قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تفسير رنگ الهى

همه مى خواهند بدانند اين رنگى كه در قرآن به عنوان رنگ خدا مطرح شده به چه معناست ؟ بايد گفت حضرت حق از همه جهت خالى از عيب و نقص است و هر كمالى از كمالات و هر صفتى از اوصافش بى نهايت است و دين جامع و كامل كه همان اسلام است از افق آن كمالات بى نهايت براى رشد و تربيت انسان و رساندن اين موجود به كمالات لايق خودش طلوع كرده است و انسان در محدوده وجود و توان و قلمرواش با متدين شدن به دين خدا تا جايى كه ميّسر است در نجات خويش از نقايص و عيوب و كاستى ها بكوشد و متخلق به اخلاق الهى گردد ، در حقيقت رنگ خدا به خود گرفته و به دايره صبغة الله وارد شده و از اين راه به كسب مقامات و درجاتى فوق همه مخلوقات نايل آمده است .حضرت حق مالك الملوك است . . . . الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ. . . . خدايى كه فرمانرواى هستى و بى نهايت پاكيزه و تواناى شكست ناپذير و حكيم است .
 نقش عبادت و بندگى بر نفس
انسان مى تواند از طريق عبادت و بندگى خالصانه ، بر نفس خود حاكم شود و آن را از چموشى و رنگ پذيرى از شيطان و هوا و هوس باز دارد و با تداوم بندگى و عبادت از نقايص و عيوب پاك گرداند و در نهايت پس از مالكيت بر نفس ، مالك در تصرف نسبت به امور تكوينيه گردد .مالكيت بر نفس كه از عالى ترين امور باارزش است در طول مالكيت و پادشاهى خداست نه موازى يا معارض با آن و به اين معناست كه همه كارهاى مثبتى كه از انسان سر مى زند جلوه اراده و پادشاهى حق و در چهارچوب رضايت حضرت محبوب و مقيد به لطف و رحمت اوست .از طريق همين مالكيت بر نفس و خواهش هاى آن است كه انسان خود را تصفيه مى كند و به مقام ولايت اللهى مى رسد كه نتيجه آخرتى آن رضوان و بهشت و درجات و مقامات عاليه است و ابزار آن مالكيت هم قوانين و دستورات و احكام الهى است كه به وسيله انسان با خلوص نيت به كار گرفته مى شود و همه آن را رحمت ويژه حق در اين دنيا و در آن دنيا براى آدمى فراهم مى سازد .« المَعرُوفُ هَدِيَّةٌ مِنّى إلى عَبْدِىَ الْمُؤمِنِ فَإنْ قَبِلَهَا فَبِرَحْمَتِى وَمَنّى وَإنْ رَدَّهَا عَلَىَّ فَبِذَنْبِهِ حُرِمَهَا وَمِنْهُ لاَ مِنّى ».اين دين و اوامر و نواهى و احكام من هديه و لطفى است از سوى من به بنده مؤمن ام ، پس اگر آن را پذيرفت به سبب رحمت من پذيرفته و لطفى از جانب من به اوست و اگر آن را ردّ كرد و نپذيرفت به خاطر گناهان خودش از آن محروم شده است نه از طرف من .بى ترديد برنامه هاى تربيتى الهى و احكام آسمانى آب زلال و پاكى است كه براى طهارت و ترقى ما نازل مى شود : . . . وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ . . .. . . . و برايتان آبى از آسمان نازل كرد تا شما را به وسيله آن  از آلودگى ها  پاك كند و وسوسه شيطان را  كه از بدترين كثافات است  از شما برطرف نمايد . . .شخصى كه مأنوس با نماز است ، عاشقانه روزه مى گيرد ، خالصانه حج مى رود ، از روى رغبت و شوق انفاق مى كند و خلاصه عامل به دستورات حق است و سراسر معرفت و صفا و كرامت است ، از خدا رنگ گرفته و ارزش وجودى اش مافوق همه ارزش ها و مخلوقات است .چنين انسانى با خداست و قطعاً خدا هم با اوست .« مَنْ كَانَ للهِِ كَانَ اللهُ لَهُ ».از طرفى هر كه با خداست و با حضرت او معيت دارد خدا هم از هر جهت متكفل امور اوست .أَلَيْسَ اللهُ بِكَاف عَبْدَهُ . . ..آيا خدا براى بنده اش  در همه امور  كافى نيست ؟ . . .با عبادت نى توان الله شدمى توان موسى كليم الله شدرحمت الهيه در جلوه ابتدايى به صورت قوانين ، مقررات و دستورات و احكام و در يك كلمه به صورت دين كامل و جامع است كه هم چون آب پاك باران از آسمان معنى نازل شود تا انسان را به پاكى و سلامت و صحت و كرامت و اوج انسانيت برساند .دينى كه از جانب خدا براى تربيت و ترقى و رشد و تكامل انسان نازل شده قابل مقايسه با فرهنگ هاى مادى و زمينى و اديان دست پخت بشر نيست . دين از طرف خدا آمده تا مرغ جان را به اعلا مرتبه ملكوت پرواز دهد و ميان انديشه و فكر با معارف الهيه پيوند ايجاد نمايد و باطن و روح را از عيوب و نواقص شفا دهد و آدمى را به صفات الهى متصف كند و اراده انسان را براى رسيدن به مقام قرب و درجه وصال و نقطه كمال و دايره لقا تقويت نمايد و او را مملوك خدا و از طرف ديگر مالك ما سوى الله كند .فيض روح القدس ار باز مدد فرمايدديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد.
 مگر آدم نديده اى
خدمت يكى از اولياء خدا كه براستى متصف به صفات ملكوتى بود رسيدم و از زيارت آن نفس قدسى بهره گرفتم ، از جمله مطالبى كه برايم فرمود اين بود كه عارف كم نظير و عاشق و شيداى حق و عالم عامل و عابد واصل ، حاج شيخ محمد بهارى همراه با كاروانى از نجف براى زيارت امام حسين (عليه السلام) به سوى كربلا حركت كرد .در مسير راه براى استراحت و غذا خوردن كنار قهوه خانه اى حصيرى و محقر اطراق كردند ، مسافران ميان قهوه خانه مشغول غذا خوردن شدند و شيخ هم در گوشه اى از خارج قهوه خانه گره سفره اش را باز و مشغول خوردن نان خشك و خالى از خورش شد .كبوترى در بين شتران خوابيده در حال برچيدن دانه بود ، افراد كاروان شترها را براى برخاستن و حركت نهيب زدند ، كبوتر زير پاى شتران ماند و در هم كوبيده شد .شيخ از اين حادثه ناراحت و پريشان گشت و در باطن از اين كه در اين سفر زيارتى آن هم زيارت حضرت امام حسين (عليه السلام) براى كبوتر بى گناهى چنين اتفافى رخ داد فوق العاده غمناك و افسرده شد .پيش آمد و كبوتر مرده را كه استخوان و گوشتش در هم كوبيده شده بود از روى زمين برداشت و به طرف حرم امام حسين (عليه السلام) ايستاد و با توسل خالصانه به حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) رو به كبوتر كرد و گفت : دوست دارم پر بكشى و بروى ، كبوتر جان گرفت و پركشيد و رفت !يكى از همراهان از اين كرامت بسيار تعجب كرد و شگفت زده شد ، آن عارف عاشق كه به مقام مالكيت بر نفس و درجه ولايت رسيده بود به او گفت تعجبى ندارد مگر آدم نديده اى ؟ما گر چه فعلا قدرت نداريم تا پرنده مرده اى را جان دهيم اما قدرت داريم كه كبوتر نفس خود را كه زير پاى شهوات و گناهانمان در هم كوبيده شده با توسل به اهل بيت (عليهم السلام) و اتصال به توبه واقعى و قرار گرفتن در گردونه عبادت و طاعت و خدمت به خلق زنده كنيم .
 13 . صفاى دل
از فوائد عبادت و بندگى پاكى دل و طهارت جان است . آن حقيقت پر قدرتى كه انسان را به مقام قرب مى رساند و زمينه لقاء الله را فراهم مى سازد ، پاكى دل است و آن به بركت عبادت از راه نجات دادن باطن از تعلقات غير منطقى مادى و جدا شدن از خودپرستى و خود خواهى بدست مى آيد و در يك كلمه پا نهادن بر سر هر چه انسان را از خدا باز مى دارد ، خواه مال يا مقام يا حُبِّ نفس و يا امور ديگر باشد .انسانى محبوب خداست كه پاك دل و طاهر باشد و برنامه هاى عبادى براى پاكى انسان و طهارت دل اوست ، براى اثبات اين ادعا كافى است دقت شود كه خدا در پايان آيه شريفه مربوط به وضو و تيمم مى فرمايد : خدا مى خواهد شما را پاك سازد .. . . مَا يُرِيدُ اللهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِنْ حَرَج وَلكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. . . . خدا نمى خواهد  با احكامش  بر شما تنگى و مشقت قرار دهد ، بلكه مى خواهد شما را  از آلودگى ها  پاك كند و نعمتش را بر شما تمام نمايد ، تا سپاس گزاريد .
 حكمت برخى از تكاليف الهى
در روايات آمده است كه : يكى از حكمت هاى سعى و صفا و مروهو هروله و دويدن ميان دو كوه آن است كه باد غرور و تكبر از دماغ مردم ، البته مردمى كه دچار غرور و تكبرند خارج شود .« ليذلّ الجَبّارين ». سعى و صفا و مروه و هروله براى اين است كه متكبران را خوار و فروتن كند .يكى از بزرگان در توضيح اين مطلب مى گويد : راز دستورات حق طهارت ضمير است و اين طهارت محبوب ذات اقدس حق است .در قرآن مجيد آمده است : هر آينه مسجدى كه از روز اول بر پايه تقوا بنيان گذارى شده است ، شايسته است در آن اقامه عبادت داشته باشيد ، در اين مسجد مردانى هستند كه دوست دارند پاكى همه جانبه پيدا كنند و خدا پاكان را دوست دارد . . . . لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ. . . . قطعاً مسجدى كه از نخستين روز بر پايه تقوا بنا شده شايسته تر است كه در آن  به نماز و عبادت  بايستى ، در آن مردانى هستند كه خواهان پاكيزگى  و طهارت جسم و جان  هستند ; و خدا پاكيزگان را دوست دارد .انسان اگر بكوشد تا به طهارت برسد ، محبوب خدا مى شود و از طرف ديگر هم محبوب همه هستى مى شود .« مَحْبُوبَةً فِى أَرْضِكَ وَسَمائِك ».در زمين و آسمانت مرا بحبوب قرار بده . .ممكن نيست انسان محبوب خدا شود و نظام آفرينش در خدمت او نباشد .محبوب حق در همه ميدان ها فاتح و پيروز است و هيچ عاملى قدرت شكست او را ندارد .طهارت همه جانبه و به ويژه پاكى باطن از چنان ارزشى برخوردار است كه سبب رسيدن انسان به حقايق آيات قرآن و معارف الهيه و باطن كتاب الهى است :لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ.جز پاك شدگان  از هر نوع آلودگى  به  حقايق و اسرار و لطايف  آن دسترسى ندارند .به همه ما فرمان داده اند كه به اندازه توان و طاقت خود از اسرار عبادات آگاه شويد و به آنها عمل كنيد ، وضو ، نماز ، روزه ، حج و ديگر تكاليف از احكام واجب الهى است و هر يك را اسرار و حكمت هايى است كه با فراگيرى آنها و عمل بر پايه شان ، طهارت دل حاصل مى شود و گل حريت و آزادى از سرزمين وجود انسان مى شكفد .شيخ صدوق روايت مى كند :پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) پس از نماز صبح در مسجد نشستند و به پرسش هاى مردم پاسخ مى گفتند ، روزى دو نفر نوبت گرفتند تا سؤالاتى را مطرح كنند .حضرت به نفر اول فرمود : گر چه شما پيش از آن برادر آمديد ولى نوبت خود را به او بدهيد ، چون شما اهل كرم و ايثار هستيد و او براى رفتن به خاطر كار لازم عجله دارد ـ حضرت با اين كار خود ادب رعايت نوبت يكديگر را به ملت آموختند ـ سپس فرمودند : من بگويم : براى چه آمده ايد يا خود شما ؟ عرض كردند : يا رسول الله شما بفرماييد .فرمود : يكى براى يادگيرى مسائل حج و ديگرى براى آموختن مسائل وضو آمده ، آنگاه پرسش ها را پاسخ دادند :وضو يعنى : شستن صورت و دست ها و مسح سر و پا .شستن صورت يعنى : خدايا ! هر گناهى را كه با اين صورت انجام داده ام شستشو مى كنم كه با صورت پاك به سوى تو عبادت آورم و با پيشانى پاك سر به خاك بگذارم .شستن دست ها يعنى : خدايا ! از گناه دست كشيدم و گناهانى را كه با دست هايم مرتكب شده ام ، آنها را با شستن دست هايم پاك مى كنم .مسح سر يعنى : سرم را از هر خيال باطل و هوس خام كه در سر پرورانده ام تطهير مى كنم و آنها را از سر به دور مى اندازم .مسح پا يعنى : من از جاى بد رفتن پا مى كشم و اين پا را از هر گناهى كه با آن مرتكب شده ام پاك مى نمايم.رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد :« يَحشُرُ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ اُمَّتِى يَومَ القِيَامَةِ بَيْنَ الأُمَمِ غُرّاً مُحَجَّلِينَ مِنْ آثَارِ الوُضُوءِ ».خدا امت مرا در قيامت ميان ساير امت ها ممتاز و نورانى محشور مى كند و اين بر اثر وضوى آنان است . .حضرت امام صادق (عليه السلام) به محمد بن سنان فرمود :حكمت وضو اين است كه انسان با اعضاى پاك متوجه خداوند سبحان گردد ، آيا مى شود انسان با چشم گناه كند و با همان چشم و صورت متوجه خدا شود ؟« إنَّ عِلَّةَ الوُضُوءِ ... فَلقِيَامِهِ بَيْنَ يَدَىِ اللهِ تَعَالى وَاسْتِقبَالِهِ إيّاهُ بِجَوَارِحِهِ الظّاهِرَةِ وَمُلاقَاتِهِ بِهَا الكِرَامَ الكَاتِبِينَ ، فَغَسْلُ الوَجْهِ لِلسُّجُودِ وَالخُضُوعِ وَغَسْلُ اليَدَيْنِ لِيُقَلِّبَهُمَا وَيَرغَبَ بِهِمَا وَيَرهَبَ وَيَتَبَتَّلَ ... ».به راستى علت وضو... به خاطر قيام عبد در پيشگاه خداى متعال و روى آوردنش به سوى خدا با همه اعضاء ظاهرى و ملاقاتش همراه با آن اعضاء با فرشتگان باكرامتى است كه اعمال او را مى نويسند ، پس شستن صورت براى آن است كه با آن سجود و فروتنى آورد و شستن دو دست براى اين است كه آنها را در دعا و نيايش با خدا جابجا كند و به وسيله آنها به سوى پروردگارش رغبت نمايد .اگر حقيقت قرآن را جز افراد با طهارت ، لمس و مس نمى كنند حقيقت عبادت را نيز جز افراد پاك درنمى يابند .عبادت در كام انسان پاك لذّت ايجاد مى كند و در حال عبادت هيچ چيزى وى را به خود مشغول نخواهد كرد .در وضو ، شستن با آب تنها كافى نيست ، بلكه شستن با نيت خالص و با توجه به اسرار آن لازم است . اگر كسى صورت را با اين نيت بشويد كه خدايا ! براى وضو گرفتن و امتثال امر تو و بپا داشتن نماز و براى اين كه با وجودى پاك بر خاك بيفتم صورتم را از هر گناه مى شويم و پاك مى كنم ، او در حقيقت به بخشى از اسرار عبادت پى برده و با فرشتگان ملاقات نموده است .انسان بايد با فكرى پاك و نيتى خالص و اعضا و جوارحى طاهر به سوى خدا برود تا از عبادت لذّت ببرد .
  . تحصيل يقين
عبادت و يقين نسبت به يكديگر تأثير متقابل دارند ، همان گونه كه هر چه تقوا ، اعتقاد و يقين سالك قوى تر باشد عبادت و بندگى اش بيشتر و عميق تر است همان طور هر چه انسان بيشتر عبادت كند و رياضت بكشد ، ورزيده تر گشته ، يقينش قوى تر خواهد شد ، البته در اين زمينه يارى و كمك حضرت حق انسان را بدرقه مى كند و گرنه :گر كه از جانب معشوق نباشد كششىكوشش عاشق بيچاره به جايى نرسدقرآن در اين زمينه مى فرمايد :وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا . . ..و كسانى كه براى به دست آوردن خشنودى ما  با جان و مال  كوشيدند ، بى ترديد آنان را به راه هاى خود  راه رشد ، سعادت ، كمال ، كرامت ، بهشت و مقام قرب  راهنمايى مى كنيم . . .در ابتدا بايد از جانب عبد حركتى باشد تا از سوى خدا بركتى ويژه عنايت شود .فضيل عياض بر اثر يك جوانمردى مورد رحمت و دستگيرى حق قرار گرفت ، خسى بود و كسى شد ، ابوذر يك چوپان و سلمان يك غلام بود ، ولى بر اثر بندگى حق و تلاش مثبت در محضر خاتم پيامبران (صلى الله عليه وآله) به مقامات و درجات بالايى رسيدند .موسى (عليه السلام) از ستم فرعون به مدين فرار كرد ، گرسنه و تشنه بود ولى تشنگان را سيراب كرد و بدون اين كه نظر خائنانه و بلهوسانه اى به دختران شعيب (عليه السلام) كه در بيابان تنها بودند بيفكند زير سايه درختى پناه برد و دست به دعا برداشت كه :. . . رَبِّ إِنِّى لِمَا أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْر فَقِيرٌ. . . . پروردگارا ! به آنچه از خير بر من نازل مى كنى ، نيازمندم .بر اثر آن فداكارى ، و عفت خدا مشكلاتش را حل كرد . مشكل يك جوان غريب ، سرمايه و اشتغال و ازدواج و مسكن است كه خدا همه آن را براى آن جوان مؤدب و پاكدامن حل فرمود و مهم تر از آن نعمت هاى مادى آنكه خدا سايه يك استاد اخلاق و مربّى معصوم و معلم دلسوزى چون شعيب (عليه السلام) را بر سر او قرار داد و موسى (عليه السلام) حدود ده سال در اردوى تربيتى و خودسازى به عنوان ميهمان يك پيامبر ، رياضت كشيد و نهايتاً به مقام اولوالعزمى رسيد .آيه اى در قرآن مجيد در همين موضوع بسيار گوياست كه مى فرمايد :يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.اى اهل ايمان ! اگر  در همه امورتان  از خدا پروا كنيد ، براى شما  بينايى و بصيرتى ويژه  براى تشخيص حق از باطل قرار مى دهد و گناهانتان را محو مى كند و شما را مى آمرزد ; و خدا داراى فضل بزرگ است .
 حكايت عامر بن عبدالله قيس
عامر بن عبد الله قيس از مسلمانان پارسا و وارسته و جزء قهرمانان صدر اسلام است . در يكى از جنگ ها هنگام غروب آفتاب ، تنهاى تنها وارد نيزارى شد ، اسب خود را در نيزار بست و بالاى تپه اى رفت و به عبادت و دعا و مناجات پرداخت . يكى از سربازان اسلام مى گويد : من او را زير نظر داشتم و شنيدم در دعا و مناجاتش مى گويد : خدايا ! سه چيز از تو خواستم ، دو چيزش را به من عنايت كردى ، سومى آن را نيز به من مرحمت كن تا آنگونه كه مى خواهم تو را عبادت كنم ، ناگاه متوجه من شد و گفت : گويا مراقب من بودى ، چرا چنين كردى ؟ گفتم : از اين سخن بگذر و بگو بدانم كه آن سه خواسته چيست ؟ كه خدا دو خواسته اش را اجابت فرموده و يكى را عنايت نكرده است .ابتدا از من عهد و پيمان گرفت كه تا زنده ام به كسى نگو ، سپس گفت : اولين تقاضايم اين بود كه محبت و علاقه به زنان را از دلم بيرون كند ، زيرا از هيچ چيز همچون طغيان غريزه جنسى در آسيب رسانى به دينم نمى ترسيدم ، اين تقاضا و خواسته ام برآورده شده است و اكنون نامحرمان و ديوار در نظرم يكسان اند .دومين خواسته ام نترسيدن از غير خدا بود كه اينك خود را اينچنين مى يابم .سومين تقاضايم اين بود كه خدا خواب را از من بگيرد تا آنگونه كه مى خواهم خدا را عبادت كنم ولى اين خواسته و تقاضايم برآورده نشد !عامر بن عبدالله هنگام احتضار مى گريست ، پرسيدند : چرا گريانى ؟ گفت : گريه ام از ترس مرگ و يا علاقه به دنيا نيست ، بلكه براى آن است كه از لذّت بندگى و روزه در روزهاى گرم و شب زنده دارى در شب هاى سرد محروم مى شوم.در خطبه متقين در وصف يقينِ پارسايان به عالم غيب مى خوانيم :« فَهُم وَالجَنَّةَ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ ، وَهُمْ وَالنّارُ كَمَنْ قَدْ رَاهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ ».آنان با بهشت چنان اند كه گويى آن را به چشم ديده و در آن غرق نعمت اند و با عذاب دوزخ چنان اند كه گويى آ ن را مشاهده كرده و در آن معذب اند .و در بخشى ديگر مى خوانيم :« فَمِن عَلاَمَةِ أحَدِهِمْ أنَّكَ تَرى لَهُ قُوَّةً فِى دِين وَحَزماً فِى لِين وَإيمَاناً فِى يَقِين ... ».از نشانه هاى ديگرشان آن است كه هر كدام را داراى نيرومندى در دين و دورانديشى با نرمى و ايمان همراه با يقين مى بينى .

برگرفته از کتاب جلوه های رحمت الهی استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه