قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اميد به خدا

نوشته: استاد حسین انصاریان

 

دوّمين اصلى كه زندگى عارفان بر محور آن مى چرخد، «اميد» است. اميد به لطف حق. اميد به رحمت دوست. اميد به عنايت او. اميد به خداوندى كه بدون درخواست از او، انسان را از فيض وجود بهره مند نمود و از ابتداى تكوين نطفه، تا بيرون رفتن از دنيا، در همه شؤون حيات، آدمى را غرق در نعمت و لطف و عنايت خود فرموده است.

اميدِ انسان به حضرت دوست، ميوه يقين او به واقعيّت هايى است كه از خداوند مهربان نسبت به انسان صادر شده است. و اين اميد يكى از بهترين سرمايه هاى معنوى است كه با كمك آن، انسان به كمالاتى كه مافوق تصوّر است مى رسد.

اميد شيرين ترين ميوه اى است كه قلب انسان چشيده و برترين سرمايه اى است كه آدمى به وسيله آن سودمندترين تجارت را انجام داده است.

براى به دست آوردن يقينى كه سازنده اميد است بايد سه حقيقت را در نظر گرفت:

1- رفتار خداوند با انسان.

2- برخورد حضرت حق با گنهكاران پشيمان.

3- توجّه به آيات و رواياتى كه درباره اميد رسيده است.

در مسئله رفتار خداوند با انسان كه چگونه از باب لطف و محبّتش او را آفريده و چه اسرارى در آفرينش او به كار برده و چه نعمت هايى بدون اين كه مستحق باشد به او ارزانى داشته هزاران كتاب نگاشته شده است. در حالى كه اين همه كتاب هرگز نتوانسته حتّى گوشه اى از محبّت هاى آن وجود مقدّس را نسبت به انسان بازگو كند.

چگونه مى توان در چند صفحه محدود و با فكرى ناقص و نارسا عنايت او را نسبت به بندگان بازگو كرد!

سفارش هاى امام صادق عليه السلام به مفضّل

در اينجا به خلاصه اى از فرمايش امام صادق عليه السلام كه نشانگر لطف خداى متعال به بندگان است و آن حضرت براى «مفضّل» بيان كرده اند اشاره مى كنيم تا پس از مطالعه اين سطور، از خواب غفلت بيدار شده، و آن همه ابر تيره را از روى چهره آن همه محبّت آن حضرت كنار زده و چراغ پر نور اميد در دل هايمان روشن گردد.

و اين اميد باعث مى شود به دامن رحمتش درآويخته و به سوى مقام قرب جنابش به پرواز آييم.

اى مفضّل! اول عبرتها تدبيرى است كه، حق تعالى در رحم مادر درباره جنين مبذول مى دارد، در حالى كه او پنهان است در سه ظلمت يعنى تاريكى شكم، تاريكى رحم و تاريكى بچه دان. هنگامى كه در طلب غذايى، دفع اذيّتى و بلايى و يا جلب منفعتى و دفع مضرّتى چاره اى ندارد؛ پس به سوى او از خون حيض، آن مقدار كه غذاى او شود، جارى مى شود. چنانچه آب غذا مى شود و پيوسته اين غذا به او مى رسد تا خلقتش تمام مى شود و بدنش مستحكم، پوستش براى تحمّل فشار هوا آماده و آن چنان قدرت مى گيرد كه از سردى و گرمى درامان بماند.

چشمان او قدرت ديدن روشنايى را پيدا مى كند. در اين حال مادرش را درد زاييدن مى گيرد تا طفل متولد گردد. چون از تنگناى رَحِم به ميدان جهان درآيد و به نوع ديگر از غذا محتاج باشد، مدبّر حقيقى، همان خون كثيف را كه در رحم مادر غذاى او بود به شير لطيف مبدّل گرداند و كسوت گلگون خون را از او كنده، لباس سفيد شير بر او مى پوشاند و مزه و رنگ و صفاتش را تبديل كند؛ زيرا در اين حالت اين غذا براى بدن او از غذاى سابق موافق تر است و در همان ساعت كه به اين نوع از غذا محتاج مى شود، به حكم حكيم قدير غذاى شير براى او مهياست و به الهام الهى زبان بيرون مى آورد و لبها را مى جنباند و طالب غذا مى شود و در آن وقت دو پستان مادر، براى او مانند دو مشك كوچك آويخته كه هر زمان احتياج پيدا كند برايش مهيا باشد.

تا زمانى كه بدنش تر و تازه و نازك و دستگاه گوارشش نرم و لطيف است و تاب غذاهاى غليظ را ندارد، به اين شير اكتفا مى كند و چون نشو و نما كرد و بزرگتر و قويتر شد و احتياج به غذاى غليظ پيدا كرد، تا بدنش بدان وسيله محكم شود و اعضايش قوت بگيرد، از برايش دندان هايى كه چون آسياهاى خرد كننده است روييده مى شود تا با آن غذا را بجود و فرو بردنش آسان گردد. بر اين احوال رشد مى كند تا به سن بلوغ برسد. هنگام بلوغ اگر مرد است به روى او موى مى روياند كه علامت مردان و موجب عزت ايشان است و اگر زن باشد رويش را از موى پاك مى نمايد تا حسن و طراوتش باقى مانده و موجب ميل مردان به سوى او گردد.

به زبان مزه هاى مختلف را مى چشد و ميان آنها فرق مى گذارد كه كدام تلخ و كدام شيرين و كدام ترش و كدام شور و كدام گنديده و پاكيزه است.

زبان ابزارى است براى فرو دادن طعام و آب و دندانها شكل دهنده لب ها است كه از درون دهان حافظ لبهاست تا سست نشوند و نياويزند. براى هريك از

عضوهاى بدن انسان فايده هاى زيادى است.

پلك را ببين كه براى چشم به منزله پرده است. هر وقت بخواهند بياويزند و هرگاه لازم باشد بالا روند و ديده را در ميان گودالى قرار داده و به وسيله پلك و موهاى ويژه آن را در بند حفاظت كشيده است.

دل را ميان سينه قرار داده و پنهان نموده و پيراهنى كه به منزله پرده اى براى دل است به روى آن كشانده و دنده ها را حافظ آن گردانيده و گوشت و پوست را روى آن دنده ها قرار داده است، تا دل از عوارض خارجى محفوظ بماند.

تأمل كن در آب دهن و منفعتى كه در آن است، حق تعالى مقرّر فرموده هميشه جارى باشد كه دهان و گلو را رطوبت دهد؛ زيرا بدون اين رطوبت دهان و زبان و گلو فاسد مى شد و اگر اين آب نبود، غذا گوارا نمى شد. اين رطوبت به منزله مركبى است كه غذا را به معده مى رساند. هم چنين اين رطوبت به زَهْرِه مى رسد و موجب سلامت حال انسان مى شود «1».

آن گاه حضرت به بسيارى دگر از نعمت هاى مادى و معنوى كه از جانب حق به انسان عطا شده است اشاره مى فرمايد و از انسان دعوت مى كند كه در برابر اين همه لطف و نعمت، فرمانبر آن وجود مقدس باشد.

آيا اين همه نعمت كه شبانه روز در برابر ديدگان ماست كه اگر يكى از آنها نبود انسان دچار مشكلات غير قابل حل مى شد در حالى كه خداى متعال همه را از راه لطف و محبّت به آدمى عنايت كرده است بدون درخواست و خواهش و اصرارى، سازنده يقين در عمق جان و دل انسان نسبت به كرم و عنايت خدا به آدمى نيست؟!

از هنگامى كه بشر نطفه اى در سلب پدر بود، تا به امروز كه غرق در انواع

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 3/ 62، باب 4، الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل و 57/ 377، باب 41، حديث 98.

نعمت هاى غير قابل شمارش است، دايم مورد احسان بوده و اين احسان حتمى و حسى است كه دليل و راهنماى انسان به سوى «اميد» است. و اين كه با وجود چنين خداى كريم و رحيمى كه در همه امور به خصوص در مسئله قبول توبه و عذر و اين كه تنها حضرت اوست كه از باب لطف و كرمش تمام كمبودها را جبران مى كند بايد به جنابش اميد داشت و از يأس و نوميدى كه طبق آيات سوره يوسف «1» كفر محض است، پرهيز كرد.

البته تذكر يك نكته بسيار مهمّ در اينجا ضرورى است و آن اين است كه كسى بايد به حضرت حق اميد ببندد كه فرمان او را اجرا كرده و مى كند و براى آينده و آخرتش بذر عمل بكارد و در برابر گناهان انجام گرفته به سلاح توبه مسلح شود، وگرنه از نظر قرآن و سنّت، اميد انسان به مزد و بخشش پروردگار، بدون عمل و منهاى جبران گناه، اميد بيجايى است.

كشاورزى كه زمين در اختيار دارد و در فصل پاييز، زمين را از سنگ و خار و خاشاك پاك نكرده و آن را شخم نزده و فعاليتهاى لازم را انجام نداده و هيچ گونه بذرى در آن نكاشته است، اگر اميد برچيدن محصول از آن زمين داشته باشد، اين اميد از كمال جهل و بى خردى است. چنين اميدى به خدا نه اين كه از نظر اسلام اميد نيست؛ بلكه امنيّت از مكر اللّه است كه از گناهان كبيره و علّت عذاب در روز قيامت است.

انسان زمانى كه ساز و برگِ جنگِ با دشمن درونى و بيرونى را مهيّا كرده و به ميدان درآمده باشد بايد، اميد به پيروزى داشته و يقين كند كه حق تعالى او را يارى مى دهد.

______________________________
(1)- يوسف (12): 87.

انسان وقتى كه تمام واجبات حق را ادا نموده و از گناهان پرهيز كرده باشد، بايد، اميد به لطف و محبّت حق داشته و به انتظار مزد و اجر و ثواب سرشار، باشد.

انسان وقتى كه نسبت به هر گناهى توبه مخصوص آن گناه را انجام داده باشد، بايد، اميد به بخشش و مغفرت و قبول عذر داشته باشد.

اگر اميد بعد از عمل و يا توبه نباشد، اميد نيست و بدون زحمت و اجراى دستورهاى دوست و كناره گيرى از محرّمات، نبايد اميد داشت. چنان كه آيات قرآن و روايات و اخبار به طور صريح بيانگر اين واقعيّت است كه در بخشهاى بعد ذكر خواهيم كرد.

آرى، با تماشاى الطاف حق، يقين به لطف و عنايت دوست به دست مى آيد يقين نيز عامل ايجاد اميد است كه روزى انسان مستحق هيچ لطفى نبود و از خداوند طلبى نداشت و طفل بيچاره و ناتوان، يا انسان تهيدست و ضعيفى بود؛ امّا اين همه محبّت و لطف در حق او شد. آرى، امروز كه به دستور خدا اين همه خود را در رنج عبادت و اطاعت قرار مى دهد و براى ارتكاب يك گناه اين همه بيدارى شب كشيده و ناله و انابه دارد. چگونه اميد به مزد عمل و بخشش و مغفرت گناه نداشته باشد؟!

روزى كه عمل و توبه از او نمى خواست، اين همه او را در احسان و نعمت غرق كرد، امروز كه از او مزد، ثواب، بهشت و دور شدن از عذاب جهنّم را با عمل و توبه طلب مى كند، چگونه در برابر فرمان برى مزد ندهد و در مقابل توبه، آدمى را غرق در رحمت و مغفرت نكند؟! پس اميد همراه عمل صحيح است. چنانچه به موسى خطاب مى كند:

ما أَقَلَّ حَياءً مَنْ يَطْمَعُ فى جَنَّتى بِغَيْرِ عَمَلٍ يا مُوسى كَيْفَ أَجْوَدُ بِرَحْمَتى عَلى مَنْ

يَبْخَلُ بِطاعَتى «1».

چه كم حياست كسى كه بدون عمل طمع در بهشت دارد. اى موسى! چگونه رحمتم را با كسى كه در اطاعت من بخل ورزيده معامله كنم.

 

 

 منابع : کتاب عرفان اسلامی جلد یک 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه