قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

زيباترين دنيا

زيباترين و مفيدترين و سودمندترين دنيا ، دنياى اولياى خداست كه با عبادت و خدمت و جهاد و تقوا همراه است ، دنيايى كه يك لحظه اش از عبادت جنّ و انس برتر است ، دنيايى كه فقط به وسيله آن كسب رحمت مى شود و سود جاويد و هميشگى اش بهشت است ، دنيايى كه دارنده اش چون اميرالمؤمنين (عليه السلام) از آن نخلستان هاى آباد به وجود مى آورد و به وسيله آن سفره تهيدستان و فقيران را رنگين مى كند ولى خودش در سطحى بسيار ساده و با كمال قناعت از آن مصرف مى نمايد دنيايى كه وقتى اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در آن ، زمام حكومت بر مملكتى پهناور را به دست مى گيرد و با سپاه اسلام براى سركوب كردن پيمان شكنان به سوى بصره حركت مى كند و به محل ذى قار مى رسد و در آنجا مشغول وصله زدن كفشش مى شود و پس از وصله زدن به ابن عباس مى گويد : اين كفش چقدر مى ارزد ؟ ابن عباس مى گويد : قيمت و ارزشى ندارد ، مى فرمايد : به خدا سوگند ! رياست و حكومت من بر شما از اين كفش بى ارزش تر است ، مگر اينكه بتوانم با اين حكومت حقى را زنده كنم و باطلى را براندازم .اين دنيادارى ، دنيادارى مثبت و حقى است و پلى است كه يك طرفش به عبادت و خدمت و طرف ديگرش به رحمت و جنت وصل است .
 حريصان به دنيا
حضرت مسيح (عليه السلام) در پى حاجتى به سفر مى رفت در حاليكه سه تن از يارانش او را همراهى مى كردند ، در مسير راه به سه شمش طلا برخوردند كه روى زمين قرار داشت .مسيح به ياران فرمود : اين طلاها مردم را از بين مى برد و هلاك مى كند مبادا محبت آنها را به دل راه دهيد ، آنگاه از طلاها گذشتند و به راه خود ادامه دادند ، اندكى از راه را طى كرده بودند كه يكى از همراهان گفت : يا روح الله ! كارى ضرورى براى من پيش آمده اجازه دهيد باز گردم ، مسيح به او اجازه داد و او هم از ياران جدا شد و به جانب سه شمش طلا باز گشت ، دو همراه ديگر نيز مانند دوستشان به عذر و بهانه اى باز گشتند و هر سه نفر كنار سه شمش طلا گرد آمدند ، تصميم گرفتند آنها را بين خود تقسيم كنند به يكى از ميان خودشان گفتند : گرسنه ايم برو غذايى تهيه كن تا پس از خوردن و سير شدن با فراغت حال و فرصت كافى به تقسيم طلاها بپردازيم .او پس از خريد غذا ، سمّى مهلك به غذا زد تا آن دو نفر را بكشد و همه طلا را خود صاحب شود ، آن دو نفر ديگر هم با يكديگر سازش كردند كه دوست خود را وقتى آمد بكشند و هر سه شمش را خود مالك شوند ! !هنگامى كه رفيقشان آمد او را كشتند و خود هم با خوردن غذاى مسموم مُردند ، مسيح (عليه السلام) در بازگشت از سفر هر سه دوستش را كنار خشت هاى طلا ، مرده يافت ، با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و گفت : آيا نگفتم اين طلاها انسان را مى كشند؟ !
 كلام اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره دنيا
اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره كيفيت برخورد با كالاى دنيا و اينكه مال و ثروت مادى دليل عزت و افتخار و سند شخصيت نيست مى فرمايد :« يَا ايُّهَا النَّاسُ مَتَاعُ الدُّنيَا حُطامٌ مُوبىءٌ فَتَجَنَّبُوا مَرْعاهُ قُلْعَتُهَا أحْظى مِن طُمَأنينَتِهَا وَبُلْغَتُها أزْكى مِنْ ثَرْوَتِها ، حُكِمَ عَلى مُكْثِر مِنْهَا بِالفَاقَةِ ، وَأُعينَ مَنْ غَنِىَ عَنْهَا بِالرَّاحَةِ . . . » .اى مردم ! متاع دنيا كالايى ناچيز چون برگ هاى خشكيده و با خير است ، پس از چراگاه آن بپرهيزيد كه دل كندن از آن لذّت بخش تر از اعتماد و اطمينان به آن است و به اندازه ضرورت برداشت كردن از دنيا بهتر از جمع آورى سرمايه فراوان است . بر آنكه به افزودن ثروت اقدام كند حكم به تهيدستى شده و آنكه در آن كوس بى نيازى زده به آسايشش كمك گشته ، آن را كه زيور دنيا به شگفتى اندازد كوردلى از پى درآيد و آنكه عشقش را به دل گيرد خاطرش را از اندوه ها پر كند ، كه براى آن اندوه ها در سويداى دلش خلجان است ، اندوهى سرگرمش كند و غمى محزونش نمايد ، چنين است تا نفس گلوگيرش شود و او را به بيابان اندازند ، در حاليكه رگ هاى حياتش قطع شده ، نابود كردنش بر خدا و انداختنش به گورستان براى دوستان آسان است ، مؤمن با ديده عبرت به دنيا مى نگرد و از آن از باب اضطرار به اندازه شكم برمى دارد و وصف دنيا را به گوش خشم و دشمنى مى شنود ، اگر بگويند ثروتمند شده پس از اندكى مى گويند به تهيدستى نشسته و اگر به بودنش شاد شوند به مرگش اندوهگين گردند ، اين است حال و وضع دنيا و هنوز اهل دنيا را روزى كه در آن نوميد شوند نيامده است .
 برخورد اميرالمؤمنين (عليه السلام) با دنيا
احنف بن قيس مى گويد : نزد معاويه رفتم ، در مجلس او آنقدر شيرينى و ترشى آوردند كه شگفت زده شدم ، در مرحله بعد غذاهايى رنگارنگ در سفره او چيدند كه من نام آنها را نمى دانستم و نام يك يك خوراكى ها را از او مى پرسيدم و او توضيح مى داد .
هنگاميكه غذاها را به من شناسانيد و هر يك را وصف كرد گريه كردم ! گفت : چرا گريه مى كنى ؟ گفتم : به خاطرم آمد كه شبى در محضر اميرالمؤمنين على (عليه السلام) بودم ، هنگام افطار مرا نزد خود مهمان كرد و با اصرارى كه داشت نزدش ماندم ، ديدم انبانى را طلبيد كه سرش بسته و مُهر زده شده بود ، پرسيدم در اين انبان چيست ؟ فرمود : سويق جو است . عرض كردم : آيا ترسيدى كسى از آن بردارد و يا بخل كردى كه اينگونه سر انبان را مهر كرده اى ؟ فرمود : نه ترسيدم و نه بخل كردم بلكه ترسيدم فرزندانم بر آن روغن يا زيتون بريزند ، گفتم : آيا حرام است چنين غذايى ميل كنى ؟ فرمود : حرام نيست ، ولى بر امامان عادل واجب است كه نصيب خود را به اندازه تهيدست ترين مردم بردارند تا مستمندان از جادّه حق بيرون نروند .اصبغ بن نباته مى گويد : در عصر خلافت و زمامدارى على هنگامى كه از اطراف كشور براى حضرت اموالى مى آوردند بينوايان و تهيدستان را فرا مى خواند آنگاه با دست خويش اموال را جدا و تقسيم مى كرد و مى فرمود :« يا صَفْراءُ يا بَيْضاءُ لا تَغُرّينى غُرّى غَيْرى » .اى طلا ! اى نقره مرا نفريبيد ، ديگرى را فريفته خود كنيد .و مى فرمود :هذا جناى و خياره فيهاذ كل جان يده الى فيهاين خرمن و چيده من است و بهترين و برگزيده هايش نيز موجود است ، « بر نداشته ام و نخورده ام » در حاليكه هر چيننده اى دست در دهان دارد و بهترين هايش را خودش مى خورد .آنگاه از كنار بيت المال فاصله نمى گرفت تا تمام آن را تقسيم بندى و بين تهيدستان توزيع كند ، سپس امر مى كرد كه جاى بيت المال را جارو كنند و آب در آن محل بپاشند ، بعد دو ركعت نماز در آنجا مى خواند و پس از نماز مى فرمود : اى دنيا ! خود را به من منما و مرا شيفته خود مگردان و رابطه اشتياق با من برقرار مكن كه من تو را سه طلاقه كرده ام كه در آن رجوعى نيست و همواره مى فرمود :« يَا دُنيَا غُرّى غَيْرِى » .دنيا غير مرا فريب ده .چنين قفس نه سزاى من خوش الحانى استروم به روضه رضوان كه مرغ آن چمنم
 حيات طيّبه
حيات طيبه اى كه قرآن مجيد مطرح مى كند در حقيقت قناعت و رضايت به قسمت بر اساس استعداد و شرايط است و محصول ايمان و عمل صالح است .مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً . . . .از مرد و زن ، هر كس كار شايسته انجام دهد در حالى كه مؤمن است ، مسلماً او را به زندگى پاك و پاكيزه اى زنده مى داريم . . .اسلام نگفته است كه تارك دنيا باش و به كلى از همه نعمت هاى الهى محروم بمان ، بلكه با ديدگاهى الهى و با ايمان و عمل صالح باش و به قدر كفاف و عفاف يعنى بر پايه برخوردارى از معيشتى كافى و آبرومندانه از متاع دنيا برگير ، در مصرف اسراف نكن و در توليد قانع نباش ، رمز راحتى ، تسليم بودن به حق و راضى بودن از خداست كه او بهتر از خودمان خير و صلاح ما را مى داند و مى خواهد .نبايد هر روز ناراحت اين باشم كه آن شخص چه دارد و من ندارم ، قرآن كريم مى فرمايد : وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى .ديدگانت را به آنچه برخى از اصناف آنان را بهره مند كرديم مدوز ،  آنچه به آنان داده ايم  شكوفه  بى ميوه و زيور و زينت  دنياست تا آنان را در آن بيازماييم و رزق پروردگارت بهتر و پايدارتر است .
 برنده كيست ؟
به هر حال استعدادها و توان ها يكسان نيست ، پنج انگشت ما مانند هم نيستند ولى با وجود تفاوت هايشان همكار يكديگرند . دو دانش آموز در يك كلاس درس مى خوانند و چند سال بعد يكى وكيل و وزير مى شود ، ديگرى كارمند معمولى . دو طلبه وارد حوزه مى شوند يكى بهترين دانشمند يا مرجع تقليد ديگرى امام جماعتى معمولى و . . . نبايد به خدا اعتراض كرد .مگر پرونده انسان در همين دنيا پايان مى پذيرد ؟ مگر پاداش و حساب و آخرت را فراموش كرده ايم ؟ بيشتر اولياى الهى و انبيا و امامان در اين دنيا وضع مرفهى نداشتند و يا از كمترين نعمت هاى مادى برخوردار بوده اند ، برنده كسى است كه رفيق خدا باشد و بازنده فردى است كه انسانيت و همه هستى خود را در برابر آب و دانه اى ببازد و به صورت غير انسان وارد آخرت شود .مگر ابوذرها و سلمانها چقدر از اين دنيا بردند ؟ نشانه مشمول بودنت به رحمت و فضل خدا اين است كه نيمه شبى موفق شوى خالصانه راز و نياز و اشك و آهى داشته باشى ، نه باغ و راغ و خدم و حشم كه هر بى سر و پايى دارد ، ما را در اين دنيا زندگى نمى كنيم كه خدا را رها كرده و خرما را بگيريم !اگر انسان يك نيم نگاه بابصيرتى به سفره ظاهر بيندازد حتى اگر بهترين غذاها چون عسل و بهترين پوشاك ها چون ابريشم ، كه هر دو محصول دو حيوان است در كنارش باشد ، پس از گذشت ساعت ها به موادى بى ارزش و حتى نفرت بار تبديل مى شود .حتى بهترين لذّت هاى جنسى كنار هم قرار گرفتن دو مركز ادرار و بول و محل تجمع كثيف ترين سمومات و مدفوعات بدن است و به قول اميرالمؤمنين (عليه السلام) :« مَبَالٌ فِى مَبَال » .است ، فرضاً كه هميشه غذاى ما بهترين غذا و لباسمان بهترين لباس باشد سرانجامش نابودى زرق و برق و باقى ماندن حساب و كتاب آن است . ما بايد در زندگى مادى راه و رسم اولياى حق را سرمشق خود قرار دهيم ، چنانكه اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد :
« وَلَقَدْ كَانَ فِى رَسُولِ اللهِ (صلى الله عليه وآله) كَاف لَكَ فِى الأُسْوَةِ ، وَدَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيَا وَعَيْبِهَا وَكَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَمَساوِيهَا إذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أطرافُهَا وَوُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أكْنَافُهَا وَفُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا وَزُوِىَ عَنْ زَخَارِفِهَا » .و براى تو بس است كه راه و رسم پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) را اطاعت نمايى تا راهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى ها و عيب هاى دنيا و رسوايى وزشتى هاى آن باشد ، چه اينكه دنيا از هر سو از پيامبر باز داشته و براى غير او گسترانيده شد ، از پستان دنيا شير نخورد و از زيورهاى آن فاصله گرفت .اگر انسان همانند اولياى الهى با كالاى دنيا و متاع زندگى برخورد كند بى ترديد كاسب رحمت در دنيا و آخرت مى شود .
 

بر گرفته از کتاب جلوه های رحمت الهی استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه