خود بود و همچنان تاءكيد مى كرد.حاضرين در مجلس متفرق شدند و جاسوسان متوكل شتابان ماجرا را به گوش خليفه رساندند او نيز دستور داد تا سى هزار درهم نزد حضرت ببرند، وقتى كه اعرابى آمد حضرت پول ها را به او داده فرمودند: ((اين پول ها را بگير و بدهى خود را بپرداز و باقى مانده را خرج خانواده ات كن ...)).اعرابى مبلغ را بسيار ديده گفت : يابن رسول اللّه بدهى من كمتر از يك سوم اين مبلغ است ... ليكن خداوند بهتر مى داند كه رسالت خود را ميان چه كسانى قرار دهد. (48) و پول ها را برداشته با خشنودى تمام و با خيال راحت به سوى خانواده اش رفت و همچنان براى ناجى خود امام هادى كه او را از فقر و سختى نجات داده بود دعا مى كرد)).
4 - راويان ذكر كرده اند كه ابوهاشم جعفرى دچار سختى معيشت شده بود لذا به زيارت امام شتافت ، هنگامى كه حضرت موقعيت دشوار وى را دريافت براى تسكين و سبك كردن رنج هايش چنين فرمود:((اى ابوهاشم ! اداى شكر كداميك از نعمت هاى الهى را مى خواهى بجا آورى ؟ خداوند به تو نعمت ايمان را عطا فرموده و بدينسان بدنت را بر آتش جهنم حرام ساخته است و تنى سالم به تو داده است تا بتوانى به طاعات الهى بپردازى و با دادن صفت قناعت تو را از ذلت سؤ ال و مرحمت خواهى نجات داده است ...)).نعمت هايى را كه امام بر مى شمارد از مهمترين عطاياى الهى براى كسى كه از آنها استفاده كند بشمار مى رود. سپس حضرت دستور دادند تا به ابوهاشم يكصد دينار بپردازند.
منبع : پایگاه اهل بیت (ع)