از اميرالمؤمنين عليه السلام اين روايت را بشنويد كه از عجيب ترين روايات شيعه است.
وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام در «نهج البلاغه» ايمان را تحليل مى كنند، همين پنج حقيقتى است كه بايد به قلب باور داد و همين اعمال صالح و عبادات است كه نسبت به خدا و مردم انجام مى گيرد، اين ايمان است. اخلاق نيز پيراستگى از رذايل و آراستگى به فضايل است.
اما نظر اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد صبر در اسلام و مسلمانى چيست؟
حضرت مى فرمايند:
«الصَّبْرُ مِنَ الايمان بِمَنْزَلَهِ الرَّأْسِ مِنَ الجَسَدِ وَ لا ايمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ»
صبر در حوزه ايمان ظاهرى انسان است كه در عمل صالح و رفتار صحيح با مردم نمايان است، اين صبر نسبت به ايمان، مانند سر براى بدن است. بدن وقتى زنده و فعال است و عبادت كرده، از منابع طبيعت استفاده مى كند كه سر دارد. بعد حضرت مى فرمايند: بدنى كه سر ندارد، جسم صد در صد بى سود و بى ارزش است. توقع بقاء ايمان و عمل را از كسى كه اهل حوصله، تحمل و صبر نيست، نداشته باشيد.
اميرالمؤمنين عليه السلام اعلام مى كنند كه صبر، حافظ آن پنج حقيقت قلبى است.
انسان بى صبر، خدا، قيامت، فرشتگان، انبيا و قرآن را از دست مى دهد. چون وقتى بى طاقتى كنيد، براى دفع تلخى ها، ناگوارى ها، مصايب و كمبود مالى، به دشمن و يا به گناه پناه مى بريد و همه آن حقايق را از دست مى دهيد.
شخص بى صبر، نظر خدا نسبت به خودش را تعطيل مى كند. قيامت را از دست مى دهد و ديگر محشر آبادى نخواهد داشت. او در قيامت مورد شفاعت انبيا و فرشتگان نخواهد بود و از قرآن بهره ايى نصيب او نخواهد شد:
«وَ لا ايمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ»
صابران طبق اين گفتار اميرالمؤمنين عليه السلام اهل ايمان هستند، اهل ايمان يعنى كسانى كه خدا، قيامت، فرشتگان، انبيا و قرآن و قيامت و بهشت و جهنم را باور دارند.
دنيا جاى مصيبت، حادثه، بلا، گرفتارى و بيمارى است. محل كمبود و ورشكستگى و هزاران نوع بلا است. خدا در قرآن مى فرمايد: اين ها را با مقام عبداللهى تحمل كنيد و براى خدا بنده بمانيد. فشار حوادث، شما را از حريم الهى بيرون نبرد. براى شكستن فشار حوادث، خود را به گناه و معصيت دچار نكنيد.
نقل مى كنند، حضرت زهرا عليهاالسلام به اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد: على جان! وقتى بند كفن مرا باز كردى و صورتم را روى خاك گذاشتى و روى قبرم را بستى، زود نرو.
كنار قبرم بنشين، با آن صداى ملكوتى، براى من قرآن بخوان كه من دچار وحشت برزخ نشوم. «2» اگر از قيامت نترسم، در همه چيز بى ترمز هستم. ترس از قيامت؛ يعنى باور داشتن قيامت كه بهترين، قوى ترين و نيرومندترين نگهدار باطنى انسان با ايمان در برابر گناهان است. نمى گذارد حتى انسان يك پر كاه از ديوار مردم جدا كند.
شخص بزرگوارى كسى را ديد كه با رنگ پريده و لاغر نشسته است، آمد سلام و احترام كرد، از او سؤال كرد: چه گرفتاريى داريد كه به خاطر آن گرفتارى، رنگ شما زرد و بدنتان لاغر است؟ گفت: بله، جديدا گرفتارى سختى براى من به وجود آمده است كه آرامش مرا برده است، گفت: گرفتارى شما چيست؟ گفت: تازه به شك افتاده ام، تا ديروز منكر صد در صد بودم و اصلًا باور نداشتم، اما از ديروز به شك افتاده ام كه آيا قيامت وجود دارد يا نه؟ همين شك مرا به اين روز انداخته است.
مگر امكان دارد كسى قيامت را باور داشته باشد و اين همه فساد از او صادر شود؟ مال مردم را بخورد؟ ظلم به ديگران كند؟ بدانيد مؤمن به قيامت، منظم و متين است. گرسنگى مى كشد، ولى صبر مى كند و خود را به حرام آلوده نمى كند.
منبع : پایگاه عرفان