انسان اگر از مناجات با او، در كام خود شيرينى حس نكند و از خطابات حضرت دوست لذت نبرد، بايد گفت كه به وادى معرفت نرسيده و در نتيجه عاشق آن جناب نگشته كه درك شيرينى و حلاوت مناجات و لذت مخاطبات مخصوص عاشقان است و بدون شك بدون اتصال به عشق، چشيدن حلاوت مناجات و لذت بردن از مخاطبات امكان ندارد.
به قول مولوى:
لذتِ تخصيص تو وقتِ خطاب آن كند كه نايد از صد تن شراب
البته براى تحقق عشق معشوق حقيقى طى مراحل و قطع منازل و مقدماتى لازم است كه اهم آن تزكيه نفس از رذايل و آراستن آن به حسنات است و براى اين مسأله هيچ راهى جز رجوع به شرع مطهر نيست و شرع مطهر مجموعه آيات قرآن و روايات وارده از معصومين عليهم السلام است.
در رساله شريفه «لقاء اللّه» در مسأله تحليه و صفات روحانى مى خوانيم «1»:
چون سالك در اثر مجاهدت و توفيق ربانى از قسمت اوّل كه تنزيه و تطهير باطن از صفات خبيثه و مكروهه بود، فراغت پيدا كرد و توانست در اين جهت تسلط و حكومت خود را بر جنود شيطانى و قواى او بدست آورد، اتصاف به صفات روحانى شروع مى شود.
به طورى كه معلوم گرديد، صفات رذيله خبيثه، به مناسبت و به اقتضاى زندگى مادى محدود تاريك صورت مى گرفت و هرچه سالك از تعلق و وابستگى و محبت حيات دنيا منقطع گرديد، زمينه براى حيات آخرت روحانى ونورانى فراهم مى شود.
در اينجا سالك از مضيقه و محدوديت عالم مادى تخلص پيدا كرده و وارد مى شود به جهان وسيع روشن روحانى.
اينجا منزل منور و آزاد و دور از ابتلائات و قيود جهان مادى بوده و مسافر آن با كمال انبساط روحى و آزادى در عمل و روشنايى محيط و امن خاطر و دور از اضطراب و وحشت وناملايمات وابتلائات عالم ماده زندگى كرده و مهياى آموزش و شناسايى معارف الهى و حقايق غيبى و جذبات روحانى خواهد شد.
پس به مقتضاى خصوصيات و صفاتى كه براى عالم روحانى هست، صفاتى در قلب انسان پديد و آشكار مى شود.
در اينجا مقام فتح و ظفر به جنود كفر و ابليس ظاهر شده و آغاز مرتبه عين اليقين در ايمان خواهد بود.
[تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ]
آن سراى [پرارزش ] آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين هيچ برترى و تسلّط و هيچ فسادى را نمى خواهند و سرانجام [نيك ] براى پرهيزكاران است.
[يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ]
اى قوم من! اين زندگى دنيا فقط كالايى بى ارزش و زودگذر است، و بى ترديد
آخرت سراى هميشگى و پايدار است.
[وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً] «1».
و در قلب كسانى كه از او پيروى مى كردند رأفت و رحمت قرار داديم.
[وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ ] «2».
و خدا به توفيق خود به سوى بهشت و آمرزش دعوت مى كند.
[وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ ] «3».
و خدا [مردم را] به سراى سلامت و امنيت [كه بهشتِ عنبر سرشت است ] دعوت مى كند.
آرى، در عالم آخرت اثرى از خودبينى و بزرگ منشى و تكبر نيست، در آنجا سوء نيت و قصد فساد و خرابكارى نباشد، آنجا جاى برقرار شدن و پاينده بودن و مقام گرفتن است، در آنجا قلوب و دل ها با همديگر با كمال مهربانى و عطوفت و محبت خالص رفتار كرده و اثرى از كدورت و اختلاف و نفاق نباشد، در آنجا خطاها و لغزش هاى گذشته آمرزيده شده و از عصيان و تمرد و خلاف اثرى نيست، آنجا محيط سلامتى و صفا بوده و هرگز كدورت و گرفتگى و ناراحتى ديده نخواهد شد.
پس به اقتضاى اين چنين محيط روحانى، قهراً صفات و حالات هر انسانى نيز لازم است با وضع آن محيط سازش داشته باشد.
مالكيت مطلق و حكومت و بزرگوارى تمام ذاتى پروردگار متعال در عالم آخرت ظاهر و هويدا مى شود و قهراً كسى به مقام خودبينى و خودنمايى و خودستايى
و مباهات كردن و افتخار نمودن و خود را بالا گرفتن برنيامده و بالطبع صفات فروتنى و خضوع و خشوع و تعظيم و تجليل پروردگار متعال و حقيقت و خوف و خشيت در وجود او ظاهر مى شود.
اين همه نمونه اى بسيار اندك از اوضاع عالى روز قيامت است كه در ارتباط با اهل بهشت است و در اين دنيا به صورت صفات الهى در باطن انسان كه آخرت وجود انسان است ظهور مى كند و در آن عالم به صورت جامع و كامل آشكار گشته و آدمى به خاطر آن در نعمت ابدى حق قرار مى گيرد.
چون آلودگى ها از نفس شسته شود و صفات الهى به جايش نقش بندد، آدمى حلاوت مناجات را چشيده و لذت مخاطبات را درك مى كند و شربت رحمت و كرامت از دست دوست مى نوشد و حضرت يار به انسان اقبال كرده و آغوش قبول باز مى كند و انسان را در بساط خدمت پذيرفته و اذن و امان مى دهد.
اين فقير دل شكسته و مسكين دست و پا بسته در اين زمينه از قول عاشقان حضرت دوست گفته ام:
شراب عشق او در كام كردم خود و جان و دلم بى نام كردم
گرفتم جا در آغوش خوش يار سراپا خويش را گمنام كردم
من از خم خانه عشق و ولايش چه شيرين جرعه ها در كام كردم
دل وحشى تر از وحش بيابان به عشق حضرتش در دام كردم
پيام وصل جانان چون شنيدم دل گريان خود آرام كردم
زدم بر سينه نامحرمان دست جدايى من زخاص و عام كردم
زغير او بريدم دل به عالم همين يك كار را اتمام كردم
چو مسكين در ره عشقش فتادم پس آنگه ترك كام و نام كردم
منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی جلد چهارم تالیف: استاد حسین انصاریان