قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عذاب ستمگران و پاداش نيكوكاران

وجود معاد و جهان دگر مطابق ميل ستم گران و گنه كاران نيست ، آنان خوش دارند كه آنچه مى كنند بى كيفر باشد ، آنان مى كوشند كه خود را و دگران را معتقد سازند كه جهان دگرى وجود ندارد ، جهان كيفر و پاداش .هر چه هست همين جهان مى باشد و بس ، پاداش و كيفرى اگر باشد در همين جهان است و چون در اين جهان كيفر نمى بينند پس مستحق كيفر و عقاب نخواهند بود ، پس ستمكار و گنه كار نمى باشند .اين جهان بى ترديد قدرت بر كيفر ستم كاران بزرگ را ندارد ، چگونه مى شود كسى را كه مناره هايى از سرهاى بشر ساخته ، در اين جهان كيفر كرد ؟چگونه مى شود كسى كه شصت و سه ميليون نفر از ملت شوروى را اعدام كرده ، كيفر داد ؟به فرض كه كيفرش را كشتنش قرار دهيم ، اين كيفر در برابر يك اعدام اوست نه بيشتر .اضافه بر اين ، كيفركننده بايستى قدرتى داشته باشد بالاتر از قدرت ستمگران تا آنان را كيفر دهد و چنين قدرتى در جهان وجود نداشته و ندارد .آيا چنگيزها ، تيمورها ، هيتلرها ، نرون ها ، يزيدها ، حجّاج ها ، در اين جهان كيفر ديدند ؟ آيا جنايت كارانى كه قتل عام شهرى را اعلام كردند كيفر ، ديدند ؟اين سخن درباره پاداش نيكوكاران بزرگ نيز جارى است ، آيا انسان بزرگوارى كه هزاران بدبخت را خوشبخت ساخته ، سعادتشان را تأمين كرده ، چگونه اين جهان مى تواند به او پاداش دهد ؟آيا موجود مقدسى كه جان خود را در راه سعادت بشر فدا كرده ، چه پاداشى در اين جهان به وى داده خواهد شد ؟اين جهان ، جهان هرج و مرج و جنگل نيست ، اين جهان جهان آدم هاست .آدم ها ظلم و ستم را مستحق كيفر مى دانند ، نيكوكارى را شايسته پاداش مى دانند و همگى خواستار وجود چنين جهانى هستند ، پس بايد چنان جهانى باشد چون خواسته فطرى و عقلايى بشر خطا ندارد ، از اين رو جهان كيفر و جهان پاداش ، موجود است .بر اين جهان نيرويى عاقل و فرزانه حكومت مى كند و گناه گنه كاران و فضيلت نيكوكاران را مى بيند و به يقين ، آن را كيفر و اين را پاداش خواهد داد .قرآن براى اثبات جهان دگر و راهنمايى بشر به سوى معاد ، گامى بلند برداشته ، چون قرآن براى سود بشر فرستاده شده و اعتقاد بشر به جهان دگر به سود اوست ، به سود فرد و سود اجتماع است . وجود قرآن با وجود جهان دگر ملازمت دارد .
 معاد در قرآن
قرآن ، كتاب راهنمايى وارشاد است و براى اقامه عدل در اين جهان آمده است . راهنمايى براى اقامه عدل ، ضامن اجرا مى خواهد و گر نه راهنمايى لغو خواهد شد و اين ضامن اعتقاد محكم و استوار به معاد است .ستمكارانى كه از هشدار قرآن بهراسند ، دست از ستم بر مى دارند و نيز گنهكاران دست از گناه مى شويند . قرآن كتاب اميد است ، اميد مظلومان و ستم ديدگان ، اميد نيكوكاران و پارسايان .عقيده معاد بر پايه عقيده به مبدء قرار دارد و سخن قرآن در معاد با خداپرستان مى باشد ، خداى عادل ، توانا ، بينا ، حكيم ; خدايى كه اين جهان را بيهوده نيافريده ، خدايى كه انسان را حاكم بر جهان قرار داد و او را به سوى حق و حقيقت دعوت كرد و فرستادگانى از جانب خود براى او فرستاد و قرآن را پيام خود براى وى قرار داد .مردى استخوان پوسيده مرده اى را در دست گرفت و به هم ساييد تا گرد شد و به هوا رفت و بر زمين ريخت سپس پرسيد :كيست اين استخوان پوسيده پراكنده در هوا و زمين را بتواند زنده كند تا كيفرش دهد ؟ قرآن به او چنين پاسخ داد :زنده كننده اش كسى است كه او را از نيست بودن به هستى آورده است و هيچ را چيز كرده ، آيا قدرت بر كدام يك از اين دو بيشتر است ؟ قدرت بر هيچ را چيز كردن كجا و قدرت بر چيزى را چيز دگر ساختن ! آن قدرت ، بديهى بشر است چون همه مى دانند كه نبوده اند و بود شدند و پايه برهان قرآن بر چيزى كه بديهى همه افراد بشر است قرار دارد.تمام نابسامانى هاى فردى و خانوادگى و اجتماعى انسان در همه امور زندگى ، معلول بيمارى هاى قلبى او از قبيل : كبر ، حرص ، بخل ، حسد ، كينه ، نفاق ، خودخواهى ، خودپرستى و غفلت از حقايق است . تنها نسخه اى كه قدرت دارد بشر را از اين بيمارى هاى قلبى كه سبب همه نابسامانى هاست درمان كند قرآن مجيد است .بنابراين جهانيان به ويژه مسلمانان اگر بخواهند از اين اوضاع نكبت بار و مفاسد خانمان سوز نجات يابند ، بايد قرآن را با تدبر و انديشه در آياتش بخوانند و اين خواندن را به طورى جدى براى درمان دردهاى قلبى قرار داند زيرا خواندن و نفهميدن و به كار نگرفتن ، هيچ دردى را دوا نمى كند و هيچ مرضى را به درمان نمى رساند .
 تربيت شدگان قرآن
لازم است در اين بخش به نمونه اى از حيات آنان كه با برنامه هاى اعتقادى و اخلاقى و عملى قرآن درون و برون خود را ساختند و به صورت انسانى با تربيت ، با رشد متعادل ، درست كار ، اخلاقى ، نيكوكار ، پرهيزكار ، صادق ، شريف ، كريم ، سخى ; درآمدند اشاره شود ، باشد كه براى مطالعه كنندگان راهنمايى عينى و عملى به سوى سعادت و خوشبختى دو جهان باشد و در پرتو مطالعه حقايق وجودى اين انسان هاى والا به سازندگى قرآن و اين كه تنها كتابى كه مى تواند جهان را از اين پريشانى نجات دهد قرآن است ، بيش از پيش آگاه شوند .براى خدا بودن و به خاطر خدا بودن و قدم فقط براى خدا برداشتن ، حقيقتى است كه چون در انسان تحقق يابد ، بى ترديد انسان را علاوه بر اين كه صفا و نورانيت و لطافت و كرامت مى دهد ، در همه شؤون زندگى و اعمال و رفتار و كردار و اخلاق در طول پيامبران و امامان و اولياى خاص الهى قرار مى دهد .او را در حالى مى برد كه جز خدا نبيند و جز خدا نخواهد و جز براى خدا قدم برندارد و فكرش و انديشه اش و همّ و غمّش ، سود رسانى به همگان گردد و در جنب خدا براى خود شأنى نبيند و خلاصه ، اخلاص او را تبديل به منبع خيرى براى همه و چراغ راهنمايى براى گم شدگان و افتادگان در وادى حيرت نمايد .چنين انسانى از پرتو اخلاص ، فقط و فقط در اين حقيقت مى انديشد كه وظيفه الهى و انسانى من نسبت به خودم و ديگران و در كنار نعمت ها چيست ؟ و هنگامى كه مسؤوليت و وظيفه اى پيش آيد ، با كمال معرفت و شوق و همت آن را انجام مى دهد و در اين زمينه از ملامت ملامت گران نمى هراسد و قدمى از دايره مسؤوليت بيرون نمى نهد .متفكر شهيد مرحوم مطهرى در اين مقام مى گويد :داستانى از مرحوم آيت الله بروجردى أعلى الله مقامه بياد دارم :در سال هاى اولى كه ايشان از بروجرد به تهران و از تهران به قم آمدند و در اثر درخواست حوزه علميه قم ، در قم اقامت فرمودند و البته آمدنشان به تهران به دنبال يك كسالت شديد بود كه احتياج به جراحى پيدا كرد و ايشان تحت عمل قرار گرفتند .پس از چند ماه اقامت در قم ، تابستان رسيد و حوزه تعطيل شد ، ايشان تصميم گرفتند به زيارت مشهد بروند ، زيرا در حال شدت بيمارى نذر كرده بودند كه اگر خداوند ايشان را شفا داد به زيارت امام رضا  (عليه السلام) تشريف حاصل كنند .يكى از مراجع تقليد حاضر براى بنده نقل كردند كه ايشان در يك جلسه خصوصى اين تصميم را ابراز كردند و ضمناً به اصحاب خودشان كه در آن جلسه شركت داشتند فرمودند : كدام يك از شما با من خواهيد آمد ؟ ما گفتيم تأملى مى كنيم و بعد جواب مى دهيم ولى ما در غياب ايشان مشورت كرديم و اساساً صلاح نديديم ايشان فعلاً از قم به مشهد بروند، بيشتر روى اين جهت فكر مى كرديم كه ايشان تازه به قم آمده اند و هنوز مردم ايران مخصوصاً مردم تهران و مشهد كه در مسير و مقصد مسافرت ايشان هستند ايشان را درست نمى شناسند و بنابراين تجليلى كه شايسته مقام ايشان است از ايشان به عمل نخواهد آمد ، لذا تصميم گرفتيم ايشان را ا ز اين سفر منصرف كنيم ولى مى دانستيم كه اين جهت را نمى شود با ايشان در ميان گذاشت ، بنا شد عذرهاى ديگرى ذكر كنيم از قبيل اين كه چون تازه عمل جراحى صورت گرفته است ممكن است اين مسافرت طولانى با اتومبيل ( آن زمان هواپيما و قطار در راه تهران به مشهد نبود ) صدمه داشته باشد .در جلسه بعد كه ايشان مجدداً مطلب را عنوان كردند ما كوشيديم هر طور شده ايشان را منصرف كنيم ولى يكى از حضار مجلس آنچه ما در دل داشتيم اظهار داشت و ايشان فهميدند كه منظور اصلى ما از مخالفت با اين مسافرت چيست ، ناگهان تغيير قيافه دادند و با لحنى جدى و روحانى فرمودند : من هفتاد سال از خداوند عمر گرفته ام و خداوند در اين مدت تفضلاتى به من فرموده است كه هيچ كدام از آنها تدبير خود من نبوده است ، من در همه اين مدت كوشش داشته ام ببينم چه وظيفه اى دارم كه به آن عمل كنم ، حالا پس از هفتاد سال شايسته نيست به فكر خودم باشم و براى شؤونات شخصى خود بينديشم ، خير مى روم .آرى ; يك فرد در زندگى عملى خود اگر كوشش و اخلاص را توأماً داشته باشد ، خداوند او را از راه هايى كه خود آن فرد نمى داند تاييد مى فرمايد

بر گرفته از کتاب معاشرت استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه