از جلوه هاى رحمت حق آيين مقدس اسلام است كه دينى كامل و نعمتى تمام است كه از آن به عنوان جهان تشريع نيز ياد مى كنند .انسان براى بقاى ظاهر خود بايد از سفره نعمت مادى حق سهمش را از طريق مشروع مصرف كند و براى بقا و رشد و كمال باطن خويش بايد عملا به مقررات الهى گردن نهد .انسان براى تأمين خير دنيا و آخرت خود بايد دستى در سفره تكوين و دستى در سفره تشريع داشته باشد تا با كمك گرفتن از نعمت ظاهرى و نعمت معنوى به كمال لايق مربوط به خود برسد .انسان بايد بداند كه پروردگار بزرگ و مهربان از باب احسان و لطف و رأفت و رحمت ، عنايت ويژه اى به او نموده و احكام و مقررات و معارفى را به زبان قرآن و زبان پيامبر (صلى الله عليه وآله) و زبان امامان معصوم (عليهم السلام)برايش بيان فرموده است ، تا او را از فرومايگى حيوانى تعالى بخشد و وى را از تاريكى جهل و غفلت و نسيان به نور ايمان و معرفت و محبت و قرب خويش هدايت نمايد و در پناه ولايت خود او را در تمام مراحل حيات دنيا و آخرت با كامل ترين برنامه زندگى به عالى ترين درجات سعادت مادى و معنوى برساند ، ولى شرط بهره مندى از اين رحمت ويژه اين است كه انسان به اختيار و اراده خود دين خدا را انتخاب نمايد و همه امور زندگى اش را با آن هماهنگ سازد .آرى ; حضرت او به اقتضاى رحمت و رأفتش انسان را به راه مستقيم هدايت مى كند و پيامبران و امامان معصوم را در خيمه حيات بشر چون مشعل هاى نور مى فرستد و قرآن را به عنوان قانون سعادت نازل مى كند و اين انسان است كه بايد با اختيار و اراده خود راه سعادت را با بندگى و طاعت و خدمت به خلق بپيمايد و از اين طريق خود را لايق و شايسته رحمت خاصه حق كند و زمينه آمرزش و ورود در بهشت را نسبت به خود فراهم آورد و از ناسپاسى در برابر دين بپرهيزد كه ناسپاسى در برابر دين بلايى عظيم و مصيبتى سنگين است كه هر كس دچار آن شود از رحمت ويژه حق و آمرزش حضرت محبوب و ورود در بهشت محروم مى گردد .او با ارائه دين كامل ، راه رسيدن به خوشبختى را براى انسان ترسيم كرد ولى انسان ها در برابر اين راه به دو گروه تقسيم شدند ، گروهى عقل و انصاف به خرج داده راه خدا را انتخاب كردند و گروهى بر اثر كبر و لج بازى و عناد جاهلانه به ناسپاسى نسبت به اين نعمت عظيم برخاستند و به دست خود مايه بدبختى و تيره روزى را براى خود فراهم آوردند .إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً .ما راه را به او نشان داديم يا سپاس گزار خواهد بود يا ناسپاس .مقررات دينى به احكام پنج گانه واجب و حرام و مستحب و مكروه و مباح تقسيم مى گردد و عمدتاً از آنها به عنوان اوامر و نواهى الهى ياد مى شود .حضرت حق اوامر و نواهى خود را كه بر اساس سعادت دنيا و آخرت انسان نظام داده شده به وسيله كتاب هايى آسمانى چون « صحف » ابراهيم (عليه السلام) و « زبور » داود (عليه السلام) و « تورات » موسى (عليه السلام) و « انجيل » عيسى (عليه السلام) فرستاد و همه آنها را در قرآن مجيد بر پايه نياز انسان تا قيامت كامل كرد .شيرازه دين در همه دوره ها بر اساس توحيد و معاد و حقايق اعتقاديه پايه گذارى شده و تنها كيفيت برنامه ها و عبادت ها در هر عصرى متناسب با مردم همان روزگار بوده و روز به روز تطور تكاملى داشته است تا به صورت قرآن و روايات پيامبر (صلى الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) كه تا روز قيامت پاسخگوى نيازهاى مادى و معنوى انسان است جلوه كرده و رخ نموده است . شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلاَ تَتَفَرَّقُوا فِيهِ . از دين آنچه را به نوح سفارش كرده بود ، براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم ; و آنچه را به ابراهيم و موسى و عيسى به آن توصيه نموديم اين است كه : دين را برپا داريد و در آن فرقه فرقه و گروه گروه نشويد . . .در اين آيه شريفه از پنج پيامبر اولوالعزم ياد شده و واژه « دين » هم مفرد آمده است .
عرصه تكليف راهى به سوى رحمت
خطاب هاى حضرت حق به انسان در مدار يَا أيُّهَا النَّاس ، يَا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا ، يَا عِبادِى ، يَا بَنى آدَمَ كه در قرآن مجيد و ديگر كتاب هاى آسمانى آمده نوازشى از مهر و لطف و رأفت و محبت حق به انسان است كه وى را با لحاظ كردن كرامت و ارزشش به عرصه تكليف و مسؤوليت خوانده ، تا از طريق اداى تكليف و عمل به مسؤوليت در مدتى كه در دنياست با صاحب هستى و مالك الملوك و رب الارباب در ارتباط باشد و از اين طريق خود را به رحمت بى نهايت دوست نزديك نمايد .حضرت امام صادق (عليه السلام) در توضيح خطاب حق به انسان كه عنايتى است از رب الارباب به موجودى برخاسته از خاك و تراب مى فرمايد :« لَذَّةُ ما فِى النِّداءِ أزالَتْ تَعَبَ العِبادَةِ وَالفَناءِ » .لذتى كه در شنيدن اين نداست رنج عبادت و سختى جهد و كوشش در راه محبوب را از بين مى برد .
تكاليف ، پيوند انسان با خدا
با توجه به اين لطيفه كه خداوندى كه عظمت او بى نهايت است ، انسان محدود و ضعيف البنيه و حقير و كوچك را مورد خطاب و توجه خويش قرار مى دهد و از او تكليف و عبادت و بندگى و خدمت و انجام خير مى خواهد ، عبادت و خدمت را بر او سهل و روان مى كند و دلش را شايسته تحمل اسرار ملكوت مى نمايد و جانش را آيينه تجلى دهنده اسما و صفات مى كند .لياقت و شايستگى انسان است كه كتابى چون قرآن كه دريايى از معارف و حاوى مسائل ملكوتى و برنامه هاى تربيتى و خودسازى است به او عنايت مى شود و پيامبران و امامان به عنوان آموزگاران آسمانى براى به كمال رساندن او در كنارش قرار مى گيرند .
جشن تكليف
عالم پارسا و زاهد دانا و بصير بينا سيد بن طاووس فرا رسيدن زمان تكليف و بلوغ خود را كه زمان لايق شدن براى شنيدن خطابات حق است جشن گرفت و نقل و نبات و شيرينى به مهمانان داد و درباره اين شرافت كه دروازه ورود به عرصه رحمت رحيميه است كتابى نوشت .اينكه حضرت حق انسان را شايسته امر و نهى بداند و لايق خطاب شمارد بزرگ ترين افتخار است و آغاز تكليف لحظه جدايى و امتياز نوجوان از كودكان و سبك مغزان و ديوانگان و حيوانات است و زمان نورانى راه يابى به ميدان مغفرت و بهشت و ميدان مسابقه خيرات و خوبى هاست .فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ .به جانب نيكى ها و كارهاى خير پيشى جوييد . سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَة مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّة عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالاَْرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَرُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ .سبقت جوييد به آمرزشى از سوى پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش چون پهناى آسمان و زمين است ، براى كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند ، آماده شده است ; اين فضل خداست كه آن را به هركس بخواهد عطا مى كند و خدا داراى فضل بزرگ است .راستى كسى كه در مسابقه خيرات شركت نكند و به سوى مغفرت و بهشت نشتابد بزرگ ترين ستم را بر خود روا داشته و به خاطر محروم نمودن خويش از راه يافتن به بارگاه ربوبى ، خود را از هر حيوانى پست تر كرده و حقا كه سزاوار جريمه اى سنگين و عذابى سخت است .
هركه به دل بار عشق يار نداردخشك درختى بود كه خار ندارد
اين كه نويدم دهى به روضه رضوان *** گو به كسى اين سخن كه يار ندارد
بار مراد از نشاط دهر نبندد *** هر كه بر آن آستانه بار ندارد
هر كه نشد آتش شهيد ره عشق *** حاصلى از عيش روزگار ندارد
روح و حقيقت دين
اصل دين همان اسلام آوردن و تسليم بودن در برابر خداست و پيامبران الهى به خاطر اينكه با همه وجود تسليم حق بودند مسلمان لقب يافتند .مسلمان در اصطلاح قرآن به كسى گفته مى شود كه جان و دل در گرو توحيد برده و به معاد يقين دارد و عملا تسليم همه احكام و قوانين الهى است و از طغيان و عصيان و سرپيچى در برابر حق پرهيز جدى دارد .تسليم حالت بسيار باارزشى است كه پيامبران تحققش را در وجودشان از ابتداى زندگى و در دعاهايشان در مراحل مختلف حيات از خدا درخواست كردند .
درخواست پيامبران الهى براى تسليم
حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) پس از بناى كعبه با تضرع و زارى به محضر حضرت حق عرضه داشتند :رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ . . .پروردگارا ! ما را با همه وجود تسليم خود قرار ده و نيز از دودمان ما امتى كه تسليم تو باشند پديد آر . . .در اين زمينه فرمان صريح خدا به حضرت ابراهيم (عليه السلام) پذيرش اسلام و تسليم شدن است :إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ . و ياد كنيد هنگامى كه پروردگارش به او فرمود : تسليم باش . گفت : به پروردگار جهانيان تسليم شدم .و آن حضرت و نيز يعقوب (عليه السلام) به فرزندانشان همين سفارش را داشتند : وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِىَّ إِنَّ اللهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ .و ابراهيم و يعقوب پسرانشان را به آيين اسلام سفارش كردند كه : اى پسران من ! يقيناً خدا اين دين را براى شما برگزيده ، پس شما بايد جز در حالى كه مسلمان باشيد ، نميريد .و حضرت ابراهيم (عليه السلام) است كه ما را به شرط رعايت اين حقيقت مسلمان ناميد : . . . هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ. . . . . . . او شما را پيش از اين « مسلمان » ناميد و در اين قرآن هم به همين عنوان نامگذارى شده ايد . . . .
نقش تسليم در انجام تكاليف
انسان وقتى در گردونه حالت تسليم قرار گيرد ، عاشقانه همه احكام و عبادات و مقررات خدا را مى پذيرد و در تمام مراحل زندگى اش به كار مى گيرد و هرگز از عبادت و خدمتى روى نمى گرداند و از تداوم دادن عمل به فرمان هاى حق ملول و خسته نمى شود و خود را با همه تسليم شدگان تاريخ حيات در همه برنامه هاى عبادى كه در هر عصرى به كيفيتى خاص متوجه انسان بوده هماهنگ و همراه مى كند و به اين معنا توجه مى كند كه عبادات با هر كيفيتى كه وضع شده شامل حال همه مؤمنان تاريخ بوده و در اين زمينه بدون دليل و برهان كسى را استثنا نكرده اند و پايه گذارى عبادات و مقررات در حقيقت راهى است كه انسان با سلوك در آن راه به رحمت خدا و قرب و لقاى او مى رسد .
نمونه اى از عبادات در امم سابقه
بررسى آيات مربوط به نماز ، زكات ، جهاد ، امر به معروف و نهى از منكر اين حقيقت را روشن مى سازد كه اين احكام و مقررات متوجه همه امت ها بوده و اختصاص به امتى نداشته ، چيزى كه هست در چگونگى و كيفيت به خاطر تناسب با وضع روحى و عقلى امت ها تفاوت داشته است مثلا براى اينكه بدانيد نماز در همه اعصار و قرون به عنوان حكم حق در مكتب انبيا و حيات امت ها جارى بوده به نمونه اى چند از آيات قرآن در اين مسئله اشاره مى شود :در كوه طور به حضرت موسى (عليه السلام) خطاب مى شود : . . . وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِى .. . . و نماز را براى ياد من برپا دار .
و نيز از درخواست هاى ابراهيم (عليه السلام) از خدا توفيق اقامه نماز از جانب خود و فرزندان و نسلش مى باشد :رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِى رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ .پروردگارا ! مرا بر پادارنده نماز قرار ده و نيز از فرزندانم برپادارندگان نماز قرار ده . و پروردگارا ! دعايم را بپذير .و مردم شهر مدين به حضرت شعيب (عليه السلام) مى گفتند : چرا و به چه دليل با بت پرستى ما مبارزه مى كنى ؟ آيا نمازت ترا به نكوهش ما وا داشته ؟ . . . أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا. . . .. . . آيا نمازت به تو فرمان مى دهد كه آنچه را پدرانمان مى پرستيدند رها كنيم ؟ . . .و نيز درباره اسماعيل (عليه السلام) صادق الوعد آمده است كه همواره خاندان خويش را به نماز و زكات فرمان مى داد و به سبب همين كار مرضى و محبوب پروردگارش شد : وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً .و همواره خانواده اش را به نماز و زكات فرمان مى داد و نزد پروردگارش پسنديده بود .قرآن مجيد پس از بيان راه و روش ده تن از پيامبران چنين هشدار مى دهد كه : در پى آنان افرادى جانشين شدند كه نماز را ضايع و تباه و از شهوات و خواسته هاى شيطانى پيروى كردند :فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ. . . .سپس بعد از آنان نسلى جايگزين آنان شد كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروى نمودند . . .پس موضوع نماز يا زكات يا ساير احكام ويژه شريعت محمدى نيست ، حقايقى است كه متوجه همه انسان ها بوده تا از اين طريق به رحمت ويژه حق برسند و سعادت دنيا و آخرتشان تأمين گردد .در سوره مباركه نحل با برشمارى بسيارى از جلوه هاى رحمت مادّى و معنوى گوشزد مى كند كه اين ها آياتى براى اهل تفكرتعقل، تذكر، اطاعت و ايمانو به اميد هدايتو سپاسگزارىو تسليم پذيرى شماست :. . . كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ .. . . نعمت هايش را بر شما كامل مى كند تا تسليم فرمان هاى او شويد .
موجبات رحمت
موجبات رحمت الهى
رحمت خاص ـ كه احياناً از آن به عنوان رحمت رحيميه تعبير مى شود ـ فراگير نسبت به موجودات غير مكلّف نيست و دايره عام ندارد و راهش به سوى همه مخلوقات باز نمى باشد ، بلكه بر اساس لياقت و قابليت به انسان هايى در شرايط ويژه عطا مى گردد .انسان ، با ايمان به قرآن و عمل به آيات آن و با اعتقاد به پيامبران و با قبول ولايت و رهبرى امامان و اجراى دستورات آنان و مزيّن شدن به حسنات اخلاقى و قرار گرفتن در گردونه اعمال شايسته و آراسته شدن به توبه حقيقى اتصال به رحمت حق پيدا مى كند و از بركت آن رحمت و پرتو آن حقيقت ، دنيا و آخرتش آباد مى شود .
حسنات اخلاقى
اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره حسنات اخلاقى فرموده :« رَوِّضُوا أنفُسَكُم عَلَى الأخلاَقِ الحَسَنَةِ ، فَإنَّ العَبْدَ المُسْلِمَ يَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ دَرَجَةَ الصائِمِ القائِمِ » .وجود خود را بر اساس اخلاق نيكو پرورش دهيد ، زيرا انسان مسلمان به سبب اخلاق نيكويش به مرتبه روزه گير شب زنده دار مى رسد .حضرت امام صادق (عليه السلام) در روايتى بسيار مهم درباره ارزش هاى اخلاقى فرموده است :« إنَّ اللهَ تَبارَكَ وَتَعالى خَصَّ رَسُول اللهِ رَسُولَهُ بِمَكارِمِ الأخلاقِ ، فَامْتَحِنُوا أنْفُسَكُم فَإن كانَت فِيكُم فَاحمَدُوا اللهَ عَزَّ وَجَلَّ وَارغَبُوا إلَيهِ فِى الزيادَةِ مِنْها فَذَكَرَها عَشَرَةً : اليَقينَ والقَناعَةَ والصَّبْرَ والشُّكْرَ والحِلْمَ وحُسنَ الخُلْقِ والسَّخاءَ والغيرَةَ والشُّجاعَةَ والمَرُوءَةَ » .به يقين خداى تبارك و تعالى پيامبر را به ارزش هاى اخلاقى اختصاص داد ، تا خود را در اين زمينه بيازماييد ، اگر در شما وجود دارد خداى عزّ و جلّ را سپاس گوييد و به سوى آن در افزونى اش رغبت كنيد ، پس ده بخش از ارزش ها را ذكر كرد : يقين و قناعت و صبر و شكر و بردبارى و اخلاق نيكو و سخاء و غيرت و شجاعت و جوانمردى .
قرآن مجيد از مصاديق نيكى و نيكوكارى را ايمان به پيامبران الهى مى داند و مؤمنان به پيامبران را اهل صدق و تقوا مى شمارد و صدق و تقوا را مايه رساندن انسان به رحمت الهى به حساب مى آورد .
خيرخواهى و مهربانى با مردم
يك انسان مسلمان كه خواهان سير و سلوك است بايد با ديدگاه مهر و لطف و خيرخواهى به ديگران بنگرد ، نظير پيامبران و امامان كه حتى نسبت به ناپاكان نيز خيرخواه بودند .شخص سالك كه بخواهد بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ گفتنِ او حقيقت پيدا كند بايد رحمت حق را به قلب خود برساند و به رحمت رحمانيه و رحيميه متحقق شود و علامت حصول نمونه آن در قلب آن است كه با چشم عنايت و تلطف و مهربانى به بندگان خدا نظر كند و خير و صلاح همه را طالب باشد . و اين نظر ، نظر انبياى عظام و اولياى كرام (عليهم السلام) است ، البته آنان دو نظر دارند : يكى نظر به سعادت جامعه و نظام عائله و مدينه فاضله و ديگر نظر به سعادت شخص .آنان علاقه كامله به اين دو سعادت دارند و قوانين الهيّه كه به دست مباركشان تأسيس و انفاذ و كشف و اجرا مى شود اين دو سعادت را كاملا مراعات مى نمايد ، حتى در اجراى قصاص و حدود و تعزيرات و امثال آنكه به نظر مى رسد با ملاحظه نظام مدينه فاضله تأسيس و تقنين شده است ، هر دو سعادت منظور است ، زيرا كه اين امور در اكثر موارد براى تربيت فرد جنايتكار و رساندن او به سعادت دخالت كامل دارد ، حتى كسانى كه نور ايمان و سعادت ندارند و آنان را با جهاد و امثال آن به قتل مى رسانند ـ مثل يهود بنى قريظه ـ براى خود آنان نيز اين قتل صلاح و اصلاح بود و مى توان گفت : از رحمتِ كامله نبىّ ختمى قتل آنان است زيرا كه با بودنشان در اين عالم در هر روزى براى خود عذاب هاى گوناگون آخرتى تهيه مى كردند ، كه تمام حيات اينجا به يك روز عذاب و سختى هاى آنجا برابرى نكند .و اين مطلب براى كسانى كه ميزان عذاب و عقاب آخرت و اسباب و مسببات آنجا را مى دانند پر واضح است ، پس شمشيرى كه به گردن يهود بنى قريظه و امثال آن زده مى شد به افق رحمت نزديك تر بوده و هست تا به افق غضب و سخط .ممكن بود خداى تعالى فرعون را به صاعقه غضب بسوزاند ولى رحمت رحيميّه براى او ، دو پيامبر بزرگ چون موسى و هارون (عليهما السلام)فرستاد و در عين حال سفارش او را فرمود كه : با كلام نرم و لَيّن با وى گفتگو كنيد ، باشد كه ياد خدا افتد و از كردار خود و عاقبت كار بترسد .اين قانون امر به معروف و نهى از منكر است . اين كيفيت ارشاد كسى مثل فرعونِ دچار طغيان و ياغى گرى است ! !اكنون تو نيز كه مى خواهى امر به معروف و نهى از منكر كنى و خلق خدا را ارشاد نمايى از اين آيات شريفه الهيه كه براى تذكّر و تعلّم فرود آمده متذكر شو و تعليم بگير .با قلب پر محبت و دل باعاطفه با بندگان خدا برخورد كن و خير آنان را از صميم قلب طالب شو و چون قلب خود را رحمانى و رحيمى يافتى به امر و نهى و ارشاد قيام كن تا دل هاى سخت را برق عاطفه قلبت نرم كند.
ادب وسيله رحمت است
از عواملى كه انسان را به رحمت حق متصل مى كند و گاهى هم سبب هدايت انسان مى شود و زمانى هم به محبوبيت انسان مى افزايد ادب در برابر حقايق يا در مقابل اشخاص سزاوار ادب است .
ادب فضيل
در « تفسير كشف الأسرار » عالمى بزرگوار برايم حكايت كرد ، به دستور فضيل عياض راه قافله اى را زدند و بار و بنه آنان را تخليه كردند ، ثروتى سنگين و مُكنتى فراوان با قافله بود كه فراوانى ثروت فضيل و دستيارانش را بسيار خوشحال كرد ، دستياران در حال بررسى به پارچه اى گره خورده در ميان بار و بنه برخوردند ، گره از آن گشودند بر صفحه اى آية الكرسى نوشته شده بود و در كنار آيات اين دعا كه خدايا ! از بركت آية الكرسى بار و بنه ما را از دستبرد فضيل و نوچه هايش حفظ فرما .
فضيل فرمان داد : همه مال اهل قافله را به آنان باز گردانيد و دينارى از آنان را دست نزنيد كه ما دزد كالاييم نه دزد عقيده و ايمان ، صاحب اين اموال به اعتقاد اينكه آية الكرسى اموالش را در حفظ خدا قرار مى دهد آية الكرسى را در بار و بنه اش نهاده ، اگر ما اين اموال را ببريم عقيده يك نفر را به قرآن دزديده ايم و اين ضربه اى است كه قابل جبران نيست.او يك بار ديگر بنا به نقل « تذكرة الأولياء » عطار به يك آيه ديگر قرآن آيه شريفه : أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ . . . .آيا براى اهل ايمان وقت آن نرسيده كه دل هايشان براى ياد خدا و و قرآنى كه نازل شده نرم و فروتن شود ؟ . . .ادب كرد و همين ادب سبب نجات و هدايت او شد و پس از هدايت يافتن تبديل به عارفى كم نظير گشت !
تعهد طبيب
آورده اند كه در روزگاران گذشته حاكم مملكتى مى خواست رقيبى از رقيبان خود را نابود كند ، پزشك حاذق و ماهر شهر را خواست و به او گفت : زهرى براى من آماده كن تا با غذا مخلوط كنم و به خورد رقيبم بدهم و او را از پاى در آورم ، طبيب گفت : من هنگام گرفتن دانشنامه پزشكى سوگند خورده ام كه به مردم خدمت كنم و جانشان را از خطر برهانم و از خيانت به آنان بپرهيزم ، روى اين حساب دست به چنين كارى كه جز خيانت چيزى نيست نمى زنم .حاكم دستور داد طبيب را به زندان اندازند ، طبيب به زندان رفت و حدود شش ماه رنج زندان را تحمل نمود ، پس از شش ماه دوباره حاكم درخواستش را با طبيب در ميان گذاشت ، ولى طبيب از اجابت حاكم سرپيچى كرد ، حاكم بر تعهد طبيب آفرين گفت و او را نجات داد و در نهايت نزد حاكم بسيار محبوب شد.اوج ادب انسان ، ادب در برابر حق و فرمان ها و دستورات اوست ، اين ادب مايه رشد و تكامل و سبب سعادت دنيا و آخرت و نهايتاً عامل اتصال به رحمت رحيميه و رضوان الهى و بهشت عنبر سرشت و بالاتر از همه رسيدن به مقام قرب و لقا و وصال است .
به قول سالك مسالك الهيه و معارف ربانيه حضرت فيض :
قومى به منتهاى ولايت رسيده انداز دست دوست جام محبت چشيده اند
از تيغ قهر زندگى جان گرفته اند *** وز جام لطف باده بى غش چشيده اند
هرچند گشته اند سراپاى صنع را *** غير از جمال صانع بى چون نديده اند
طوبى لهم كه سر به ره او فكنده اند *** بشرى لهم كه از دو جهان پا كشيده اند
تحقق اين ادب همان بندگى و طاعت خالصانه است كه انسان را به اوج كرامت و معيت مع الله و قلّه انسانيت مى رساند .
هجرت و جهاد
هجرت و جهاد در راه خدا ، بدون ترديد زمينه ساز طلوع رحمت و مغفرت از افق زندگى انسان است ، مكلّفى كه كلاس تحصيل معرفت دينى را طى كرده و بر پايه معرفت از ايمان به خدا و روز قيامت برخوردار شده و براى حفظ دين و تبليغ آن و مصونيت دادن به سلامت معنوى خود و خانوداه اش از ديار كفر به سرزمين ايمان هجرت نموده و با مال و جان به جهاد در راه خدا برخاسته ، شايسته رحمت خدا و مغفرت و آمرزش اوست ، چنانكه قرآن مجيد با صراحت به اين حقيقت اشارت دارد : إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِى سَبِيلِ اللهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللهِ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ .
يقيناً كسانى كه ايمان آورده و آنانكه هجرت كرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا اميد دارند; و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
توبه
قرآن مجيد توبه حقيقى و آمرزش خواهى جدّى را زمينه ساز تجلّى رحمت خدا به صورت نعمت هايى چون فراوانى باران و افزونى مال و اولاد خوب و سرسبزى و طراوت زمين و گياهان و پر شدن رودها و رودخانه ها از آب مى داند ، نوح به فرمان پروردگار به ملّت و قومش گفت : . . . اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُم مِدْرَاراً * وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَال وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَكُمْ جَنَّات وَيَجْعَل لَكُمْ أَنْهَاراً . . . . از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره بسيار آمرزنده است . * تا بر شما از آسمان باران پى در پى و با بركت فرستد ، * و شما را با اموال و فرزندان يارى كند و برايتان باغ ها و نهرها قرار دهد .ربيع بن صبيح مى گويد : مردى به محضر حضرت امام مجتبى (عليه السلام) از قحطى و خشكسالى شكايت كرد ، حضرت به او فرمود : از خدا براى زدوده شدن گناهانت درخواست آمرزش كن و مردى ديگر به پيشگاه آن حضرت آمد و از تهيدستى و فقر شكوه كرد ، حضرت به او فرمود : از خدا درخواست مغفرت كن و ديگرى آمد و گفت : دعا كن خدا به من پسرى عنايت كند . حضرت فرمود : از خدا آمرزش بخواه ، به حضرت گفتيم چند نفر به حضورت آمدند و هر كدام از چيزى شكايت كردند و شما همه آنان را به آمرزش خواهى از خدا فرمان دادى ، فرمود : من از پيش خود آنان را به آمرزش خواستن از حق راهنمايى نكردم من به اعتبار گفته خدا كه از نوح (عليه السلام) حكايت كرده است كه به قومش گفت : براى رسيدن به انواع نعمت ها از خدا درخواست آمرزش كنيد ، آنان را به آمرزش خواستن هدايت نمودم.آرى ; به فرموده قرآن توبه از گناه و آمرزش خواهى باعث تجلى رحمت به صورت انواع نعمت ها خواهد شد .و نيز همه حقايق معنوى چون معرفت ، سلوك در راه حق ، اداى واجبات ، ترك محرمات ، تقوا و خدمت به بندگان خدا به ويژه مؤمنان سبب مى شود كه انسان استحقاق رحمت خدا را كه به صورت رضايت او و بهشت عنبرسرشتش جلوه مى كند پيدا كند .قرآن مجيد درباره توبه و عمل صالح و پاداشش مى فرمايد :فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ .و اما كسى كه از شرك و عصيان توبه كرده و ايمان آورده و كار شايسته انجام داده ، اميد است كه از رستگاران باشد ،وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى .و كسانى كه مؤمن بيايند در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده اند ، براى آنان برترين درجات است .
محبت اهل بيت (عليهم السلام)
عشقورزى به امامان بزرگوار كه اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) خدا هستند و پيروى از آنان ، مايه سعادت دنيا و آخرت و رهايى از عذاب اليم و نجات از شدايد و مصايب اخروى است .از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده :« حُبّى وَحُبُّ أهل بَيتى نافِعٌ فى سَبْعَةِ مَواطِنَ أهوالُهُنَّ عَظيمَةٌ : عِنْدَ الوَفاةِ وفِى القَبْرِ وعنْدَ النُّشُورِ وعِنْدَ الكِتابِ وعِنْدَ الحِسابِ وعِنْدَ الميزانِ وعِنْدَ الصّراطِ » .محبت به من و محبت به اهل بيتم در هفت جا كه هراس هايش بزرگ است سودبخش است : هنگام مردن و در قبر و وقت زنده شدن در قيامت و هنگام رسيدگى به پرونده و زمان حساب و كنار ترازوى سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط .جلوه رحمت حق در اهل بيت (عليهم السلام) چنان گسترده و وسيع است كه نقل شده اميرالمؤمنين (عليه السلام) هنگام عبور بر كشته هاى دشمن در جنگ جمل با صداى بلند گريست كه چرا اينان به جاى انتخاب حق ، باطل را برگزيدند و چرا با گشوده بودن درهاى رحمت الهى به دوزخ راه سپردند ؟ ! .و نيز روايت شده حضرت امام حسين (عليه السلام) پس از شهادت همه ياران و فرزندان و اهل بيتش به دشمن خطاب كرد :تا خون گلويم را بر زمين نريخته ايد باب رحمت خدا به رويتان باز است ، توبه كنيد تا نجات يابيد .
لشكر يزيد مى خواستند امام را به قتل برسانند ، ولى آن حضرت مى كوشيد تا جان مرده آنان را زنده كند و قلب تاريكشان را به نور ايمان منور سازد .لشكر يزيد مى خواستند حضرت امام حسين (عليه السلام) را چون ديگر يارانش قطعه قطعه كنند و او را به درد و رنج اسلحه دچار سازند ، ولى آن حضرت اراده جدى داشت كه آنان را از عذاب ابد برهاند و به بهشت برساند ، راستى مهر و رحمت و لطف و مهربانى امام معصوم (عليهم السلام)و جانشين به حق پيامبر (صلى الله عليه وآله) تا كجاست ؟ !با چنين حسن و ملاحت اگر اينان بشرنداز ديار دگر و آب و هواى دگرندآرى ; رحمت اينان به بشر در طول رحمت همان حقيقت حقّه اى است كه در قرآن مجيد فرموده است : . . . وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ .. . . و ما به او از رگ گردن نزديك تريم .
قرآن مَظهر و مُظهر رحمت
سراسر عالم آفرينش و جهان هستى جلوه رحمت تكوينى حق تعالى است و كتاب هاى آسمانى و پيامبران و امامان نيز تفضّلات و رحمت تشريعى او محسوب مى شوند .همه سو و همه جا و همه صادر شده هاى از رحمت حضرت او است و قرآن كامل ترين و مَظهر تام و مُظهر حقيقى رحمت تشريعى است . فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللهِ . . . .پس با تأمل به آثار رحمت خدا بنگر . . .بر اساس اين آيه شريفه بايد به سوى آثار رحمت حق نظر كرد تا بصيرت يافت ، با اين همه بهرهورى بيشتر از تفضلات الهى زمينه هايى دارد ، از جمله خود را در مسير وزش نسيم رحمت الهى قرار دادن است به طورى كه عقل و قلب و جان و روح از آن نسيم زنده شود و درخت وجود انسان ثمراتى چون ايمان و اخلاق و عمل صالح دهد .حضرت امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد :« ألا وَإنَّ فى أيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٌ اَلا فَتَعَرَّضُوا لَهَا » .در روزگارتان نسيم هاى رحمت ويژه مىوزد ، مواظب باشيد خود را در معرض وزش آن نسيم ها قرار دهيد و استفاده كنيد .بهرهورى از رحمت تام حق كه قرآن است و خود باعث جلب رحمت واسعه الهى در دنيا و آخرت به سوى انسان مى باشد شرايطى دارد از جمله : وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ .و هنگامى كه قرآن خوانده شود ، به آن گوش فرا دهيد و سكوت كنيد تا مشمول رحمت شويد .پس استماع كامل و سكوت تام ، زمينه اى است كه انسان مورد رحمت حق قرار گيرد و در نقطه مقابل اگر انسان با بى اعتنايى به كتاب خدا بر خود ستم ورزد زمينه بدبختى و خسارت را براى خود فراهم آورده است ، چنانكه در آيه اى ديگر مى فرمايد : وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَاراً< .و ما از قرآن آنچه را براى مؤمنان مايه درمان ورحمت است ، نازل مى كنيم وستمكاران را جز خسارت نمى افزايد .
زان كه از قرآن بسى گمره شدندزين رسن قومى درون چه شدند
مر رسن را نيست جرمى اى عنود *** چون تو را سوداى سر بالا نبود
و اين كه قرآنِ شفابخش براى بيمار دلان زيان آور است نظير ميوه هاى رسيده و پرآب و شيرين است كه براى كسى كه مبتلا به زخم معده و اثنى عشر است زيان آور است .
يا قند شيرين كه براى مبتلايان به بيمارى قند خسارت بار است .
گر تو مى خواهى مسلمان زيستننيست ممكن جز به قرآن زيستن
نقش قرآن چون در اين عالم نشست *** نقش هاى پاپ و كاهن را شكست
فاش گويم آنچه در دل مضمر است *** اين كتابى نيست چيز ديگر است
چون به جان در رفت جان ديگر شود *** جان كه ديگر شد جهان ديگر شود
هم چو حق پنهان پيدا است اين *** زنده و پاينده و گوياست اين
اندر او تدبيرهاى غرب و شرق *** قدرت انديشه پيدا كن چو برق
اين كتاب بزرگ الهى كه از عالم غيب الهى و قرب ربوبى نازل شده و براى استفاده ما مهجوران وخلاص ما زندانيان سجن طبيعت و مغلولان زنجيرهاى پيچ در پيچ هواى نفس و آمال به صورت لفظ و كلام در آمده از بزرگ ترين مظاهر رحمت مطلقه الهيه است كه ما كور و كرها از آن به هيچ وجه استفاده نكرديم و نمى كنيم.
عظمت قرآن
چنانكه دانستى فهم عظمت قرآن خارج از طوق و توان ادراك است ، لكن اشاره اى اجماليّه به عظمت همين كتاب متنزل كه در دسترس همه بشر است موجب فوائد كثيره است .بدان اى عزيز ! كه عظمت هر كلام و كتابى يا به عظمت متكلّم و كاتب آن است و يا به عظمت مطالب و مقاصد آن و يا به عظمت نتايج و ثمرات آن است و يا به عظمت رسول و واسطه آن است و يا به عظمت مرسل اليه و حاصلِ آن است و يا به عظمت حافظ و نگاهبان آن است و يا به عظمت شارح و مبين آن است و يا به عظمت وقت ارسال و كيفيت آن است و بعضى از اين امور ذاتاً و جوهراً در عظمت دخيل است و بعضى عرضاً و بالواسطه و بعضى كاشف از عظمت است و جميع اين امور كه ذكر شد در اين صحيفه نورانيه به وجه اعلى و اوفى موجود ، بلكه از مختصات آن است كه كتاب ديگرى را در آن يا اصلا شركت نيست و يا به جميع مراتب نيست.
نور مبين
در آيات متعددى قرآن به عنوان نور مطرح شده است از جمله : . . . وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً .. . . و نور روشنگرى مانند قرآن به سوى شما نازل كرديم .و نيز. . . قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ .. . . بى ترديد از سوى خدا براى شما نور و كتابى روشنگر آمده است .و نيز مى فرمايد : ما قرآن را نور قرار داديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن هدايت مى كنيم . . . . وَلكِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا . . . . . . ولى آن كتاب را نورى قرار داديم كه هر كس از بندگانمان را بخواهيم به وسيله آن هدايت مى كنيم ; بى ترديد تو مردم را به راهى راست هدايت مى نمايى .و در آيه اى از ما مى خواهد كه به خدا و رسول و نورى كه نازل فرموده ايمان آوريم . فَآمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا . . . .پس به خدا و پيامبرش و نورى كه نازل كرديم ، ايمان آوريد . . .در اين چهار آيه به زبان هاى گوناگون نور بودن اين نعمت گوشزد شده است .نور ، خودش ذاتاً روشن است و هم سايه چيزها را روشن و نمايان مى كند و اگر نور نبود هيچ چيزى قابل مشاهده نبود حتى اگر در شب غير مهتابى انسان چيزى را مى بيند و تشخيص مى دهد بر اثر نور اندك ستارگان است .ظريفى مى گفت : قرآن كريم تنها بر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نازل نشده است بلكه بر امت ايشان هم نازل شده است و اين حقيقتى است كه نحوه رابطه خدا و بنده و تفضل فراوان او را بيشتر نمايان مى كند ، او اين ظرافت را از مضمون تعبير حق در بخشى از آيات كريمه استفاده كرده بود ، مثلا آنجا كه مى فرمايد :. . . وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ . . . . . . . و قرآن را هم به سوى تو نازل كرديم به خاطر اينكه براى مردم آنچه را كه براى هدايتشان به سويشان نازل شده بيان كنى .كسيكه بتواند مخاطب قرآن قرار گيرد و از قرآن جدا نباشد مى يابد كه نه تنها قرآن براى هدايت او نازل شده ، بلكه به سوى او نيز نازل شده است ، با اين تفاوت كه پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه وآله) واسطه نزول قرآن به سوى امت و مردم نزول قرآن را از طريق ايشان دريافت مى كنند . خداى مهربان كه صادق ترين صادقان است مى فرمايد :. . . وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً .. . . و نور روشنگرى مانند قرآن به سوى شما نازل كرديم .يعنى آنچه كه به قلب امت اسلامى مى رسد همان مرحله پايانى و نازله قرآن و وحى الهى است كه خدا با آن سخن مى گويد نه اينكه اين نور تا قلب پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمده و از آن به بعد قطع شده باشد .قلب پاك رسول اسلام (صلى الله عليه وآله) و زبان مقدسش افق طلوع وحى است نه چيزى را كتمان مى كند چون :وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِين .و او نسبت به ابلاغ و تعليم آنچه به او وحى مى شود ، بخيل نيست .تا وحى را كتمان كند و نه جز وحى چيزى مى گويد : وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى .و از روى هوا و هوس سخن نمى گويد .و آنچه تلاوت مى كند همان است كه نازل مى شود و نطق و سخنش الهى است . إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحَى .گفتار او چيزى جز وحى كه به او نازل مى شود ، نيست .هنگام شنيدن خطاب يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا مستحب است بگوييم : لبيك ، براى آنكه خطاب خداى مهربان خطابى فعلى است و هم اكنون خدا با ما سخن مى گويد و اگر هم اكنون تكلم حضرت او نباشد ديگر لبيك گفتن براى چيست ؟ چگونه مى شود كه كسى با قصد جدى جواب متكلم را كه درگذشته سخن گفته بگويد ، هنگامى انسان لبيك مى گويد كه گوينده اى حاضر باشد و دستورى به او داده باشند و خطابى متوجه او نموده باشند .گاهى امكان دارد خطاب منتفى شده گذشته را كه حكمش هنوز باقى و نافذ است در ذهن ترسيم كنيم و هنگام تلفظ آن لبيك گوييم ، ولى چنين توجيه و تكلفى نيازمند به عنايت زايد و مجاز است و اگر بدون چنين عنايتى به طور جد جريان لبيك گويى مطرح باشد معلوم مى شود آن خطاب هم اكنون زنده است و جواب ويژه مى طلبد.
بر گرفته از کتاب جلوه های رحمت الهی استاد حسین انصاریان