بار ديگر كه به خانه حضرت در سامرّا هجوم آوردند ايشان را در اتاقى در بسته مشاهده كردند در حالى كه با لباسى پشمين بدون هيچ فرشى بر شن و سنگريزه نشسته بود.سبط بن جوزى درباره زهد امام مى گويد: ((امام على هادى كمترين ميل و گرايشى به دنيا نداشت و هميشه ملازم مسجد بود، هنگامى كه خانه اش را بازرسى كردند، جز قرآن ، كتب دعا و چند كتاب علمى در آن چيزى نيافتند.حضرت مانند اجداد طاهرين خود زندگى بى آلايشى را پيش گرفته بود و اهميتى به مسائل مادى نمى داد بلكه وجهه نظرش اتصال دائمى به حق تعالى بود. جدش مولاى متقيان و اميرمؤ منان نيز از پارساترين مردم بود و در ايام خلافت خويش هيچ اندوخته مادى براى خود فراهم نكرد و كفش و كمربندش از ليف خرما بود و كفشش را خود تعمير مى كرد بر شكم خود سنگى مى بست تا فشار گرسنگى را كاهش دهد و همسرش دخت گرامى پيامبر زهرا - عليهاالسلام - نيز مانند پدر و شوهر والامقامش زندگى زاهدانه اى را دنبال مى كرد و در خانه اش از اثاث البيت خبرى نبود و دستانش از آسيا كردن گندم تاول زده بود. ائمه اين چنين زيستند و نعم مادى را كنار گذاشته كريمانه از مظاهر فريبنده حيات گذشتند و تنها به كارى پرداختند كه آنان را به خداوند نزديك كند)).امام (ع) در مزرعه خود كار مى كندامام عظيم الشاءن به دور از گرايش هاى مادى و هواهاى نفسانى و خود بزرگ بيتى براى معيشت خود و خانواده اش بر زمين متعلق به خودشان كار مى كرد. على بن حمزه مى گويد: ابوالحسن ثالث را ديدم كه بر زمينى كار مى كرد و قدم هايش از عرق خيس شده بود. گفتم: ((قربانت گردم كارگران كجا هستند؟...))حضرت فرمود: ((اى على ! بهتر از من و پدرم كسانى بودند كه با بيل در زمين خود كار مى كردند...)).
- ((آنها چه كسانى بودند؟...))
- ((رسول اللّه ((- صلى اللّه عليه و آله -)) اميرالمؤ منين و تمامى پدرانم با دست خود كار مى كردند و اين كار پيامبران ، رسولان و اوصياى صالح بوده است...))
هميشه ((كار)) شعار انبيا بوده است و خداوند پيامبرى را مبعوث نساخت مگر اينكه ((كارگر)) بود و ما در كتاب خود ((كار و حقوق كارگر در اسلام)) بر اهميت كار و ارزش معنوى آن به اين حديث شريف استناد جسته ايم و نشان داده ايم كه كار كردن از سيره انبياى صالح بوده است.
راهنمايى گمراهان
امام هادى اهميت زيادى به هدايت گمراهان و منحرفان از راه حق مى داد و در اين راه كوشش خستگى ناپذيرى را آغاز كرده بود، از جمله كسانى كه به وسيله حضرت به حقيقت دست يافت و هدايت شد ((ابوالحسن بصرى)) معروف به ((ملاّح)) را مى توان نام برد. وى ((واقفى)) بود و پس از امام موسى كاظم امامت هيچ يك از فرزندان حضرت را نپذيرفته بود. روزى حضرت هادى بصرى را ديده به او گفت:
((اين خواب غفلت تا كى؟ آيا وقت آن نرسيده است كه به خود آيى ...)) نفس قدسى حضرت آنچنان گرم و مؤ ثر بود كه همين دو جمله او را دگرگون ساخته به راه صلاح باز آورد و به امامت حضرت معترف گشت .
با صوفيان مجالست مكنيد
امام هادى - عليه السلام - اصحاب خود و ديگر مسلمانان را از معاشرت و همنشينى با صوفيان بر حذر داشته بود زيرا آنان سرچشمه گمراهى و ضلالت هستند و با اظهار پارسايى و تقدس مآبى به فريب و گمراهى ساده لوحان بر مى خيزند.امام بر دورى و جدايى از صوفيان بشدت تاءكيد داشت . حسين بن ابى الخطاب نقل مى كند: نزد امام هادى در مسجد النبى بودم كه گروهى از اصحاب حضرت از جمله ابوهاشم جعفرى كه مردى سخندان و مورد احترام امام بود وارد شدند و در همان هنگام عده اى از صوفيان وارد مسجد شده گوشه اى نشستند و به گفتن اوراد خود و تكبير و تهليل پرداختند، حضرت رو به اصحاب كرده فرمودند:((به اين فريبكاران و هم پيمانان شيطان و ويرانگران بنيادهاى اسلام توجه نكنيد آنان براى آسايش جسم ، پارسايى مى كنند و شب زنده دارى آنان براى به دست آوردن طعام هاى چرب و شيرين است ، عمرى را به سختى مى گذرانند تا آنكه فرصتى يافته به گناهكارى بپردازند، گرسنگى مى كشند تا آنكه به خوان هاى رنگين دست يابند، ذكر آنان فقط براى فريب مردم است و جلب قلوب احمقان ، سادگان را شيفته خود ساخته بار خود را بر دوش آنان مى نهند و آنان را در چاه هاى گمراهى مى اندازند، اوراد آن ، رقص و كف زدن است و ذكرشان نغمه و آوازه خوانى ، جز بى خردان و افراد گول خورده كسى از آنان پيروى نمى كند و متاع آنان جز در بازار احمقان فروشى ندارد، هر كسى به ديدار و زيارت زنده يا مرده آنان برود مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد و هر كه به آنان يارى رساند در حقيقت به ابوسفيان ، معاويه و يزيد يارى كرده است ...)).يكى از حاضران پرسيد: ((اگر چه به امامت شما معتقد و معترف باشد؟)) امام او را از ادامه اين گونه توهّمات بر حذر داشته با بيانى قاطع فرمود:
((اين تصوّرات را از خود دور كن ، هر كس به امامت و حق ما معترف باشد بر خلاف رضاى ما گام بر مى دارد، آيا نمى دانى آنان پست ترين طايفه صوفيه هستند و همه فرق صوفيه مخالف ما مى باشند و طريقت آنان با ما مغاير است ، آنان نصارى يا مجوس اين امت هستند و هميشه در تلاشند تا چراغ برافروخته خدايى را با دهان خود خاموش كنيد هر چند خداوند پرتو افشانى چراغ توحيد را على رغم خواست كافران ، تضمين كرده است ...))امام در سخنان خود بر بطلان روش صوفيان و بى دينى آنان با توجه به صفات و رفتارشان چند نكته را بيان مى فرمايد:
1 - آنان در فريفتن و گمراه كردن مردم هم پيمان شيطان هستند.
2 - با بدعت هاى خود و آوردن شيوه هايى مغاير روح اسلام و شريعت درصدد ويرانگرى پايه هاى اين دين مبين برآمدند.
3 - زهد آنان ريايى است و براى راحت طلبى و جلب منافع مادى مى باشد.
4 - شب زنده دارى و اظهار تقدّس آنان براى رضاى خدا و انجام عبوديت حضرتش نيست بلكه دام نيرنگى است براى صيد مردم و به دست آوردن اموال آنان .
5 - اوراد آنان ، اوراد عبادى نيست بلكه رقص و پايكوبى است زيرا از قلبى كه معتقد به خداست برنخاسته است و دعاهاى آنان ترانه و آواز است زيرا از روح اخلاص و طاعت خداوند خالى است و كالبدى است بى جان .
6 - آنكه مهار خرد و اختيار خود را در دست دارد به دنبال اين دغلان نمى رود، ليكن ساده لوحان ، افراد نادان و بى خردان كه قدرت تشخيص ندارند در زمره پيروان آنها قرار مى گيرند.
امام و احترام به علما
امام هادى - عليه السلام - در بزرگداشت دانشمندان و انديشمندان مى كوشيد و به آنها توجهى خاص داشت و آنان را بر ديگر مردم برتر مى شمرد زيرا آنان سرچشمه نور و آگاهى در زمين هستند. از كسانى كه مورد تجليل امام قرار گرفت فقيهى بود كه با يكى از نواصب و مبغضين اهل بيت به مناظره پرداخته و او را مغلوب ساخته بود، آن فقيه پس از چندى به زيارت امام آمد حضرت كه از مناظره او با ناصبى خبردار بود از ديدن وى شادمان شده او را در صدر مجلس نشاند و به گرمى با وى به گفتگو پرداخت . مجلس مملو از علويان و عباسيان بود. بنى هاشم حاضر در آنجا از اين توجه خاص امام رنجيده شدند و امام را مخاطب ساخته گفتند:((چگونه او را بر سادات و بزرگان بنى هاشم مقدم مى دارى؟...))حضرت در پاسخ فرمود: از كسانى نباشيد كه خداوند متعال درباره شان فرمود: (( ((الم تر الى الذين اءوتوا نصيبا من الكتاب يدعون الى كتاب اللّه ليحكم بينهم ثم يتولى فريق منهم و هم معرضون )). )) ((آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب آسمانى به آنها داده شده بود، فرا خوانده شدند تا كتاب خدا داور آنان باشد ليكن گروهى اعراض كرده روى گرداندند)).آيا كتاب خداوند متعال را به عنوان داور و حكم قبول داريد؟... همگى گفتند: ((آرى ، يابن رسول اللّه )). و امام روش خود را - به استناد آيات قرآن - چنين مدلّل ساخت: آيا خداوند نمى گويد: (( ((يا اءيها الذين آمنوا اذا قيل لكم تفسحوا فى المجالس فافسحوا يفسح اللّه لكم - الى قوله - و الذين اوتوا العلم درجات )). )) ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه در مجالسى به شما گفته مى شود جاى باز كنيد شما نيز جاى باز كنيد تا خداوند براى شما گشايش دهد... تا آنجا كه مى گويد: و دانشمندان را درجاتى بالاتر مى دهد)).خداوند متعال همانطور كه مؤ من را بر غير مؤ من مقدم مى دارد، مؤ من عالم را بر مؤ من غير عالم برترى داده است . و باز خداوند است كه مى فرمايد: ((خداوند مؤ منان اهل علم را درجاتى ، برترى مى دهد)) آيا خداوند گفته است: خداوند نجيب زادگان و شريفان نسب دار را رفعت مى دهد! ليكن حضرت باريتعالى با تاءكيد مى گويد:((هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون ؛ )) آيا آنان كه مى دانند و آنان كه نمى دانند با هم برابرند؟)).پس چرا از احترام و تجليل من نسبت به اين عالم كه مورد بزرگداشت خدا نيز هست رنجيده شده ايد، شكستى كه اين مرد به آن ناصبى با دلايل و براهين خدا آموخته داد از هر شرافت مبنى بر نسب و تبار، بالاتر و برتر است .دلايل و حجت هاى امام ، حاضرين را خاموش كرد ليكن يكى از بنى عباس حاضر در جلسه همچنان بر موضع نادرست خويش پافشارى كرد و گفت:((يابن رسول اللّه ! شما اين مرد را بر ما مقدم داشتى و ما را پايين تر از او به حساب آوردى در صورتى كه او مانند ما نسبى چنين روشن و درخشان ندارد و از صدر اسلام تاكنون آن را كه نسبى شريف تر داشته باشد بر ديگران مقدم مى دارند...))منطق اين عباسى ، منطقى است سست و بى بنياد كه اسلام بدان كمترين بهايى نمى دهد، اسلام متوجه ارزش هاى والايى است كه هرگز چنين افرادى تصور آن را هم ندارند و به گوششان نخورده است . لذا حضرت طبق اصل قرآنى: (( ((وجادلهم بالتى هم احسن )) )) و دستور: (( ((كلموا الناس على قدر عقولهم )) )) براى قانع كردن وى راه ديگرى در پيش گرفت و گفت:(( ((سبحان اللّه ! )) آيا عباس كه از بنى هاشم بود با ابوبكر تيمى بيعت نكرد؟ آيا عبداللّه بن عباس پدر خلفاى عباسى و از خاندان بنى هاشم ، كارگزار عمر بن خطاب از بنى عدى نبود؟ پس چرا عمر افراد خارج از خاندان قريش را وارد شوراى شش نفره كرد ولى عباس را كه هاشمى و قرشى بود وارد شورا ننمود؟!پس اگر برتر شمردن غير هاشمى بر هاشميان نادرست است بايد بيعت كردن عباس با ابوبكر و كارگزارى عبداللّه بن عباس براى عمر را محكوم كنى و اگر آن كار اشكالى نداشت اين مورد هم مانند آن روا خواهد بود...)).معترض ، تاب اين استدلالات را نياورد خاموش گشت و ديگر دم نزد.
حضرت كه ديده بود دلايل قرآنى او را قانع نكرد از بيعت جدش عباس با ابوبكر و كارگزارى عبداللّه بن عباس براى عمر در حالى كه اين دو خليفه از نظر نسب به پاى عباس و فرزندش نمى رسيدند استفاده كرد و اين نمونه كامل (( ((الزموهم بما التزموا به )) )) است .
عبادت حضرت
هنگام مطالعه سيره ائمه طاهرين و پيشوايان خاندان عصمت و طهارت يك مطلب به وضوح قابل مشاهده است و آنهم توجه شديد ايشان به عبادت ، شب زنده دارى ، تلاوت قرآن و مناجات با پروردگار است . ابوفراس حمدانى به مقايسه ميان ائمه و بنى عباس دست زده چنين مى گويد:(( تمسى التلاوة فى ابياتهم سحراو فى بيوتكم الا وتار و النغم ))((آواى تلاوت قرآن تا سحر از خانه هاى ائمه به گوش مى رسد. و در خانه هاى شما - بنى عباس - اين ترانه ها و صداى چنگ و رباب است كه تا بامداد گوش ها را مى خراشد)).امام هادى - عليه السلام - بيش از همه معاصران خود به عبادت و تهجّد مى پرداخت و تقوا و پايبندى وى به اصول ديانت زبانزد خاص و عام بود. ايشان تمام نوافل را بجا مى آورد و در ركعت سوم نافله مغرب سوره حمد و اول سوره حديد تا (( ((انه عليم بذات الصدور)) )) و در ركعت چهارم پس از سوره حمد، آخر سوره حجرات را تلاوت مى كرد. نافله اى را نيز به اين صورت به حضرت نسبت داده اند كه: ايشان در ركعت اول ، سوره حمد و يس و در ركعت دوم ، سوره حمد و الرحمن را تلاوت مى كردند.
دعاهاى حضرت در قنوت نمازشان
از امام هادى - عليه السلام - دعاهايى روايت شده كه ايشان در قنوت نمازشان مى خواندند. نگاهى به اين دعاها، اوج انقطاع ايشان را از تعلقّات مادى و شدت اتصالشان را به مبداء هستى بخش به خوبى نشان مى دهد. در اينجا ما پاره اى از اين سخنشان فروتر از قرآن و فراتر از سخنان بشر را نقل مى كنيم:
الف - (( ((اللهم ان مناهل كراماتك بجزيل عطياتك مترعة ، و اءبواب مناجاتك لمن اءملك مشرعة ، و عطوف لحظاتك لمن ضرع اليك غير متقطعة ، و قد الجم الحذار، و اشتدّ الاضطرار، و عجز عن الاصطبار اءهل الانتظار، و انت اللهم بالمرصد من المكان ، اللهم و غير مهمل مع الامهال ، و اللائذ بك آمن ، و الراهب اليك غانم القصد، اللهم لبابك سالم .
اللهم فعاجل من قد استن فى طغيانه ، و استمرّ على جهالته لعقباه فى كفرانه ، و اطعمه حلمك عنه فى نيل ارادته ، فهو يتسرع الى اءوليائك بمكارهه ، و يواصلهم بقبايح مراصده ، و يقصدهم فى مظانهم باءذيته ، اللهم اكشف العذاب عن المؤ منين و ابعثه جهرة على الظالمين ، اللهم اكفف العذاب عن المستجيرين ، و اصببه على المغترين ، اللهم بادر عصبة الحق بالعون ، و بادر اعوان الظلم بالقصم ، اللهم اسعدنا بالشكر، و امنحنا النصر، واعذنا من سوء البداء و العاقبة و الحظر...)) ))
الف - ((پروردگارا! آبشخور بخششت دريايى است مملو از هداياى بزرگ و درگاه مناجاتت براى آنكه سعادت پيدا كند والا و ارزشمند است . و نگاه مهربانت همواره به سوى كسى است كه به درگاهت دست نياز دراز كند.
پروردگارا! هراس بر دل ها سايه افكن شد و درماندگى به اوج رسيد و منتظران را ديگر توان صبر نمانده است و تو در كمينگاه ، ناظر همگانى .
پروردگارا! مهلت دادن تو فراموش كردن نيست و پناهنده به تو در امان است و هر كه به تو رو آورد و مقيم آستانت گردد سلامتى و سعادت را در كنار خود خواهد داشت .
پروردگارا! آن را كه در طغيان خود غوطه ور است و همچنان بر مركب جهالت سوار و به سمت كفرانت مى تازد فرو كوب ، حلم تو دشمنان ما را به طمع واداشته است و آنان مى پندارند كه به آرزوهاى پليد خويش خواهند رسيد لذا در راه اوليايت دام مى نهند و به آنان آسيب مى رسانند و انديشه هاى شومى را در خيال فاسد خود مى پرورانند.
پروردگارا! عذاب آتش را از مؤ منان دور كرده و در خرمن هستى ظالمان بزن .
پروردگارا! پناهندگانت را از عذاب دور كن و آنان را كه بردبارى تو فريبشان داده است معذب فرما.
پروردگارا! حق جويان را يارى ده و ياوران ستم را نابود فرما.
پروردگارا! توفيق شكرگزارى به ما عطا كن . ما را پيروزى ده و از سوء عاقبت و حوادث غير قابل پيش بينى و بداء ناخوشايند حفظ كن ...)).
دعاهاى ائمه اهل بيت - عليهم السلام - فقط به جنبه هاى روحى و معنوى نمى پرداخت بلكه شامل تمامى جلوه هاى زندگى مى گشت . در اين دعا زندگى سياسى ، مصائب و مشكلات مردم در زمان خلفاى خودكامه عباسى و زورگويى هاى آنان به خوبى مورد توجه قرار گرفته است . احتمال قوى مى رود كه حضرت در اين دعا متوكل عباسى ، طاغوت زمان را كه در ستم به علويان بيش از ديگر خلفاى عباسى اهتمام داشت مطمح نظر قرار داده باشد.
منبع: پایگاه اهل بیت (ع)