پدران و مادران نبايد در برابر تجمّل خواهى و زينت طلبى جوانانشان ايستادگى كنند بلكه بايد آنان را با زبان خوش و اخلاقى پسنديده و گفتارى منطقى نصيحت كنند كه مبادا جمال ظاهر و زينت خواهى آنان سبب دورى از معنويت ، و تحصيل معرفت و اشتغال به امور بيهوده و افتادن در دامن شهوات و ارتباط با اهل گناه گردد .بر پدران و مادران و مربيان واجب است در اين بخش از سنّ جوانان كه عواطف و احساسات و تمايلات و غرائز آنان در جوشش و فوران است ، آنان را تشويق به آراسته شدن به جمال باطن و زينت درون و آرايش قلب كنند و زمينه تحصيل دين و ديندارى و علم و معرفت و اتصال به كوشش هاى مثبت چون كشاورزى و صنعت و تجارت و حرفه هاى مفيد هنرى را براى آنان فراهم نمايند و به ويژه دراين بخش از عمر ـ كه جوان عاشق ارتباط با همسالان خود است و خواهى نخواهى در ميان اقوام و هم شاگردان مدرسه و فضاى محل به دوست يابى برمى خيزد ـ او را با معاشرت هاى مفيد و انتخاب دوست مثبت آشنا سازند و آگاهش كنند كه در ميان همنشينان و رفيقان و دوستان ، كسانى هستند كه سبب سعادت و خوشبختى و چهره هايى قرار دارند كه عامل تيره روزى و بدبختى هستند و در اين زمينه به شدت مراقبت و مواظب باشند كه اگر به دوستانى برخوردند كه آنان را به راهى جز راه مستقيم و مثبت دعوت مى كنند ، آنان را از خود برانند و رابطه خود را با آن منابع شر قطع كنند .
دوره چهارم ( تَفاخُرٌ ) :
در اين دوره كه به تعبير قرآن مجيد دوره باليدن و نازيدن و فخر كردن و بر شمردن مفاخر در برابر يكديگر است ، آدمى بايد توجه داشته باشد كه باليدن به امور فانى و فخر كردن بر ديگران ـ به امورى كه ريشه و اساس ندارد و افتخار به حسب و نسبت و قدرت و مقام و مداركى كه فقط عامل رسانيدن انسان به اندكى از مال دنياست ـ امرى ناپسند و دور از اخلاق انسانى و آزردن دل ديگران و به نوعى كبرورزى و غرور است .
بيمارى قدرت طلبى
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در عهدنامه هميشه جاويدش به مالك اشتر ، قدرت و حكومت را مايه خدمت و سرمايه اى براى يارى رسانيدن به امت و كليدى در دست انسان براى حلّ مشكلات مردم مى داند .قدرت اگر مايه غرور و كبر گردد ، انسان دچار اخلاق فرعونى مى شود و اطرافيان خود را نيز به آن اخلاق آلوده مى سازد و در نهايت حكومتى استبدادى و پر از ظلم و ستم به وجود مى آيد .اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در نامه اى به اشعث بن قيس درباره حكومت ـ كه امانتى از سوى خدا در دست انسان است و بايد آن را هزينه خدمت به بندگان خدا كند ـ مى نويسد :« وَإِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَة وَلَكِنَّهُ فِى عُنُقِكَ أَمَانَةٌ ».حكومت و دولت و حمكرانى و قدرت براى تو طعمه نيست كه آن را به سود خود و خانواده ات و اقوام و دوستانت ببلعى بلكه امانتى الهى بر عهده توست كه بايد آن را به صورت خدمت و حلّ مشكلات به صاحبانش كه مردم هستند بازگردانى .بنابراين ميز رياست ، مال و ثروت ـ كه يقيناً از دست رفتنى است ـ و مدارك ـ كه نشان دهنده مدارج علمى است ـ نبايد مايه غرور و افتخار گردد بلكه همه اين امور فرصتى طلايى است كه دارنده آن بايد آن را در راه خدمت به خلق و كشور مغتنم شمارد .
تفاخر جايز
انسان اگر بنا باشد به خود ببالد و افتخار كند ، بايد به مايه تقوا و عبادات خالصانه اى كه حضرت حق توفيق انجام آن را به انسان داده ، مباهات نمايد .اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در كلام حكيمانه اى مى فرمايد :خوبى در اين نظام هستى اين نيست كه مال و اولادت فزونى يابد ، خوبى به اين است كه معرفت و دانشت بسيار شود و حلم و بردبارى ات عظيم گردد و چنانچه موفق به نيكى و عبادت رب و خدمت به خلق شدى ، به سپاس خدا برخيزى .« وَأَنْ تُبَاهِىَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّكَ ».و به بندگى در پيشگاه پروردگارت ، و بخاطر اطاعت و فرمان بردن از دستورات خدايت بر مردم مباهات داشته باشى .
راستى از كرامت دور است كه انسان به داشته هاى مادى و ظاهرى خود بر ديگران به ويژه بر كسانى كه از بخشى از امور ظاهرى محروم اند ، فخر بفروشد و با تكبر به خود ببالد و با تبختر ناز كند .
دوره پنجم ( تَكَاثُرٌ ) :
اين دوره به تعبير قرآن دوره علاقه به افزون كردن مال و ثروت و اولاد و نفرات است .بى ترديد اگر اين علاقه به وسيله ايمان و تقوا و پندآموزى و عبرت كنترل نشود ، از انسان قارونى مستكبر و موجودى حريص و منبعى بخيل ساخته مى شود كه به خرابى دنيا و آخرت انسان مى انجامد .انسان براى تأمين سعادت خود به وسيله مال و اولاد بايد با كمك هدايت خدا ، كسب ثروت كند و نيز بر اساس دستورات حق ، ثروت را هزينه كند و از هدايت حق براى تربيت نسل بهره گيرد و فرزندانى نيكوكار ، بزرگوار ، با كرامت ، با معرفت تحويل حوزه انسانيت دهد .در هر صورت اگر اين پنج دوره از زندگى با تكيه بر هدايت حق و راهنمايى مربيان دلسوز رخ بنمايد ، در آخرت موجب آمرزش و خشنودى حق است و اگر بى مهار و بى كنترل جلوه كند ، در ابتدا چونان دشت سرسبزى است كه انسان را شگفت زده مى كند و در پايان علف زرد و خشكى مى شود كه جز سوزانيدنش چاره اى نيست چنانچه حضرت حق در انتهاى آيه به اين حقيقت اشاره فرموده است كه :اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِى الاَْمْوَالِ وَالاَْوْلاَدِ كَمَثَلِ غَيْث أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَكُونُ حُطَاماً وَفِى الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ .بدانيد كه زندگى دنيا يى كه دارنده اش از ايمان و عمل تهى است ، فقط بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشيتان به يكديگر ، و افزون خواهى در اموال و اولاد است ، چنين دنيايى مانند بارانى است كه محصول سبز و خوش منظره اش كشاورزان را به شگفتى آورد ، سپس پژمرده شود و آن را زرد بينى ، سپس ريز ريز و خاشاك شود ! ! كه براى دنياپرستان بى ايمان در آخرت عذاب سختى است و براى مؤمنان كه دنياى خود را در راه اطاعت حق و خدمت به خلق به كار گرفتند از سوى خدا آمرزش و خشنودى است ، و زندگى دنيا جز كالاى فريبنده نيست .
بر گرفته از کتاب معاشرت استاد حسین انصاریان