اين قسمت آيه را فارسى تر بگويم: هم سلولى ها! ما پيغمبران را از جنس آينه آفريدند، ما پشت به جمال ازل و ابد نكرديم كه در ما نتابد، بلكه ما روى وجود خود را در برابر او گرفتيم و او با اسما و صفاتش در ما تابيد.
پشت آينه ها با «جيوه» پر شده است، پشت آن كه چيزى را نشان نمى دهد. پشت آينه وجود ما، بدن است، بدن چيزى را نشان نمى دهد، اما اين آيه روح را ببينيد:
«وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ»
وجه؛ يعنى كسى چهره واقعى وجود خود را رو به خدا بگيرد، خدايى كه قدرت و نور بى نهايت است، ولى در جيوه چيزى ديده نمى شود، بيشتر مردم دنيا، پشت به خدا هستند، يعنى جيوه وجود آنها به طرف پروردگار است كه هيچ چيزى در وجود آن ها منعكس نمى شود، اما اينان آن صورت آينه اى وجود خود را رو به پروردگار گرفته اند. لذا در خود و همه جا، فقط خدا را مى بينند:
«فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»
گيتى و خوبان آن در نظر آينه اى است |
ديده نديدند در آن جز رخ زيباى دوست |
|
فضل خدا بر بندگان خاص
اين كه روى منِ- حضرت يوسف عليه السلام- به طرف خداست:
«ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ»
اين لطف خدا به حضرت ابراهيم، اسحاق، يعقوب عليهم السلام و من است، به تك تك مردم عالم نيز روى آينه اى داده است:
«وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ»
ولى نود درصد مردم آينه را به طرف عناصر دنيا گرفته اند و اين مناظر و تصوير عناصر پست دنيايى در اين آينه مى افتد، لذا عاشق دنيا هستند. حس مى كنند كه اين عشق مانند سرطان، تمام بندهاى روحى آنان را پاره كرده است، ولى حاضر نيستند چند كلمه براى ثروتشان وصيت بنويسند كه مثلًا يك سوم آن را كه مال خود او است، بعد از مرگ خرج آخرت من كنيد چون باز هم باور نمى كند و مى ميرد. از نوشتن يك خط در راه خدا و براى خدا ابا دارد؛ چون پايبند به دنيا شده است. آينه وجودش به طرف دنيا است و اصلًا غير از دنيا را نمى بيند و هميشه دنيا در آن منعكس است.
حضرت پروردگار به تمام انسان ها اين احسان را كرده است كه آينه آنان را خلقت كرده، ولى ايشان، طرف جيوه اى آن را به طرف خدا گرفته اند، لذا نور خدا به آن پرقدرتى، در جيوه پيدا نيست.
آيه ديگر:
«وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ»
از نظر دين چه كسى بهتر از آن انسانى است كه وجه؛ يعنى آينه وجودى خود را رو به خدا گرفته است؟
«وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً»
او كسى است كه نيكوكار است و به فرهنگ حضرت ابراهيم عليه السلام اقتدا مى كند؛ يعنى حضرت يوسف عليه السلام:
«وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا»
خدا حضرت ابراهيم عليه السلام را به عنوان رفيق صميمى خود انتخاب كرد. حضرت يوسف عليه السلام فرمود: من دست به دامن چنين كسانى دارم، اما دست زليخا به كجا بند بود؟ هيچ جا. در وجود زليخا به جز شهوت نجس چه چيزى جريان داشت؟
منبع : پایگاه عرفان