قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مراعات حقّ خوف


يكى از ياران پيامبر مى گويد : در يكى از روزها كه گرماى هوا در اوج شدّت بود من و تعدادى از دوستان با پيامبر عزيز اسلام در سايه درختى قرار داشتيم ، ناگهان جوانى رسيد ، و لباسهاى خود را از بدن بيرون آورده ، با پشت و روى بدن و صورت خود بر ريگهاى داغ بيابان غلتيد ، و در حال غلتيدن مى گفت : اى نفس بچش ، زيرا عذابى كه نزد خداست ، خيلى بزرگتر از اعمال توست !پيامبر عزيز اين منظره را تماشا مى كرد ، چون كار جوان تمام شد و لباس پوشيد و قصد حركت كرد ، نبىّ اكرم او را به حضور طلبيد و فرمود : اى بنده خدا كارى از تو ديدم كه از كسى سراغ نداشتم ، چه علّتى سبب اين برنامه بود ؟عرض كرد ك خوف از خدا ، فرمود : حق خوف را به جاى آوردى ، خداوند به سبب تو به اهل آسمانها مباهات مى كند ، سپس رو به ياران كرد و فرمود : هركس در اين محل حاضر است به نزد اين مرد برود تا برايش دعا كند ، همه نزديك او آمدند ، و او هم بدين گونه دعا كرد : خداوندا تمام برنامه هاى ما را در گردونه هدايت قرار ده ، و پرهيز از گناه را توشه ما كن ، و بهشت را نصيب ما فرموده ، جايگاه ما قرار بده .

بر گرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه