قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

داروى شفابخش

ائمه ما نشست و برخاست با مردم صالح و دوستى و معاشرت با نيكان و رفاقت با شايستگان را جزء داروهاى شفابخش قلب دانسته اند :« دَوَاءُ القُلُوبِ وَجَلاَؤُهَا فِى خَمْسَةِ أشيَاء : قَرَاءَةُ القُرآنِ المَجِيدِ بِالتَّدَبُّرِ ، وَخَلاَءُ البَطْنِ وَقِيَامُ اللَّيْلِ وَالتَضَرُّعُ فِى السَّحَرِ وَمُجَالَسَةُ الصّالِحِينَ » داروى دل ها و صيقل آن در پنج چيز است : خواندن قرآن مجيد با تدبّر وانديشه ، خالى بودن شكم از پرخورى و حرام ، قيام به عبادت در نيمه شب ، زارى و تضرع در سحر و همنشينى با شايستگان .
سبب هاى دوستى
اگر در ميان مردم به ويژه جوانان ، سبب و علت دوستى امور معنوى و ارزشى باشد علاوه بر اينكه پايدار مى ماند ، عامل رشد و كمال آنان هم مى شود و اگر سبب دوستى مال و منال و ثروت و مقام و زيبايى هاى ظاهر باشد نه اينكه پايدار نمى ماند بلكه سبب ايجاد پستى و اضطراب و جنگ و نزاع و ناامنى و افتراق خواهد شد .اگر سبب دوستى يكى از امور ظاهر باشد ، با رفتن آن امر ظاهر ، دوستى هم از ميان مى رود چنانكه شيرينى هاى عامل جذب مگسانند ، امور ظاهرى و مادى هم در حيات انسان عامل جذب دوستان مگس صفت اند .اين دغل دوستان كه مى بينىمگسانند گرد شيرينى به راستى بايد از مردم به خصوص جوانان پرسيد كه دوستان مگس صفت چه نقشى در زندگى آدمى جز تخريب دارند ؟ !دوستى هايى كه بر اساس امور ظاهرى صورت مى گيرد پايانش غصه و اندوه و محصولش ضايع شدن عمر و تلف شدن وقت و از دست دادن ارزش هاى انسانى است .در اين نوع دوستى ها ، روابط روحى و قلبى هر روز سست تر و چراغ محبت ها به سوى خاموش شدن و حرارت ها در جهت سرد شدن به حركت مى آيد .در پايان اين دوستى ها ، انسان به مانند در خواب رفته اى كه ناگهان از خواب برخيزد ، از خواب غفلت سربرمى دارد و دست حسرت بر سر مى كوبد و دندان اندوه بر هم مى فشارد و از پشيمانى لب مى گزد و بر دوستانى كه به خاطر ظواهر پر فريب مادى و مال و منال وحشمت و جاه و كالاى اندك دنيا به او دست دوستى دادند تا خودشان از اين نمدكلاهى بدوزند و شكمى سير كنند و شهوتى برانند و چون حيوانات در حول اين آخور بچرخند ، نفرين مى كند و بر عمر ضايع شده اشك مى ريزد ! آن روز است كه به خاطر ضربه هاى هولناكى كه از دغل دوستان خورده ، دچار حالت نفرت از ديگران مى گردد و چون گوسفندى كه از گرگ بگريزد ، از نوع دو پايان گريزان مى شود و از ديدن افراد به وحشت مى افتد و تصوّر مى كند همه براى ضربه زدن به او صف كشيده اند ! .در دوستى هاى معنوى و در روابط ارزشى كه ملاك دوستى ايمان و نيت دوستى تحصيل معنا و هدف رفاقت كسب ارزش هاست ، جدايى و نفرت و تبديل دوستى به دشمنى راه ندارد . بلال از پيامبر اسلام  (صلى الله عليه وآله) جدا نمى شود اگر چه بندبندش را جدا كنند ، ابوذر از اميرالمؤمنين على  (عليه السلام) جدا نمى شود اگر چه به صحراى سوزان ربذه تبعيدش نمايند ، عابس بن شبيب شاكرى امام حسين  (عليه السلام) را رها نمى كند گرچه در ميدان روز عاشورا با سنگ و چوب تير و شمشير بدنش را قطعه قطعه نمايند و كميت بن زيد اسدى از اهل بيت  (عليهم السلام) دل برنمى دارد گرچه دار اعدامش را چهل سال بر دوش بكشد !عشق و محبت و رابطه ها و ارتباط ها در اين نوع دوستى ، عشقى الهى و محبتى معنوى و انسانى است .انسان بر اثر اين عشق از تعلقات حيوانى و پاى بندى هاى مادى چون مرغى كه از قفس آزاد شود ، رها مى گردد و از مدار امور ظاهرى خارج گشته در دايره مدار ملكوتى و عرشى قرار مى گيرد و مغز و عقل با اثر گرفتن از دوست الهى به كار مى افتد و قلب به حيات معنوى زنده مى شود و هنر انسان شدن آشكار مى گردد و درخت آدميت به بار مى نشيند و وجود انسان ، افق طلوع ارزش ها مى شود .
 وجوب معرفت در مسأله رفاقت
انسانى كه به رشد و كمال خود و ادب و تربيت و خير دنيا و آخرتش علاقه دارد و نمى خواهد زيان و خسارت و فتنه و فساد ، عرصه گاه زندگى اش را جولانگاه قرار دهد و بر ارزش هاى الهى و استعدادهاى انسانى او ضربه مهلك وارد كند ، لازم است دوستان حقيقى و رفيقان واقعى را از دشمنان دوست نما بشناسد .براى به دست آوردن اين معرفت و شناخت راهى جز فهم قرآن و روايات اصيل وجود ندارد و براى فهم قرآن و روايات دو راه وجود دارد : يكى ساليانى چند در خدمت دانشمندان و علما براى فراگيرى علوم اسلامى زانو زدن و ديگر شركت در جلسات مذهبى پر بارى كه دانشمندانى بصير و عالمانى متعهد در آن براى مردم معارف الهى را بيان مى كنند و مكتب اصيل اهل بيت  (عليهم السلام) را تبليغ مى كند .انسان ، هنگامى كه به فهم قرآن و روايات رسيد ، از طريق قرآن مجيد به دوستان حقيقى اش كه خدا و پيامبران و امامان  (عليهم السلام) و پاكان و اولياى الهى اند معرفت پيدا مى كند و به حقيقت آگاه مى شود كه غير اينان دشمنان دوست نما هستند .بى ترديد معرفت ، عامل محبت است زيرا انسان هنگامى كه به زيبايى ها معرفت پيدا مى كند ، از درون معرفت ، آتش عشق و محبت شعله مى كشد و محبت سبب شكل گيرى محب از محبوب مى گردد .
عاشق ، به اين معنا آگاه است كه معشوق در صورتى از عاشق راضى و خوشنود مى شود كه ارزش هاى وجودى اش را در عاشق مشاهده كند .چرا خداى مهربان در قرآن مى فرمايد :. . . إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ .. . . يقيناً خدا نيكوكاران را دوست دارد . زيرا حضرت حق نسبت به همه موجودات و به ويژه انسان ، اهل احسان و نيكى است و چون احسان و نيكى به ديگران را در بنده اش مشاهده نمايد ، به او عشق مىورزد .و يا چرا در قرآن مى فرمايد . . . إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ 0). . . . خدا عدالت پيشگان را دوست دارد . زيرا حضرت حق نسبت به همه مخلوقات عادل است و چون عدالت را در اخلاق و عمل كسى ببيند و ملاحظه كند كه بنده اش نسبت به ديگران عدالت مىورزد ، او را مورد محبت خود قرار مى دهد .يا در قرآن مى فرمايد : . . . إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ. . . . زيرا خدا پرهيزكاران را دوست دارد . در هر صورت ، انسان پس از معرفت به حضرت حق و پيامبران و امامان  (عليهم السلام) عاشق آنان مى شود و از طريق عشق به آنان از ارزش هاى آنان رنگ مى گيرد و پس از رنگ گرفتن از آنان محبوبشان مى گردد .برابر با همين اصل هنگامى كه انسان پاكان و مؤمنان واقعى را بشناسد ، به خاطر زيبايى هاى معنوى در آنان ، دوستدار آنان مى گردد و با رفاقت و همنشينى با آن چهره هاى ملكوتى ، وجود دوم آنان مى گردد و به خير دنيا و آخرت مى رسد .
 
بر گرفته از کتاب معاشرت استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه