قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه هفتم (متن کامل +عناوین)

 

تقابل پاكى و ناپاكى

نماينده پاكى ها در مقابل ناپاكى ها

تهران، حسينيه همدانى ها

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

اگر حضرت يوسف عليه السلام نماينده پاكى، راستى و فضيلت ها بود، كه البته بايد هم اين گونه باشد؛ زيرا قرآن كريم از او به عنوان مظهر درستى، پاكى و كرامت ياد مى كند، زليخا نيز نماينده آلودگى، ناپاكى، پستى و خسّت بود.

بايد گفت: بين اين دو انسان، تفاوت اصولى و ريشه اى وجود داشت و هيچ نقطه مشتركى در انسانيت با هم نداشتند، به جز در بشريت كه جنبه مادى انسان است.

«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»

نه «انسان مثلكم»، كلمه «بَشَرٌ» در فرهنگ قرآن كريم، فقط جنبه مادى، زمينى و جسمى انسان را در نظر دارد. در زمينه بشريت، ميلياردها انسان با هم در خلقت يكسان هستند، البته نه در جرم بدن. چنان كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله با آن عظمت مى فرمايد:

به اهل مكّه بگو:

«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»

من از حيث بدنى مانند شما هستم. اهل بيمار شدن، خواب، خنده، گريه، ازدواج، خوردن، آشاميدن و مردن هستم. در اين جنبه من از شما امتياز بيشترى ندارم، اما:

«يُوحى إِلَيَّ» «1»

امتياز من در انسانيت، عقل، روح، فطرت، وجدان، قلب و باطن من است؛ چون من در مقام قرب حضرت حق و گيرنده وحى هستم. اين براى جنبه انسانيت من است، نه براى جنبه بشرى من؛ چون در بشر بودن، من مانند شما هستم.

تمام افراد بشر داراى ماهيت واحدى هستند، ولى در انسانيت با هم تفاوت هاى بسيار شگفت انگيزى دارند.

نه تنها انسان ها در جرم بدن تفاوت دارند، بلكه در مواردى كه يك رنگ، يكسان، يك شكل و يك وزن هستند، ولى در همين موارد چندگانه، تفاوت هاى عجيب و شگفت انگيزى هست. تا ثابت شود مظهر پاكى ها با نماينده آلودگى و ناپاكى ها در ميزان آفرينش چقدر اختلاف و تفاوت دارند كه هم در عملكرد و هم در آثار اعمال، چه در دنيا و چه در آخرت اختلاف دارند.

اشتراك لفظ انسان و تفاوت در معنا

 

ما در فارسى مى گوييم: شير، لغت عربى آن در قرآن كريم «لبن» آمده است:

«لَبَناً خالِصاً سائِغاً» «2»

همين لفظ شير را در دو جاى ديگر در ادبيات فارسى به كار مى بريم؛ يكى شير، شير جنگل است كه در گرسنگى حمله مى كند، مى درد، قطعه قطعه مى كند و مى خورد، آن وقت آرام مى گيرد. در عالم طبيعت اين يك نوع شير است. يك نوع شير هم در عالم طبيعت، شير مادر است كه همه حيات، توان، قدرت و رشد برنامه هاى مادى و معنوى كودك وابسته به آن است. اما اينها با هم چه تفاوتى

______________________________

(1)- كهف (18): 110؛ «بگو: جز اين نيست كه من هم بشرى مانند شمايم كه به من وحى مى شود.»

(2)- نحل (16): 66؛ «شيرى خالص و گوارا.»

دارند؟

تفاوت آنها اين است كه يكى حمله مى كند، مى درد، قطعه قطعه مى كند مى خورد و حساب هيچ چيزى را نمى كند، اما اين شير، رشد و كمال مى دهد، مغز را مى پروراند، اعصاب را قوى مى كند، به پوست رنگ مى دهد، بچه را سير مى كند، توان و قدرت عصبى بچه را بالا مى برد و قدرت دفاع بدن او را در مقابل ميكروب ها قوى تر مى كند.

يك شير هم، شير فلزى، آهنى و برنجى كه در خانه ها است كه به سدّ، چشمه، چاه و يا رودخانه وصل شده، براى آب آشاميدنى است كه مردم با اين شير وضو مى گيرند، غسل مى كنند، طهارت معنوى به دست مى آورند، آلودگى را شستشو مى دهند، خانه، لباس، آشپزخانه و ظرف ها را به پاكى مى رسانند. تفاوت اين ها البته تفاوت در لفظ است؛ يعنى يك لفظ با مصاديق مختلف است، كه همه را شير مى گوييم.

منشأ تفاوت بين انسان ها

 

به همه انسان ها بشر مى گوييم، اما يكى فرعون و ديگرى موسى عليه السلام است. يكى نمرود و ديگرى حضرت ابراهيم عليه السلام است. يكى رسول خدا صلى الله عليه و آله و ديگرى ابوجهل است. يكى اميرالمؤمنين عليه السلام و در مقابل او معاويه است.

تفاوت اين دو بشر در بدن، چهره نگارى آنها از جانب خدا، پوست، گوشت و استخوان نيست، بلكه تفاوت آنان در انسانيت، عقل، قلب، ايمان، وجدان، فطرت و كرامت است. اين يكى حضرت موسى بن عمران و كليم الله است، آن يكى از مؤمنانى است كه با زبان «لا اله الا الله» مى گويند.

خداوند در سوره طه مى فرمايد: آنها را به درخت، دار مى زنند و دست و پاى آنها

را قطع مى كند كه چرا «لا اله الا الله» مى گوييد. «1» آن يكى با خدا به طور مستقيم حرف مى زند، در حالى كه طرف مقابل به اين سخن گوى خدا مى گويد: تو جادوگر، ستمكار، ساحر و به هم زننده نظام طبيعت هستى؛ يعنى آن چه زشتى در خود اوست، به ديگرى نسبت مى دهد. همچنان كه اينجا حضرت موسى عليه السلام و فرعون با يكديگر تفاوت دارند. بعد از مرگ نيز در جايگاه آخرتى با هم تفاوت دارند. حضرت موسى عليه السلام در بهشت از چشمه سلسبيل و از چشمه اى كه:

«عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً» «2»

مى آشامد، اما فرعون در جهنم از ماده پرخونِ پرچركِ بسيار بدبويى به نام «زَقُّومٍ» مى آشامد:

«لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» «3»

وقتى از پيغمبر صلى الله عليه و آله مى پرسند: «زَقُّومٍ» كه خدا در سوره واقعه از آن ياد مى كند

______________________________

(1)- اشاره است به سوره طه (20): 71؛ « [فرعون ] گفت: آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم، به او ايمان آورديد؟ يقيناً او بزرگ شماست كه به شما جادو آموخته است، پس بى ترديد دست ها و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع خواهم كرد، و شما را بر تنه هاى درخت خرما خواهم آويخت تا كاملًا بدانيد كه كدام يك از ما [من يا خداى موسى ] عذابش سخت تر و پايدارتر است؟!»

(2)- انسان (76): 6؛ «آن جام از چشمه اى است كه همواره بندگان خدا از آن مى نوشند و آن را به دلخواهشان هرگونه كه بخواهند جارى مى نمايند.»

(3)- واقعه (56): 52؛ «قطعاً از درختى كه از زقّوم است [و داراى مايعى جوشان و بسيار بدمزه و بدبوست ] خواهيد خورد.»

چيست؟ حضرت صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اگر قطره اى از آن را در دريا بريزند، همه موجودات زنده زمين را نابود مى كند. «1» مثلًا زنبور، ما همه انواع زنبورها را مى گوييم، اسم ديگرى هم ندارند. همه آنها نيز با گياه، گل، گلستان، مرغزار و جنگل ها سر و كار دارند، فقط يك نوع از آنها با ديگران تفاوت دارد كه شهد گياهان را مى خورد و در كارگاه وجود خود به بهترين ماده غذايى جهان به نام عسل تبديل مى كند.

زنبورهاى ديگر نيز همين گياهانى كه اين گروه مى خورند، آنها نيز مى خورند، ولى فقط سمّ توليد مى كنند كه گاهى مردم و يا حيوانات ديگر را نيش مى زنند و حتى مى كشند، در حالى كه از همه گياهانى كه زنبور عسل مى خورد استفاده كرده اند.

ارزش زنبور عسل در ارتباط با خدا

 

خدا در قرآن فرق زنبور عسل با زنبورهاى ديگر را بيان مى كند. وجود اين زنبورهاى عسل ساز به وحى وصل است و همين مقدار اتصال از اين حيوان كوچك باعث شده كه گياهان خورده شده به عسل تبديل شود:

«وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً»

من به زنبور وحى كردم كه در كوه ها براى خود منزل و لانه بگيرد. سرچشمه وحى در اينجا ربوبيت پروردگار است؛ يعنى جنبه تربيتى پروردگار:

______________________________

(1)- روضة الواعظين: 2/ 506- 507؛ «قال رسول الله صلى الله عليه و آله ... و لو أن قطرة من الزقوم و الضريع قطرت في شراب أهل الدنيا لمات أهل الدنيا من نتنها قال فبكى رسول الله صلى الله عليه و آله و بكى جبرئيل عليه السلام فبعث الله إليهما ملكا فقال إن ربكما يقرئكما السلام و يقول لكما إني قد أمنتكما من أن تذنبا ذنبا أعذبكما عليه.»

«وَ مِنَ الشَّجَرِ»

و روى درخت ها براى خود لانه بسازد:

«وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ» «1»

و روى داربست باغ ها لانه بساز. براى اين كه اول بايد مخزن باشد، تا عسل ذخيره شود، اگر لانه نسازد، وقتى هر جا نشست، ذره از عسل ها را مى ريزد و ديگر عسل به دست كسى نمى رسد، لذا اول مى گويد: مخزن درست كن.

زنبور شناسانِ جهان مى گويند:

زنبورها با آن مغز كوچك خود كه از ارزن كوچكتر است، چهارصد و شصت رشته علم را به كار مى گيرند تا كار ساختن مخزن، لانه و عسل را انجام دهند. اين فقط كار وحى و اتصال به خدا است.

اگر پروردگار عالم با آن زنبورهاى زرد بزرگ رابطه وحى را برقرار مى كرد، آنها نيز همين كار را مى كردند، اما خدا در عالم تكوين فقط با يك نوع زنبور اين رابطه را برقرار كرده است.

«ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ» «2»

بعد از خانه ساختن، از همه محصولات درختان بخور، كه چه كند؟

«فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا»

با تواضع، فروتنى و خاكسازى راه خدا را طى كن و بعد از وحى و طى جاده خدا، جاده اى كه براى او كشيده است:

______________________________

(1)- نحل (16): 68؛ «و پروردگارت به زنبور عسل الهام كرد كه از كوه ها و درختان و آنچه [از دار بست هايى ] كه [مردم ] بر مى افرازند، براى خود خانه هايى برگير.»

(2)- نحل: 16): 69؛ «آن گاه از همه محصولات و ميوه ها بخور، پس در راه هاى پروردگارت كه براى تو هموار شده [به سوى كندو] برو.»

«يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ» «1»

آشاميدنيى از شكم او بيرون مى آيد كه:

«مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ»

اين آشاميدنى در هر رنگى كه باشد، براى تمام انسان ها است. به بيماران مبتلا به مرض قند مى گويند: شيرنى نخور، ولى يك قاشق عسل بخور، براى مريضى تو خوب است. اين نتيجه وحى و طى كردن راه خداست.

ارتباط انسان با وحى الهى و شيطانى

 

خدا در قرآن اين حشره كوچك را با عسل و خانه سازى روى دست بلند كرده و به ما انسان هاى بزرگ نشان مى دهد و با قاطعيت مى فرمايد:

اين نتيجه ارتباط با وحى و طىّ كردن راه خدا است. اما تو چه كار مى كنى؟ تو با چه كسى در ارتباط هستى؟ به تو نيز با اين همه گناه و فساد وحى مى شود؟ چه كسى وحى مى كند؟

«إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ» «2»

شياطين فرهنگ باطل، فساد و گناه را مرتب به دوستان خود وحى مى كنند و دوستان آنان نيز اين وحى را مرتب به كار مى گيرند. آنها با اين جثه خود با وحى شياطين توليد آلودگى، پليدى، نجاست اخلاقى و عملى مى كنند. خدا در مورد زنبور مى فرمايد:

______________________________

(1)- نحل (16): 69؛ «از شكم آنها [شهدى ] نوشيدنى با رنگ هاى گوناگون بيرون مى آيد كه در آن درمانى براى مردم است.»

(2)- انعام (6): 121؛ «قطعاً شياطين [شبهات ناروايى را به ضد احكام خدا] به دوستانشان القاء مى كنند.»

نزد من وزن و ارزش دارد، اما در مورد اين انسان ها مى فرمايد:

«فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً» «1»

آنها با اين تمدن و علم، در روز قيامت ذره اى نزد من ارزش ندارند. كجاى قرآن مى فرمايد: من زنبور را روى دست بلند كردم و به شما نشان دادم؟

در آخر آيه مى فرمايد:

«إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» «2»

وضع زنبور، اشاره براى آنهايى است كه عقل دارند، مى فهمند و انديشه مى كنند كه زنبور با اين وزن كم، با اتصال به وحى و طىّ كردن راه خدا عسل ساز و مفيد است، اما اين ها با آن جثه صد كيلويى، هفتاد سال است كه تنها نجاست ساز هستند. كود انسانى توليد كردن در اين عالم كه ارزش ندارد.

بعد در قيامت به اين ها مى گويند: هنر شما در هفتاد سال همين توليد كود بود، كودى كه از اين همه فضله و لاشه شير و سگ و حيوانات در زمين بود، ما شما را در دنيا براى توليد كود نياورده بوديم. اين همه زمين و آسمان را معطل كودسازى شما نكرده بوديم.

نمونه هايى در تفاوت ارزشى

 

1- آهوى ختن

همه آهوها زيبا و تيزرو هستند، وقتى مى دوند، قدرت دارند تا هفتاد كيلومتر در

______________________________

(1)- كهف (18): 105؛ «پس روز قيامت ميزانى براى [محاسبه اعمال ] آنان برپا نمى كنيم.»

(2)- نحل (16): 69؛ «قطعاً در اين [حقيقت ] نشانه اى [بر قدرت، لطف و رحمت خدا] ست براى مردمى كه مى انديشند.»

ساعت بدوند. همه آهوها علف خوار هستند. اما آهوى ختن خيلى عجيب و شگفت آور است. تمام آهوها در ماهيت آهو بودن مساوى و بى فرق هستند، آهوى بيابان هاى دامغان، اروپا، آمريكا و آهوهاى باغ وحش همه آهو هستند، ولى فقط در ماهيت آهو بودن مساوى هستند و در كاركرد با هم ديگر بسيار فرق دارند.

آهو علف مى خورد. با اين كه علف هاى شيرين، خوب، پرقيمت و تازه را مى خورد، ولى فقط سرگينِ بدبوى كثيف را توليد مى كند.

آهويى ديگر نيز همان علف را مى خورد، نه چيز ديگرى را، ولى زير ناف او علف خورده شده به مشك خوشبو تبديل مى شود. سلاطين و پولدارهاى جهان عاشق اين مشك هستند؛ چون مشك آهوى ختن از قديمى ترين و گران ترين مواد خوشبوى طبيعى عالم بوده است و در مغازه ها به عنوان كالايى گران قيمت قرار گرفته است و با پول زيادى معامله مى شود. آهوان از نظر ماهيت حيوانى، يكى ديده مى شوند، اما آهويى سرگين ساز كجا و آهوىِ مشك ساز كجا؟

2- شير جنگل و شير مادر

شيرها از لحاظ لفظ يكسان هستند، اما آيا شير جنگل كه مى درد و مى خورد با شير سينه مادر يكى است؟ زنبورها همه يكسان هستند، يكى مى خورد و عسل درست مى كند، با آن زنبورى كه مى خورد و سم درست مى كند و نيش مى زند و يا مى كشد يكسان هستند؟ آهوانى كه سرگين مى سازند، با آن آهويى كه مشك مى سازد، يكسان هستند؟ اگر كسى بگويد: يكسان هستند، در اوج حماقت است.

3- گلستان و شوره زار

مثلًا زمين همه جا را مى گويند: زمين است، ماهيت ظاهرى زمين ها يكى است، ولى زمينى گياه و گل پرورش مى دهد، باغ، گلستان و گلزار مى سازد، كه مردم با

تماشاى پروريده هاى آن زمين لذّت مى برند، رفع خستگى مى كنند، به منطقه شكل و زيبايى مى دهد و زمين ديگر نيز شوره زار و بيابان است و غير از خس و خاشاك هيچ چيزى ديگرى به بار نمى آورد. حيات نبات را به آن جا بدهند، به آن سير منفى مى دهد و آن را نابود مى كند. آيا اين ها يكسان هستند؟

4- نيزار و نى شكر

نيزارها را كه با قد بلند در كنار رودخانه ها مى رويند. تمام نى ها نى هستند و از يك نوع آب مى خورند، اما يك نوع نى را در مى آورند كه تو خالى است و به درد نمى خورد؛ چون كه باد در آن مى افتد. و يك نوع نى هم در مى آورند كه ظرف بلورى قيمتى را در كنار آن مى آورند، با تيغ تميز، صاف، بى ميكروب، استريليزه شده، سر نى را مى برند و آن را خالى مى كنند، شكر را از داخل آن بيرون مى آورند. همه نى ها در ماهيتِ چوبى، نى هستند، اما نى تو خالى كجا و نى شكر كجا؟

5- سنگ تزيينى و سنگ آبى

سنگ آبى، رنگ زيبا، جذاب و قشنگ، مغازه داران قطعه اى از آن را در مغازه كثيف و پردود، تكه تكه و كوچك مى كنند، به قدرى رنگ اين سنگ قشنگ است، از درون صد دانه از آن، نخ رد مى كنند و آن را آويزان مى كنند، و خيلى ارزش ندارد.

اما در نيشابور نيز همين سنگ خوشرنگ را در مى آورند و كنار حرم حضرت رضا عليه السلام مى آورند و به مغازه تميز و شخص هنرمند مى دهند، مى گويند: به اين ابعاد بتراش، چند دانه اش را وزن كن، ببين چقدر ارزش دارد؟ هر دانه را وزن مى كند و مى گويد: ده ميليون تومان. چه كسى مى خواهد پول آن را بدهد؟ مى گويند: اين چهار تا فيروزه مى خواهيم روى ضريح حضرت رضا عليه السلام نصب كنيم. آيا اين دو سنگ با هم يكى هستند؟

6- چوب ساحران و عصاى موسى عليه السلام

جادوگران چوب در دست گرفتند، به فرعون گفتند: در برابر چشم مردم اين چوب ها را وسط ميدان مى اندازيم و به شكل هاى عجيب و غريب نمايش مى دهيم؛ يعنى تغيير در چوب حاصل نمى شود، بلكه ما ديد چشم را به اشتباه مى اندازيم تا نبوت حضرت موسى عليه السلام را بكوبند و دهان موسى عليه السلام را ببندند.

اين چوب ها، با چوب دستى موسى عليه السلام يكى است، اما چوب دستى موسى عليه السلام به اراده و نيروى خدا وصل است، لذا تا چوب ها را به ميدان آوردند، خدا فرمود:

«أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ» «1»

چوبى كه در دست تو است، اكنون به قدرت ما وصل است، آن را بر روى زمين رها كن. حضرت موسى عليه السلام چوب را رها كرد:

«فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى » «2»

تمام جادوى جادوگران را با يك نفس بلعيد. بعد خدا به موسى عليه السلام فرمود:

دوباره اژدها را بگير. گرفت و ديد كه همان چوب شد. آيا اين ها با هم يكى هستند؟

7- اميرالمؤمنين عليه السلام و معاويه

اين تفاوت ها را اكنون در اين مورد به كار بگيريد: دو نفر هستند، دو انسان، هر دو آب، نان، ميوه، گوشت حلال مى خورند، يكى خوراك ها را به حسد، حرص، بخل، كينه، بددلى، غرور، منيّت و ريا تبديل مى كند و كارگاهى است كه با اين خوردنى ها

______________________________

(1)- طه (20): 69؛ «آنچه را در دست راست دارى بيفكن.»

(2)- طه (20): 20؛ «ناگهان مارى عظيم شد كه به سرعت مى شتافت.»

كثافت ها را توليد مى كند. اين كارگاه، بدن معاويه ها است.

ديگرى نيز همين آب، نان، ميوه، گوشت را خورده و نتيجه آن «نهج البلاغه» و هزار ركعت نماز با گريه در شبانه روز، نطفه او حسنين، زينبين و قمر بنى هاشم عليهم السلام شد. آيا اين ها يكى هستند؟ «1»

آيات قرآن در تفاوت بين دو گروه

 

حال آيات قرآن را در فرق گذارى افراد ببينيد:

«أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً» «2»

«أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ» «3»

______________________________

(1)- الخصال: 2/ 517، حديث 4؛ وسائل الشيعة: 4/ 99، باب 30، حديث 4617.

امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

قَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام يُصَلِّي فِى الْيَوْمِ و اللَّيْلَةِ أَلْفَ رَكْعَةٍ-/ كَمَا كَانَ يَفْعَلُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام- كَانَتْ لَهُ خَمْسُمِائَةِ نَخْلَةٍ فَكَانَ يُصَلِّي عِنْدَ كُلِّ نَخْلَةٍ رَكْعَتَيْنِ-/ وَ كَانَ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ غَشِيَ لَوْنَهُ لَوْنٌ آخَرُ-/ وَ كَانَ قِيَامُهُ فِي صَلَاتِهِ قِيَامَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ-/ بَيْنَ يَدَيِ الْمَلِكِ الْجَلِيلِ-/ كَانَتْ أَعْضَاؤُهُ تَرْتَعِدُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ عز و جل-/ وَ كَانَ يُصَلِّي صَلَاةَ مُوَدِّعٍ يَرَى-/ أَنَّهُ لَايُصَلِّي بَعْدَهَا أَبَدا.

على بن الحسين در شبانه روز هزار ركعت نماز ميخواند همان طور كه امير المؤمنين عليه السلام ميخواند زيرا پانصد نخله خرما داشت در كنار هر درخت دو ركعت نماز ميخواند.

هر وقت بنماز مى ايستاد رنگش تغيير ميكرد چون بنده ذليلى در مقابل پادشاه مقتدرى ميايستاد اعضايش از خوف خدا ميلرزيد چنان نماز ميخواند مثل كسى كه آخرين نماز اوست ديگر بعد از اين عمر نميكند تا نماز بخواند.

(2)- سجده (32): 18؛ «با اين حال آيا كسانى كه مؤمن اند مانند كسانى هستند كه فاسق اند؟»

(3)- قلم (68): 35؛ «آيا ما تسليم شدگان [به فرمان ها و احكام خود] را چون مجرمان قرار مى دهيم؟»

«هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» «1»

بهشت و جهنم، لعنت و رحمت، بُعد و قرب، اين ها براى چه هستند؟ مشخص است كه براى اين تفاوت ها هستند.

خدا خوان، با خدا دان فرق دارد كه حيوان تا به انسان فرق دارد

محقّق را مقلّد كى توان گفت كه دانا تا به نادان فرق دارد

مگو آلوده دامن هر كسى را كه دامان تا به دامان فرق دارد «2»

 

حضرت يوسف عليه السلام و زليخا چه كسانى هستند؟ فرق آن ها همين بود كه بيان شد. آيا شما مردان نيز مانند حضرت يوسف و موسى عليهما السلام هستيد؟ و شما زن ها مانند حضرت مريم؟ يا نه گروهى از شما زنان مانند زليخا هستيد و گروهى از شما مردان، مثل فرعون، معاويه و يزيد هستيد؟

اين را بدانيد كه مقام شخص ارزش دار، تا جايى مى رسد كه مانند قمر بنى هاشم عليه السلام سى و دو ساله كه امام حسين عليه السلام در برابر او از جا بلند مى شود و حالت ادب مى گيرد و به او مى فرمايد: جانم فداى تو.

از آن روزى كه ما را آفريدى به غير از معصيت چيزى نديدى

خداوندا به حق هشت و چهارت ز ما بگذر شتر ديدى نديدى «3»

 

______________________________

(1)- زمر (39): 9؛ «آيا كسانى كه معرفت و دانش دارند و كسانى كه بى بهره از معرفت و دانش اند، يكسانند؟»

(2)- ديوان اشعار فروغى بسطامى.

(3)- باباطاهر عريان.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 

 


منبع : پايگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه