قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خوف ممدوح‏

نوشته: استاد حسین انصاریان

 

خوف ممدوح، خوفى است كه هم چون حالات عالى ديگر روانى براى انسان از ضروريات است.

بدون اين خوف راهى براى ترقى و تعالى وجود ندارد و منهاى اين خوف آدمى را در پيشگاه قرب حضرت او جايى نيست.

اين خوف از اوصاف عالى موقنين و از آثار برجسته وجود متّقين و نشانه اى از اتّصال محبّين به جناب اوست.

عاشقان حضرتش هرگز از اين خوف جدا نبوده و بدون اين حالت عالى زيست نداشتند.

خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله مى فرمود:

أَنَا أَخْوَفُكُمْ مِنَ اللّهِ «1».

خائف ترين شما از خدا من هستم.

چه مسائل مهمّى كه از خوف انبيا در قرآن و كتب اسلامى نقل شده و چه برنامه هاى پر اهميّتى در اين زمينه از اولياى خدا و ائمه هدى عليهم السلام و عارفان الهى به ما رسيده، نشنيده ايد كه سر حلقه عارفان و روح عاشقان، على عليه السلام شبى چند بار از خوفى كه از عظمت حق داشت و از اوضاع جهان بعد نسبت به آنان كه مورد لطف نخواهند بود از خود بيخود مى شد!!

سالكان راه مى گويند:

كم ترين درجه خوف آن است كه در اعمال و اطوار تجلى كند، آنجا كه انسان از هر گناهى كناره گيرد، معلوم مى شود از خوف بهره ور است و تازه اين خوددارى از گناهان در فرهنگ الهى ورع شمرده شده و چنانچه انسان از شبهات بپرهيزد داراى تقوا گشته و چون نظر از غير حق بردارد و هيچ نفسى جز به ياد او نكشد داراى صدق شده و در زمره صديقان آمده است.

خوف پر و بالى است كه به وسيله آن بندگان حضرت حق، به سوى هر مقام شايسته اى پرواز كرده و به سبب آن از منازل پر هول آخرت با كمال اطمينان عبور مى كنند.

كسى كه غرق در شهوات است و آلوده به هر لذّت حرام و ترسى كه او را از افتادن در لجنزار گناه حفظ كند نداشته باشد، چگونه مى خواهد از عذاب فردا درامان باشد؟

در خبر مهمّى از حضرت صادق عليه السلام چنين مى خوانيم:

______________________________

(1)- جامع السعادات: 1/ 203.

لا يَكُونُ مُؤْمِنٌ مُؤْمِناً حَتّى يَكُونَ خائِفاً راجِياً، وَلا يَكُونُ خائِفاً راجِياً حَتّى يَكُونُ عامِلًا لِما يَخافُ وَيَرْجُو «1».

كسى را مؤمن نمى گويند مگر اين كه داراى بيم و اميد باشد و بيم و اميد در كسى نيست مگر آن كه به مقتضاى بيم و اميد عمل كند.

راستى انسان داراى ترس، از گناه خوددارى مى كند و دارنده اميد براى بهره بردن در دنيا و آخرت به دستورهاى حق گردن مى نهد!

جمله اى را بدين مضمون از بعضى از حكما نقل كرده اند:

«من خافَ شَيْئاً هَرَبَ مِنْهُ وَمَنْ خافَ اللّهَ هَرَبَ إِلَيْهِ».

كسى كه از چيزى ترس دارد، از آن فرار مى كند و هركس از خدا مى ترسد با حرص و ولع به سويش مى رود.

آرى، اگر انسان از گناه و عواقب آن بترسد، از آن فرار مى كند و هركس از مقام خدا بترسد براى تبديل ترسش به حالت امن به او پناه مى برد.

خوف ممدوح خوفى است كه در دنيا و آخرت به وجود آورنده امنيت باطن و آرامش فكر وجان است چنانچه در قرآن مجيد آمده:

[وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً] «2».

و يقيناً ترس و بيمشان را تبديل به امنيت كند.

كه ايمان و عمل صالح و ترس از خدا و وحشت از گناه و عذاب فردا، علّت امنيت در دنيا و آخرت است.

صاحبان اين خوف در قرآن مجيد و روايات و اخبار مورد تمجيد قرار گرفته و از

______________________________

(1)- محجّة البيضاء: 7/ 251.

(2)- نور (24): 55.

آنان به عنوان عباد صالح ياد شده است.

اين خوف در هركس نباشد ناقص است و بنا به فرموده نبىّ بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله:ناقص ملعون است.

اگر اين خوف، يعنى خوف از عظمت حق و كوچكى خود، خوف از مقام خدا، خوف از جريمه جرم، خوف از سوء عاقبت بر اثر عدم تربيت در آدمى نباشد چه علّتى براى رشد و تكامل و مصون ماندن از خطرات درونى و بيرونى وجود دارد؟

اگر اين خوف نباشد، چگونه انسان بنده حق مى شود و به چه سبب از گناه خوددارى مى كند و چگونه درصدد دور كردن خود از عذاب فردا برمى آيد؟!

بدون اين خوف چگونه، انسان، انسان است و با چه وسيله اى، مى تواند با دشمنان شرف و فضيلتش مبارزه كند؟

حكمت در قرآن

قرآن مجيد در آيات گوناگونى حكمت را- كه مجموعه اى از واقعيت ها الهامى و عقايد حقّه و اعمال پسنديده و نورانيّت الهيّه و حالات عالى درونى است- از اعظم نعمت ها و بهترين نيكى ها دانسته و اصل حكمت و آراستگان به آن را ستوده است.

در سوره بقره مى فرمايد:

[يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً] «1».

حكمت را به هر كس بخواهد مى دهد، و آن كه به او حكمت داده شود، بى ترديد او را خير فراوانى داده اند.

______________________________

(1)- بقره (2): 269.

در سوره لقمان «1» حضرت لقمان را به داشتن حكمت ستوده، آنجا كه مى فرمايد:

[وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ] «2».

و به راستى ما به لقمان حكمت عطا كرديم.

در سوره بقره مى فرمايد:

[وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ] «3».

و داود [جوان مؤمن نيرومندى كه در سپاه طالوت بود] جالوت را كشت، و خدا او را فرمانروايى و حكمت داد.

در سوره نساء آل ابراهيم را به آراسته بودن به حكمت ستوده، مى فرمايد:

[فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ] «4».

تحقيقاً ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم.

[وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ ] «5».

و آن گاه كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم.

و در سوره بقره آيه 129 و در سوره آل عمران آيه 164 و سوره جمعه آيه 2 يكى از اهداف بزرگ رسالت رسول اللّه صلى الله عليه و آله را تعليم حكمت قلمداد كرده است.

حكيم كسى است كه وجودش محكم به ريشه هاى قوانين و اصول الهى است

______________________________

(1)- اين فقير كتابى تحت عنوان لقمان حكيم در چهارصد وپنجاه صفحه به نگارش آورده كه تاكنون سه بار چاپ شده، در اين كتاب حكمت هاى لقمان به طور مفصل شرح داده شده.

(2)- لقمان (31): 12.

(3)- بقره (2): 251.

(4)- نساء (4): 54.

(5)- مائده (5): 110.

و وجودش براى ديگران منبع خير و فيض است و جامعه حكيم جامعه اى است كه براساس ضوابط و معيارهاى اسلامى زندگى مى كند.

ترس از خدا ريشه حكمت

با توجّه به اهميّتى كه قرآن براى حكمت قائل شده و با توجه به ستايشى كه از حكيمان در قرآن و روايات آمده، مى بينيم پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله در روايتى مى فرمايد:

رَأْسُ الْحِكْمَةِ مَخافَةُ اللّهِ «1».

اصل و ريشه حكمت ترس از خداست.

و از اين جمله و امثال آن به موقعيّت ترس از خدا و اين كه از ضروريّات حيات عباد شايسته است پى مى بريم.

و در حديث قدسى آمده:

رأْسُ الْحِكْمَةِ خَشْيَةُ اللّهِ «2».

حقيقت و ريشه حكمت در خشيت از خداست.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه