قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خلقت انسان‏

 

منابع : کتاب عرفان اسلامی جلد سه    نوشته: استاد حسین انصاریان 

 

در سطور گذشته تا اندازه اى موفق به تماشاى دورنماى حيات شديد و به اين نتيجه رسيديد كه مسئله حيات، مسئله پرغوغايى است كه دست تمام موجودات از فهم اسرار آن كوتاه است و به قول حافظ: آن قدر هست كه بانگ جرسى مى آيد.

در اين قسمت، لازم است به نعمت آفرينش انسان باز به اندازه اى كه اجمالى از تفصيل كتاب وجود انسان ديده شود اشاره گردد، تا ببينيد خالق مهربان شما براى به وجود آوردن شما چه چرخ هاى عظيمى در عالم خلقت به كار انداخته و بر شما واجب است از حضرت او ياد كرده و شكر عناياتش را به جاى آوريد.

در كتاب «رازهاى جهان آفرينش» مى خوانيم:

در مورد خلقت انسان، بر اثر پيشرفت دانش، اسرارى كشف شده كه به آن اشاره مى شود، تا از جريان هستى خود آگاه گشته و بدانيم آفرينش انسان كه يكى از شاهكارهاى بزرگ خلقت است به قدرت و اراده و عنايت و محبت آفريدگار عالم صورت مى گيرد.

مراحل مختلف شكل گيرى انسان در رحم مادر

موقعى كه نطفه مرد وارد رحم زن مى شود، يك سلسله تحولاتى صورت مى گيرد و موجود تازه به وجود مى آيد كه جريان تكوين آن تقريباً دوازده ساعت طول خواهد كشيد.

نطفه انسان از سلّول هاى مدوّرِ ريزى درست شده كه قُطر آن از يك نقطه هندسى كوچك تر است؛ نطفه، مايع لرزان و بى رنگى است كه اگر شفاف تر مى بود هرگز با چشم ديده نمى شد.

براى آن كه بتوانيم، طرز ساختمان نطفه را در نظر مجسّم كنيم، آن را به اندازه و حجم يك توپ بازى پينگ پونگ در نظر مى آوريم. در مركز نطفه، هسته اى مثلًا به درشتى نخود وجود دارد كه رنگ آن تيره و پوستش ضخيم تر از نقاط ديگر آن است.

آن هسته، نقطه پررنگى است كه يك دانه مدوّر به شكل ساچمه در وسط آن قرار دارد كه بيست و چهار كروموزوم است.

كروموزوم ها شامل صد هزار ماده مولّدند به نام «ژن» كه تعداد قطعى آنها هنوز معلوم نشده و با تخم زن جفت مى شوند كه در نتيجه آميزش آنها، موجودى به وجود خواهد آمد كه از حيث شكل، سرشت، رنگ چشم و مو، وارث پدر و مادر خواهد بود.

در ابتداى عادت ماهانه زنان، يكى از غدّه ها (سرآمدگى هاى روى تخمدان هاى زن) تركيده و تخم در آن خارج مى شود و بقيّه برآمدگى ها از بين رفته و تخمدان ها به حالت اوليّه خود بر مى گردند.

زنان، داراى دو تخمدان هستند، شبيه به دو بادام كه طول هر يك سه الى چهار سانتى متر است و تخمدان ها در قسمت بالاى حفره لگن خاصره قرار دارند.

زن ها در تمام مدت سال هر بيست و هشت روز يك مرتبه تخم مى گذارند كه جز در موارد استثنايى، تعداد تخم از يك عدد تجاوز نمى كند. اين جريان، فوق العاده دقيق است و در سر رسيد بيست و هشت روز يك دانه تخم تازه به حد رشد مى رسد و از غدّه بيرون مى جهد، در فاصله هر بيست و هشت روز درست در سررسيد موقع، يك دانه تخم مى رسد و از بين مى رود.

همين كه تخم از تخمدان زن خارج شد، آن ذرّه يا اتم جاندار كه از فرط كوچكى و ريزى با چشم ديده نمى شود در فضاى مهبل سرگردان و به دور خود مى گردد و در حال چرخيدن حركت مى كند تا بالاخره در قسمت علياى يكى از دو خرطوم لوله اى به نام «فالوپ» وارد مى شود. فالوپ، دو لوله اى است كه تخمدان هاى زن را از دو سمت به رحم وصل مى كند.

طول هريك از اين لوله ها، ده سانتى متر و قطر آن نيم سانتى متر است. در قسمت داخلى لوله ها، موى هاى نازك ذره بينى روييده شده و همين كه تخم وارد يكى از آنها شود آن موى ها تموّج يافته و بر اثر آن تموّج، حركت تخم به سوى خرطوم آسان مى شود.

خرطوم چون راست و مستقيم نيست و حالت خميده و پيچ در پيچ دارد، وقتى كه تخم وارد آن شد، حالت انقباض و به هم فشردگى در جدار آن پيدا مى شود و تخم مى تواند در آن راه پُر پيچ و خم به جلو برود.

از موقعى كه تخم از تخمدان خارج و به راه مى افتد تا زمانى كه وارد خرطوم لوله اى شود، دوازده ساعت طول خواهد كشيد و به هر حال در اين محل است كه به خواست حضرت حق نطفه مرد با تخم زن به يكديگر مى رسند و زن باردار مى شود.

نطفه مرد و زن، هر دو سلّول هاى ساده اى هستند كه گذشته از وجه شباهت آنها بايد دانست چه تفاوتى با هم دارند. تخم يا نطفه زن، سى و پنج الى چهل مرتبه بزرگ تر از نطفه مرد است؛ اولى خمود و بى حركت، دومى چالاك و زرنگ و با سرعتى مطابق با سه ميلى متر در دقيقه حركت مى كند، در برابر هر نطفه زن چند صد ميليون نطفه مرد وجود دارد.

با ميكروسكوپ الكترونى، نطفه يا منى را تحت آزمايش قرار داده اند، اين دستگاه نطفه را به حدّى بزرگ نشان مى دهد كه زير عدسى ميكروسكوپ جزئيات ساختمان و شكل آن را معلوم مى دارد و بعداً آن را روى پرده سينما مى آورند كه كوچك ترين حركات آن به خوبى ديده شود.

نطفه مرد، شباهت كامل به شكل اوليّه قورباغه دارد، داراى سر بيضى، اندامى نازك و استوانه شكل و دمى دراز است.

طول دم، ده برابر خود نطفه است و با حركت مداوم و پيچاپيچ خود تا موقعى كه زنده است به جلو مى رود.

حركت نطفه كه نسبتاً سريع است تا مدّت دو روز ادامه دارد و هيچ كدام از عضوهاى بدن انسان به اندازه اين سلول هاى ريز، ساده و فعّال نيستند.

به طورى كه ذكر شد تعداد نطفه مرد به صدها ميليون مى رسد كه به طرف رحم پيش مى روند و به محض ورود به مهبل (دهانه بچه دان) سرگشته و سرگردان، با نيروى بيش ترى به هر طرف مى دوند تا راه تنگ و تاريك عنق رحم را كه به تخمدان منتهى مى شود بيابند، سپس طولى نمى كشد كه وارد لوله هاى رحم شده و در جا حركات نوسانى نموده يا به دور خود مى چرخند.

بسيار اتفاق مى افتد كه ترشى رحم، بسيارى از نطفه ها را در ظرف چند ساعت نابود مى كند؛ به اين معنى كه از سيصد ميليون نطفه در حدود دويست و نود و نه ميليون و هفتصد هزار آن از ميان مى روند و بقيه آنها كه سالم اند وارد عنق رحم شده در آن جاى مى گيرند؛ ولى هنوز خط سير آنها تمام نشده بايد راه ممتدى را كه زيادتر از هفت سانتى متر است بپيمايند تا از لوله هاى رحم گذشته در يكى از دو خرطوم هاى فالوپ قرار يابند.

رحم به شكل يك گلابى است كه وارونه قرار داده باشند. قطر عريض ترين قسمت آن از پنج سانتى متر تجاوز نمى كند، عضو كوچكى است كه زمان حاملگى وسعت بيش ترى پيدا مى كند و براى سكناى نطفه ريز، مكان وسيعى خواهد بود.

در هريك از دو خرطوم، سوراخ عدسى شكل ريزى وجود دارد كه در يكى از آنها تخم زن موجود است، به اين خاطر، نطفه هاى مرد به طرف آن هجوم مى آورند و اغلب به خرطوم ديگر كه فاقد تخم است وارد مى شود، آنها كه به محل مناسب رسيده اند، باز كارشان تمام نيست.

در راه به موانعى برخورد مى كنند، از جمله؛ عبور از جدار لوله و مصادف شدن با انقباض و فشردگى جدار لوله، در اين حال نطفه به دور خود مى چرخد و تكان مى خورد و پيش مى رود، باز مانع ديگرى پيدا مى شود و آن عبور از ميان پستى و بلندى هاى پُرچين و خم لوله مخاطى است و بالاخره نطفه ها از اين مانع هم مى گذرند و در حدود يكصد عدد از آنها به مقصد نهايى مى رسند بدون آن كه بين نطفه و تخم زن لقاحى صورت گيرد.

سپس نطفه بايد از آخرين سدّ هم بگذرد و آن سدّ عبارت از، بقاياى غدّه هاى تخمدان است كه به دور و اطراف رحم زن احاطه دارد كه شكافتن و ستردن آن براى نطفه ريز، كارى بس دشوار است و به ناچار در جاى خود متوقف مى شود.

اين جاست كه صانع ازلى و خالق موجودات، رفع هرگونه مشكلى را پيش بينى فرموده، در اين مرحله يك ذرّه مايع به نام «هيالورونيدار» به نطفه بخشيده كه خاصيّت آن اين است كه پوست محافظ تخم را نرم و شل مى سازد، بعد نطفه با استفاده از آن مايع، پوست تخم را مى شكافد و با تخم زن مقاربت مى نمايد و سر بيضى شكل نطفه، داخل تخم زن مى شود و دمش قطع مى گردد، در اين حال در تخم زن تحولاتى روى مى دهد و غلافى به دور آن به وجود مى آيد و در برابر حمله و هجوم نطفه هاى ديگر غير قابل نفوذ مى گردد، در اين مسابقه عمومى نطفه ها، فقط يكى از آنها برنده شناخته مى شود.

از تركيبات مختلط منى، جز مايعى رگه رگه در تخم زن باقى نمى ماند و اين همان مادّه ناميه و هسته اى است كه در نطفه بوده و حال با هسته تخم زن، مقاربت مى نمايد و بعد يك سلّول تشكيل و بارورى و آبستنى زن محرز مى گردد و اين جريان شگفت آميز در مدّت دوازده ساعت پايان مى پذيرد و به قدرت الهى، موجودى ساخته مى شود كه به طرز حيرت آور و به سرعتى اعجاب انگيز نمو و رشد پيدا مى كند.

پس از تشكيل سلّول مذكور، آن سلّول به دو قسمت تقسيم مى شود و هريك باز دو بخش شده كه چهار عدد مى گردد و به همين ترتيب، بخش و تقسيم سلّول ها ادامه مى يابد تا تعداد آنها به ميلياردها سلول براى ساختمان اندام جنين برسد و يك سلسله تحوّلات شگفت آورى در آن دنياى اسرارانگيز رخ مى دهد كه سرانجام آن، موجود تازه اى به صورت و هيئت انسان تجلّى مى كند.

دوران ماه اوّل: نطفه يا بذر ناميه؛ يعنى آن ذره اى كه به چشم ديده نمى شود، در ماه اوّل باردارى موجودى است كه قدّ آن از نيم سانتى متر بيش تر نيست و در ظرف سى روز، پنجاه مرتبه بزرگ تر و هشت هزار برابر سنگين تر مى گردد.

به تدريج داراى يك سر، يك بدن و يك دم مى شود، قلبى دارد كه مى زند و خون در آن جريان دارد و نيز صاحب دست، پا، چشم، گوش، معده و مغز خواهد شد.

در اين ماه، اعضا و اندامى كه در تمام عمر به كارش مى آيد و بعضى ديگر كه پيش از متولّد شدن از ميان مى روند، اندكى ظاهر مى گردند و اين تغيير و تحوّلات در ماه نخستين صورت مى گيرد.

پس از آن كه نطفه وارد رحم شد و لقاح تخم هاى نر و ماده عملى و رحم بارور گشت، انقلابات و تحوّلات عجيبى در آن روى مى دهد، به اين ترتيب، تخم مادّه به دو سلّول تقسيم و هريك از آن دو به طورى كه ذكر شد باز دو قسمت شده چهار سلّول مى گردند، همين قسم سلول ها رو به فزونى مى روند تا سلّول هاى كافى براى تشكيل جسم آماده شود.

در حالى كه توليد و تكثير سلّول ها انجام مى شود، نطفه جنينى هم شروع به رشد مى نمايد و در پيرامون انحناى آن، قشرى از مادّه مغذّى موسوم به «پروفوپلاست» پيدا مى شود كه وارد تخمدان شده نسج آن را مى خورد و در آن جا قرار مى گيرد، بعد يك نوع كيسه اى مى سازد كه عبارت از جفت بچه است و اين جفت با مادّه پروفوپلاست در تغذيه جنين كمك مى كند.

غذاى جنين كه مواد خوراكى و اكسيژن و آب است به وسيله خون مادر به جفت مى رسد. پروفوپلاست خون را جذب و به وسيله بند متصل به ناف به جنين مى رساند و آن هم متقابلًا مواد رسوب غذايى خون را به جفت بر مى گرداند و از آن جا داخل خون مادر شده به وسيله كليه هاى مادر دفع مى شود!!

بعد از آن كه پروفوپلاست وارد تخمدان شد، شكل و هيئت نطفه تغيير مى كند و آن سلول ريز مدوّر به صورت قلّابى كه دو سوراخ دارد در مى آيد، وسط سوراخ ها در محل تقاطع قلّاب دگمه اى ظاهر مى شود كه در بالا و پايين آن، دو پولك ريز وجود دارد. قلاب زيرين يك مخزن خالى است كه پرده تخم ناميده مى شود و در ماه دوّم جدا مى گردد و قلّاب بالا به غلاف يا كيسه اى مبدّل و از مايعى به نام آميوز پر مى شود و نطفه جنين را در داخل آن غلاف محافظت مى نمايد و جنين- جز بند ناف- در آن غلاف قرار مى گيرد و ميان مايع آميوز شناور است و از تصادم و ضربه هايى كه ممكن است به شكم مادر وارد آيد در امان خواهد بود.

پس از آن كه در غلاف جاى گرفت و از خطر دور شد، آن قسمت حقيقى جنين كه از صورت نطفه به حالت جديد در آمده به وسيله آن دو پولك شروع به فعّاليت و نشو و نما مى نمايد تا به شكل انسان درآيد.

از عجايب آفرينش آن است كه نخستين اعضايى كه در اين موجود تازه رشد مى كند قلب و مغز است كه به طور ساده و ابتدايى ظاهر مى گردد.

از روز هفدهم حاملگى، اوّلين سلّول ها درست مى شوند و اين سلّول ها به دور هم جمع، به هم پيوسته و ملحق گرديده در ناحيه دگمه مذكور، سر و تارهاى قلب را تشكيل مى دهند و البته بعداً تحوّلات بسيارى بايد صورت گيرد تا قلب واقعى به وجود آيد و پيدايش آن هم زمان زيادى نمى برد.

بر اثر ارتعاش هاى مكرّرى كه صورت مى گيرد، ساختمان قلب شروع مى شود و در نتيجه انقباض هاى موزون و مرتب آن، خون وارد دگمه جنين گشته قلب به حركت مى افتد و مرتّب تا روز رسيدن مرگ كار مى كند.

مقارن همين اوقات، سلسله اعصاب تشكيل مى شود، در مجاورت پولك هاى دگمه جنين، قشر محكمى ظاهر مى شود، لبه هاى آن قشر، دندانه وار نمو كرده به هم مى پيوندد و در پشت دگمه يا مهره جنين لوله اى درست مى شود كه بعداً در يك سمت آن لوله، مغز سر و در انتهاى آن، مغز حرام تشكيل خواهد شد.

در چهارمين هفته حاملگى، اين لوله به ساختن سلسله اعصاب و طرح ابتدايى مغز يا مخ كه از مهم ترين و ارزشمندترين اعضاى رئيسه بدن است مى پردازد.

فعّاليت خلّاقه جنين از اين پس متوجّه ساختمان لوله هاضمه مى گردد، وسط مهره جنين، آماس مى نمايد و غلافى كه دو سمت آن بسته است تشكيل مى گردد و به زودى انتهاى قدامى غلاف باز مى شود كه سرِ بچه و طرح دهان در آن محل ظاهر گشته و طرف ديگر غلاف تا مدتى بسته خواهد بود.

پس از گذشت بيست و پنج روز از تاريخ حاملگى، موجود كوچكى كه تمام قد آن از نيم سانتى متر كم تر است به وجود مى آيد كه صاحب يك سر، يك دم، يك پشت و يك شكم است؛ ولى دست و پا و گردن ندارد و قلب و مغزش به هم پيوسته و با اين وضع البته شباهت درستى به انسان ندارد.

سپس دستگاه ماشين داخلى شروع به نمو مى نمايد. در قسمت مقدّم لوله هاى هاضمه، فرورفتگى مختصرى پيدا مى شود و ريه ها نمو مى كنند، بعد نوبت پيدايش كبد مى شود كه از تورّم و برآمدگى جدار همين لوله در پشت قلب به وجود مى آيد، از آن به بعد نطفه جنين وارد عمليات پيچيده و درهمى مى شود و سرانجام پس از يك سلسله تحوّلات، كليه ها ساخته و پرداخته مى گردد.

تشكيل و ساخت كليه ها از جمله مسائل شگفت انگيز و حيرت بخش آفرينش است. نطفه جنين، عوض آن كه اين عضو را يك باره بسازد، نخست كليه ساده اى شبيه به كليه يكى از مخلوقات پست تر مانند ماهى ساخته و بعد آن را خراب مى كند، كليه ديگرى مانند كليه وزغ كه تكامل آن زيادتر از كليه ماهى است مى سازد و آن را مانند دفعه اوّل از بين مى برد و با بقاياى آنها كليه هاى اصلى را مى سازد.

اين جريان، مشابه كار ساختمان دستگاه جديد لوكوموتيو است كه ابتدا آن را مانند نمونه قديمى تهيه مى كنند و پس از بررسى و رسيدگى و آزمايش، ادوات قديمى را برداشته و اسباب هاى تازه اى تعبيه و برآن دستگاه سوار مى كنند و پس از چند مرتبه امتحان تغيير و تبديل ادوات، بالاخره مدل جديد را كامل و شايد با فلزّات بهتر و محكم ترى تكميل كنند و مورد استفاده قرار بدهند، به نظر دانشمندان عمل نشو و نماى كليه ها و تجديد ساختمان آن اختصاص به انسان، اشرف مخلوقات دارد.

در پايان ماه اوّل، نطفه جنينى تقريباً به نيم سانتى متر مى رسد و به شكل دايره اى نسبتاً كامل در آمده انحنا و خميدگى پيدا مى كند، در اين حال، داراى يك دم نوك تيز است كه زير شكم قرار گرفته و بريدگى هاى كوچكى در دو طرف دم وجود دارد كه طرح اوليّه دست و پا محسوب مى شود.

در اطراف گردن كوچك جنين، چهار شكاف مانند گوش ماهى ظاهر مى شود، در اين موقع تشكيل اجزاى بدن شروع مى گردد، در سر چشم ها نمودار مى شود و چروك هايى كه مقدمه پيدايش مغز حرام است پديد مى آيد.

در سطح جلوى سر، برآمدگى ظاهر مى شود و از آن بينى بيرون مى آيد، نزديك هريك از دو چشم، گوش ها پديدار مى گردد كه البته نماى ظاهرى گوش ها نيستند، بلكه نسج هاى حساس شنوايى است كه بعدها حس شنوايى در آن توليد مى شود، خلاصه با پيشرفت جريانات فوق، موجود تازه اى به ميدان زندگى انسان ها اضافه مى گردد.

دوران ماه دوّم: در ماه دوّم آبستنى، اندام موجود تازه از شكل و هيئت وزغ به انسان تغيير مى يابد؛ ولى آن هيئت، گِرد و مدور با سر خميده و دم دراز، با داشتن

طرح دست و پاهاى بى قواره هنوز به صورت انسان در نيامده است، با وجود اين در پايان ماه دوّم، شكل آن اندام به طور روشن ترى تغيير مى يابد؛ ولى دم درازش هنوز باقى مانده است.

در اين ماه، جنين شش برابر بزرگ تر مى شود، قدش به چهار سانتى متر مى رسد، و وزنش پانصد مرتبه افزون تر مى گردد، بين پوست و اعضاى داخلى آن، استخوان مى رويد، صورت و گردنش نمو كرده، دهنش تدريجاً تنگ تر و گونه ها بهتر نمو مى كند، چروك هاى بينى به هم اتصال مى يابند و دماغ درشت تر مى شود، چشم ها از روى سر به سمت جلو مى آيند و در آخرين هفته اين ماه پلك هاى چشم ساخته مى شوند و طولى نمى كشد كه به هم نزديك مى شوند.

پيشانى اغلب برآمدگى پيدا مى كند، در نتيجه، مغز درشت تر شده وسعت زيادترى از كلّه سر را فرا مى گيرد، ممكن است بعدها تا موقعى كه طفل به حدّ بلوغ برسد برآمدگى پيشانى، تدريجاً رفع شود و تناسب و تعادلى در چهره ظاهر گردد.

تدريجاً در دست و پا تحوّلات عجيبى رخ مى دهد، نخست، جوانه هايى ظاهر و كم كم برآمده و بلند مى شوند و انتهاى آنها صاف و مسطح گرديده به شكل تخته شستى رنگ آميزى نقاشان در مى آيد. بر روى سطح آن، پنج برآمدگى متوازى درست مى شود كه به واسطه فرورفتگى هاى كم عمق از يكديگر جدا و بعداً بر اثر شكافى از هم سوا و به اين ترتيب پنج انگشت روييده مى شوند و شيارهايى از پهناورى دست و پا ظاهر و موضع آرنج، مچ دست، زانو و قوزك پا معلوم مى گردد.

در هفته پنجم حاملگى، دُم به حدّ اعلاى درازا مى رسد، مانند دم حيوانات داراى عضله هاى محركه مى باشد، تكان مى خورد، به تدريج طول آن كوتاه تر مى شود و تا موقع به دنيا آمدن نوزاد از ميان مى رود، كاهش درازى دُم، موقعى است كه استخوان ها شروع به رويش مى نمايند.

استخوان ها ابتدا به حالت غضروف، ماده نرم نيم شفاف ساخته مى شوند و بعد از آن كه اطراف آنها را گوشت احاطه نمود، كم كم حالت استخوان پيدا مى كند.

جريان تغيير و تحوّل و محكم شدن استخوان از موقعى كه طفل در شكم مادر است تا وقتى كه متولّد مى شود و بزرگ و به حدّ بلوغ برسد ادامه دارد و با رسيدن به سن بلوغ، استخوان بندى كامل مى شود.

از جمله واقعيت هاى جالب ماه دوّم، پيدايش مسئله جنسيّت است، در آغاز اين ماه، تشخيص جنسيّت جنين معلوم نيست، ولى در اواخر ماه دوّم، دستگاه جنسيّت مشخص و قسمت خارجى آن تدريجاً ظاهر مى شود و از عجايب آفرينش آن است كه دستگاه جنسيّت پسر و دختر در اوان ظهور با هم شبيه اند، حتى غدّه هاى پستان آنها نيز همانندند.

آفريدگار عزيز و توانا براى تكثير انواع به هر فرد انسان، هر دو نوع اعضا جنسى را مى بخشد كه يكى رشد و نمو مى كند و ديگرى به حال ركود مى ماند، در نتيجه جنين بدون آن كه خود مؤثر در عمل باشد به جنس نر يا مادّه تبديل مى گردد.

به هر حال، دوره دوّم ماه حاملگى سپرى مى شود و نطفه جنينى به صورت انسان مبدل مى گردد و از اين پس در هفت ماه آينده آن موجود تازه، طفل ناميده مى شود و رشد و تكامل آن شروع مى گردد.

راستى چه خبر است و اين نعمت خلقت داراى چه شگفتى هايى است! امام صادق عليه السلام مى فرمايد: كم ترين مرحله شكر اين است كه نعمت را فقط از خدا بينى، اينك در اين مسائل دقّت كنيد و ببينيد اين امور جز به اراده حكيمانه حضرت او صورت نمى گيرد و آيا شكر اين همه نعمت بر انسان واجب است يا نه؟ و اگر شكر نكند و از نعمت قدردانى ننمايد جزاى او چيست؟!

دوران ماه سوّم: پس از آن كه ماه دوّم سپرى شد، در ماه سوّم، طرح بيست عدد دندان هاى شيرى شروع و فرورفتگى آرواره ها معلوم و به تدريج سفت و محكم مى شوند، سپس تارهاى صوتى، نشو و نما مى نمايند، هرچند كه باز شش ماه طول مى كشد تا بچّه متولّد و صداى گريه او شنيده شود و پس از شش ماهگى تارهاى صوتى، قوى تر و شكل قطعى پيدا خواهند كرد.

تارهاى مذكور، قبل از تولد نوزاد پُر پشت و نرم مى باشند و مدّتى كه طفل در شكم مادر است هيچ گاه هوا از حنجره به ريه هاى او وارد نمى شود؛ زيرا چنانچه قبلًا ذكر شد جنين در مايعى به نام آميوز غوطه ور است و هرگاه نفس بكشد ريه هايش از آن مايع پر شده لبريز مى گردد.

لوله هاى هاضمه، فعّاليت مختصرى را شروع مى كند، سلّول هاى بزاقى فى الجمله ترشحاتى دارند، كبد هم صفرا را به روده ها مى ريزد و كليه ها اوّلين مواد ادرار را كه از مثانه به طرف مايع آميوز مى رود تصفيه مى كنند، با وجود اين، عمده رسوب و ته نشين هايى كه به وسيله جنين توليد مى شود به طرف جفت رفته وارد خون مادر مى شود.

استخوان ها و عضلات با سرعت بيش ترى رشد نموده، اطراف اعضاى داخلى را احاطه مى كند، در شكل جنين تغييراتى حاصل مى شود و دور و اطراف آن گرد و مدور مى گردد و نيرومندتر مى شود.

استخوان هاى آرواره، گونه و بينى، رشد و نمو يافته، صورت پلاسيده آن موجود كوچك قيافه انسانى پيدا مى كند.

در غضروف هاى دست و پا، مراكز تشكيل استخوان ظاهر مى شود؛ ولى در مچ دست و قوزك پا اثرى نمايان نيست.

در اين حال كه پايان ماه سوّم است بدون شبهه، جنين يك مخلوق زنده اى است و از افراد بشر محسوب مى شود، قلب و ريه ها و كبدِ او، شروع به كار مى نمايد، ماهيچه هاى دست و پا استحكام يافته و قوّت بيش ترى گرفته و كمى به حركت مى افتد.

دوران ماه چهارم: در اين موقع، طول طفل به پانزده تا بيست سانتى متر مى رسد و اين اندازه، مساوىِ نصفِ قدّ نوزاد به هنگام تولّد است، از آن به بعد رشدش به تدريج كاسته مى شود.

در ماه چهارم، جنين هنوز به يك انسان كوچولو نمى ماند، بلكه موجودى است كه سرى بسيار بزرگ و بالا تنه اى خيلى پهن و پاهاى كوتاه دارد.

طفل در دو ماهگى، سرش به اندازه نصف قد، در سه الى پنج ماهگى به ثلث، موقع ولادت به ربع و زمان بلوغ مساوى يك دهم طول قد مى گردد.

با وجود اين، جنين چهار ماهه خالى از لطف و زيبايى نيست، سر و پشت او تقريباً افراشته و شباهت به نوزاد معمولى دارد، صورتش پهن، ولى داراى تناسب است، چشم ها به خوبى معلوم است، دست ها و پاها برجسته و نمايان، انگشت هاى دست و پا، چاق و معمولًا انگشت هاى دست تا شده مى باشد، در انتهاى انگشت ها طرح شيارهاى پوست پيداست.

ناگفته نماند وضع و شكل خطوط شيارهاى پوست بدن تمام ابناى بشر به قدرت بى نهايت ذات احديّت با يكديگر متفاوت و حتى دو فرد آدمى، شيارهاى پوست آنها همسان نيست، بالاخره در ماه چهارم آن موجود كوچك داراى مشخصات ممتازه اى است كه محو شدنى نيست.

پوست بدن در اين موقع چروك دار و رنگ آن قرمز تند است، سرخى پوست بدين جهت است كه خون صاف و رقيق و شفاف در رگ هاى بدن جريان دارد و بايد متذكّر شد كه جنين قبل از ماه ششم، بدنش عارى از پيه و چربى است.

جنين كه از آغاز حاملگى مادر تا ماه چهارم ساكت و آرام بود از اين به بعد تكان مى خورد و حركتش بيش تر مى شود و دست و پاهاى خود را باز و بسته مى نمايد.

نخستين حركت بچّه، ساده و آرام است، كم كم تندتر مى شود و به جدار رحم مادر ضربات شديدى وارد مى آورد و او را متوجّه مى سازد كه انسان كوچكى در بطن وى زندگى مى كند.

دوران ماه پنجم: انسان، مانند معجونى است از اجزاى مختلف تشكيل شده و تركيبات مختلط آن قابل تقسيم نيست.

آدمى از ميلياردها سلّول و صدها عضو متفاوت تشكيل يافته كه سلّول ها دائماً تبديل و تجديد مى شوند، مى ميرند و تعويض مى گردند، با اين وضعيت شخصيت مرموز يا روح او ثابت و پايدار است.

انسان را مى توان به يك شركت تعاونى تشبيه كرد كه شركا و اعضاى آن با هم ديگر معاونت و همكارى دارند و از يكديگر حمايت مى كنند و در مقابل عوامل خارجى به مبارزه برمى خيزند، از مزايا و امتيازات شركت بهره مند مى شوند و در كارها مسؤوليت مشترك دارند و در سود و زيان شركت سهيم اند.

هم چنان كه در اجتماع و جامعه هاى بشرى تقسيم كار، تخصّص افراد و مبادله محصولات، مهّم و قابل توجّه است، در جامعه سلّول ها و اعضاى بدن اين اصول مجرى است و تخلّف ناپذير است.

جهاز هاضمه، اغذيه را جذب مى كند و به صورت موادّ لازم در آورده صرف ساختن سلّول ها مى نمايد، مايعاتى كه در بدن جريان دارد شبكه وسيعى براى انتقال آنها به وجود مى آيد.

پى و اعصاب مانند سيم هاى تلفن و تلگراف به مغز، يعنى پست مركزى اتّصال دارند.

غده هاى ترشحات داخلى با فعّاليت مداوم خود به بدن نيرو مى رسانند، پوست حافظ و نگهبان جامعه سلّول ها و اعضاى داخلى بدن است و نيز خبرگزار آنها به شمار مى رود.

تحت اين نظام، هريك از اعضاى بدن در محل و جاى معيّنى قرار دارند، پوست هم رشد و نمو مى نمايد تا شكل و وضع قطعى را به دست آورد.

پوست بدن از سلّول هاى سفت و محكمى تشكيل شده كه براى بدن، به منزله حصار است و آن را حفظ و حراست مى كند.

سلّول هاى بيرونى مانند زمان بعد از تولّد، پوسته شده از ميان مى روند و جاى خود را به سلول هاى تازه و نو كه بر اثر نشو و نماى دائمى از زير پوست بيرون مى آيند، مى دهند.

سپس غده هاى عرق و غدّه هاى مولّد چربى به وجود مى آيند و از بن هريك از پرزهاى پوست، مايع و مادّه چرب ترشح مى نمايد.

در جريان ماه پنجم آن مادّه چرب با سلّول هاى فرسوده و ضايع شده مخلوط مى شوند و به پنير شباهت پيدا مى كنند، بعد ورقه ورقه شده اطراف پوستِ بچّه را مى پوشانند. دانشمندان معتقدند، حكمت اين عمل براى جدا نگاه داشتن جنين از مايع آميوز است؛ زيرا مايع آميوز كه طفل در آن غوطه ور است، در ماه پنجم داراى رسوب و ته نشين هايى است كه امكان دارد، در پوست نازك بچّه بريدگى و ترك هايى به وجود آورد.

مشتقّات پوست هم به طول قابل ملاحظه اى نشو و نما مى نمايند. در سر، كرك هاى نازكى مى رويد، ناخن انگشت هاى دست و پا بيرون مى آيند، جوش و جوانه هاى دندان هاى شيرى درشت تر مى شود و اثر كلاهك مرواريدى دندان و مينا و عاج آن در لثه ها مشخص مى گردد.

از جمله واقعيت هاى اين ماه، راست و افراشته شدن مهره هاى پشت است، به طورى كه قبلًا ذكر شد در آغاز ماه دوّم، نطفه جنين گرد و مدوّر است، داراى دمى است كه در ازاى آن تا محاذات كله مى رسد و ماه سوّم، دُم درازتر مى شود و حال آن كه پشت، مختصر خميدگى دارد. در ماه پنجم، سر به خوبى روى گردن تازه و نو قرار مى گيرد و خميدگى پشت، كم تر مى شود.

نوزاد موقع تولّد، سرش افراخته و مهره هاى كمر و پشتش راست و كشيده است و كشيدگى به همان حال باقى نخواهد ماند و پس از آن كه كودك، نشستن و راه رفتن آموخت، مجدداً خميدگى ظاهر مى شود و به اين واسطه در ستون فقرات، تغييرى حاصل خواهد شد كه در تناسب اندام طفل بى تأثير نخواهد بود.

دوران ماه ششم: در ماه ششم، پلك هاى چشم كه از ماه سوّم به هم متّصل بود، باز و گشوده مى شود، تخم چشم در اين موقع تشكيل و از ماه هفتم مى تواند روشنايى را درك كند، مژه ها و ابروها به طور كلى در ماه هاى ششم و هفتم مى رويند.

جوش و دانه هاى ثاليل كه مخصوص درك طعم خوراكى هاست روى زبان و سقف دهان و حلق نمو مى كنند و اين جوش ها به نسبت خيلى بيش تر از مال كودكان و كهن سالان است.

عجيب است، جنينى كه نياز به خوردن و چشيدن طعم خوراكى ندارد تا اين حدّ مجهز و داراى اين همه دانه هاى حسّاس مى باشد.

اين جاست كه انسان با دقّت در اين اوضاع عجيب كه گوشه اى بسيار كوچك از اين عالم عظيم است، غرق در اعجاب شده و بى اختيار با تمام وجود فرياد مى زند:

«لا إله إلّا اللّه»، «لا حول و لا قوة إلّا باللّه».

اين جاست كه انسان به طور واقع حس مى كند در تمام هستى جز خدا نمى بيند و جز او نمى خواهد.

و به قول فيض، آن عاشق شيدا:

اين جهان را غير حق پروردگارى هست نيست

 

هيچ ديارى به جز حق در ديارى هست نيست

عارفان را جز خدا با كس نباشد الفتى

 

عاشقان را غير ذكر دوست كارى هست نيست

دل به عشق حق ببند از غير حق بيزار شو

 

غير عشق حق و حق كارى و بارى هست نيست

مست حق شو تا كه باشى هوشيار وقت خود

 

غير مستش در دو عالم هوشيارى هست نيست

اختيار خود به او بگذار و بگذر ز اختيار

 

بنده را جز اختيارش اختيارى هست نيست

گر غمى دارى بيار و عرض كن بر لطف او

 

خستگان را غير لطفش غمگسارى هست نيست

عمر آن باشد كه صرف طاعت و تقوا شود

 

جز زمان بندگى ليل و نهارى هست نيست

بى غمانى را كه جز تن پرورى كارى نبود

 

بنگر اندر دستشان از تن غبارى هست نيست

     

 

دوران ماه هفتم: جنين با سكون و آرامش به انتظار وصول روز ولادت است و در مسير تحوّلاتى است كه سرانجام به آزادى آن، از آن تنگناى تاريك و رسيدن به دنياى فراخ تر منتهى مى شود.

هرچند دو ماه ديگر بايد در رحم مادر بماند، با اين حال در حالتى است كه به اصطلاح مى تواند جُل و پلاس خود را از آب بيرون بكشد.

هرگاه طفل، هفت ماهه به دنيا آيد، در صورت مساعد بودن شرايط ممكن است زنده بماند، پس چرا جنين هاى نارس زنده نمى مانند؟ تصور مى رود به علّت ناقص بودن و تكميل نشدن سلسله اعصاب و مخصوصاً مجراى تنفّس باشد كه بايستى عضلات منقبض و دستگاه توليد حرارت به كار افتد.

سلسله اعصاب، شبكه مفصّل و دقيقى است كه از پى و عصب تشكيل يافته و كليّه قسمت هاى بدن را به مغز و شوك نخاعى كه مركز ارتداد جريان هاى عصبى است مرتبط مى سازد؛ يعنى جريان هايى كه از ناحيه اعضاى بدن و قواى حسّاس مى رسد و جرياناتى كه به عضلات منتقل مى گردد.

از ماه سوّم باردارى در مغز سر، جاى و محل هاى مخصوصى نشو و نما مى نمايد كه يكى مكان مخ يا دماغ صغير مى باشد كه محلّ توسعه قواى فكرى است و ديگرى دو نيم دايره يا دو غلاف درشت دوقلو است كه از مختصّات ممتاز قوه عاقله است و از مهم ترين و پرارزش ترين اعضاى بدن است.

در ماه هفتم آن غلاف ها بر تمام وسعت سر احاطه مى يابند و سلّول هاى ريز و رشته هاى عصبى، شروع به تغيير و تحوّل نموده و مغز در حال تكامل و سلسله اعصاب هم آماده فعّاليت است.

دوران ماه هاى هشتم و نهم: طفلى كه در شكم مادر است هر چند كه نورس است، باز كم كم آماده ورود به دنياى جديد مى شود، با اين وصف بايد دو ماه ديگر كه ماه هشتم و نهم است در آن تنگناى ظلمانى بماند تا شكفته و زيباتر گشته و به حدّ تكامل برسد.

در ماه هشتم به سرعت قشرى از پيه و چربى، زير پوست نمو و چين و چروك ها را زايل مى كند، كنار و اطرافِ اندام، گرد و مدوّر مى شود، سرخى رنگ پوست به تدريج محو و به رنگ گلى روشن مبدّل مى گردد.

رنگ آميزى پوست و تغيير آن از جمله مسائل مرموز و نامعلوم است، نبايد تصوّر شود كه جنين در وقتى كه به انتظار ورود به دنياى خاكى است آرام و بى حركت است، بر عكس در بطن مادر، در آن مكان تنگ و تاريك حركت دارد، دست و پايش را باز و بسته مى كند، موضع خود را تغيير مى دهد، حركت و سكون او متناوب است، مثل آن است كه زمانى به خواب مى رود و بعد بيدار مى شود.

خلاصى از زندان رحم: از نظام طبيعى زايمان و جريانى كه سبب رو به راه شدن طفل براى تولّد مى گردد، بشر هنوز علم و اطلاع صحيحى ندارد.

مادر در خلال چند هفته پيش از وضع حمل، فشردگى هايى در رحم احساس مى نمايد كه سبك و موزون است و مانند ناراحتى هايى است كه پس از انجام كار پر زحمت به شخص دست مى دهد، اين ناراحتى ها و فشارها موقت است و در چند هفته پيش از زايمان براى مادر ناراحتى زياد توليد نمى شود.

در موقع معيّن يك دفعه آن فشارها و به هم فشردگى هاى رحم زياد شده حركات جنين شدّت مى يابد و در ظرف چند ساعت، طفل سرازير مى شود و قدم به عرصه دنياى جديد مى گذارد.

سبب اين نزول اجبارى جنين كه مدّتى طولانى به حال انزوا در بطن مادر قرار داشت چيست؟ اين هم از اسرار آفرينش انسان قبل از تولّد است كه هنوز به درستى معلوم نيست، مى گويند: تغييرات سريعى كه در آخر كار روى مى دهد باعث فعل و انفعالات مختلفى در رحم مى گردد، به ويژه عمل غدّه هاى نيروبخش ترشحات داخلى كه به مجارى و شريان هاى خون، هورمون مى ريزند و موجب تحريك عضله هاى زهدان و رحم گشته و در نتيجه فشارهاى تند و تيز، طفل متولّد مى شود.

به محض آن كه طفل به دنيا آمد چند نفس مى كشد، هوا به ريه هايش وارد و صداى اوّلين ونگ او شنيده مى شود، آن صدا يا براى برخوردى است كه بر بدنش هنگام وصول به محيط جديد وارد مى گردد يا بر اثر تماس و دستكارى قابله است كه براى ورود او به دنيا كمك مى كند.

به هر حال نوزاد به وسيله بند ناف با جفت اتّصال دارد و پس از تولّد بچه و پايين آمدن جفت، ديگر وظيفه اين دو پايان مى پذيرد و بند ناف را مى برند و مانده آن هم به زودى مى افتد و اثر زخم آن خوب مى شود.

محل و علامت ناف مى رساند كه آدميزاد مدّتى در شكم مادر به طور طفيلى زندگى نموده و بايد به مادر، فوق العاده احترام كند، چنانچه در قرآن و روايات به اين موضوع بسيار اشاره شده و براى آن به عنوان حكم الهى، اهميّت فوق العاده قايل شده اند.

اين نوزاد هنوز موجود كاملى نيست، براى هماهنگ شدن وضع گذشته او با وضعيت محيط به سرعت تغيير و تحوّلاتى در وجودش صورت مى گيرد.

موقع تولّد، ريه هايش كه در توده كوچكى از نسج هاى متراكم و فشرده بود، با نخستين فرو دادن هوا مانند بادكنك متورم گشته و جاى خود را زير قفسه سينه مى گيرند و حفره هاى بى شمار ريه ها از هوا پُر مى شوند و سبك گرديده حالت اسفنجى پيدا مى كنند.

با وجود اين، هنوز به حدّ تكامل نرسيده و به زودى حفره ها و خانه هاى تازه ترى در ريه ها تشكيل مى شود و آن حفره هاى قبل از تولّد فقط چند روز خوب كار مى كنند.

درشتى قلب نوزاد به اندازه مشت بسته اوست، جريان نبضش به تدريج سبك تر مى شود، تا به حدّ معمولى برسد، كمى بعد از تولّد مدفوعاتش كه شش ماه جمع شده بود دفع مى شود و از خصايص نوزاد آن است كه مدفوعش كاملا عقيم است؛ يعنى ميكروب ندارد.

نوزاد پس از تولّد، غدّه هاى اشك آور و بزاقش فعّاليتى ندارد، گريه مى كند، ولى بى اشك است، آب دهانش وقتى مى تواند مواد نشاسته اى را حل كند كه از شير گرفته شده باشد، به علاوه نمى تواند به نقطه اى ثابت نظر كند و تا مدتى چپ نگاه مى كند.

اين بود شرح زندگى نه مامه مهمان بطن مادر كه در قرآن و روايات به طور جدّى از انسان خواسته شده نسبت به اين دوران مطالعه و دقت كند، تا از طريق مطالعه و انديشه در صنع حق به حق رسيده و غرق عشق آن وجود مقدّسى شود كه در طى نه ماه اين همه عنايت و لطف به او داشت و جداً عرفان و حال بدون معرفت به خود كه راهى به سوى معرفت به حضرت حق است ارزشى ندارد.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه