قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

قدرت روح در رشد انسان‏

 

 

در طبيعت بدنى، بدن كارى بالاتر از اين را ندارد. اين غير از آن زمانى است كه بدن مسخّر روح شده است و روح نيز مسخّر اسماء و اسماء نيز جلوه حق است.

روح حدود، بالا، پايين، پس و پيش، اندازه و ظرفيت ندارد و قابل اندازه گيرى نيست.

زير و بالا، پيش و پس وصف تن است

 

بى جهت ها ذات جان روشن است

     

 

وقتى مفاهيم اسماء تعليم شد، روح حد و حدود ندارد. بقا به روح مربوط است، نه بدن. بدن ما بعد از چهل سالگى شروع به شكسته شدن مى كند. اين كوزه ترك مى خورد، سرش مى شكند، اين ساختمان رو به خرابى مى رود، ديگر نه چشمى داريم، نه گوشى و نه معده اى. مرده متحركى هستيم كه خانواده مى گويند:

خدايا! ديگر مرگش را برسان.

در اين ناحيه ما چيزى نيستيم. بله، اگر بدن در استخدام روح در بيايد، روحى كه در استخدام جلوه هاى اسماى الهى است و جلوه هاى اسمائى كه در ارتباط با حضرت محبوب و بى نهايت است، در آن جهت ما هم بى نهايت هستيم.

تمام روشنايى ها به خاطر آزادى روح از بدن است والا اگر روح اسير بدن باشد، يعنى زندانيى كه در تاريكى است؛ چون نور زمين براى خورشيد است، اگر خورشيد در نيمكره غربى طلوع كند، در نيمكره شرقى تاريكى محض است، چشم چشم را نمى بيند. تمام بدن ما از عناصر اين خانه تاريك است.

روح «مَطْلَعِ الْفَجْرِ» طلوع اسماى الهيه است و «كليم الله» مى سازد، نه بدن.

چون اگر غذا به بدن بدهيم، طول و عرض و حجم مى سازد، آن هم تا اندازه معيّنى، يعنى ما اگر هفتاد سال در دنيا باشيم، در حدّ معينى قد مى كشيم و با خوردن چاق مى شويم.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه