قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

معانى ذكر در كتاب حضرت حق‏

 

 

 منابع : کتاب عرفان اسلامی جلد دو   نوشته: استاد حسین انصاریان 

 

1- قرآن مجيد

كلمه ذكر گاهى به معناى قرآن مجيد آمده است. قرآنى كه يادآور حلال و حرام خدا و دستورات سعادت بخش و انسان ساز الهى براى مردم است.

قرآنى كه انسان را به بهترين راه هدايت كرده و ضامن خير دنيا و آخرت است.

قرآنى كه بشر را از تاريكى به نور، از گمراهى به هدايت، از ذلّت به عزّت، از مرض به سلامتى، از نادرستى به درستى مى برد.

قرآنى كه شفاى تمام امراض روحى و فكرى است و در مسير زندگى انسان چراغ

______________________________
(1)- الكافى: 2/ 80، باب اجتناب المحارم، حديث 4؛ بحار الأنوار: 68/ 204، باب 65، حديث 9.

خاموش نشدنى خداست:

[أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ ] «1».

آيا تعجب كرديد كه بر مردى از جنس خودتان معارفى از سوى پروردگارتان آمده تا شما را [از عذاب دنيا و آخرت ] بيم دهد.

[وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ ] «2».

و گفتند: اى كسى كه قرآن بر او نازل شده! قطعاً تو ديوانه اى!

[إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ ] «3».

همانا ما قرآن را نازل كرديم و يقيناً ما نگهبان آن [از تحريف و زوال ] هستيم.

مصطفى را وعده داد الطاف حق

 

كه بميرى تو نميرد اين سبق

من كتاب و معجزت را رافعم

 

بيش و كم كن را زقرآن مانعم

هست قرآن مر تو را هم چون عصا

 

كفرها را دركشد چون اژدها «4»

     

 

[وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ] «5».

و قرآن را [هم ] به سوى تو نازل كرديم به خاطر اين كه براى مردم آنچه را كه براى [هدايتشان ] به سويشان نازل شده بيان كنى و براى اين كه [در پيامبرى تو و آنچه را به حق نازل شده ] بينديشند.

______________________________
(1)- اعراف (7): 63.

(2)- حجر (15): 6.

(3)- حجر (15): 9.

(4)- مثنوى معنوى، مولوى.

(5)- نحل (16): 44.

 [وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ ] «1».

و اين [قرآنى ] كه آن را نازل كرده ايم، ذكر و پندى پرمنفعت است؛ آيا باز هم شما منكر آن هستيد؟

[إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ ] «2».

بيم دادنت فقط براى كسى ثمربخش است كه از قرآن پيروى كند و در نهان از خداى رحمان بترسد، پس او را به آمرزش و پاداشى نيكو و باارزش مژده ده.

[أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي ] «3».

آيا از ميان ما [كه داراى ثروت فراوان و مقام و قدرتيم ] قرآن، فقط بر او [كه فقيرى يتيم بيش نيست ] نازل شده است؟! [نه، قرآن دروغى ساخته شده نيست ] بلكه اينان درباره قرآن من در شك هستند.

[إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ] «4».

كسانى كه به اين قرآن هنگامى كه به سويشان آمد كافر شدند [به عذابى سخت دچار مى شوند] بى ترديد قرآن كتابى است شكست ناپذير.

[وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ] «5».

______________________________
(1)- انبياء (21): 50.

(2)- يس (36): 11.

(3)- ص (38): 8.

(4)- فصّلت (41): 41.

(5)- قلم (68): 51.

و كافران چون قرآن را شنيدند، نزديك بود تو را با چشمانشان بلغزانند [و از پاى درآورند] و مى گويند: بى ترديد او ديوانه است!

با توجّه به اين گونه آيات در قرآن مجيد، بايد گفت: دلى كه با كتابِ خدا سروكار دارد، قلبى كه از نور قرآن مجيد روشن شده، قلبى كه براى معالجه امراض خود از قرآن استفاده كرده به ميدان ذكر راه يافته و قلبى است كه در جايگاه بلندى قرار دارد. مگر جايى بلندتر از قرآن مجيد از نظر معنوى وجود دارد؟ با توجه به اين مطالب جمله:

فَرَفْعُ الْقَلْبِ فى ذِكْرِ اللّهِ،

به اين معناست كه بلندى مرتبه قلب، در سايه بهره گيرى او از قرآن است.

مردم نشسته فارغ و من در بلاى دل

 

دل دردمند شد ز كه جويم دواى دل

از من نشان دل طلبيدند بى دلان

 

من نيز بى دلم چه نوازم نواى دل

رمزى بگويمت زدل ار بشنوى به جان

 

بگذر زجان تا كه ببينى لقاى دل

گر در دل تو جاى كسى هست غير او

 

فارغ نشين كه هيچ نكردى به جاى دل

كيخسرو آن كسى است كه حال جهان بديد

 

از نور جام روشن گيتى نماى دل

چون آفتاب عشق برآمد تو بنگرى

 

جان ها چو ذرّه رقص كنان در هواى دل

نقد تو زير سكّه معنى كجا نهند

 

چون آهن تو زر نشد از كيمياى دل

     

سرپوش جسم گر ز سر جان برافكنى

 

فيض ازل نزول كند در فضاى دل «1»

     

 

در اين كه قرآن مجيد، مايه رفعت دل و بيدارى جان و ارزش انسان است روايت مهمّى از حضرت باقر عليه السلام به اين مضمون رسيده است:

قُرّاءُ الْقُرْآنِ ثَلاثَةٌ: رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَاتَّخَذَهُ بَضاعَةً وَاسْتَدَرَّ بِهِ الْمُلُوكَ، وَاسْتَطالَ بِهِ عَلَى النّاسِ. وَرَجُلٌ قَرَأَ القُرْآنَ فَحَفِظَ حُروفَهُ، وَضَيَّعَ حُدُودَهُ، وَأَقَامَهُ إِقامَةَ الْقِدْحِ، فَلا كَثَّرَ اللّهُ هؤُلاءِ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرآنِ. وَرَجُلٌ قَرَأَ الْقُرآنَ فَوَضَعَ دَواءَ الْقُرْآنِ عَلى داءِ قَلْبِهِ، فَاسْهَرَ بِهِ لَيْلَهُ، وَأَظْمَأَ بِهِ نَهارَهُ، وَقامَ بِهِ فى مَساجِدَهُ، وَتَجافى بِهِ عَنْ فِراشِهِ؛ فَبِأُولئِكَ يَدْفَعُ اللّهُ الْعَزيزُ الْجَبّارُ الْبَلاءَ، وَبِأُولئِكَ يُديلُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْأَعْداءِ، وَبِأُولئِكَ يُنَزِّلُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الغَيْثَ مِنَ السَّماءِ. فَوَاللّهِ لَهؤُلاءِ فى قُرّاءِ الْقُرآنِ أَعَزُّ مِنَ الْكِبْريتِ الْأَحْمَرِ «2».

امام باقر عليه السلام مى فرمايد: قاريان قرآن سه دسته اند:

1- مردى كه قرآن بخواند و آن را وسيله كسب قرار دهد، امرا و ملوك را به وسيله آن بدوشد و با جمع مال از طريق قرآن به مردم گردن فرازى كند.

2- مردى كه قرآن بخواند، الفاظ آن را حفظ كرده و از عمل به آن عارى باشد، قرآن را چون چوبه تير بى پيكان برپا دارد يعنى از آن سود معنوى نگيرد، خدا اينان را در ميان قاريان قرآن زياد نكند.

3- كسى كه قرآن را بخواند و داروى شفا بخشش را بر دل دردمند خود نهد و به خاطر قرآن شب ها را براى مناجات و درك حقايق آن بيدار باشد و روزها را

______________________________
(1)- اوحدى مراغه اى.

(2)- الكافى: 2/ 627، باب النوادر، حديث 1؛ بحار الأنوار: 89/ 178، باب 19، حديث 4.

روزه گرفته و رياضت بكشد و براى خواندن و آموختن و آموزش و ترويج آن در مساجد قيام كند و از بستر آسايش و خواب براى عبادت حق به خاطر اثرگيرى از قرآن دورى جويد، به بركت آبروى اينان خداوند بلا را از مردم دور كند و شر دشمنان اسلام را بگرداند و از آسمان باران نازل كند. به خدا قسم اينان در ميان قرآن خوانان از كبريت احمر كمياب ترند.

2- توجه قلبى و روحى

كلمه ذكر در قرآن مجيد گاهى به معناى توجّه قلبى و روحى انسان نسبت به حضرت حق آمده، آن توجّهى كه مايه تربيت و كمال و علّت پذيرفتن و اجراى دستورهاى الهى است.

توجه به اين كه عبد در تمام لحظات در محضر خداست و هيچ كجا خالى از حضرت او نيست.

توجه به اين كه حيات انسان و همه موجودات بسته به اراده اوست و وجود كليّه نعمت هاى معنوى و مادّى به خاطر اين است كه انسان در راه قرب به او بكوشد.

توجه به اين نكته كه نافرمانى از جناب دوست هرچند كوچك و صغير باشد بسيار بزرگ است.

توجه به اين كه عبد و هرچه در يد اوست، مِلك مولاست و براى مولاست و از مولاست:

الْعَبْدُ وَما فى يَدِهِ كانَ لِمَوْلاهُ «1».

توجه به اين كه دنيا خانه عمل و آخرت منزل حساب است و مطيع به بهشت و عاصى به جهنم خواهد رفت.

______________________________
(1)- وسائل الشيعة: 23/ 47- 49.

البته اين چنين توجه، كار دل و كوشش قلب است و رفع و رفعت دل و بلندى و عظمت قلب مرهون اينگونه توجه است و به فرموده حضرت صادق عليه السلام:

فَرَفْعُ الْقَلْبِ فى ذِكْرِ اللّهِ.

ياد خدا بدين صورت، انسان را در جاده عبادت و راه سعادت قرار داده و نمى گذارد دامن حيات به لوث گناه آلوده گردد.

ياد خدا، انسان را قدردان نعمت كرده و باعث دورى هوا و هوس و شيطان و شيطنت از زندگى مى گردد.

ذكر در قرآن مجيد در آيات متعددى به اين معنى آمده است كه به مواردى از آن اشاره مى شود:

[لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً] «1».

يقيناً براى شما در [روش و رفتار] پيامبر خدا الگوى نيكويى است براى كسى كه همواره به خدا و روز قيامت اميد دارد و خدا را بسيار ياد مى كند.

[وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ ] «2».

و آنان كه چون كار زشتى مرتكب شوند يا بر خود ستم ورزند، خدا را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند و چه كسى جز خدا گناهان را مى آمرزد؟

و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتكب شده اند، پا فشارى نمى كنند.

______________________________
(1)- احزاب (33): 21.

(2)- آل عمران (3): 135.

 [إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً] «1».

مگر آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند و خدا را بسيار ياد كردند.

[فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ ] «2».

پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و مرا سپاس گزاريد و كفران نعمت نكنيد.

[الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ] «3».

آنان كه همواره خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مى كنند و پيوسته در آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند، [و از عمق قلب همراه با زبان مى گويند:] پروردگارا! اين [جهان با عظمت ] را بيهوده نيافريدى، تو از هر عيب و نقصى منزّه و پاكى؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار.

[وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ ] «4».

و پروردگارت را در دل خود بامدادان و شامگاهان از روى فروتنى و زارى و بيم و ترس به صدايى آرام وآهسته ياد كن و [نسبت به ذكر خدا] از بى خبران مباش.

______________________________
(1)- شعراء (26): 227.

(2)- بقره (2): 152.

(3)- آل عمران (3): 191.

(4)- اعراف (7): 205.

 [الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ] «1».

[بازگشتگان به سوى خدا] كسانى [هستند] كه ايمان آوردند و دل هايشان به ياد خدا آرام مى گيرد، آگاه باشيد! دل ها فقط به ياد خدا آرام مى گيرد.

[رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ] «2».

مردانى كه تجارت و داد و ستد آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمى دارد، [و] پيوسته از روزى كه دل ها و ديده ها در آن زير و رو مى شود، مى ترسند.

[أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ ] «3».

آيا براى اهل ايمان وقت آن نرسيده كه دل هايشان براى ياد خدا و قرآنى كه نازل شده نرم و فروتن شود؟.

آرى، اين گونه ياد و توجّه به خدا، انسان را در مسير عبادت گرم نگاه داشته و از زشتى و پليدى بازمى دارد و راه رشد و كمال را براى انسان باز كرده و از اين موجود خاكى، وجودى عرشى و الهى خواهد ساخت و اين گونه ياد و توجّه ملاك اعتبار و ارزش دل است،

فَرَفْعُ الْقَلْبِ فى ذِكْرِ اللّهِ.

حاجى سبزوارى آن عارف شيدا در بلندى مرتبه دل گويد:

فلك دوران زند بر محور دل

 

وجود هر دو عالم مظهر دل

اگر اكسير درد عشق خواهى

 

بيا شو از گدايان در دل

     

 

______________________________
(1)- رعد (13): 28.

(2)- نور (24): 37.

(3)- حديد (57): 16.

 

هر آن كالا كه در بازار عشق است

 

نوشته دست حق بر دفتر دل

سرشته عشق پاكان در نهادش

 

كز اصل پاك آمد گوهر دل

جهان معنوى را دل امير است

 

زفرّ عشق باشد افسر دل

چرا اين مرغ دل پرّد به هر شاخ

 

چو هست اسرار يار دل بر دل

     

 

فيلسوف بزرگ، مرحوم حاج شيخ محمد حسين غروى اصفهانى معروف به كمپانى درباره عظمت دل گويد:

تا بى خبرى ز ترانه دل

 

هرگز نرسى به نشانه دل

روزانه نيك نمى بينى

 

بى ناله و آه شبانه دل

تا چهره نگردد سرخ از خون

 

كى سبزه دمد زدانه دل

از خانه كعبه چه مى طلبى

 

اى از تو خرابى خانه دل

از موج بلا ايمن گردى

 

آنگه كه رسى به كرانه دل

اندر صدف دو جهان نبود

 

چون گوهر قدس يگانه دل

در مملكت سلطان وجود

 

گنجى نبود چو خزانه دل

جانا نظرى سوى مفتقرت

 

كآسوده شود زبهانه دل

     

 

عارف دل سوخته الهى قمشه اى در اين زمينه گويد:

زدانشور مپرس احوال دلبر

 

جمالش هست پيدا در دل دل

زحسن دلرباى حضرت دوست

 

هزاران پرده بگشا در دل دل

دو عالم را خرد آيينه آراست

 

رخش آيينه آرا در دل دل

محيط فكر بى پايان ادراك

 

چو يك حلقه به صحرا در دل دل

اگر عالم كتاب حق تعالى است

 

همه نقش است و معنى در دل دل

     

جمالش بر تو پنهان است و ماراست

 

چو خورشيد آشكارا در دل دل

«الهى» عقل و هوش و دانش افكند

 

كه عشق آمد تماشا در دل دل

     

 

[وَفَتْحُ الْقَلْبِ فى الرِّضا عَنِ اللّهِ ]

يعنى: فتح قلب در راضى بودن بنده است از حضرت حق در همه حالات، در فقر و غنا، در صحّت و مرض. از حضرتش راضى بودن و در خوشى و ناخوشى زندگى صبر نمودن و شكر الهى را بجاى آوردن فتح قلب است.

وجه ناميدن مرتبه رضا به فتح، ظاهر است؛ چرا كه فتح عبارت است از:

گشايش كارها و آسان شدن آن. عبد در مرتبه رضا، تمام كارها و مشكلات را به خود آسان كرده و به هرچه از سوى دوست- از وسعت و تنگى و ...- روى مى دهد به خود گوارا نموده است.

عبد، زمانى كه از طريق انبيا و كتب آسمانى و ائمه طاهرين عليهم السلام خداى خود را شناخت و به اين نكته واقف شد كه پروردگار عادل خداى حكيم، در ترسيم كليّه برنامه ها براى بنده خود جز خير و سعادت نخواسته، به تمام داده هاى او رضايت داده و از طريق اين رضايت خشنودى حق را براى خود خريده است.

در معارف الهى آمده:

رضاى حق از عبد، بسته به رضاى عبد از خداست.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه