قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

قرآن ، كتاب هدايت و رحمت

اوصاف قرآن كريم بسيار زياد و الهام بخش است و اگر بنا شود همه را مطرح كنيم مثنوى هفتاد من كاغذ شود ، از اين رو به آياتى كه قرآن را به عنوان رحمت مطرح فرموده اشاره مى شود و براى آگاهى از ساير صفات به كتاب ها و مصادر مربوطه مراجعه نماييد .نه بار در آيات شريفه قرآنيه تذكر داده شده است كه اين كتاب آسمانى مايه هدايت و رحمت است ، در سوره مباركه انعام از آيه 154 تا آيه 157 به بحث صراط مستقيم الهى و كتاب آسمانى مى پردازد ، از جمله مى فرمايد :سپس به موسى كتاب داديم براى اينكه  نعمت خود را  بر آنان كه نيكى كردند كامل كنيم ، و براى اينكه همه احكام و معارفى كه مورد نياز بنى اسرائيل بود ، تفصيل و توضيح دهيم و براى اينكه هدايت و رحمت  بر آنان  باشد تا به ديدار  پاداش و مقام قرب  پروردگارشان ايمان آورند . * و اين  قرآن  كتابى پرفايده است كه ما آن را نازل كرديم پس آن را پيروى كنيد و  از مخالفت با آن  بپرهيزيد تا مشمول رحمت شويد . *  آرى ، قرآن را نازل كرديم  تا  شما مشركان  نگوييد : كتاب آسمانى فقط بر دو گروه پيش از ما  يهود و نصارى  نازل شد و  چون به لغت ما نبود  از  ياد گرفتن  قرائت آنان و آموزششان بى خبر مانديم . * يا نگوييد : اگر كتاب آسمانى بر ما نازل مى شد ، مسلماً از آن دو گروه راه يافته تر بوديم ، اينك برهانى آشكار و  هدايت و رحمتى از سوى پروردگارتان براى شما آمد ، پس ستمكارتر از كسى كه آيات خدا را تكذيب كند و از آن ها روى بگرداند كيست ؟ به زودى كسانى  را  كه از آيات ما روى مى گردانند ، به خاطرِ روى گرداندنشان به عذابى سخت مجازات خواهيم كرد.نظير همين تعبير  هدى ورحمة در اين آيات آمده است : اعراف ( 7 ) : 52 ; يونس ( 10 ) : 57 ; يوسف ( 12 ) : 111 ; نحل ( 16 ) : 64 و 89 ; نمل ( 27 ) : 77 ; لقمان ( 31 ) : 3 .
 قرآن كريم سفره رحمت
يكى از سوره هاى قرآن كه به عروس قرآن موسوم است سوره الرحمن است كه فهرستى گسترده از نعمت ها و موهبت هاى خداى رحمان را پيش چشم انسان مى گشايد ، در اين سوره شريفه از هر نعمتى از دنيا ، آخرت ، فرشته ، انسان ، جن ، سير كمالى موجودات سعادت ، بهشت ابدى و نعمت هاى ظاهرى و باطنى او سخن رفته است .در آغاز اين فهرست صف الرحمن و رحمت و تفضل خدا مطرح است و اولين نعمتى كه خود خدا از ميان رحمت هاى بى انتهايش مطرح مى فرمايد نعمت قرآن است . الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الاِْنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ .خداى  رحمان * قرآن را تعليم داد . * انسان را آفريد ; * به او بيان آموخت .اين آيات نورانى نشان مى دهد كه قرآن كريم آخرين كتاب آسمانى ، اولين و مهم ترين و پربارترين نعمت اوست ، در سايه عمل به اين برنامه است كه قابليت دريافت رحمت و تفضل الهى در مراحل بعدى به دست مى آيد و استعدادها شكوفا و هر خسى كسى مى گردد و به مقام انسانيت كه كمال نهايى است مى رسد ، خداى سبحان اين مائده رحمت را به عنوان تبيان به مردم شناسانيده است .. . . وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَىْء وَهُدىً وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ . . . . و اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر هر چيزى و هدايت و رحمت ومژده اى براى تسليم شدگان  به فرمان هاى خدا  ست .هر چيزى كه در تأمين سعادت انسان ها سهم مؤثر دارد در اين كتاب الهى بيان شده است و اگر انجام كارى سعادت بشر را فراهم كند در قرآن آمده است ، همچنين اگر ارتكاب عملى باعث شقاوت و بدبختى انسان ها مى شود مطرح شده و فرمان آمده كه از آن بپرهيزند .قرآن مجيد براى جهان آفرينش آغازى قائل است به نام مبدأ كه فيض خلقت از آنجا شروع شده و انجامى به نام معاد كه نظام هستى به آن سمت مى رود و مسيرى به نام صراط مستقيم و دين كه با پيمودن اين مسير و راه صحيح بايد به آن مقصد رسيد همه معارف دين در همين سه بخش مبدأ و معاد و صراط آمده است .حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام) براى اينكه ما را به اهميت اين سه حقيقت فراگير آگاه كند در روايتى مى فرمايد :
« رَحِمَ اللهُ امرءً عَرَفَ مِنْ أيْنَ وَفِى أيْنَ وَإلى أيْنَ ؟ » .خدا رحمت كند كسى را كه بشناسد از كجاست و در كجاست و به سوى كجا روان است .يعنى خدا رحمت كند انسانى را كه خداى خود را مى شناسد و آشناى به توحيد و مبدء شناس است و بفهمد كه اكنون در كجاست و در چه جهت و وضعيتى قرار دارد و بايد در چه راهى گام بردارد و صراط شناس باشد و تشخيص دهد به كدام مقصد در حركت است و معاد شناس باشد .
 احسن الحديث
پروردگار مهربان از قرآن مجيد به عنوان احسن الحديث ياد مى كند ، يعنى بهترين و نيكوترين و زيباترين سخن ، با اينكه حضرت حق كتاب هاى آسمانى متعدد و الهام ها و احاديث قدسيه دارد ولى درباره اين احسان و تفضل خاص خود بر بشر مى فرمايد : اللهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ . . . .خدا نيكوترين سخن را نازل كرد ، كتابى كه  آياتش در نظم ، زيبايى ، فصاحت ، بلاغت و عمق محتوا  شبيه يكديگر است ، مشتمل بر داستان هاى پندآموز  و امر ، نهى ، وعده ، وعيد ، حلال و حرام  است ; از شنيدن آياتش پوست كسانى كه از پروردگارشان مى هراسند به هم جمع مى شود . . .قرآن برترين كلامى است كه خدا نازل فرموده است ، چه از نظر الفاظ و عبارات و چه از نظر فصاحت و بلاغت و چه از نظر معنى و مضمونى كه غنى و انسان ساز است .اگر سخنى بهتر و عميق تر از اين امكان داشت بى ترديد خداى تعالى آن را براى پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه خاتم پيامبران اوست نازل مى كرد .اگر كلام و پيامى بالاتر از قرآن قابل فرض بود ممكن نبود كه خداى مهربان آن را به دست آخرين پيامبرش ابلاغ نفرمايد ، زيرا نه خدا جاهل به حقايق يا ناتوان و عاجز است و نه بخيل ، خدايى كه بر هر كارى و بر هر چيزى قادر است .. . . وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِيرٌ . . . . و او بر هر كارى تواناست .از عطا كردن پيام بهتر و بالاتر به پيامبرش عاجز نيست و نيز خدا از هر عيب و نقصى از جمله بخل پاك و منزه است چنانكه مكرر در آيات قرآن به وسيله لغت تسبيح و مشتقاتش به پاكى او از هر عيب و نقصى اشاره شده است ، بنابراين قرآن كريم بهترين پيام و كامل ترين ره آوردِ جاودانى وبرترين نعمت الهى و سفره رحمت گسترده و واسعه حق است و كلامى برتر از آن ممكن نخواهد بود .
 مراتب قرآن
قرآن كريم نظير كتاب هاى معمولى نيست كه سراسرش در اختيار خوانندگان باشد بلكه كتابى است الهى و داراى مرتبت ها و مرحله ها ، ظاهر و باطن دارد و باطنش نيز داراى بطونى است ، مرحله اعلاى آن ام الكتاب است چنانكه مى فرمايد :وَإِنَّهُ فِى أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ .و همانا كه آن در امّ الكتاب  كه لوح محفوظ است  نزد ما بلند مرتبه و حكيم است .اصل و ريشه و مادر آنكه عالى ترين مرحله و وجود حقيقى است نزد خدا و لدى الله است ، همان مرتبه عاليه اى كه در دست فرشتگان مقرب و مورد اكرام الهى است . بِأَيْدِى سَفَرَة * كِرَام بَرَرَة .در دست سفيرانى * بزرگوار و نيكوكار .و مرتبه پايين و نازل آن به دست مردم و به زبان عربى آشكار است .إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ .كه ما آن را  به زبان  عربى  فصيح و گويا  قرار داديم تا  در آن  تعقّل كنند .و در اين مرحله آن ، محتوا در قالب الفبايى در مى آيد ، شنيده مى شود ، ديده و نوشته مى شود ، تفسير و تأويل مى گردد ، تا زمينه فهم و تعقل و ترقى و تكامل انسان فراهم آيد ، در همين آيه يادآور شده كه قرآن را به صورت عربى فصيح درآورده ايم تا منشأ تعقل و فهم و انديشيدن شما باشد :  لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ .
آداب قرائت كتاب الهى
پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) درباره تلاوت كنندگان قرآن و تعليم دهنده و ياد گيرنده آن مى فرمايد :
« مَا اجْتَمَعَ قَوْمٌ فِى بَيْت مِنْ بُيُوتِ اللهِ يَتلُونَ كِتابَ اللهِ وَيَتَدارَسُونَهُ بَيْنَهُمْ إلاّ نَزَلَت عَلَيْهِمُ السّكينَة وغَشيتهُمُ الرَّحْمَةُ وَحَفّتْهُمُ المَلائِكَةُ وَذَكَرَهُمُ الله فيمَن عِنْدَهُ » .گروهى در مسجدى از مساجد خدا در حاليكه كتاب خدا را قرائت مى كنند و آن را درس مى دهند و درس مى گيرند گرد هم نمى آيند مگر اينكه آرامش بر آنان نازل مى شود و رحمت الهى آنان را مى پوشاند و فرشتگان ايشان را احاطه مى نمايند و خدا در ميان كسانيكه در پيشگاهش هستند از آنان ياد مى كند .از آداب مهمه قرائت كتاب الهى كه از آن نتايج حسنه حاصل شود و موجب نورانيت قلب و حيات باطن گردد « تعظيم » است و آن موقوف است به فهم عظمت و بزرگى و جلالت و كبرياى آن .و اين معنى گرچه به حسب حقيقت از نطاق بيان خارج و از طاقت بشر بيرون است ; زيرا كه فهم عظمت هر چيز به فهم حقيقت آن است و حقيقت الهى قرآن شريف قبل از تنزل به منازل خلقيه و تطور به اطوار فعليه از شؤون ذاتيه و حقايق علميه در حضرت واحديت است و آن حقيقت « كلام نفسى » است كه مقارنت ذاتيه در حضرات اسمائيه است .و اين حقيقت براى احدى حاصل نشود به علوم سهميه و نه به معارف قلبيه و نه به مكاشفه غيبيه مگر به مكاشفه تامّه الهيه براى ذات مبارك نبى ختمى مرتبت در محفل انس  قَابَ قَوسَيْن بلكه در خلوت گاه سرّ مقام  أوْ أدنى و دست آمال عائله بشريه از آن كوتاه است مگر خُلّص از اولياء الله كه به حسب انوار معنويه و حقايق الهيه با روحانيت آن ذات مقدس مشترك و به واسطه تبعيت تامّه فانى در آن حضرت شدند كه علوم مكاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقى كنند و حقيقت قرآن به همان نورانيت و كمال كه در قلب مبارك آن حضرت تجلى كند به قلوب آنان منعكس شود ، بدون تنزل به منازل و تطور به اطوار و آن قرآن بى تغيير است و از كتاب وحى الهى كسيكه تحمل اين قرآن را دارد وجود شريف ولى الله مطلق على بن ابى طالب (عليه السلام)است .و سايرين نتوانند اين حقيقت را دريابند مگر با تنزل از مقام غيب به موطن شهادت و تطور به اطوار ملكيّه و تكسّى به كسوت الفاظ و حروف دنياويه.
 آشنايى با قرآن
براى آشنايى اجمالى با قرآن مى توان از روزنه نام ها و صفاتى كه خداى متعال براى اين گنجينه حياتى در خود قرآن گشوده است نيم نگاهى انداخت .اين اوصاف به شصت عنوان بالغ مى شود و در يك نظر مى توان آنها را به ده دسته تقسيم كرد :
 اوصاف دهگانه قرآن
1 ـ صفات كلى قرآن كه به منزله عنوان مشير يا معناى جنسى است مثل :« كتاب ، حديث ، قول » كه هيچگونه دلالتى بر اهداف نزول و ويژگيهاى قرآن ندارد .
2 ـ اوصافى كه دلالت بر نحوه بيان قرآن دارد مثل : « عربى ، مبين ، متشابه ، مثانى ، تفصيل ، مفصل » .
3 ـ اوصاف مدح آميزى كه اجمالا دلالت بر اهميت و وفور فايده و بركات آن دارد مثل : « عظيم ، ثقيل ، كريم ، مجيد ، مبارك ، احسن الحديث ، علىّ ، حكيم و عزيز » .
4 ـ صفت هايى كه موضع اين كتاب را نسبت به ساير كتاب هاى آسمانى بيان مى فرمايد مانند : « تصديق ، مصدق و مهيمن » .
5 ـ عناوينى كه بر نزول آن از طرف خداى تعالى دلالت دارد مانند : « كلام الله ، آيات الله ، تنزيل و منزل » عنوان هاى حق ، حق اليقين و صدق را نيز مى توان جزء اين دسته به حساب آورد و شايد ملحق به دسته ششم باشد .
6 ـ عنوان هايى كه بر صحيح بودن محتوى و محكم و متقن بودن مضمون و روشنى مفاهيم آن دلالت دارد ، مفاهيمى كه قواى فكرى و عقلانى انسان را تغذيه مى نمايد و حق و باطل را از يكديگر جدا مى سازد مانند : « علم ، برهان ، تبيان ، بيان ، بينات ، فرقان ، فصل ، قيم و غير ذى عوج » .
7 ـ اوصافى كه دلالت بر نيروى انگيزنده قرآن دارد ، نيرويى كه انسان را براى حركت تأمّلى به فعاليت وا مى دارد مانند : « بشرى ، بشير و نذير » .
8 ـ اوصافى كه دلالت دارد قرآن دل را بيدار نموده و از غفلت و بى خبرى خارج و براى پذيرش حق آماده مى سازد مثل « ذكرى ، ذى الذكر ، تذكر و موعظه » .
9 ـ عناوينى كه دلالت دارد قرآن امراض روحى را شفا مى دهد و موانع را برطرف مى سازد مانند : « شفا » .
10 ـ اوصافى كه دلالت بر روشن گرى قرآن نسبت به همه مراحل كمال يا ابعاد انسان دارد يعنى هم در مرحله شناخت فكر و عقل را هدايت مى كند و بينش صحيح و يقين به انسان مى بخشد و هم به دل روشنى و آگاهى داده و آن را براى گرايش و پذيرش حق آماده مى سازد و هم روح را در سير صعودى قدم به قدم همراهى و راهنمايى مى كند تا درجات عاليه كمال را يكى پس از ديگرى طى كند و به هدف نهايى برسد . يَهْدِى بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ. . . .خدا به وسيله آن  نور و كتاب  كسانى را كه از خشنودى او پيروى كنند به راه هاى سلامت راهنمايى مى كند . . .
 قرآن معرِّف مقام مقدس احديت
اين كتاب شريف صورت احديت جمع جميع اسما و صفات و معرف مقام مقدس حق به تمام شؤون و تجليات است و به عبارت ديگر اين صحيفه نورانيه صورت « اسم اعظم » است چنانكه انسان كامل نيز صورت اسم اعظم است بلكه حقيقت اين دو در حضرت غيب يكى است و در عالم تفرقه از هم به حسب صورت متفرق گردند ولى باز به حسب معنا از هم متفرق نشوند و اين يكى از معانى« لَنْ يَفْتَرِقَا حتّى يَرِدَا عَلىَّ الحَوض » مى باشد .و چنانكه حق تعالى به يدى الجلال و الجمال تخمير طينت آدم اول و انسان كامل فرموده ، به يدى الجلال و الجمال تنزيل كتاب كامل و قرآن جامع نموده و شايد به همين جهت آن را قرآن نيز گويند چه كه مقام احديت جمع وحدت و كثرت است .و از اين جهت اين كتاب قابل نسخ و انقطاع نيست زيرا كه اسم اعظم و مظاهر او ازلى و ابدى است و تمام شرايع به همين دعوت ، به همين شريعت و ولايت محمديه است.آنچه صريحاً يا ظاهراً در قرآن كريم آمده در چند دسته است :
الف : معارفى كه به اسماء و صفات الهى مربوط مى شود از قبيل : حيات ، علم ، قدرت ، سمع ، بصر ، توحيد و ساير اوصاف كمالى كه به ذات خدا بستگى دارد .
ب : معارفى كه مرتبط است به افعال الهى مانند : خلق و امر و اراده و مشيت ، هدايت ، قضا و قدر ، جبر و تفويض ، رضا و سخط و . . .
ج : معارف مربوط به واسطه هاى فيضى مانند : لوح ، قلم ، بيت معمور و امثال آنكه واسطه فيضى بين خداى متعال و انسان ها هستند .
د : مباحث مربوط به شناخت انسان و تبيين حقيقت وى در جهان چه انسانِ پيش از دنيا و چه انسان پس از دنيا و چه انسان در دنيا .
و مباحثى كه در زمينه پيدايش انسان ، معرفت انسان ، معرفت اصول اجتماعى انسان ، انسان هاى كامل و نمونه و كمال انسان به عنوان نبوت رسالت وحى ، الهام ، شريعت و نيز آنچه بيانگر آينده انسان يعنى برزخ و معاد است .و همچنين معارفى كه درباره اخلاق ، تهذيب ، تربيت و مقام هاى اولياى الهى است .در مجموع هر آنچه به سعادت بشر مربوط است از عقيده و اخلاق و عمل همه در قرآن بيان شده است و از آنجا كه عقيده و اصول دين زيربنا و پايه اخلاق و عمل است خداى سبحان نسبت به آن عنايت ويژه اى فرموده و مى توان گفت هيچ عقيده اى در جهان نيست كه قرآن درباره آن سخن نگفته باشد . قرآن حق را تأييد و باطل را نفى مى كند و اين امر شامل همه عقايد گذشته و آينده مى شود ، بايد همه مكتب هاى بشرى بر اين ميزان الهى عرضه شود و صحت و سقم آنها روشن گردد ، زيرا قرآن در اين باره اظهار نظر كرده است .
 زمينه هاى راه يابى به قرآن
راه يابى به باطن و اسرار اين كتاب شرايطى دارد ، بايد نردبان تقوا طى گردد تا انسان به معراج طهارت برسد زيرا ; لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ .جز پاك شدگان  از هر نوع آلودگى  به  حقايق و اسرار و لطايف  آن دسترسى ندارند . رَسُولٌ مِنَ اللهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً .آن دليل روشن  فرستاده اى  چون پيامبر اسلام  از سوى خداست كه صحيفه هايى پاك را مى خواند .گرچه تحصيل طهارت كار ساده اى نيست ولى ممكن و راهش باز است ، براى تحصيل طهارت باطنى بايد چند مرحله طى شود :
 شرائط راه يابى به قرآن
1 ـ همه محرمات و گناهان برونى و درونى كاملا ترك شود ، يعنى درون آينه اى شود كه بتوان با آن حقايق ملكوتيه را مشاهده كرد كه اگر ذره اى از رذايل و خبائث معنوى چون حقد و حسد و حرص و بخل و كينه و ريا و غرور اعمال فاسد ظاهرى در انسان باشد مشاهده امور ملكوتيه ممكن نخواهد بود .
2 ـ انجام همه فرايض و واجبات قلبيه و قالبيه و بدنيه و ماليه و حقوقيه است .
3 ـ اتصال به ولايت اهل بيت (عليهم السلام) و عشقورزى به آنان و پيروى و اطاعت از دستورات حيات بخش آن بزرگواران .
4 ـ مداومت بر عمل صالح و اخلاق حسنه و حفظ و رعايت تقوا در همه امور و شؤون زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى .
 عبادت مظهر رحمت
رحمت تشريعيّه كه در شريعت الهى تَبَلوُر يافته است بخشهاى گوناگونى دارد كه يكى از آنها عبادت است .بديهى است انسان با همه وجود به عبادت و بندگى نيازمند است و سود و ثمره عبادت عايد بندگان مى شود .به عبادت و پرستش از دو نظر مى توان نگريست : از ديدگاه رابطه حق با عبد و از ديدگاه رابطه عبد با حق .عبادت و پرستش كه با يك سلسله فرمان ها و دستورات از سوى حق بر عبد واجب مى شود و در حقيقت تجلّى عشق حضرت او به عبد و افق طلوع فضل و رحمت او و ايجاد رابطه ويژه ميان پروردگار و بنده تسليم اوست .على (عليه السلام) درباره جهاد كه يكى از مصاديق عبادت است مى فرمايد :« فَإنَّ الجِهَادَ بَابٌ مِنْ أبْوَابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللهُ لِخَاصَّةِ أولِيَائِهِ . . . » .پس جهاد درى است از درهاى بهشت كه خدا آن را به روى اولياى خاص خود گشوده است .
عبادات ويژه ديگر مانند : نماز و روزه و حج و انفاق و خمس و زكات و امر بمعروف و نهى از منكر و . . . به كيفيتى كه براى انسان نظام داده شده حكم و دستورش بر فرشتگان و ديگر موجودات مقرر نشده است ، عبادات و به عبارت ديگر اين مقامات مخصوص خليفة الله يعنى انسان است .از طريق درك عبادات ، رأفت و محبت و رحمت حق به انسان قابل درك است ، اگر اين حقيقت به خوبى شناخته شود به راستى راه و رسم انسان و روحياتش عوض مى شود ، اين مهر و محبت و رأفت و لطف اوست كه باب عبادت و راز و نياز و مناجات و دعا را به روى انسان گشوده است ورنه حضرت او هيچ وقت به عبادت كسى و اطاعت موجودى نياز نداشته و ندارد و نخواهد داشت .اميرالمؤمنين (عليه السلام) در مقدمه خطبه متقين مى فرمايد :« فَإنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لأنَّهُ لاَ تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَلاَ تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أطَاعَهُ » .خداى پاك و برتر مخلوقات را آفريد در حالى كه از طاعتشان بى نياز و از گناهانشان ايمن بود زيرا سركشى سركشان به او زيان نرساند و بندگى بندگان او را سود نبخشيد .قرآن مى فرمايد : إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِى الاَْرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللهَ لَغَنِىٌّ حَمِيدٌ .و موسى  به بنى اسرائيل  گفت : اگر شما و همه مردم روى زمين كافر شويد  زيانى به خدا نمى رسد  ; زيرا خدا بى نياز و ستوده است .گرچه هيچ كس از خدا هيچ طلبى ندارد و حضرتش از باب لطف و كرم ، نعمت هاى مادى و معنوى اش را بى دافع به مخلوقات مى رساند ولى رحمت رحيميه اش اقتضا كرده كه اگر انسان به عنوان تكليف الهى و وظيفه وجدانى و انسانى كار مثبتى گرچه اندك و هزينه كردن حسنه اخلاقى گرچه كم به بازار زندگى بياورد و به عنوان عبادت خدا آن را انجام دهد ـ تا چه رسد به كار مثبت فراوان و ظهور دادن اخلاق حسنه ـ چون باران بهار مزدى و پاداشى نه درخور عمل و اخلاق مكلّف بلكه درخور كرم و لطف و عنايت و محبتش كه اندازه ندارد به او عطا كند .آرى ; حضرت او بدون اينكه كسى مستحق نعمتى باشد ابتدا به عطا كردن نعمت مى كند ولى وقتى انسان نعمت مادى و معنوى او را تبديل به عبادت مى كند و با عمر كوتاهش در چهارچوبى محدود خدا را بندگى مى كند رحمت ويژه حق به صورت پاداشى جاويدان به سراغ او مى آيد ! !قرآن به كيفيتى شگرف و اعجاب انگيز به اين حقيقت در آيات بسيارى اشاره دارد از جمله در دو آيه از آيات سوره مباركه فاطر : إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ * لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُم مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ .قطعاً كسانى كه همواره كتاب خدا را مى خوانند و نماز را برپا مى دارند و از آنچه روزى آنان كرده ايم در نهان و آشكار انفاق مى كنند ، تجارتى را اميد دارند كه هرگز كساد و نابود نمى شود . *  اين همه را انجام مى دهند  تا  خدا  پاداششان را كامل عطا كند و از فضلش بر آنان بيفزايد ; يقيناً او بسيار آمرزنده و عطا كننده پاداش فراوان در برابر عمل اندك است .
 حقيقت روح عبادت
روح عبادت ، عبوديت و تسليم است ، بدون ترديد اگر كسى با همه وجودش تسليم حق گردد ، تمام زندگى اش نورانى مى شود .انسانى كه در امور مالى ، خانوادگى ، اجتماعى ، اخلاقى و هر برنامه اى تسليم خدا باشد يقيناً در دنيا و آخرت با هيچ مشكلى روبرو نخواهد شد . و آنكه تسليم نباشد و در عين تسليم نبودن به ظاهر عبادات اكتفا كند ، يا اصلا روى به عبادت نياورد در دنيا و آخرت به زيان و خسران غير قابل جبران دچار مى شود .و آنچه در اين مقام بايد دانست آن است كه اكتفا نمودن به صورت نماز و محروم ماندن از بركت ها و كمالات باطنيه آنكه موجب سعادت هاى ابديه ، بلكه باعث جوار رب العزه و نردبان عروج به مقام وصول به وصال محبوب مطلق كه غايت آمال اوليا و منتهاى آرزوى اصحاب معرفت و ارباب قلوب بلكه قرة العين سيد رسل مى باشد از اعلى مراتب خسران و زيانكارى است ، كه پس از خروج از اين نشئه و ورود در محاسبه الهيه موجب حسرت هايى است كه عقل ما از ادراك آن عاجز است .ما تا در حجاب عالم ملك و پرده طبيعت هستيم نمى توانيم آن عالم را ادراك كنيم و دستى از دور بر آتش داريم .
كدام حسرت و ندامت و زيان و خسارت بالاتر از آن است كه چيزى كه وسيله كمال و سعادت انسان و دواى دردها و نقايص قلبيه است و در حقيقت صورت كماليه انسانيه است ، ما پس از چهل ، پنجاه سال تعب در راه آن از آن به هيچ وجه استفاده روحى نكرده سهل است ، مايه كدورت قلبيه و حجاب هاى ظلمانيه شود و آنچه موجب قرة العين رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) است موجب ضعف بصيرت ما گردد !! . . . يَاحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللهِ . . . . . . . دريغ و افسوس بر اهمال كارى و تقصيرى كه درباره خدا كردم . . .پس اى عزيز ! دامن همت به كمر زن و دست ظلب بگشاى و با هر دشوارى و زحمتى كه باشد حالات خود را اصلاح كن و شرايط روحى اهل معرفت را تحصيل كن و از اين معجون و داروى الهى كه با كشف تام محمدى براى درمان تمام دردها و نقص هاى نفوس و جان ها فراهم آمده استفاده كن.
 عبادت سبب استوارى جلب رحمت
راستى عبادت و بندگى حق چه وسيله و سبب استوارى براى جلب رحمت خاص او و عنايت ويژه اوست كه اگر انسان مالك هر دو جهان باشد و آن را با يك لحظه عبادت خالصانه و عاشقانه عوض كند داد و ستدى بسيار پرسود انجام داده است .
به راه عشق تو جان و سر ارمغان دارمبود چه قيمت جان چون تو دلستان دارم
ز جان عاريتى كز تو باشدم به بدن *** از اين چه فخر كه در كالبد روان دارم
مرا كه دولت عشق تو بى نياز نمود *** چه التفات به اين زينت جهان دارم
مرا چه غم بود ار ملك تن شود ويران *** كه در خرابه تن گنج دل نهان دارم
چو شمع گر به سر از شوق تو بسوزم من *** سرم خوش است كه اين شعله را به جان دارم
مرا ز سايه سيمرغ قاف عار آيد *** چرا كه بر سر كوى تو آشيان دارم
چو نير از همه عالم عنان بگردانم *** روان خويش به رهن تو من ضمان دارم
 نقش توفيق در كمال عبادت
رابطه حضرت حق با مكلّفان عامل به تكليف بر پايه فضل و رحمت است و اگر جز اين نبود بدون ترديد انسان از زيانكاران واقعى محسوب مى شد .. . . فَلَوْ لاَ فَضْلُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ .. . . و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، البته از زيانكاران مى شديد .اگر پاى فضل و رحمت در ميان نبود ، رسيدن به نتيجه اعمال و محصول زحمات و كوشش ها غيرممكن بود و انسان براى ابد تهى دست و بى چاره و سرگردان مى ماند و حداقل به عذاب درون و شكنجه باطن دچار مى شد ، ولى از آنجا كه فضل و رحمتش حتى به خاطر عمل اندك نصيب انسان مى گردد نه اينكه انسان با خرج كردن وجود خود و مال و آبروى خويش چيزى را از دست نمى دهد ، بلكه با دريافت فضل و رحمت حق ، براى ابد و به صورتى جاويد همه چيز مى يابد و به تحقق هر آرزوى مثبتى مى رسد و موفق به دريافت عيش راضيه در قيامت باقيه مى گردد .هنگاميكه رحمتش به خاطر تلاش مثبت نصيب انسان مى شود فراگير و همه جانبه نصيب مى شود و ذره اى از خوبى هاى انسان را از نظر دور نمى دارد . . .  رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَة وَاسِعَة . . .. . . پروردگارمان صاحب رحمتى گسترده است . . .
نزديك به دويست و نود بار واژه رحمت و مشتقاتش در قرآن مجيد به كار رفته و عمدتاً در رابطه با انسان هم مطرح شده است .اين واژه در ارتباط با انسان و اينكه اين موجود عاقل مكلّف با اداى تكليف راه به رحمت خدا دارد حتى اگر يك بار به كار گرفته مى شد مثلا در همين آيه جلوه داشت :. .  إِنَّ اللهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ .. . . يقيناً خدا به همه مردم رئوف و مهربان است .باز از سرِ ما زياد بود ، ما كه هستيم و چه هستيم و نسبت به رحمت او چه استحقاقى داريم ؟مگر نه اين است كه خاكى بى قدر و قيمت بوديم ، اراده حكيمانه اش به آفرينش ما تعلق گرفت ، پس ما را موجودى معتدل و استوار و عاقل و مكلف و مريد و مختار و به صورت احسن تقويم آفريد و ميلياردها نعمت را سر سفره حيات ما قرار داد و روز و شب و هفته و ماه و سال و ساليان و خورشيد و ماه و ستارگان و نجوم و آنچه كه در زمين و درياست مسخّر و رام ما نمود و همه ابزار و وسايل را براى قيام ما به عبادت و خدمت به خلق در اختيار ما گذاشت و توفيق هر كار مثبتى را به ما عنايت فرمود تا جايى كه اگر دقت كنيم مى يابيم كه هرچه از خير و خوبى انجام مى دهيم با ابزار و وسايل و نعمت ها و اراده و توفيق اوست و از خود چيزى نداريم كه به عنوان داشتِ خود به او بپردازيم .پس بايد نسبت به هيچ عبادت و خدمتى ذاتاً از او طلبكار نباشيم ولى با اين همه در حاليكه هيچ نيازى به ما ندارد حاضر شده با ما به تعامل برخيزد و آنچه را كه ما از سرمايه هاى مِلكى او هزينه مى كنيم و به صورت عبادت و خدمتِ به خلق تحويل او مى دهيم به صورت پاداشى عظيم و اجرى كريم در عين اينكه ذره اى مستحق آن نيستيم به ما برگرداند ! !جملاتى از دعاى بعد از زيارت حضرت امام رضا (عليه السلام) كه از طرفه دعاهاست و نظير آن در ميان دعاها بسيار كم است ما را به اين حقايق شگرف و بهت انگيز راهنمايى مى كند :« وَكُلَّما وَفَّقْتَنى بَخَيْر فَأنْتَ دَليلى عَلَيهِ وَطريقى إلَيْه » .و هرگاه مرا به هر كار نيكى موفّق نمودى راهنمايم بر آن و راهم به سوى آن تو بودى .« ما زِلْتُ مَصْحُوباً مِنْكَ بِالنِّعَمِ جارِياً عَلَى عَادَاتِ الاِْحْسانِ وَالْكَرَمِ » .همواره از سوى تو همنشين و همراه نعمت هاى مادى و معنوى ات بوده ام ، نعمت هايى كه بر اساس كثرت تجلى هاى احسان و كرم تو بر من جارى بوده است .« لاَ تُحْمَدُ يَا سَيِّدِى إِلاَّ بِتَوْفِيق مِنْكَ يَقْتَضِى حَمْداً وَلاَ تُشْكَرُ عَلَى أَصْغَرِ مِنَّة إِلاَّ اسْتَوْجَبْتَ بِها شُكْراً فَمَتى تُحْصى نَعْماؤُكَ يَا إِلهِى وَتُجازى آلاؤُكَ يَا مَوْلاىَ وَتُكافَأُ صَنَائِعُكَ يَا سَيِّدِى » .اى سرورم ! سپاست نگذارند مگر به توفيقى از سوى خودت ، كه آن نيز موجب سپاس ديگرى است و بر كوچك ترين نعمت شكرت ننمايند مگر آنكه بر آن شكر شكرى ديگر را سزاوار شوى ، اى معبود من ! پس چه زمانى نعمت هايت برشمرده شود و اى آقاى من ! چه هنگامى به عطاهايت پاداش داده شود و پاداش متقابل به خوبى هايت برگردانند ؟ !« فَكَمْ مِنْ سَيِّئَة أَخْفاها حِلْمُكَ حَتَّى دَخِلَتْ وَحَسَنَة ضاعَفَها فَضْلُكَ حَتَّى عَظُمَتْ عَلَيْهَا مُجَازَاتُكَ » .چه بسيار گناهانى كه آن را با بردباريت پوشانيدى تا از ميان رفت و چه بسيار نيكى هايى كه فضل و احسانت آن را چندين برابر كرد تا پاداش دادنت بر آن بزرگ شد ! !
 ارزيابى صحيح و غلط
در بينش اهل توحيد و مردمان بابصيرت و حقيقت شناسان باكرامت ، سند و معيار عزت و شرف انسان بندگى خداست كه مطلع الفجر رحمت و لطف و عنايت اوست .اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين زمينه عالى ، باارزش ترين سخن و كلام را دارد :« إِلهِى كَفى بِى عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً، وَكَفى بِى فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِى رَبّاً، أَ نْتَ كَما أُحِبُّ فَاجْعَلْنِى كَما تُحِبُّ » .معبودا ! مايه سرافرازى و عزت من همين بس كه بنده تو باشم و براى افتخارم همين بس كه تو معبود من باشى ، معبودا ! تو همانگونه اى كه من دوست دارم ، پس مرا براى آنچه كه تو دوست دارى موفق فرما .سبب ارزشمندى و عزت كه نهايتاً انسان را به رحمت خاص حق اتصال مى دهد ايمان ، تقوا ، جهاد ، عمل صالح و اخلاق حسنه است نه زندگى اشرافى و زرق و برق هاى مادى و پوچ و گذرا . . . . يَرْفَعِ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ . . . .خدا مؤمنان از شما را به درجه اى و دانشمندانتان را به درجاتى  عظيم و باارزش  بلند گرداند .. . إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللهِ أَتْقَاكُمْ . . .بى ترديد گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست .. . . فَضَّلَ اللهُ الْمُـجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرَاً عَظِيماً .
 . . . و جهادكنندگان را بر خانه نشينانِ  بى عُذر  به پاداشى بزرگ برترى داده است . إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ .قطعاً كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند و به پروردگارشان آرامش و اطمينان يافتند ، اهل بهشت اند و در آن جاودانه اند . وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ .و براى به دست آوردن خشنودى پروردگارشان  در برابر گناهان و انجام وظايف و حوادث  شكيبايى ورزيدند و نماز را بر پا داشتند و بخشى از آنچه را روزى آنان كرديم در نهان و آشكار انفاق نمودند و همواره با نيكىِ  عبادت  زشتى و پليدى  گناه  را دفع مى كنند  و با خوبى هاى خود نسبت به مردم ، بدى هاى آنان را نسبت به خود برطرف مى نمايند  ، اينانند كه فرجام نيك آن سراى ويژه آنان است .
 اصناف مردم نسبت به عبادت
در چند روايت به لحاظ انگيزه پرستش ، بندگان حق در نوع عبادتشان با اندكى تفاوت در تعبيرها به سه گروه تقسيم شده اند :برخى از ترس دوزخ ، گروهى به طمع بهشت و برتر از اين دو گروه كسانى كه عاشقانه خدا را مى پرستند و قصدشان از پرستش حق اداى گوشه اى اندك از حقوق ربوبيت و الوهيت به عنوان سپاسگزارى است .از آنجا كه عنوان هاى اين روايات متنوع و همه آموزنده است به سه نمونه اشاره مى شود .اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد :« إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْتُّجَارِ وإنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلكَ عِبَادَةُ الْعَبيدِ وإنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلكَ عِبَادَةُ الأحْرَارِ » .گروهى خدا را به اميد دست يافتن به بهشت پرستيدند و اين پرستش تاجران و بازرگانان است و قومى خدا را به خاطر ترس از دوزخ عبادت كردند و اين عبادت بردگان است و جمعى او را از سر سپاس و شكر بندگى كردند و اين بندگى آزادگان است .حضرت امام صادق (عليه السلام) با تعبير و توضيحى بيشتر در اين زمينه مى فرمايد:« إنَّ النَّاسَ يَعبُدُونَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ عَلى ثَلاَثَةِ أوجُه فَطَبَقَةٌ يَعْبُدُونَهُ رَغْبَةً فِى ثَوَابِهِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الحُرَصَاءِ وَهُوَ الطَّمَعُ وآخَرُونَ يَعْبُدُونَهُ خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ العَبِيدِ وَهِىَ رَهْبَةَ وَلكنّى أعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّوَجَلَّ فَتِلْكَ عِبَادَةُ اَلكِرَامِ وَهُوَ الأمن لِقَوْلِه عَزَّوَ جَلَّ :  . . . وَهُم مِن فَزَع يَوْمَئِذ آمِنُونَ و لِقَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ :  قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللهُ . . .فَمَن أحَبَّ اللهَ أحَبَّهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَمَنْ أحَبَّهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ كَانَ مِنَالآمِنينَ » .مردم در عبادت و بندگى خداى عزّ و جلّ سه گروهند : گروهى او را به خاطر رسيدن به پاداش عبادت مى كنند ، كه اين عبادت حريصان و آزمندان است و آن طمع است . گروهى او را از ترس دوزخ مى پرستند كه اين عبادت بردگان است و آن ترس است . ولى من خداى عزّ و جلّ را به خاطر عشق و محبت عبادت مى كنم و اين عبادت اهل كرامت است و آن مايه امن و امان است به دليل آيه شريفه كه مى فرمايد : و آنان در آن روز از هول و هراسى بزرگ ايمن اند و به دليل آيه شريفه اى كه مى گويد : بگو : اگر خدا را دوست داريد ، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد . . .بنابراين هر كه خدا را دوست بدارد خداى عزّ و جلّ نيز او را دوست دارد و هر كه خداى عزّ و جلّ دوستش بدارد از وحشت روز قيامت در امان است .اگر كسى فقط به نيت معامله و معاوضه عبادت كند به گونه اى كه گويى با طرف مقابلش فقط سر سودا و داد و ستد دارد ، مثلا نماز مى خواند تا بخشى از بهشت را خريدارى كند ، يا عبادت مى كند تا از دوزخ رهايى يابد ، چنين عبادتى گرچه باطل نيست ولى آن ارزش لازم را ندارد ، ولى آنانكه خدا را براى خدا عبادت مى كنند عبادتشان از ارزش لازم برخوردار است و پاداش اين عبادت پاداش عظيم و پاداش بسيار والايى است ، زيرا تراز ارزيابى اعمال انسان را بر كيفيت نيت نهاده اند ، هر چه انگيزه و نيت عالى تر و خالص تر باشد عبادت از ارزش بالاترى برخوردار است ، قرآن مى فرمايد : الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً . . . .آنكه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد . . .و بدون ترديد احسن عمل آن طاعتى است كه خالصانه تر باشد .
اهل دل مى گويند : بندگانى كه خدا را مى پرستند اهداف و انگيزه هايى دارند كه اين اهداف و انگيزه ها يكسان نيست ، عبادت هر انسانى به تناسب معرفت و هدفش در رتبه و سكويى قرار مى گيرد .البته اين نكته بسيار مهم را در مسئله عبادت بايد مورد توجه قرار داد كه عبادت انسان ها بر چند گونه است : برخى در اوج بندگى اند و بندگى آنان بر اساس معرفت و عشق است و برخى عبادتى ناآگاهانه و جاهلانه دارند و گروهى بر اساس ريا و نفاق به عبادت برمى خيزند و عده اى بر پايه رسم و عادت خدا را مى پرستند ، در توضيح اين مقوله بايد گفت : عبادات انواعى دارد :
1 . خدا را فقط براى خدا پرستيدن چنانكه اميرالمؤمنين (عليه السلام) به آن اشاره فرموده است :
« إلَهى مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنَّ نَارِكَ وَلاَ طَمَعاً فِى جَنَّتِكَ وَلَكِنْ وَجَدْتُكَ أهلا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ » .
معبودا ! تو را از ترس دوزخ و طمع به بهشت عبادت نكردم بلكه فقط تو را شايسته عبادت شدن يافتم به اين خاطر به عبادت تو برخاستم .
نيست در لوح دلم جز الف قامت يارچه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
2 ـ خدا را به خاطر سپاسگزارى در برابر نعمت هايش عبادت كردن .
3 ـ پرستيدن خدا براى تحصيل رضاى خدا و رهايى از سخط و غضب او .
4 ـ طاعت و عبادت براى به دست آوردن ترقى معنوى و وصول به قرب حق .
5 ـ عبادت براى رهايى از دوزخ و دست يابى به نعمت هاى بهشت .
اين ها مراتب و درجاتى است كه در نيت اهل عبادت وجود دارد و بديهى است هر جا معرفت خدا بيشتر و خودخواهى و خود ديدن كمتر باشد نيت بهتر و پاك تر و خالص تر و عبادت بر پايه آن نيت خالصانه با ارزش تر است و تكرار و تداوم اينگونه عبادت براى روح و جان و قلب و نفس كاربردى قوى تر و سازندگى بهتر دارد .

بر گرفته از کتاب جلوه های رحمت الهی استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه