قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

انواع خوف ممدوح‏

نوشته: استاد حسین انصاریان

 

1- خوف از پيش آمدن خطر براى مردم و اعلام آن براى نجات آنان.

2- خوف از سوء عاقبت.

3- خوف از نافرمانى خدا.

4- خوف از عذاب گناهان انجام گرفته و اين كه اين خوف بهترين علت براى توبه است.

5- خوف از نقصان در عبادت يا قلّت آن در برابر عظمت حق.

6- خوف از ناچيزى خود، در برابر عظمت بى نهايت در بى نهايت حق.

1- خوف از پيش آمدن خطر براى مردم

خوف از پيش آمدن خطر براى جامعه و اعلام آن براى بيدارى مردم، مخصوص انبيا و اوليا و ائمه و حكيمان و دلسوزان دورانديش است.

همين خوف كه برخاسته از دلسوزى آنان نسبت به خلق بود، آنان را وادار كرد كه با تمام وجود براى سعادت دنيا و آخرت قيام كنند و آنان را از گرفتار شدن به وادى گمراهى حفط نمايند.

قرآن كريم درباره ترس نوح نسبت به قومش مى فرمايد:

[لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ] «1».

به يقين، نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس به آنان گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد كه شما را جز او معبودى نيست، من قطعاً از عذاب روزى بزرگ بر شما مى ترسم.

و نيز مى فرمايد:

[وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ* أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي

______________________________

(1)- اعراف (7): 59.

أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ ] «1».

بى ترديد نوح را به سوى قومش فرستاديم [كه به آنان بگو:] من براى شما بيم دهنده اى آشكارم.* كه جز خدا را نپرستيد؛ من بر شما از عذاب روزى دردناك بيمناكم.

قرآن مجيد درباره ترس شعيب نسبت به آينده قومش و خطراتى كه آنان را تهديد مى كرد مى فرمايد:

[وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ] «2».

و به سوى [مردم ] مَدين، برادرشان شعيب را [فرستاديم ] گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد، شما را جز او هيچ معبودى نيست و از پيمانه و ترازو مكاهيد، همانا من شما را در توانگرى و نعمت [ى كه بى نياز كننده از كم فروشى است ] مى بينم و بر شما از عذاب روزى فراگير بيمناكم.

و درباره حضرت هود، خطاب به قومش چنين مى گويد:

[إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ] «3».

بى ترديد من بر شما از عذاب روزى بزرگ مى ترسم.

از پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله نسبت به ترسى كه از آينده امت داشتند چنين نقل

______________________________

(1)- هود (11): 25- 26.

(2)- هود (11): 84.

(3)- شعرا (26): 135.

شده:

إِنَّ أَخْوَفَ ما أَخافُ عَلى أُمَّتى: الْهَوى وَطُولُ الأَمَلِ، أَمّا الْهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الحَقِّ وَأَمّا طُولُ الأَمَلِ فَيُنْسى الآخِرَةَ وَهذِهِ الدُّنْيا قَد ارْتَحَلَتْ مُدْبَرَةً وَهذِهِ الآخِرَةُ قَدْ ارْتَحَلَتْ مُقْبَلَةً وَلِكُلِّ واحِدَةٍ مِنْهُما بَنُونٌ فَإِنْ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَكُونُوا مِنْ أَبْناءِ الآخِرَةِ وَلا تَكُونُوا مِنْ أَبْناءِ الدُّنْيا فَافْعَلُوا فَانَّكُمُ الْيَوْمَ فى دارِ عَمَلٍ وَلا حِسابٍ وَأَنْتُمْ غَداً فى دارِ حِسابٍ وَلا عَمَلٍ «1».

ترسناك ترين چيزى كه نسبت به آن بر امتّم مى ترسم دو چيز است: هواى نفس و آرزوى دراز، هواى نفس شما را از قرار گرفتن در مدار حق بازمى دارد، در اين صورت از شما منبعى آلوده به هر گناه مى سازد، و آرزوهاى طولانى شما را از آباد كردن خانه آخرت بازمى دارد.

اين دنيا در حال گذشتن، آخرت در حال ماندن است و براى هريك از اين دو فرزندانى است و اگر مى خواهيد فرزند آخرت باشيد، واز ضربه هاى دنيا مصون بمانيد، به دستورات خداوند عمل كنيد؛ زيرا امروز در خانه عمل هستيد و حسابى بر شما نيست، ولى فردا در خانه حساب هستيد و قدرتى بر انجام يك عمل در آن روز براى شما نيست.

از على عليه السلام در پايان يكى از خطبه ها چنين نقل شده:

وَإِنَّ أَخْوَفُ ما أَخافُ عَلَيْكُم اثْنَتانِ اتّباعُ الهَوى وَطُولُ الأَمَلِ فَتَزَوَّدُوا فى الدُّنْيا مِنَ الدُّنْيا ما تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً «2».

وحشتناك ترين چيزى كه مرا نسبت به شما ترسانده، پيروى از هواى نفس و آرزوهاى طولانى است، از دنيا براى رهايى از عذاب فردا توشه برگيريد، وقت خود را در دنيا به ايمان و عمل صالح تمام كنيد.

______________________________

(1)- بحار الأنوار: 70/ 90، باب 122، حديث 63؛ الخصال: 1/ 51 حديث 62.

(2)- نهج البلاغة: خطبه 28.

پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله نسبت به سه برنامه خطرزا براى امت چنين اعلام وحشت مى كند:

إِنَّما أَخافُ عَلى أُمَّتى ثَلاثاً: شُحّاً مُطاعاً، وَهَوىً مُتَّبَعاً وَإِماماً ضالّاً «1».

از سه چيز بر امّتم مى ترسم: بخلى كه بر آنان غلبه كند و نگذارد از مال خويش در راه خدا بهره گيرند و هواى نفسى كه آنان را آلوده به لذّت گرايى نمايد و پيشواى گمراهى كه بر آنان سلطه يابد و باعث جدايى امّت از فرهنگ الهى گردد.

از حضرت سيّدالشهدا امام حسين عليه السلام درباره پرسش نسبت به كسانى كه مسئوليت هاى خود را در برابر خدا و رسول الهى صلى الله عليه و آله و خلق مظلوم و مستضعف انجام نمى دهند، چنين نقل شده:

اى كسانى كه آرزوى هر نوع لطف و عنايت از خدا داريد، من بر شما مى ترسم كه دچار انتقام سختى از جانب خدا شويد و بلايى از بلاهاى الهى شما را فرا گيرد، شما به مقامى از كرامت خدا رسيده ايد كه نسبت به ديگران بر اثر اين كرامت برترى يافته ايد.

خداى بزرگ فراوان بنده مؤمن دارد ولى بندگان ناشناخته، به همين خاطر در بين مردم از احترام آن چنانى برخوردار نيستند. اما شما را به خاطر اين كه وابسته به خدا مى دانند سخت احترام مى كند، ولى در برابر اين لطف حق، شما به رعايت حقوق الهى برنخاسته ايد؛ زيرا مشاهده مى كنيد كه پيمان هاى در جامعه بر باد رفته و شما نه هراسى داريد و نه فرياد برمى كشيد، با آن كه در برابر يك پيمان شكنى پدران خود به جزع و فزع مى افتيد، يعنى پيمان خدا به اندازه پيمان پدرانتان قيمت ندارد!!

واى كه تعهّدهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله در بين مردم بى مقدار شده و كورها و كرها

______________________________

(1)- تحف العقول: 57.

و زمين گيرها در همه شهرها دچار بدبختى گشته و بى سرپرست مانده اند و كسى به آنان رحم نمى كند.

شما به اندازه مقام خود و در خور تكليف و مسئوليّت خويش عمل نمى كنيد و در برابر انسان هاى والايى كه اداى مسئوليت مى نمايند تواضع نداريد، با مسامحه وسازش با ظالمان خويش را آسوده مى داريد.

اين ها برنامه هاى عالى آسمانى است كه خداوند جهان شما را به آن فرمان داده و مسائل خطرناكى است كه همه شما را از آن نهى كرده، امّا شما از معروف و منكر بازشناسانده شده غافليد.

آن هنگام كه دست انتقام حق به سوى شما دراز شود، بدبختى و بيچارگى شما از همه بيش تر است؛ زيرا شما منزلت علم و علما را در جامعه حفظ نكرديد و اگر در اين راه از كوشش و جهاد دريغ نمى ورزيديد، هرآينه ستمگران اين جايگاه بلند الهى را كه ضامن حفظ حقوق مردم است اشغال نمى كردند!! «1» حضرت على عليه السلام به فرزندش محمّد حنفيّه مى فرمايد:

يا بُنَىّ إِنّى أَخافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ مِنْهُ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ فى الدِّينِ مُدْهِشَةٌ لِلْعَقْلِ، داعِيَةٌ لِلْمَقْتِ «2».

پسرم بر تو از ندارى و فقر مى ترسم، از پيش آمدن اين مصيبت به خداى بزرگ پناه ببر؛ زيرا تنگدستى علّت كم شدن دين انسان است؛ زيرا بر اثر ندارى و فقر انسان از آلوده شدن به گناهانى چون دروغ، خيانت، دزدى و ساير اعمال ناروا مصون نخواهد بود و نيز آدم ندار از نظر تعقّل و تفكّر حيران و سرگردان است و در معرض دشمنى مردم است.

______________________________

(1)- تحف العقول: 241 قسمتى از گفتار امام.

(2)- نهج البلاغة: حكمت 311.

امام على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمايد:

فَإِنَّهُ لا سِواءٌ إِمامُ الْهُدى وَإِمامُ الرَّدى وَوَلِىُّ النَّبِىّ وَعَدُوُّ النَّبِىِّ وَلَقَدْ قَالَ لى رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إِنّى لا أَخافُ عَلى أُمّتى مُؤمِناً وَلا مُشْرِكاً أَمّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللّهُ بِإِيمانِهِ، وَأَمّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللّهُ بِشِرْكِهِ وَلكِنّى أَخافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ يَقُولُ ما تَعْرِفُونَ وَيَفْعَلُ ما تُنْكِرُونَ «1».

پيشواى هدايت، ورهبر ضلالت وتبهكارى، دوست پيامبر و دشمن رسول اكرم صلى الله عليه و آله مساوى نيستند، من بر امّتم از مؤمن ومشرك نمى ترسم؛ زيرا مؤمن را خداوند با كمك ايمانش از تعدّى و جور حفظ مى كند و مشرك را به خاطر شركش قلع وقمع مى نمايد، اما ترس و وحشت من از مردم منافق و انسان هاى دو چهره است كه دل آنان با ظاهرشان يكى نيست، آنچه را شما مى پسنديد به زبان جارى مى كنند، و انجام مى دهند آنچه را به ضرر شماست.

آرى، پيامبر صلى الله عليه و آله با آن عظمت از شرّ منافقان نسبت به امّت اسلامى وحشت داشت.

و نيز امام در «نهج البلاغة» مى فرمايد:

أَخافُ عَلَيْكُمْ مِنْ عِقابِهِ «2».

من بر شما از عقاب خدا به خاطر اين همه تبهكارى و گناه مى ترسم.

2- خوف از سوء عاقبت

بيداران راه حق بر اين عقيده اند كه انسان تا آخرين لحظه عمر با دو نوع دشمن

______________________________

(1)- نهج البلاغة: نامه 27.

(2)- نهج البلاغة: خطبه 42.

روبروست: دشمنان باطنى، دشمنان ظاهرى، باطنى همانند هواى نفس و توابع آن از قبيل ريا، نفاق، كبر، نخوت، غرور، حسد، بخل و ... ظاهرى مانند ابليس، انواع شياطين انسى، دوستان آدم نما، قدرت هاى استبدادى، نيروهاى استعمارى كه همه اين دشمنان مى كوشند انسان را از صراط الهى منحرف كرده و به وادى ضلالت و بى خبرى بكشند.

بدون شك انسان نمى تواند به سادگى از بند اين دشمنان برهد، بلكه نياز مبرم به شناخت آنان و مبارزه اى سرسخت عليه آنان دارد.

اولياى خدا با توجه به وجود اين خطرات، هميشه از عاقبت خود نگران بودند و نسبت به پايان كار خويش كه آيا عاقبت پيروزى با آنان است، يا با دشمنان ظاهرى و باطنى، در وحشت بسر مى بردند و همين ترس و وحشت ارزنده بود كه به آنان حال مراقبت و مواظبت بخشيده و ايشان را به شناخت دشمنان و مبارزه با آنان وادار مى كرد و از آن ها انسان هايى آگاه و بينا و فعّال و مجاهد مى ساخت.

نبىّ اسلام صلى الله عليه و آله در اين زمينه چقدر زيبا مى فرمايد:

لا يَزالُ الْمُؤْمِنُ خائِفاً مِنْ سُوءِ الْعاقِبَةِ لا يَتَيَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوانِ اللّهِ حَتّى يَكُونَ وَقْتَ نَزْعِ روحِهِ وَظُهورِ الْمَلَكِ الْمَوْتِ له «1».

به طور دائم مؤمن نسبت به سوء عاقبت خود در وحشت و نگرانى است، او تا هنگام جان دادن و روبرو شدن با ملك الموت، اطمينانى به وصال به رضوان اللّه ندارد، وقتى شرّ همه دشمنان و غارتگران ايمان و عمل صالح و حالات عالى روحى را پشت سر گذاشت و با كمال سلامت به مقام لقاى حق رسيد به نجات خود مطمئن مى گردد.

______________________________

(1)- سفينة البحار: 2/ 209.

مواردى از سوء عاقبت در قرآن

قرآن مجيد به سوء عاقبت افرادى از امم گذشته و بعضى از افراد مسلمان اشاره كرده و از مردم مى خواهد از داستان اينان عبرت گرفته و به مواظبت ومراقبت خويش توجه داشته، و خود را از افتادن در ننگ سوءِ عاقبت حفظ كنند.

برصيصاى عابد

[كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ ] «1».

[داستان منافقان كه كافران از اهل كتاب را با وعده هاى دروغ فريفتند] چون داستان شيطان است كه به انسان گفت: كافر شو. هنگامى كه كافر شد، گفت:

من از تو بيزارم، من از خدا كه پروردگار جهانيان است، مى ترسم.

اكثر مفسرين قرآن عقيده دارند، اين آيه نمايشگر سوء عاقبت مردى از بنى اسرائيل به نام برصيصا است.

داستان او بدين قرار است:

مدتى طولانى خداى بزرگ را بندگى كرد، اين بندگى و عبادت كارش را به جايى رساند كه صاحب نفس شد و نسبت به پاره اى از امور، داراى بصيرت گشت.

آنان كه دچار مرض اعصاب و حالات غير عادى روانى مى گشتند معالجه مى كرد و از اين راه شهرتى به سزا يافت.

زنى صاحب جمال و داراى اصل و نسب و اصالت خانواده به چنان مرضى

______________________________

(1)- حشر (59): 16.

دچار شد، وقتى از علاجش به وسيله طب نا اميد شدند، به توسط برادران نيرومندش به محضر عابد آورده شد، شيطان كه در اين موقعيّت ها، براى جدا كردن انسان از خدا تمام نيرويش را به كار مى برد، به وسوسه آن مرد پرداخت!! و بالاخره او را وادار به عمل قبيح آن هم با يك زن مريض كرد!!

خبر اين برنامه به شهر رسيد، او را به محاكمه كشيدند و طبق قانون آن روز محكوم به مرگ شد، به هنگامى كه بر بالاى دار قرار گرفت، شيطان در نظرش مجسم شد و به او گفت: اين خط سيرى بود كه من برايت فراهم آوردم، هم اكنون اگر مى خواهى نجات يابى بر من سجده كن! گفت: در حالى كه بر دارم چگونه سجده ات كنم؟ پاسخ داد: با حالت اشاره، چون به اشاره چشم و ابرو شروع به سجده كرد، طناب دار را كشيدند و با وجود سال ها عبادت اين گونه به سوء عاقبت و عذاب اليم دچار شد «1».

ثعلبة بن حاطب

[وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ* فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ* فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ ] «2».

از منافقان كسانى هستند كه با خدا پيمان بستند، چنان چه خدا از فضل و احسانش به ما عطا كند، يقيناً صدقه خواهيم داد و از شايستگان خواهيم شد.* هنگامى كه خدا از فضل و احسانش به آنان عطا كرد نسبت به [هزينه

______________________________

(1)- مجمع البيان: 9/ 265؛ بحار الأنوار: 14/ 486؛ الميزان: 19/ 247؛ سفينة البحار: 1/ 71.

(2)- توبه (9): 75- 77.

كردن ] آن [در راه خدا] بخل ورزيدند و اعراض كنان [از پيمانشان ] روى گرداندند.* پس براى آن كه به وعده هاى خود با خدا وفا نكردند، و به سبب آن كه همواره دروغ مى گفتند، نفاقى [ثابت ] را در دل هايشان تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، باقى گذاشت.

مفسران نوشته اند، اين آيات درباره «ثعلبة بن حاطب» كه فردى از انصار بود نازل شده است و داستان او چنين است:

ثعلبه كه مردى فقير بود و از ثروت بهره اى نداشت روزى به پيامبر صلى الله عليه و آله عرضه داشت: اى رسول خدا! برايم دعا كن، خداوند به من ثروتى عنايت كند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى ثعلبه! مقدار مالى كه در اختيار توست، اگر به اداى شكرش برخيزى؛ براى تو بهتر است از ثروتى كه نتوانى مسئوليت آن را تحمل كنى. آيا دوست ندارى از زندگى پيامبرت درس بگيرى؟

اى ثعلبه! به خدا اگر اراده كنم كوه ها برايم طلا و نقره مى شود؛ امّا بهترين زندگى آن است كه در آن عفاف و كفاف باشد و بهترين مال آن است كه انسان بتواند شكرش را به جاى آورد.

ثعلبه به بيان رسول خدا صلى الله عليه و آله قانع نشد و با اصرار از پيامبر صلى الله عليه و آله تقاضاى دعا كرد و به حضرت عرضه داشت: به آن خدايى كه تو را مبعوث به رسالت كرده است، اگر ثروتى به من عطا شود، به هر كس در ثروت من حق دارد حقّش را ادا خواهم كرد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله، به دنبال اصرار ثعلبه دعا كرد. پس از دعاى رسول خدا صلى الله عليه و آله زندگى مادى ثعلبه دگرگون و روز به روز ثروتش زيادتر شد. اوّل چند گوسفند تهيّه كرد و مشغول دامدارى شد. به مرور زمان دامنه اموالش چنان وسعت گرفت كه به

تدريج شهر مدينه از پاسخ گفتن به نياز او عاجز شد. به همين علت از شهر به بيابان رفت و در آنجا به كار دامدارى مشغول شد و چنان سرگرم اداره كار خود شد كه بر اثر كثرت كار از جمعه و جماعت و زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله محروم ماند. پس از نزول حكم زكات، به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله، مأموران جمع آورى زكات به سراغ ثعلبه رفتند و برابر حكم خدا و رسول، از او طلب زكات كردند؛ امّا او از دادن زكات بخل ورزيد و در جواب گفت: زكات در رديف جزيه اى است كه از اقليّت هاى مذهبى مى گيرند و اين برنامه، زورى است كه بر ما ثروتمندان تحميل مى شود و من از دادن اين گونه ماليات ها خود را معذور مى بينم!.

چون خبر بخل ورزى او به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد دو بار فرمودند: واى بر ثعلبه، واى بر ثعلبه «1».

او هم چنان به جمع ثروت و اضافه كردن آن مشغول بود، تا تمام ثروت از كفش رفت و هم چنان كه قرآن فرموده به سوء عاقبت دچار شد.

مواردى از تاريخ اسلام

«زبير» يكى از رجال برجسته اسلام بود، او در يارى پيامبر صلى الله عليه و آله و جهاد فى سبيل اللّه سهمى به سزا داشت.

در يكى از جنگ ها شمشيرش شكست، پيامبر صلى الله عليه و آله بلافاصله چوبى را برداشت و به دو طرف آن دست كشيد، با عنايت خدا تبديل به شمشيرى شد و آن را به زبير سپرد. زبير به وسيله آن در راه اسلام و پيش برد اهداف رسالت، رشادت ها به خرج داد.

______________________________

(1)- تفسير القرطبى: 8/ 209.

مى گويند بهترين دفاع كنندگان از اسلام چهار نفر بودند: على بن ابى طالب، زبير بن العوام، ابودجانه انصارى، سلمان فارسى.

زبير يكى از چند نفرى بود كه بعد از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله، دعوت اميرمؤمنان عليه السلام را براى دفاع از حق، بدون قيد و شرط قبول كرد.

زبير از چهار نفرى بود كه على عليه السلام پس از وفات نبىّ اكرم صلى الله عليه و آله در دفاع از حق نفر پنجمى براى آن نيافت، سه نفر ديگر سلمان و ابوذر و مقداد بودند.

زبير در روز شورا، حق خود را به امام على عليه السلام واگذار كرد و خودش هم مصمّم بود با امام بيعت كند.

وى از افرادى بود كه دختر پيامبر بزرگ اسلام عليها السلام وصيت كرد، بايد از افرادى باشد كه در مراسم تشييع من شركت كند!

على عليه السلام در نامه اى به اصحابش نوشت: زبير يكى از شجاع ترين افراد امّت است.

اما با آن همه كرامت وفضيلت، با آن همه شجاعت و رشادت زحماتى كه در راه اسلام و خاندان پيامبر كشيد، در پايان كار دچار جاه طلبى شد و اين مسئله او را از مدار حق خارج كرد و به دشمنى با بهترين خلق خدا واداشت.

او عاقبت با فريب معاويه و تشويق عايشه به گمراه كردن مردم بصره و ساير شهرها برخاست و چندين هزار نفر را عليه اميرمؤمنان عليه السلام كه مى رفت فرهنگ اصيل اسلام را پس از مدّت ها به مسير اصلى برگرداند، تحريك كرد و مدّتى آن امام بزرگوار را در ميدان جنگ «جمل» به دفع دشمن گرفتار و پس از آن دچار جنگ صفّين و سپس نهروان نمود و آن امام همام آخر در ميدان محراب به شرف شهادت نايل آمد و به آرزوى خود كه اصلاح امت اسلامى بود، نرسيد.

زبير در ميدان جنگ جمل خون هزاران بيگناه را به هدر داد و مزاحمت سختى براى دولت حق به وجود آورد و بدون اين كه از اين آشوب كم ترين بهره مادى و دنيايى ببرد؛ در بيابانى به دست مردى به قتل رسيد و آن چنان به سوء عاقبت گرفتار شد كه در كتب اسلامى از او به عنوان فردى از پيشوايان ضلالت و كفر نامبرده مى شود «1».

آرى، بيداران راه خدا و عاشقان حضرت حق، تا زنده اند، با توجه به زندگى چنين انسان هايى كه در قرآن و تاريخ از آنان ياد شده است، از عاقبت خود در ترس و وحشتند، آرى، از بركت چنين خوفى است كه هميشه مراقب خود هستند و براى دفع خطر از حيات روحانى خود، در كوشش و فعاليّت اند.

بنابراين خوف از سوء عاقبت، واقعيّتى است كه انسان مؤمن به آن نيازمند است و اگر با انسان نباشد، به برطرف نمودن موانع حُسن عاقبت اقدام نمى كند.

3- خوف از نافرمانى خدا

از دورترين ايّام حيات براى پيشگيرى از وقوع جرم، جريمه و قانون هاى كيفرى وضع شده است جرايم و كيفرهاى شخصى و اجتماعى يكى از مهم ترين عوامل ايجاد ترس در برابر انجام جرم است و نقش مهمى در كاهش مفاسد و جرايم اجتماعى را به خود اختصاص داده است.

آيين الهى كه حاوى تمام مقررات لازم براى انسان است و قوانين آن براى جلب مصلحت و دفع مفسده به نفع بشر وضع شده است، معمولًا براى جرم ها و گناهان دو جريمه قائل است، جريمه هاى دنيايى كه نتيجه اعمال و رفتار شخصى و اجتماعى انسان است و جريمه هاى آخرتى كه آن نيز مخصوص گناهان است.

______________________________

(1)- سفينة البحار: 3/ 441؛ دار الأسوه.

كتب آسمانى و انبيا و ائمه عليهم السلام، تمام مواضع جرم و جريمه را بيان كرده و در اين زمينه چيزى فروگذار نكرده اند.

مؤمنان به خدا و روز جزا و تربيت شدگان مكتب انبيا و امامان عليهم السلام، بر اثر خوف از نافرمانى خدا، دامن به گناه آلوده نمى كنند؛ زيرا به اين حقيقت واقفند كه گناه علت دور ماندن از رحمت و عنايت حق است.

دل عاشقان و سالكان راه حق هرگز از چنين خوفى خالى نمى ماند و به خاطر همين خوف است كه زندگى را به پاكى شروع كرده و به پاكى به پايان مى برند.

قرآن و روايات و اخبار براى چنين خوفى ارزش والايى قائلند و صاحبان اين خوف را بندگانى حقيقى دانسته و آنان را از پاك ترين عباد شايسته حق به حساب آورده اند.

آرى، علت رشد و كمال و سبب طهارت و پاكى جان و دل، چنين خوفى است كه بدون آن، رسيدن به مقام قرب الهى محال است.

در اين قسمت لازم است به بخشى از آيات مربوط به خوف و حالات خائفان اشاره شود، تا ارزش اين خوف و جايگاهى كه در پاك نگاه داشتن حيات از آلودگى ها دارد، روشن گردد و معلوم شود كه خوف از عذاب خدا بهترين علّت براى ايجاد امنيّت در حيات دنيا و آخرت است.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه