قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چهره اى پيروز و جاويدان

 با گذران عمر روزگار، حوادث جهان افزون مى گردد، و ناچار صفحات تاريخ نخواهد توانست همه قصه ها و داستان هاى جهان گشايان و درّندگان آدمى صورت را در گنجينه خود نگاه بدارد.اندك اندك سهم آنان در دفتر تاريخ كمتر مى شود، تا آن كه از هر يك نامى مختصر بجاى مى ماند و بس و آن هم دير يا زود از حوصله تاريخ خارج مى گردد و نصيب فراموشى مى شود، زيرا عرصه فعاليت و تكاپوى حيات جاى آن نيست كه افسانه نفرت انگيز خونخواران و نام بى ارزش ديوانگان هميشه در آن بر جاى بماند.رفته رفته زينت افتخارات موهوم از بر و تارك آن ستمگران و آن سرداران ظالم فرو مى ريزد، و آنان از زمره نيكان رانده مى شوند، و در دولابچه موزه هاى جنايى قرار مى گيرند تا نمودار شقاوت نسل و درجه انحطاط بشر باشند.در اين ميان نام و اثر آن كس جاويد است كه قدرت بشر دوستى داشته، و در راه سعادت توده هاى بشرى كه پايه تكامل و قانون ثابت حيات است، روزگار گذرانيده و هدفش با هدف طبيعت زنده و حساس يكى بوده.اينسان عمر زودگذرى، به زمان ابدى و بى منتها متصل مى شود نام آن كس در دفتر خاطرات بشر، جاودانه ثبت است كه از سطح تنعم و خودخواهى بالاتر رود و در افق پهناور و بى انتهايى كه انسانيت نام دارد پرواز كرده، و چندان غرقه زيبايى ها و مسحور حيات حقيقى بوده اند كه به خوراك و پوشش توجهى نداشته و از لذايذ حقير و ناچيز دست شسته و شيفته آزادى و پيشرفت بشر بوده اند.ياد آوازه مردان حق با ترانه جاويد حيات هم نواست، به اين دليل در تاريخ بشريت هر روز ورقى بر فصل زندگى انبياء و مخصوصاً پيامبر اسلام و شرح تعاليم او مى افزايد و اين ورق هرگز فرسوده و كهنه نخواهد شد.تاريخ زندگى و خصايص روحى و نفسى و اخلاقى پيامبر بزرگ اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)،كه خود مصدق ديگر پيامبران است روشنتر و مدوّن تر از كسانى است كه در گذشته دور و نزديك به هر صورت اثرى در تاريخ بشر داشته اند، تا آنجا كه پس از كار تدوين تاريخ و ظهور چاپ نيز زندگى و راه و روش اينگونه اشخاص چنين باز و روشن نيست.نام و نشان پدران و مادران و خويشان و افراد قوم و قبيله تا آداب و اخلاق گفتگوهاى آنان در برابر خوانندگان تاريخ مستند اين پيامبر چنان نمايان است كه زندگى نامداران هم عصر و گذشتگان نزديك آنان نيست.در اين نمايش تاريخى اوضاع پيش از ظهور و مقدمات ولادت، و دوره هاى شيرخوارگى و طفوليت و كفالت به هنگام جوانى، اخلاق و آداب، مسافرت و ازدواج، جنگ و صلح و آراء و افكار، كناره گيرى و قيام و بعثت و دعوت و هجرت، و اوصاف شخصى گروندگان و دشمنان سلوك و سير او در تمام مراتب زندگى، كلمات و فرمايشات تا وفات حضرت واضح و روشن ديده مى شود.در سراسر زندگى و احوالات مختلفش با آنكه در شهر و بيابان و در ميان قومى بت پرست و جاهل و ستمگر و بدخوى و بدكردار و قمارباز و شرابخوار و متعرض به مال و ناموس و جان مردم بسر مى برد، تاريخ از او اندك سبك سرى، طغيان و بدخويى،رفتار ناروا و بيمارى جسمى و روحى نشان نمى دهد، اينها نتيجه وحى بود، آراستگى او به كمالات و فضايل كه علت پيروزى او بر تمام برنامه ها بود و باعث جاويدان شدن چهره اش در تاريخ، اينجاست كه پوچى سخنان و افكار فرويد و فرويديسم ها روشن مى شود.آرى، آنان بى خبر از چنين چهره هاى پاك به قضاوت درباره روان و حالات عالى درونى برخاستند.نبى اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)از طوفان هواها، و گرد و غبار عقايد و خوهاى جاهليت اثرى بر چهره روحش ديده نمى شود، و سبك سرى ها و هوس ها و سركشى و بى بند و بارى جوانان و غرور و نخوت پيران مكه را در دوران هاى حياتش نمى توان يافت.گروهى بودند كه در طى زندگى آنان ضعف ها و زبونى ها بسيار بود در پيشرفت ها شاد و مسرور گرديده، آن هم پيشرفت هاى ظالمانه و در شكست ها اعتدال خود را از دست مى دادند، در راه سرافرازى و پيشرفت به خطاهايى دست زده اند كه از زبونى آن گريسته، يا در برابر موفقيتشان نعره شادى كشيده اند، و خلاصه هم سطحى خود را در بسيارى از امور با مردم زبون نشان داده و ثابت كرده اند كه اعصاب و دماغشان در حد تعادل و نظم نبوده و حوادث و برنامه هاىمؤثر آن را منحرف مى كرده و نيز در تعاليم و دستورهايشان ضد و نقيض و اشتباه فراوان ديده مى شود، و احكام و افكارشان هميشه با واقع و سلامت نتيجه مقرون نبوده است.اما پيامبران و رهبر بزرگ اسلام برخلاف اين مردان تاريخى در شكست ها زبون نشده، و در فتح ها فرياد شادى نكشيده، پيروزيش به حق بوده و در راه حق، در ميدان شكست پناه به خدا مى برد، و از سرخوردگى مسلمين در جنگ براى مسلمين پند و عبرت مى ساخت، و خلاصه فتح و شكست، رنجورى و سلامت بر دل و جانش چيرگى نيافت.او در تمام زواياى حيات براى حق بود، و به حق فعاليت مى كرد و حق مى شناخت و حق مى گفت و حق مى خواست.در محيط مكه روابط مردم و گفتگو هايشان در حدود افتخارات و اختلافات، و جنگ و تجارت، و شعر و ادب، و زن و شهوت، و در خواب و خيال، و آرزوها و احلام، و عشق و رجز، و شعر در وصف شمشير و اسب و نيزه، و غزل هاى امرؤ القيس بود همين ها آنان را به سوى قهرمانى هاى گذشته و خانه زنانى كه بر بام منزلشان علامت قرمز بود مى كشاند با اين وصف در حالى كه پيامبر بزرگ دوران جوانيش را در ميان همين جوانان گذرانده بود، اين آرزو ها و احلام و پليدى ها اثرى در خاطرش نگذاشت، و پايش را نلغزاند، و سخن و عملى در اين گونه برنامه ها حتى از دشمنانش درباره او نقل نشده، او آنقدر پاك و با فضيلت زيست كه پس از اظهار دعوت گروهى از گروندگانش از همان همسالانش بودند.

آرى، فطرت پاك انسان جز اين كه در برابر فضيلت تسليم شود راه ديگرى دارد؟

آيا گردش زمان و حركت تاريخ اينگونه چهره ها را مى تواند در ورق فراموشى بگذارد؟

مى دانيد كه گروهى از فرزندان تاريخ گردنكشان و جهان گشايانند كه با قتل و غارت ها از تل لاشه هاى انسانى به تخت مراد بالا رفته و از چپاول و دسترنج مردم بخشش ها و تصدق ها كرده اند. اعراض و اموال مردم را در تمام زمينه هاى زندگى خود بازيچه هوس نموده اند و از جهل بشر سوء استفاده برده اند، و از حاصل حيات ديگران شكوه وجلال ساخته اند و چندان نادان برده اند كه از مداحى و چاكرى كردن ديگران نسبت به خود، خويشتن را بزرگ و گرامى پنداشته اند.

اين گروه در زندگى ننگين خود كشتند و سوزاندند و بردند و دعاگويان گدا و پست بپروردند و مزرع سرسبز بشريت را به قربانگاه حماقت و مطامع خويش مبدل كردند.اما پيامبر بزرگ اسلام، در جنگ خيبر پس از گشودن دژهاى دشمن و خلع سلاح عمومى و گردآورى آنچه در جنگ بدست آمده دستور دادند غنايم خاصى جمع شود و يك سرباز بين ارتش اسلام فرياد بزند كه:بر هر فرد مسلمانى لازم است هر چه از غنايم بدست آورده، گر چه نخ و سوزن باشد به بيت المال باز گرداند به خاطر اينكه صرف مصالح اجتماعى شود، زيرا خيانت مايه ننگ و روز رستاخيز آن مال به جان انسان آتش مى شود.پيامبر بزرگ و پيشوايان عالى قدر شيعه در مسئله امانت فوق العاده سختگير بودند، حتى باز گرداندن امانت را يكى از علائم ايمان و خيانت در آن را نشانه جرم مى دانستند. روزى كه پيامبر از ميان باقى مانده اموال يك سرباز مال دزدى بدست آمد بر جنازه او نماز نخواند و تفصيل مسئله بدين قرار بود:كه روز حركت سربازان اسلام از سرزمين خيبر تيرى بر غلامى كه مأمور بستن كجاوه هاى پيامبر بود اصابت كرد و هماندم جان سپرد مأمورين براى پيدا كردن قاتل به جستجو پرداختند ولى تحقيقات آنان به جايى نرسيد، همگى گفتند بهشت بر او گوارا باد، ولى پيامبر فرمود: من با شما در اين جريان هم عقيده نيستم، زيرا عباى تن او از غنائم جنگى است، و اين سرباز در آن حقى نداشته، خيانت ورزيده و روز رستاخيز به صورت آتشى او را احاطه خواهد كرد، در اين لحظه يكى از سربازان گفت: من دو بند كفش از غنائم جنگى برداشته ام فرمود: برگردان وگرنه روز رستاخيز به صورت آتشى در پاى تو خواهد بود.
آرى، او مى خواست هر انسانى در مكتب تربيتش به تمام حقوق انسانى خود برسد، لذا نسبت به حق ديگران از يك جفت بند كفش بى قيمت هم چشم پوشى نداشت، تمام اموالى كه در جنگ ها بدست آورد براى اعلاى كلمه حق خرج كرد و خودش روز از دنيا رفتن چيزى نداشت.
اينجاست كه مشت گروهى از خاورشناسان خائن باز مى شود، آنان كه نبردهاى اسلام را به عنوان غارتگرى قلمداد كرده و از اهداف معنوى آن چشم پوشيده اند، زيرا يك چنين نظم و انضباط در يك رهبر، و ملت غارتگر قابل تصور نيست، رهبر يك ملت يغماگر هرگز نمى تواند رد امانت را نشانه ايمان و فضيلت بداند، و آن چنان سرباز خود را تربيت كند كه از بردن بند كفش از بيت المال آنان را باز بدارد.

آيا خيانتكاران و اسيران هواى نفس نتيجه اعقابى هستند كه در راه خدمت به بشريت عمر گذرانيده اند و جهاد و فداكارى برگه سرافرازى خانوادگى آنان است؟يا از سلاله دودمانى هستند كه در مخزن يادگار خودشان شرف و فضيلت اندوخته اند و اين ميراث گرانبها را به اخلاف خود سپرده اند؟ يا كسانى هستند كه گذشتگانشان با زشت ترين راه و رسم باغ و بستان ساخته و مال و جاه ساخته اند و خلاصه خاندانى از مردم بسيار اما زيانكار تشكيل داده اند. زندگى بى بند و بار مردم غرب را بخوانيد و اوضاع نسل فاسد و گمراه و جاهل قبل از بعثت را مطالعه كنيد آن ملت از پيامبر اكرم قبل از بعثت چه مى ديدند؟ صفا و وقار، فضيلت انسانيت، امانت و پاكى و آنچه مى شنيدند سخنان كوتاه و پرمغز و قضاوت به حق بود، امانت داريش در آن محيط فاسد بر همه آشكار بود، آن چنان لقب امين بيش از نام هاى ديگرش معروف بود او را هميشه به اين لقب توصيف رسايى از راه و روش و خوى آن حضرت بود مى خواندند و همه با چشم احترام و تجليل به او مى نگرستند، محيط اعتقادى كه در آن نشو و نما يافت تركيبى از انواع شرك و بت پرستى بود، از توحيد ابراهيمى تصور مبهم و پيچيده اى كه اثرى در عقايد شرك آميز عرب نداشت در بعضى اذهان مانده بود، مقاومت شديد عرب در برابر دعوت به توحيد شاهد بر همين مطلب است، ولى در سايه عنايت خدا قبل از بعثت راه رشد و كمال مى پيمود، و پس از برانگيخته شدن وحى او را به سرحد عالى كمالات رهنمون بود درباره چنين مردان بزرگى با اوصافى كه در درياى روان آنان موج مى زد لابراتوار مغز پوسيده فرويد و فرويديسم ها چه مى گويد و چه تجزيه و تحليلى دارد؟

بر گرفته از کتاب لقمان استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه