نویسنده: حجةالاسلام والمسلمین محسن غرویان
نکته اول:
جنگ و صلح دو واژه متضاد و یا متناقضاند. سؤال این است که چرا جنگ، و نه صلح؟ و یا چرا صلح، و نه جنگ؟ حق این است که مبدأ جنگ و صلح در عالم طبیعت است، چرا که قلمرو تضاد و تعارض و تزاحم، عالم ماده است و الا در عالم ماوراءالطبیعه و مجردات، تضاد و تعارضى نیست. خداوند موجودى فاقد هوى و هوس و امیال طبیعى است. نیز خداوند موجود مادى و جسمانى نیست که محل عروض عوارض متضاد باشد. عالم مجردات نیز عارى از تزاحم امیال و کشاکش هوسهاست. و اما در عالم طبیعت و ماده، انرژىهاى متضاد و امیال متعارض وجود دارند. حیوانات و از جمله انسان، از آن حیث که موجوداتى وابسته به عالم طبیعت و مادهاند، محکوم به قوانین این عالم بوده، لاجرم گرفتار تضاد و تزاحم هستند؛ بنابراین در عالم الوهى و در قلمرو ربوبى، صلح مطلق حاکم است. صفات خدا هیچیک با یکدیگر در جنگ و تضاد نیستند و هیچ وجهى از وجوه خداوند با وجوه دیگر تضاد ندارد. حیطه وجودى حق جلّوعلى بهگونهاى است که اسما و صفات او در صلح و آرامش مطلق قرار دارند و هیچگونه تعارض و تناقضى در صقع (جایگاه) ربوبى نیست.
نکته دوم:
آدمیان هر یک مظهر اسمى از اسماى حسناى الهى و صفتى از صفات علیاى ربانى هستند و هیچیک نمىتوانند مظهر جمیع اسما و صفات باشند و لذا »کون جامع« نمىباشد. تضاد و تعارض و جنگ بین آدمیان نیز از همین عدم جامعیت نشئت مىگیرد. اگر انسانها مىتوانستند وجود جامع باشند و هر یک به جامعیت مطلق مىرسیدند، هرگز جنگ و نزاعى رخ نمىداد و عالم انسانیت نیز مانند عالم الوهیت و ربوبیت، در صلح مطلق بود. پس براى کاهش نزاع و جنگ در میان آدمیان، مىبایست هر چه بیشتر به خدا نزدیکتر شد و از شیطان بیشتر فاصله گرفت. خدا و شیطان به ترتیب مظهر وحدت و کثرتاند و هرچه شما از کثرت فاصله بیشترى بگیرید، به اوج وحدت نزدیکتر مىشوید؛ از اینروست که مقام کثرت، جایگاه نزاع و کشمکش است و مقام توحید، خاستگاه صلح و آرامش: الابذکر اللّه تطمئنالقلوب. دنیاى آدمیان اگر مظهر امیال شیطانى باشد، هرگز روى صلح و آرامش را نخواهد دید و دائماً در آتش جنگ و نزاع خواهد سوخت. صلح کل وقتى است که انانیتها از بین برود و بساط کثرت برچیده شود و روح واحد در کالبدهاى متعدد متجلى گردد و ملتهاى کثیر، ملت واحد شوند و دولتهاى گوناگون، تحت حکومت واحده جهانى درآیند!
نکته سوم:
آنان که در فضاى فلسفه الهى تنفس کردهاند و تعقل را در کنار معارف وحیانى برگزیدهاند، هرگز نگفته و نمىگویند که: انسانها گرگ یکدیگر هستند؟ اینگونه سخنان نزاعآفرین و تئورىهاى خشونتبار، محصول دستگاه فکرى کسانى است که اسیر شهوات و امیال زمینى هستند. چرا انسانها گرگ یکدیگر باشند؟ چه کسى گفته است که انسانها باید گرگ یکدیگر باشند؟ آیا این سبعیت و درندگى، امرى دستورى است؟ آیا گزاره فوق، توصیفى است؟ اگر توصیفى است، باید دید بر چه مبانى و مبادى تصورى و تصدیقى پیشین استوار است؟ هرگونه اظهارنظر در باب انسان و در باب جنگ و صلح آدمیان، بر پیشفرضهاى فلسفى و انسانشناختى خاصى استوار است و آن پیشفرضها نیز خود محصول تراوشات فکرى همین انسان دوپاست. و لذا قابل تأمل و تحول و دگرگونى است. ما بر مبناى فلسفه اسلامى، هرگز چنین نمىاندیشیم که انسانها گرگ یکدیگرند. قرآن مىفرماید: یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه. اى انسان تو به سوى پروردگارت در تلاش و حرکتى و سرانجام او را ملاقات خواهى نمود.
آیا انسانهایى که همه به سوى یک هدف و یک مقصد در حرکتاند، گرگ یکدیگرند؟ ما به این سخن »هابز« که آدمیان گرگ یکدیگرند، شدیداً انتقاد داریم و آنرا ترسیم نادرستى از انسانشناسى مىدانیم و در زمره فلسفههایى تلقى مىکنیم که مبدأ و منشأ خشونت و نزاع شمرده مىشوند.
نکته چهارم:
خداوند موجودى »حى« است و حیات را دوست دارد. چه اینکه خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد: اناللّه جمیل و یحب الجمال.
پس مىتوان گفت: اناللّه حى و یحب الحیات. از سویى، جنگ و نزاع باعث از بین رفتن حیات است؛ و لذا جنگ و نزاع نمىتواند محبوب خداوند باشد، چراکه سبب زوال حیات است. و اگر خداوند عدمالحیات را نمىپسندد، قطعاً سبب زوال حیات را نیز نمىپسندد. بر پایه این مبناى فلسفى و عرفانى در اندیشه اسلامى، ما معتقدیم که اصالت در دعوت الهى، با صلح است و نه با جنگ! نیز در همه کتب آسمانى و از جمله در قرآن، اصالت با صلح است و نه با قتال و جنگ. دعوت، بر قتال و جنگ مقدم است و با دقت در مفهوم دعوت، به این نکته مىرسیم که همواره بین همه آدمیان، یک نقطه مشترکى براى تفاهم هست که دعوت بر اساس آن شکل مىگیرد. و الا اگر بین انسانها، تنازع و تباین مطلق بود، دعوت معنایى نداشت.
لذا قرآن کریم مىفرماید: ادع الى سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن. پس مىتوانیم نتیجه بگیریم که در ادیان الهى «اصالةالدعوة» حاکم است و «اصالةالدعوة» مبتنى بر «اصالةالصلح» و همسوى با آن است و این دو بر «اصالةالجهاد» تقدم رتبى دارند.
دعوت جهانى و کلى اسلام، به صلح و سلم و آرامش است: ادخلوا فىالسلم کافة. همگى در صلح و آرامش داخل شوید.
از اینرو آنچه در جهان معاصر هماینک مطلوب قرآن است، این است که همه جوامع و ملل در کمال آرامش و امنیت، در کنار یکدیگر زندگى کنند و در راستاى ارزشهاى اخلاقى و انسانى همچون احترام متقابل و حفظ حقوق یکدیگر حرکت کنند و عقل و تدبیر خویش را بهکار گیرند و هیچ دولت و ملتى به خود اجازه و حق زورگویى و چپاول و سلطه بر ملتهاى دیگر را ندهد. ملتها و جوامع نیز همچون افراد انسانى، داراى استعدادهاى مختلف و ظرفیتهاى گوناگوناند و از دیدگاه اسلام و قرآن، به مصداق «لیس للانسان الا ما سعى»، هر ملتى باید زمینه رشد داشته باشد تا به آنچه ظرفیت و استعدادش را دارد نایل گردد.
همه آیات جهاد و قتال که در قرآن شریف آمده است، پس از دعوت و گفتوگو مطرح مىشوند و از دیدگاه قرآن، جنگ بدون دعوت، و قتال بدون گفتوگوى منطقى، مطلوب نیست. هدف اصلى انبیا همواره هدایت است و نه جنگ و قتال؛ و قرآن نیز کتاب هدایت انسانهاست: شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس: ماه رمضان ماهى است که در آن قرآن براى هدایت انسانها نازل شده است.
پس، اساس هدایت، دعوت است و دعوت مبتنى بر صلح و آشتى و تفاهم بین آدمیان است.
منبع : افق حوزہ