پيرامون آداب اوقات نماز آورده اند كه : آداب قلبيه اوقات آن است كه خود را مهيا كنى براى ورود به حضور مالك دنيا و آخرت و مخاطبه و مكالمه با حضرت حق جلّ و علا ، پس با نظرى توجه به ضعف و بيچارگى و ذلت و بى نوايى خود كن و با عظمت و بزرگى و جلال و كبرياى ذات مقدس جلّت عظمته كه انبياى مرسلين و ملائكه مقربين در بارگاه عظمتش از خود بى خود شوند و اعتراف به عجز و مسكنت و ذلت كنند و چون اين نظر را كردى و به دل فهماندى ، دل استشعار و احساس خوف كند و خود و عبادات خود را ناچيز شمارد و با نظرى توجه به سعه رحمت و كمال عطوفت و احاطه رحمانيت آن ذات مقدس كن كه بنده ضعيفى را به بارگاه قدس خود با همه آلودگى و بيچاره گى كه دارد بار داده و او را با همه تشريفات فرو فرستادن فرشتگان و نازل نمودن كتاب هاى آسمانى و فرستادن انبياى مرسلين دعوت به مجلس انس خود نموده بدون اين كه سابقه لياقت و استعدادى از براى ممكن الوجود بيچاره باشد ، يا در اين دعوت و حضور براى حضرتش ـ نعوذ بالله ـ يا ملائكة الله و انبيا سودى تصور بشود .
سيره اهل بيت (عليهم السلام)در عبادت و بندگى
حضرت امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد :ناراحتم كه انگيزه ام در عبادت حق تنها پاداش و بهشت او باشد زيرا در اين صورت مانند بنده اى طمع كار خواهم بود كه اگر طمع و چشم داشتى در ميان باشد تلاش مى كند و گرنه كار نمى كند و نيز خوش ندارم كه خدا را جز به سبب ترس از عقاب او عبادت كنم زيرا در اين حال مانند برده اى نابكار خواهم بود كه اگر نترسد كار نمى كند ، پرسيدند : پس با چه انگيزه اى عبادت مى كنى ؟ فرمود : خدا به سبب الطاف و نعمت هايى كه بر من ارزانى داشته است شايسته و سزاوار پرستش است.عبادت بايد همانند عبادات انبيا و امامان و اولياى الهى از روى عشق و معرفت باشد تا در پيشگاه حق عبادتى مقبول و نتيجه گذار تلقى گردد .آن بزرگواران چون ميان همه مخلوقات داراى كامل ترين معرفت و خلوص بوده اند عباداتشان كامل ترين عبادات است و عبادات هيچ مخلوقى قابل مقايسه با عبادات آنان نمى باشد .از باب نمونه به ذكر چند روايت درباره عبادت هاى امام سجاد (عليه السلام)قناعت مى كنيم .حضرت امام صادق (عليه السلام) درباره حضرت امام زين العابدين (عليه السلام)مى فرمايد :« كَانَ عَلىُّ بنُ الحُسَيْنِ إذَا قَامَ إلَى الصَّلاةِ تَغَيَّرَ لَونُهُ فَإذَا سَجَدَ لَمْ يَرْفَعْ رَأسَهُ حَتّى يرَفَّضَ عَرَقاً ».همواره هنگامى كه على بن الحسين به نماز مى ايستاد رنگش دگرگون مى شد و چون به سجده مى رفت سر برنمى داشت تا عرق مى ريخت .و در روايت ديگر مى فرمايد :پدرم امام باقر (عليه السلام) مى فرمود :على بن الحسين (عليه السلام) وقتى به نماز مى ايستاد گويا تنه درختى بود كه جز آنچه باد از او به حركت درآورد چيزى از او تكان نخورد.فاطمه دختر اميرالمؤمنين (عليه السلام) روزى ديد وجود مبارك حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) بر اثر كثرت عبادت ضعيف و رنجور شده است ، نزد جابر بن عبدالله انصارى كه از ياران پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و ارادتمندان اهل بيت (عليهم السلام) بود آمد و گفت :جابر ! ما بر عهده شما حقوقى داريم ، يكى اين كه اگر ببينى كسى از ما خود را از كثرت عبادت به سختى مى اندازد به او تذكر دهى تا جان خود را حفظ كند . اينك على بن الحسين يادگار برادرم آن قدر عبادت كرده كه خود را رنجور نموده ، پيشانى و زانوهايش پينه بسته است .جابر به خانه امام چهارم رهسپار شد ، نرسيده به درب خانه كودكانى را در حال بازى ديد ، يكى از آنان نظر او را جلب كرد به نحوه راه رفتن او به دقت نظر انداخت و با خود گفت شبيه راه رفتن پيامبر (صلى الله عليه وآله) است ، سپس پرسيد : پسرجان ! نامت چيست ؟ فرمود : محمد بن على بن حسينم .
جابر به شدّت گريست و گفت : پدرم به فدايت ، نزد من آى ، كودك پيش آمد ، جابر دست به سينه او گذاشت و گفت : من از جانب پيامبر (صلى الله عليه وآله)به تو سلام مى رسانم ، آن حضرت دستور داده بود كه با شما چنين رفتار كنم ، سپس گفت : از پدر بزرگوارت برايم اجازه ديدار بگير .حضرت نزد پدر آمد و رفتار پيرمرد و پيام او را عرض كرد ، امام سجاد (عليه السلام) فرمود : فرزندم ! او جابر است ، بگو وارد شود .جابر وارد شد حضرت را در محراب عبادت ديد در حالى كه عبادت پيكرش را رنجور و ناتوان كرده بود . امام به احترام جابر برخاست و از او احوال پرسى كرد و او را كنار خويش نشانيد .جابر عرض كرد : اى پسر پيامبر ! شما كه مى دانى خدا بهشت را براى شما و دوستانتان و دوزخ را براى دشمنانتان آفريده است ، پس اين همه تلاش و كوشش در بندگى و زحمت عبادت براى چيست ؟حضرت پاسخ داد : مگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نديده بودى با آنكه خدا در قرآن درباره اش مى فرمايد : لِيَغْفِرَ لَكَ اللهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ . . ..تا خدا آنچه را از تبعات گذشته كه به نا حق از گفتار و كردار مردم ، درباره تو پديد آمده و بعد از آن را تا امروز براى تو بپوشاند . . .پدر و مادرم فدايش باد ، با اين كه آمرزيده بود آن قدر عبادت كرد كه قدم هايش به ورم نشست .به او گفتند : با اين مقام چرا اين همه عبادت مى كنى ؟ فرمود :« أفَلاَ أكُونُ عَبْداً شَكُوراً ؟ » .آيا بنده اى سپاسگزار نباشم ؟جابر دريافت سخنانش در كاهش عبادت امام تأثيرى ندارد ، عرض كرد : فرزند پيامبر ! پس دست كم جانت را حفظ كن و مواظب خود باش كه از پا در نيايى ، زيرا شما از خانه اى هستيد كه بلا و گرفتارى از مردم به وسيله آنان دفع مى شود و باران رحمت الهى به بركت وجودشان نازل مى گردد .فرمود : جابر ! من از شيوه پدرانم دست برنمى دارم تا به ديدارشان نايل گردم .جابر گفت : به خدا سوگند ! ميان پيامبرزادگان كسى را مانند على بن الحسين (عليهما السلام) نمى بينم مگر يوسف نبى را ، به پروردگار سوگند ! فرزندان اين بزرگوار بهتر از فرزندان حضرت يوسف هستند و شخصيتى از ميان فرزندانش به وجود مى آيد كه زمين را پر از عدل و داد مى كند ، پس از آنكه پر از ستم و جور شده باشد.
فلسفه تكرار عبادت
يكى از نكات تكرار عبادت ها و زياد گفتن اذكار و اوراد آن است كه قلب را از آنها تأثيرى حاصل آيد و انفعالى رخ دهد تا كم كم حقيقت ذكر و عبادت ، باطن ذات سالك را شكل دهد و قلبش با روح عبادت متحد گردد و تا قلب را اطمينان و سكونت و طمأنينه و وقار نباشد اذكار و مناسك را در آن تأثيرى نيست و از حد ظاهر و مُلك بدن به ملكوت و باطن نفس سرايت ننمايد و حظوظ قلبى از حقيقت عبادت ادا نشود و اين خود از مطالب واضحه است كه محتاج به بيان نيست و با اندك تأمل معلوم مى شود و اگر عبادتى چنين باشد كه قلب را از آن به هيچ وجه خيرى حاصل نگردد و از آن آثارى در باطن پيدا نشود ، در عالم ديگر محفوظ نماند و از نشئه ملك به نشئه ملكوت بالا نرود .و ممكن است در وقت شدائد مرض موت و سكرات هولناك مرگ و اهوال و مصيبات پس از موت خداى ناخواسته صورت آن به كلى از صفحه قلب محو و نابود شود و انسان با دست خالى به پيشگاه مقدس حق برود .مثلا اگر كسى ذكر شريف « لا اله الا الله محمد رسول الله » را با سكونت قلب و اطمينان دل بگويد و قلب را بر اين ذكر شريف تعليم دهد ، كم كم زبان قلب گويا شود و زبان ظاهر تابع زبان قلب گردد و اول قلب ذاكر شود و پس از آن زبان و لسان .حضرت امام صادق (عليه السلام) به حسب روايت « مصباح الشريعة » به اين معنا اشاره فرموده است :« فَاجْعَل قَلبَكَ قِبْلةً لِلِسَانِكَ ، لاَ تُحَرِّكهُ إلاّ بِإشَارَةِ القَلْبِ وَمُوَافَقَةِ العَقْلِ وَرِضَى الإيمَانِ ».قلب خود را قبله زبانت قرار ده ، جز به اشاره قلب و موافقت عقل و رضاى ايمان زبان مجنبان .در ابتداى امر كه زبانت گويا نشده ، سالك راه آخرت بايد آن را تعليم دهد و با طمأنينه و سكونت ذكر را به آن القا كند ، همين كه زبان قلب باز شد ، قلب قبله لسان و ساير اعضا شود ، با آن ذكر مملكت وجود انسان نيز ذاكر گردد ، اما اگر اين ذكر شريف را بى سكونت قلب و طمأنينه آن و با عجله و اضطراب و اختلال حواس گفت ، از آن در قلب اثرى حاصل نشود و از حد زبان و گوش حيوانى به باطن و سمع انسانى نرسد و حقيقت آن در باطن قلب محقق نگردد و صورت كماليه قلب نشود كه قابل زوال نباشد.
فلسفه و فايده عبادت
در اينجا لازم است اشارتى گذرا به برخى از نتايج و فلسفه و فائده عبادتها كه در آيات و روايات گوشزد شده است بشود :
1. زيباترين لذّت
گفتنى است كه خود عبادت كه براى تربيت و كمال و رشد انسان تشريع شده است و زيباترين جلوه رحمت در خيمه حيات انسان است عشق ورزى با معبود و مقصود بالذّات است و عالى ترين لذّت هاى معنوى و روحى را در جان انسان ايجاد مى كند ، فرازهايى از برخى مناجات هاى حضرت امام سجاد (عليه السلام) گوشه اى از اين پرده را نشان مى دهد :« إِلهِى . . . أَوْ تَطْبَعُ عَلى قُلُوب انْطَوَتْ عَلى مَحَبَّتِكَ أَوْ تُصِمُّ أَسْماعاً تَلَذَّذَتْ بِسَماعِ ذِكْرِكَ فِى إِرادَتِكَ .اِلهِى . . . وَلاَ تَحْجُبْ مُشْتاقِيكَ عَنِ النَّظَرِ إِلى جَمِيلِ رُؤْيَتِكَ . . . وَضَمِيرٌ انْعَقَدَ عَلى مَوَدَّتِكَ كَيْفَ تُحْرِقُهُ بِحَرارَةِ نِيرانِكَ » .معبودا !... آيا بر دل هايى كه به محبت پيچيده شده مهر مى زنى ، يا گوش هايى را كه از شنيدن ذكرت در راه خوشنوديت لذّت بده ناشنوا مى كنى ؟معبودا . . . و شيفتگانت را از نظر به زيبايى ديدارت محروم نكن و باطنى كه بر دوستيت پيمان بسته چگونه به حرارت آتشت مى سوزانى ؟!در هفتمين مناجات از مناجات هاى خمس عشر سيد الساجدان كه از زبان حال مطيعين است مى خوانيم :« اللّهُمَّ احْمِلْنا فِى سُفُنِ نَجاتِكَ، وَمَتِّعْنا بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِكَ، وَأَوْرِدْنا حِيَاضَ حُبِّكَ، وَأَذِقْنا حَلاوَةَ وُدِّكَ وَقُرْبِكَ » .خدايا ! ما را بر كشتى هاى نجات حمل كن و از لذّت مناجات و راز و نياز با حضرتت بهره مند گردان و به حوض هاى دوستى ات درآور و شيرينى محبت و مقام قرب خود را به ما بچشان . .آن حضرت كه دريايى از معرفت و عشق بود در مناجات مريدين به محبوب عرض مى كند :« فَأَنْتَ لاَ غَيْرُكَ مُرادِى، وَلَكَ لاَ لِسِوَاكَ سَهَرِى وَسُهادِى، وَلِقاؤُكَ قُرَّةُ عَيْنِى، وَوَصْلُكَ مُنَى نَفْسِى، وَإِلَيْكَ شَوْقِى، وَفِى مَحَبَّتِكَ وَلَهِى، وَإِلَى هَواكَ صَبابَتِى، وَرِضاكَ بُغْيَتِى، وَرُؤْيَتُكَ حاجَتِى، وَجِوارُكَ طَلَبِى، وَقُرْبُكَ غايَةُ سُؤْلِى، وَفِى مُناجَاتِكَ رَوْحِى وَرَاحَتِى » .پس تنها تويى مراد من نه غير تو و بيدارى و بى خوابى و شب زنده داريم تنها براى توست نه ديگرى و ديدارت قرة العين و مايه شادمانى من است و وصالت آرزوى دلم و اشتياقم تنها به سوى توست و تنها در مسير عشق توست ، شيفتگى در هواى تو و دلدارگى ام و منظور و مقصودم تنها رضاى توست و حاجتم ديدار تو و خواسته ام مُؤانِست و جوار توست و قرب تو نهايت درخواست من است و آسودگى و راحتى من در راز و نياز با توست .در مناجات محبين كه سراسر شور و شوق است مى گويد :« إِلهِى مَنْ ذَا الَّذِى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَـبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً وَمَنْ ذَا الَّذِى أَنِسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغَى عَنْكَ حِوَلاً . . . يَا مُنَى قُلُوبِ الْمُشْتَاقِينَ، وَيَا غَايَةَ آمَالِ الْـمُحِبِّينَ، أَسْأَ لُكَ حُبَّكَ، وَحُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ، وَحُبَّ كُلِّ عَمَل يُوصِلُنِى إِلَى قُرْبِكَ » .معبودا ! كيست آنكه شيرنى محبت و عشقت را چشيد و پس از آن ديگرى را به جاى تو برگزيد ؟ و كيست آنكه با مقام قرب تو انس يافت پس مايل به روى تافتن از تو شد ؟ اى آرمان دل مشتاقان ! اى نهايت آرزوى عاشقان ! محبتت را و محبت دوستانت را از تو درخواست دارم و نيز دوستى هر كارى كه مرا به ميدان قرب تو ميرساند .دلم عشق تو را كاشانه باشدز هجر روى تو ديوانه باشد
خوشم با ياد رويت اى دل آرام *** جهان گر چه مرا غم خانه باشد
2 . سبب قرب
پرستش خالصانه و عبادت عاشقانه سبب تقرب عبد به مولاست ، بديهى است منظور از قرب ، قرب معنوى است نه مكانى زيرا اولا حضرت او جسم نيست تا جا و مكان بخواهد ، او خالق جهان ماد و اجسام و زمين و زمان است و ثانياً به همه جا و به هر چيز احاطه و سلطه دارد و او مالك و فرمانرواى هستى و همه هستى با همه شؤونش مملوك اوست .
از بهترين و كاربردترين عبادات كه عامل تقرب و سبب نزديك شدن عبد به حق مى باشد سجده طولانى و عاشقانه و خالصانه به ويژه در نمازهاى واجب و در خلوت و تاريكى شب است قرآن در اين زمينه مى فرمايد :سجده كن و مقام قرب بدست آر.طول دادن سجده برنامه و روش امامان (عليهم السلام) بوده است و از شكننده ترين امور بر ابليس است و گناهان را چون زمان برگ ريزان مى ريزد و نزديك ترين حالات عبد به خدا هنگامى است كه در سجده است و آن نهايت عبادت انسان است.
راه تقرّب به خدا
اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت مى كند :شخصى نزد پيامبر آمد و گفت : كارى به من تعليم ده كه خداى متعال به خاطر آن مرا دوست بدارد و مردم نيز مرا دوست بدارند و مالم فراوان گردد و بدنم در صحت و سلامت قرار گيرد و عمرم طولانى شود و خدا مرا با تو محشور كند .حضرت فرمود : اين شش خصلتى كه مى خواهى نيازمند تحقق شش حقيقت است :هر گاه خواستى خدا تو را دوست بدارد خدا ترس و با تقوا باش و چون خواستى مردم تو را دوست بدارند به آنان احسان كن و چشم طمع به دارايى آنان مدوز و اگر خواستى ثروت و مالت افزون شود زكاتش را بپرداز و هر گاه خواستى بدنت صحيح و سالم باشد زياد صدقه بده و چون عمر طولانى خواستى به ارحامت نيكى و اگر خواستى خدا تو را با من محشور كند سجده ها را در پيشگاه خداى واحد قهار طولانى كن.اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد :« ثُمَّ إنَّ الزّكَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلاَةِ قُربَاناً لاِهْلِ الإسلاَمِ » .به راستى زكات و نماز براى اهل اسلام وسيله قرب به خدا قرار داده شده است .
نتيجه قرب به خداوند
بى ترديد هر انسانى كه به سبب معرفت و عبادت و بندگى خالصانه و عاشقانه به مقام قرب برسد در سايه ولايت خاص حضرت حق قرار مى گيرد و از آنجا كه : اللهُ وَلِىُّ الَّذِينَ آمَنُوا . . . .خدا سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آورده اند . . .اين ولّى مهربان و حكيم و قدير و رئوف و رحيم مجارى ادراكى و تحريكى بنده مقربش را زير نظر مى گيرد و او را در فضاى ولايت خود از هر نقصى به كمال مى رساند . . . . يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ . . . . . . . آنان را از تاريكى ها ى جهل ، شرك ، فسق وفجور به سوى نورِ ايمان ، اخلاق حسنه و تقوا بيرون مى برد . . .در اين زمينه حديث معروف و بسيار مهم قرب فرائض و قرب نوافل كه مورد قبول شيعه و غير شيعه است بسيار گوياست .حضرت امام باقر (عليه السلام) در حديثى قدسى از جناب حق جل و علا روايت مى كند كه خدا فرمود :« وَمَا يَتَقَرَّبُ إلَىَّ عَبْدٌ مِن عِبَادِى بِشَىء أحَبَّ إلَىَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَإنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إلَىَّ بِالنَّافِلَةِ حَتّى أحِبَّهُ فَإذَا أحْبَبْتَهُ كُنْتُ إذاً سَمْعَهُ الَّذى يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذى يُبْصِرُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذى يَنْطِقُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتى يَبْطِشُ بِهَا إن دَعانى أجَبْتُهُ وَإن سَألَنى أعْطَيْتُهُ » .هيچ بنده اى از بندگانم به سبب چيزى محبوب تر از انجام واجباتى كه بر او واجب نموده ام به من تقرب نمى جويد و او به وسيله مستحبات آن قدر به من نزديك مى شود تا محبوب من گردد ، چون محبوب من شود گوشش خواهم بود كه با آن مى شنود و چشمش خواهم بود كه با آن مى نگرد و زبانش خواهم بود كه با آن سخن مى گويد و دستش خواهم بود كه با آن اِعمال قدرت مى نمايد اگر مرا بخواند او را اجابت مى كنم و اگر از من بطلبد به او عطا مى نمايم .قرآن مجيد مى فرمايد :. . . فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً .. . . پس كسى كه ديدار پاداش و مقام قرب پروردگارش را اميد دارد ، پس بايد كارى شايسته انجام دهد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نكند .
3 . گناه زدايى
عبادات ، بهترين بازدارنده از گناهان هستند چنانكه قرآن مى فرمايد : . . . إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ . . . .. . . يقيناً نماز از كارهاى زشت و كارهاى ناپسند باز مى دارد . . .شخصى كه به بندگى و پرستش پروردگارش مى پردازد و خالصانه و عاشقانه به مدار عبادت وارد مى شود تمام هَّم و غمش اين است كه عبادتش در پيشگاه حضرت حق مقبول افتد .علاوه بر اين كه هر عبادتى اگر صحيح و سالم انجام گيرد و شرايط لازمش رعايت گردد ، گناهانى را طرد و دفع مى كند ، شخص عبادت كننده نيز بايد بيش از هر چيز به ترك گناه توجه نمايد . در روايات آمده كه معيار ارزيابى و قبولى طاعات ترك گناه است و از حضرت امام صادق (عليه السلام)روايت است :كسى كه مى خواهد ببيند آيا نمازش مقبول است يا نه ، بايد ببيند آيا نمازش او را از زشتى ها و منكرات باز داشته يا نه ، به همان مقدار كه باز داشته قبول است.قرآن مى فرمايد : . . . إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ . . . . يقيناً نيكى ها بدى ها را از ميان مى برند . . .در پاره اى از روايات حسنات به نمازها تفسير شده است . نظير همين نكته در آخر سوره فرقان درباره عبادالرحمن بيان شده اشت :. . . فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَات . . . . . . . كه خدا بدى هايشان را به خوبى ها تبديل مى كند . . .از همه روشن تر بيان اميرالمؤمنين (عليه السلام) است كه در تأثير نماز از زبان پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل مى كند :« وَأنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الوَرَقِ وَتُطْلِقُهَا إطلاَقَ الرِّبَقِ وَشَبَّهَهَا رَسُولُ اللهِ بِالحَمَّةِ تَكُونُ عَلى بَابِ الرَّجُلِ فَهُوَ يَغْتَسِلُ مِنهَا فِى الْيَومِ وَاللَّيْلَةِ خَمسَ مَرّات فَمَا عَسَى أن يَبقَى عَلَيْهِ مِنَ الدَّرَنِ » .نماز مانند ريختن برگ درخت گناهان را مى ريزد و همچون بندى كه گشوده شود بند گناهان را مى گشايد ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نماز را به چشمه آب گرمى كه بر خانه انسان باشد و شبانه روز پنج نوبت خود را در آن بشويد تشبيه كرده است كه آيا چرك و آلودگى در بدن چنين كسى باقى خواهد ماند ؟حضرت امام باقر (عليه السلام) در مكه سخن مى گفت ، فرمود :رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به آن شخص ثقفى كه براى سؤال درباره وضو و نماز آمده بود فرمود : همين كه دست به آب زدى و بسم الله الرحمن الرحيم گفتى گناهانى كه دستانت مرتكب شده مى ريزند و آنگاه كه صورتت را شستى گناهانى كه چشمانت با نگاه كردن يا دهانت با سخن گفتن انجام داده مى ريزد و هنگامى كه دستانت را شستى گناهان از دست راست و چپت مى ريزد و زمانى كه سر و پايت را مسح كردى آن گناهانى كه به سوى آنها گام برداشتى مى ريزد ، اين از وضو و ... پس از نماز كامل هر گناهى كه پيش از نماز داشتى بخشوده مى شود.اين حقيقت كه عبادت و تقوا و بندگى و طاعت سبب مغفرت و ريختن گناهان است سند قرآنى دارد ، پس از آنكه حضرت نوح (عليه السلام)خود را به عنوان پيامبرى كه هشدار دهنده آشكار است معرفى نمود پيامبريش را چنين آغاز مى فرمايد :أَنِ اعْبُدُوْا اللهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ * يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ . . . .كه خدا را بپرستيد و از او پروا كنيد و از من اطاعت نماييد ، * تا خدا گناهانتان را بيامرزد . . .
بر گرفته از کتاب جلوه های رحمت الهی استاد حسین انصاریان