قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نياز انسان به وحى

اينجاست كه نياز بشر براى برپاكردن زندگى درست و صحيح و فضايى كه در آن حقوق همه رعايت شود و روانى كه همه اميال و غرائزش تعديل گردد ، به وحى به شدت احساس مى گردد .وحى ما فوق قدرت عقل و با چشم و بصيرتى ما فوق علم و دانش است و تنها آن حقيقت است كه مى تواند انسان را بر پايه فطرت و طبيعتش به تمام زواياى اعتقادى و اخلاقى و عملى كه هر سه ضامن خوشبختى او در اين دنيا و آن دنياست ، هدايت كند .قرآن كه وحى حضرت حق به پيامبر و كامل ترين كتاب هدايت و منبعى زنده و جاويد و راهنماى به سوى سعادت دنيا و آخرت و قانون اساسى زندگى و مربّى حقيقى انسان و بيان كننده حقايق آفاقى وانفسى است ، بشر را به درون خود ارجاع داده ، وى را در برابر قاضى وجدان خودش قرار مى دهد تا به فطرت خود پى برد و شعور باطنى او بيدارش كند .شعور باطنى كمتر خطا دارد و قضاوت وجدان صد در صد صحيح است . آن كه فطرت انسانى بر وى حكومت كند از گمراهى به دور خواهد بود و رستگارى در انتظار اوست .حكومت فطرت در نهاد بشر بر حكومت عقل تقدم دارد ، ديوانگان از راهنمايى فطرت برخوردارند همچنين كودكان ، هر دو گروه ظلم و ستم را زشت مى شمارند ، دروغ را ناپسند مى دانند ، راستى و درستى و عدل و احسان را خوش مى دارند و قاضى به زشتى زشتى ها و زيبايى خوبى ها فطرت مى باشد چون ديوانگان و كوردكان فاقد عقل هستند .اگر اوضاع و احوال محيط ـ كه معلول هواپرستى و عبادت بت هاى جاندار بى جان است ـ از راهنمايى فطرت جلوگيرى نمى كرد ، همه افراد بشر نيكوكارتر بودند و تبه كارى يافت نمى شد و جهان پر از عدل و داد مى گرديد .
 هدايتگرى قرآن
قرآن در هدايتش كارى مى كند كه بشر به خود آيد و خويشتن را مورد پرسش قرار دهد ، آيا اين كارى كه مى كند خوب است يا بد ؟ آيا اين نظريه اى كه مى دهد يا از جايى اتخاذ كرده صحيح است يا غلط ؟كيست كه اين پرسش را مى كند ؟ و مخاطب در آن چه كسى است ؟ در حالى كه پرسنده و پاسخ دهنده يكى است و دوتا نيست . قرآن فطرت بشر را براى دورى از شرك و دعوت به خداى يگانه مورد سؤال قرار مى دهد .آيا معبودان متعدد و متفرق بهتر است يا خداى يگانه مقتدر ؟  . و براى نماياندن قدرت خداى بزرگ چنين مى پرسد :آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند يا آنكه وقتى درمانده اى او را بخواند اجابت مى كند و آسيب و گرفتاريش را دفع مى نمايد ، و شما را جانشينان ديگران در روى زمين قرار مى دهد ؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست  كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد ؟ ! اندكى متذكّر و هوشيار مى شوند . *  آيا آن شريكان انتخابى شما بهتراند يا آنكه شما را در تاريكى هاى خشكى و دريا  به وسيله ستارگان و ديگر نشانه ها راهنمايى مى كند ؟ ! و كيست كه پيشاپيش  باران  رحمتش بادها را مژده رسان مى فرستد ؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟ !  خدا برتر است از آنچه براى او شريك قرار مى دهند . * آيا آن شريكان انتخابى شما بهترانديا آنكه مخلوقات را مى آفريند ، آن گاه آنان را پس از مرگشان  بازمى گرداند ؟ ! و كيست آنكه از آسمان و زمين شما را روزى مى دهد ؟ . . .. قرآن بى ارزشى بت ها و قدرت بزرگ حق را چنين وانمود مى كند :آيا كسى كه  همه چيز  مى آفريند ، مانند كسى است كه  هيچ چيز  نمى آفريند ؟.  إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللهَ لَن يَخْلُقُوا ذُبَاباً . . . . يقيناً كسانى كه به جاى خدا مى پرستيد ، هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند  .قرآن گام ديگرى را در راهنمايى برادشته و آن ارجاع بشر به سوى عقلش مى باشد .قرآن با خردمندان سخن مى گويد و از آنان مى خواهد تا عقل خود را به كار انداخته ، سعادتمند شوند و رستگار گردند ، قرآن در سوره آل عمران چنين مى گويد :يقيناً در آفرينش آسمان ها و زمين ، و آمد و رفت شب و روز ، نشانه هايى بر توحيد ، ربوبيّت و قدرت خدا  براى خردمندان است. و در سوره بقره چنين مى گويد :بهترين توشه پرهيزكارى است.
 ترغيب به تفكر و انديشه
و در سوره يوسف چنين مى گويد :به راستى در سرگذشت آنان عبرتى براى خردمندان است. ترغيب و تحريض به تفكر و انديشيدن در پيدايش جهان ، در پيدايش بشر ، در پيدايش زمين و آسمان ; نمونه اى است ديگر از راهنمايى قرآن .قرآن در سوره غاشيه مى گويد :آيا با تأمل به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده ؟ * و به آسمان كه چگونه بر افراشته شده ؟ * و به كوه ها كه چگونه در جاى خود نصب شده ؟ * و به زمين كه چگونه گسترده شده؟ قرآن بشر را به سوى تحقيق و كاوش دعوت مى كند تا در اسرار و رموز آفرينش و جهان هستى بينديشد و از حقايق كائنات آگاه گردد .مذاهب باطل پيروان خود را از بحث و انتقاد ممنوع مى كنند ولى قرآن پيروان خود را به بحث و كاوش دعوت مى كند .مسيحيت امروز عقل را از كار مى اندازد و بشر را از منطق صحيح دور مى كند .اگر به يك نفر مسيحى بگوييد : چگونه سه تا با يكى مساوى مى گردد ؟ مى گويد اين فوق عقل است و خداى پدر و خداى پسر و خداى روح القدس در عين آن كه سه اند يكى هستند و بدين وسيله پايه منطق و علوم رياضى را باطل مى سازد .
 
تاريخ نگارى قرآن
قرآن كتاب تاريخ نيست ولى از تاريخ و سرگذشت پيامبران و نيكان بشريت سخن مى گويد ، از داستان هاى تبه كاران و ستم كاران دام مى زند .داستان شنونده و خواننده اش را از خواب بيدار مى كند و مست را هشيار مى سازد به ويژه اگر افسانه نباشد و داستان حقيقى باشد .قرآن تاريخ حقيقى و سرگذشت واقعى را ياد مى كند تا خواننده چيز فهم از آن عبرت بگيرد ، به صواب رو آورد و از خطا بگريزد .قرآن از تاريخ موسى و فرعون سخن مى گويد ، سرگذشت ابراهيم و نمرود را بيان مى كند ، از تقوا و پرهيزكارى يوسف و عشق آتشين زليخا دم مى زند و از حق جويى پادشاه مصر حكايت مى كند و از ستيزه جويى اقوام عرب با پيامبران خبر مى دهد .قصص قرآن همگى از شاهكارهاى بزرگ الهى به شمار مى رود كه نظير آنها تا كنون در هيچ زبانى ديده نشده و اگر چنين بود اعلام مى شد .داستان سرايى قرآن هدف نيست بلكه وسيله است براى هدايت خلق و راهنمايى مردم ، بشر بر حسب فطرت ، قصه را دوست دارد و خوش دارد از سرگذشت و تاريخ گذشتگان آگاه شود ، قرآن از اين فطرت بشرى به سود بشر استفاده كرده ، آن را يكى از وسائل هدايتش قرار داده است و اين كار از روانشناسى عميق قرآن خبر مى دهد .
 نيكوكاران در قرآن
بشر بر حسب طبيعتش نيكى را دوست دارد و خوش دارد كه نيكوكار باشد و ديگران وى را بدين صفت بشناسند ، اين حالت از فطرت و طبيعت بشر ريشه مى گيرد چون طبيعتش خوب را دوست مى دارد و بد را زشت مى شمارد و چون خود دوستى نيز طبيعى است ، اين دو كه با هم همراه شوند و كارآيى را داشته باشند ; دستاوردشان چنين مى شود كه هر كس دوست مى دارد كه به خوبى و نيكى شناخته شود . اينك معرفى قرآن از نيكوكارى :نيكى اين نيست كه روى خود را به سوى مشرق و مغرب كنيد ، بلكه نيكى واقعى و كامل ، كه شايسته است در همه امور شما ملاك و ميزان قرار گيرد ، منش و رفتار و حركات كسانى است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورده اند ، و مال و ثروتشان را با آنكه دوست دارند به خويشان و يتيمان و درماندگان و در راه ماندگان و سائلان و در راه آزادى  بردگان مى دهند ، و نماز را  با همه شرايطش  برپاى مى دارند ، و زكات مى پردازند ، و چون پيمان بندند وفاداران به پيمان خويشند ، و در تنگدستى و تهيدستى و رنج و بيمارى و هنگام جنگ شكيبايند ; اينانند كه  در دين دارى و پيروى از حق  راست گفتند ، و اينانند كه پرهيزكارند . آيه كريمه مشتمل است بر دو بخش : نفى و سلب ، اثبات و ايجاب .در بخش نفى ، نيكوكارى پندارى و خيالى را باطل مى سازد در بخش ايجاب ، نيكوكارى حقيقى را معرفى مى كند .در آغاز چنين مى گويد : گمان نبريد رو به مشرق و مغرب ايستادن نيكوكارى است و خود را بدان دلخوش كرده ، نيكوكار بدانيد .مسيحيان به كليسا رفتن ورو به مشرق ايستادن و اورادى خواندن را نيكوكارى مى دانند و انجام مراسم دين و آيين نزد آنان همين مى باشد وبس .يهودان به كنشت رفتن و به سوى مغرب رو كردن و نيايشى را انجام دادن را نيكوكارى مى دانند و تنها به اين كار در انجام وظايف دينى بسنده مى كنند ، قرآن به هر دو گروه هشدار مى دهد و خطاى آنان را به ايشان اعلام مى دارد .اين طرز فكر در ميان مسلمانان نيز موجود است .دسته اى از انجام فرائض دين امتناع دارند و مى گويند : قلب بايستى پاك باشد و قلب ما پاك است و جاى دين در دل است .دسته اى ديگر نيز در فرار از انجام مراسم مذهبى با آنان شريك اند ، تفاوتى كه اينان دارند آن است كه نيكوكارى را ساعتى نشستن و ذكرى را صدها بار گفتن مى دانند !گروه هاى چهارگانه با چنان منطقى نادرست در پى خواهش دل مى روند و آنچه كه دل بخواهد آن مى كنند و خود را آدم خوب و نيكوكار مى شمارند ، اينان خود را گول مى زنند و بدين وسيله تقوا و پرهيزكارى را انكار مى كنند و ظلم و ستم را در جهان برقرار مى سازند .قرآن چنين منطقى را تخطئه مى كند و اين روش ها را نيكوكارى نمى داند و خطاى بشر را آشكار كرده ، وى را راهنمايى مى كند .سپس در بخش اثبات نيكوكارى را معرفى مى كند چون منفى بافى ، روش قرن نيست ; قرآن از رازى بزرگ پرده برمى دارد ، رازى كه براى بسيارى نهفته است و آن راز چنين است : نيكوكارى تركيبى است از كار دل و كار اعضا و جوارح و كسى كه از اين مجموعه شريف برخوردار باشد ، نيكوكار خواهد بود .با دل تنها نيكوكارى محقق نمى شود ، با ذكر زبانى كسى نيكوكار نخواهد شد ، با ساعتى سرپا ايستادن و به سوى مشرق و يا مغرب رو كردن ، كسى سعادتمند نمى شود و عدالت اجتماعى برقرار نمى گردد .نيكوكارى از دو چيز تشكيل مى شود : يكى قلبى و درونى و ديگر پيكرى و برونى .ايمان به خدا ، ايمان به رستاخيز ، ايمان به فرشتگان ، ايمان به پيامبران ، ايمان به كتاب هاى آسمانى ; از وظايف قلب و درون بشر است و آن كه قلبش آكنده از اين ايمان ها باشد ، گفتارش و رفتارش ايمانى و نورانى خواهد بود .نيكوكارى پيكرى ، راهنمايى است براى وظايف اعضا و جوارح و آن عبارت است از كمك و يارى خويشان و نزديكان ، نوازش كردن يتيمان ، نوا دادن به بينوايان ، دستگيرى واماندگان ، نجات دادن بردگان ، وفا كردن به عهد و پيمان ، استقامتورزى بردگان ، استقامتورزى در بى نوايى و تهيدستى ، پايدار بودن در نبرد ، نماز خواندن ، زكات پرداختن .

بر گرفته از کتاب معاشرت استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه