قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اثرگذارى محبوب در محب


 
انسان در مرحله ارتباط و دوستى و معاشرت و همنشينى ، هنگامى كه به دايره محبت محبوبى كه داراى ارزش هاى اصيل و زيبايى هاى معنوى است وارد مى شود ، او نيست كه به سادگى از محبوب اثر مى پذيرد بلكه اين محبوب است كه از طريق محبّت كه رابطه ميان محب و محبوب است ، آثار وجودى و ارزش هاى معنوى و زيبايى هاى باطنى اش را به محب انتقال مى دهد و به تدريج محب را تبديل به وجود دوم خود مى كند و از محب در حدّ سعه وجودى و ظرفيت و گنجايشش محبوبى ديگر مى سازد ،عشق از معشوق اول سر زندتا به عاشق جلوه ديگر كند
عاشقى را قابليت لازم است *** طالب حق را حقيقت لازم است
انسان هنگامى كه از طريق معرفت و آگاهى ، خداى مهربان را به عنوان محبوب برمى گزيند و دل در گرو عشق او مى نهد ، از ناحيه حضرت حق كمالات و ارزش ها و حقايق معنوى ، در حد گنجايش او به تدريج از افق وجودش طلوع مى كند .در اين مرحله پر خير و بركت است كه آدمِ از بهشت رانده شده چون خورشيدى فروزان از افق تلّقى كلمات  طلوع مى كند و به مقام با عظمت توبه و پذيرش آن از سوى پروردگار مى رسد .در اين نقطه نورانى است كه ايوب در امواج آن همه بلا و گرفتارى از كرانه صبر و استقامت رخ نشان مى دهد و عبدى مورد مدح معبود مى شود و براى هميشه الگوى صبر و پايدارى مى گردد .در اين جايگاه والاست كه ابراهيم و اسماعيل سر از افق تسليم بيرون مى كشند و پدر با كمال اشتياق حاضر مى شود فرمان محبوب را در قربانى كردن اسماعيل به پاى عشق محبوب به جان پذيرا شود و از اينكه به خاطر محبوب ، او را با منجيق به سوى آتش سوزان بيفكنند هراسى به خود راه ندهد .در اين مرحله پر ارزش است كه يوسف در اعماق چاه كنعان از توفيق و لطف و كرامت دوست برخوردار مى شود و در ظلمت چاه از نور محبوب براى روشن نگاه داشتن قلب و جان بهره مى گيرد و به اميد عنايات حضرت او آرامش و طمأنينه خود را حفظ مى كند و در نهايت از افق تخت عزيزى مصر طلوع مى نمايد .در اين نقطه معنوى است كه چوپانى گليم پوش كه از ترس فرعونيان در گمنامى كامل رخت چوپانى به بر كرده و نزديك به ده سال گوسپندان شعيب را به صحرا برده در مسير بازگشت به مصر قدم به وادى سينامى گذارد و تجلى نورى از محبوب را در وادى مقدس مى بيند و به شنيدن صداى معشوق و گفتگوى با او مفتخر مى شود و نهايتاً به مقام كليم اللهى مى رسد .و اينجاست كه بايد گفت : ورود به حريم آشنايى و رفاقت با محبوبى مثبت و معشوقى حرارت بخش ، زمينه جلوه كمالات معشوق را در عاشق فراهم مى سازد و از عاشق ، وجودى نزديك به وجود معشوق به بار مى آورد و كارى مى كند كه هرگاه بيننده اى به تماشاى عاشق برخيزد با ديدن عاشق گويى معشوق را مى بيند .پيامبر بزرگوار اسلام  (صلى الله عليه وآله) كه با تكيه بر معرفتش از ابتدا محبوبى چون حضرت حق را انتخاب كرد و تا پايان زندگى اش در دنيا در سايه دوستى و انس با او به سر برد و محبوب با توفيق ويژه اش ارزش ها و كمالاتش را از وجود محبِّ عاشق ظهور داد به جايى رسيد كه فرمود :« مَنْ رَآنى فَقَدْ رَأىَ الْحَقَّ »  .هر كس مرا ببيند بى ترديد حق را ديده است .آن حضرت از طريق اين رابطه معنوى و همنشينى باطنى و رفاقت ملكوتى در مقامى قرار گرفت كه حضرت محبوب ذكر نامش را در تشهد در كنار نام خود واجب نمود و قرار گرفتن كافر و مشرك را در حوزه اسلام منوط به اقرار به رسالت آن جناب در كنار اقرار به توحيد قرار داد .
 اثر گذارى پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام)
انسان اگر با تكيه بر معرفت در فضاى دوستى و معاشرت با پيامبر اسلام  (صلى الله عليه وآله)قرار گيرد و آگاهانه محبّ آن حضرت گردد ، وجود مبارك آن حضرت از ناحيه كمالات و ارزش هايش آن چنان در انسان اثر مى گذارد كه انسان از وجود اوليه خود و به قول روانشناسان از من طبيعى خويش عارى مى گردد و در حد گنجايشى كه دارد وجود دوم پيامبر  (صلى الله عليه وآله)مى شود ، چونان حقيقتى كه در اميرالمؤمنين على  (عليه السلام) تحقق كامل يافت تا جايى كه پيامبر  (صلى الله عليه وآله) در حق او فرمود :« لَحْمُكَ لَحمِى ، وَدَمُكَ دَمِى ، وَسِلْمُكَ سِلْمِى ، وَحَرْبُكَ حَربِى »  .گوشتت گوشت من و خونت خون من و صلح با تو صلح با من است و جنگ با تو جنگ با من .
 
اويس شترچران تا با پيامبر اسلام  (صلى الله عليه وآله) در عالم معنى آشنا و دوست نشده بود ، اويس شترچران بود . از زمانى كه در وادى معرفت با پيامبر اسلام  (صلى الله عليه وآله)آشنا شد و در عالم باطن به رفاقت و همنشينى با آن حضرت نائل گشت و با محبوب مثبتش مأنوس شد ، اثرگذارى پيامبر  (صلى الله عليه وآله) بر وجود اويس ، اويس را به جايى رسانيد كه گل خوشبوى گلستان توحيد شد و پيامبر اسلام  (صلى الله عليه وآله) در مدينه بوى خدا را از اويس از ناحيه يمن استشمام نمود ،
گفت احمد زيمن بوى خدا مى شنوم
سلمان از طريق اين دوستى و معاشرت و عشق و محبت به جايى رسيد كه پيامبر  (صلى الله عليه وآله) ارزش هاى وجودى اش را از افق حيات سلمان طلوع داد و سلمان به مقام والاى ،« سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ » 0) .رسيد .انسان هنگامى كه در كشور محبت به اهل بيت و امامان معصوم  (عليهم السلام)قرار مى گيرد ارزش ها و كمالات آن بزرگواران از خيمه حيات آدمى طلوع مى كند و وجود دوم آنان مى شود .در هر صورت اين معشوق است كه از طريق رابطه استوارى چون عشق سر از وجود عاشق در مى آورد و وجود ظاهرى و من طبيعى عاشق را فانى نموده ، وجود ديگرى چون وجود معشوق براى او مى سازد . محبّ واقعى در حقيقت همان محبوب است ولى در قالبى ديگر و عاشق واقعى همان معشوق است در چهره اى ديگر .محبوبان مثبت نه تنها در دنيا آثار وجودى ، و كمالات و ارزش هايشان را به انسان منتقل مى نمايند و در آدمى آثار عجيبى از خود به جاى مى گذارند بلكه در آخرت هم با جاذبه قوى و كشش شديدى كه نسبت به محبان خود دارند ، محبان را از هول و هراس قيامت نجات مى دهند و با خود به بهشت عنبر سرشت مى برند و در آنجا در فضاى رفاقت و همنشينى نشاط آورى كنار يكديگر جاودانه و ابدى به سر خواهند برد ،وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً   .و اينان نيكو رفيقانى هستند .جلوه معشوق مثبت در عاشق ، روح عاشق را با معشوق متحد مى كند و جان و قلبش را با جان و قلب معشوق يكى مى نمايد تا جايى كه عاشق در طوفان هيچ بلايى و در آتش هيچ حادثه اى در عين نياز شديدش به امور و ابزار زندگى كه در دست غير معشوق است و مى تواند او را از بلا و حادثه نجات دهد ، از معشوق جدا نمى شود و نمى تواند جدا شود .
 دوست وفادار
ابو امامه باهلى بر معاويه كه سرسخت ترين دشمن حق و دشمن اميرالمؤمنين على  (عليه السلام) بود و خزانه كشور و ثروت انبوهى در اختيارش بود ، وارد شد .معاويه او را نزديك خود خواند و پهلوى خود نشاند و فرمان داد غذا بياورند سپس موى سر و محاسن او را با دست خودش عطرآگين كرد و فرمان داد كيسه اى پر از سكه طلا برايش آوردند ، آنگاه رو به ابوامامه كرده ، گفت : تو را به خدا سوگند ، من بهترم يا اميرالمؤمنين على  (عليه السلام) ؟ابوامامه گفت : من به هيچ كس ، نه به خدا و نه به خلق خدا دروغ نمى گويم ، مطلبى را پرسيدى راستش را مى گويم ، به خدا سوگند اميرالمؤمنين على  (عليه السلام) از تو بهتر و با كرامت تر است و در اسلام اقدم ، و به پيامبر اسلام  (صلى الله عليه وآله) اقرب است و در اسلام از همه بيشتر رنج ديده است . پسر عم رسول خدا  (صلى الله عليه وآله) ، شوهر زهرا  (عليها السلام) ، پدر دو آقاى جوانان اهل بهشت  (عليهما السلام) ، پسر برادر حمزه و برادر جعفر است ، تو كجا ، او كجا ، تو خيال كردى با پولى كه مى خواهى به من بدهى ، تو را بر او ترجيح مى دهم ؟ تصور مى كنى نزد تو مؤمن آمدم و كافر برمى گردم ! گول نفست را خورده اى .آنگاه از نزد معاويه برخاست و با حالتى غمگين و افسرده از بارگاهش خارج شد ، معاويه كيسه پر از پول طلا را نزد او فرستاد ولى ابو امامه در حالى كه به شدت نيازمند بود ، دينارى از آن را نپذيرفت ! !
اى به بهشت خاك كويتچشم همه عارفان به سويت
گيتى همه پر زشور عشقت *** عالم همه مست از سبويت
در دهر نيافتم نگارى *** باشد صنما به خلق و خويت
گشتم زقيود عالم آزاد *** تا گشت دلم اسير مويت
عشق رخ تو ببرد از دل *** هر آرزويى جز آرزويت
جان مى دهمت به مژدگانى *** گر آوردم نسيم ، بويت
ناصح نكند ملامت ما *** گر بنگرد آن رخ نكويت
بر بسته لبان خويش لامع *** از هر چه غير گفتگويت

برگرفته از کتاب معاشرت استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه