قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

بعثت چوپان ژنده پوش به پيامبرى‏

 

به دنبال آتش رفت، ولى آن دل و آن روح چه بود كه بدن به دنبال آتش رفت، اما دل و جان او وقتى نزديك آنجا رسيد، اين صدا را شنيد:

«إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً* وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى * إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي* إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى »

من خداى تو هستم كه با تو حرف مى زنم. اين آتش نيست، بلكه جلوه اى از نور من است. من تو را به پيغمبرى انتخاب كردم، اما فعلًا وظيفه تو اين است كه مرا عبادت كنى و اگر مى خواهى در ياد من باشى، نماز بپادار و بدان كه من قيامت را حتماً برپا مى كنم.

«تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ»

براى اين كه هر كسى را به پاداش اعمالش برسانم. از اين ژنده پوش و گليم پاره چوپان، كليم الله بيرون آمد. بعد خدا به او گفت:

«وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى »

در دست تو چيست؟ عرض كرد:

«قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى »

چوبدسى و عصا است، به آن تكيه مى دهم و گوسفندهايم را با آن مى رانم و براى اين حيوان ها برگ درخت مى ريزم. خطاب رسيد:

«قالَ أَلْقِها يا مُوسى * فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى »

چوبدستى خود را رها كن. وقتى چوب روى زمين افتاد، به اژدها تبديل شد كه نظيرش را نديده بود. آمد فرار كند، خطاب رسيد: در محضر من، بندگان من به من پشت نمى كنند.

برگرد و اين اژدها را بگير. دستش را به طرف اژدها برد، همان چوبدستى شد.

خطاب رسيد: اين اسلحه تو است، برو فرعون و فرعونيان و مردم خواب زده مصر را بيدار كن.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه