قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

كمالات روحى و جاودانى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)

گروهى از مردان تاريخ سياستمدارانند كه اغلب با تزوير و ريا حقوق ملت ها را بر باد داده اند و براى افتخار و دوام بى ارزش خود به هر نيرنگ دست زده اند.و گروه ديگر فيلسوفانند كه اغلب عارى از قدرت اراده و هنر بوده اند دستشان آن مايه نيرو نداشته است كه به احكام منطقى خود جامه عمل بپوشانند.بارى در راه پرحادثه تاريخ غالباً به قيافه هايى برمى خوريم كه خشونت و درندگى آن را ساخته، و با رقه اى از مهر بشرى در طرح آن ديده نمى شود، يا به چهره هايى مصادف مى شويم كه حساسيت و نازكى بر آن سايه انداخته، و از اراده و قدرت روحى اثرى بر آن نقش نبسته.اين فرزندان نامى جهان يا به كلى از واقعيت زندگى به دور بوده يعنى غرق در زندگى مادى بوده و مأنوس محيط قلابى خندان در ميان منبت كارى هاى اخلاقى كه در تلألوى قصرها ساخته شده، بى خبر از وادى خشك و تيره فقر كه آنجا نهال ظرائف اخلاقى پا نمى گيرد و آلام حيات خوش باورى و رأفت را ريشه كنم مى كند دست افشان و پاكوبان تا خانه گور رفته اند.يا هيچ آيين و سنتى را گردن ننهاده، همه چيز را براى خود خواسته اند، و فقط مرگ، دهان باز و طمع كارشان را به هم بربسته است.بالجمله بيشتر از ناموران خاندان بشرى يا نِرُن و چنگيز،و كاليس و هيتلر، و تيمور بوده اند يا شبلى و بايزيد و امثال اينها.اما چه بسيار كم اند، مردان برازنده اى كه در عين شجاعت و قدرت پرعاطفه و كريم النفس، و در كمالات صراحت پرشرم و حياء، و در نهايت بزرگى متواضع باشند، و در طوفان حيات سر آن نداشته باشند كه تنها گليم خويش را از موج حادثه به در برند، بلكه با نبرد و تلاش شگفت انگيز و براى نجات جمعيت بشرى كوشيده باشند، و نبى بزرگ اسلام به خاطر كمالات روحى و فضايل نفسانى كه خدايش عطا كرده بود و از راه فكر و بندگى به دست آورده بود در رأس همه آنانى بود كه اين صفات را دارا بودند.او در برنامه هاى زندگى انسان بى نظيرى بود، و در جنگ بدر كه هفتاد نفر بدست سربازان اسلام اسير شدند اعدام نكرد، بلكه براى آزادى آنان طرق مختلفى را پيشنهاد كرد، كه يكى از آن طرق آن بود كه هر اسيرى براى آزاد شدن ضمانت كند ده نفر مسلمان را تعليم دانش دهد.در جنگ ها قبل از حمله دشمن فرمان يورش نمى داد، هنگام فتح مكه براى جلوگيرى از جنگ، و بروز حوادثى مانند جنگ روابط مخابراتى را با شهر قطع كرد و بعد از فتح مكه فرمان اعدام دشمنان سرسخت را كه بيشتر از بيست سال با او مبارزه كردند نداد، بلكه با اين كه همه در قبضه او و تحت سيطره حكومتش بودند، حكم آزادى همه را صادر كرد، و فرمود: با شما كارى مى كنم كه يوسف با برادرانش انجام داد و آن كار جز اظهار محبت و حفظ خون گرمى چيز ديگرى نبود، اين برنامه حضرت او در صف جنگ و در صحنه ميدان، اخلاق و رفتار او در مراحل غير جنگى حديث بسيار مفصل و فوق العاده ايست كه هر انسان آشناى به حقايق را دچار تعجب مى كند.به راستى كم هستند مصلحان دلاورى كه به حيات واقعى بشر اهميت داده و واقعيت را با خيال هوسناك نشناخته، در موفقيت ها خود را بناخته و تسليم احلام نشده استعداد خويش را ضايع نگذاشته تا پايان عمر با گام استوار به سوى مقصودى بزرگ پيشرفته و با دست نيرومند به افكار عالى خود جامه عمل و واقعيت پوشانده باشند.از افكار و حالات نفسانى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) آنچه به وسيله تاريخ بدست ما رسيده يا از قرائن بدست مى آيد پيداست كه به خداوند يكتا و توحيد فطرى كه جدش ابراهيم خليل به آن دعوت كرد ايمان كامل داشت، از شرك و انحراف و عقايد باطل قوم خود كه وارثان دعوت و ساختمان خانه حق بودند، رنج مى كشيد و انديشناك بود، هيچ گونه افكار و فلسفه و نظريات اخلاقى و اجتماعى مكتب هاى ديگران در ذهنش سايه نيفكنده بود. از انديشه هايى كه در اعماق روحش و حوادثى كه در محيطش مى گذشت هيچگاه نگرانى و اضطراب در او مشاهده نشد.اگر هم گاهى از مردم كناره مى گرفت روش عزلتش مانند مرتاض ها و مثل كاهنان و صوفيان براى منظور و مقصد خاصى نبود، همان انديشه هاى درونى و جوانب معنوى و ناسازگارى محيط بود كه به خلوتگاهش مى كشاند تا مدتى از ميان مردم و آلودگى ها و سرگرمى هاى غلط زندگى دور بماند، و به اعماق ضميرش و انديشه هايى كه از آن مى جوشيد و جمال و جلال و شكوهى كه از عالم دلش مشاهده مى كرد مشغول باشد، و دور از چشم قومش به عبادت خداى بزرگ روى آرد، و برابر قدرت و جلالى كه سراسر وجودش را پر كرده است خضوع نمايد.اوست كه با فكرى بلندتر از همه افكار، و با چشمى نه از پس پرده وهم و پندار رنگ واقعى حيات و راز سعادت آن را دريافته، با عزمى آهنين در سراسر زندگى به سوى هدفى بزرگ و مقدس يعنى سعادت انسان راه سپرده و بى هيچ هراسى از خطر، و بى هيچ دريغ از فداكارى مردمان را با زنجير معنى به سوى بهشت سعادت كشيده و هيچ شادى جز اين بر قلب شجاع و پر مهرش دست نيافته تا آنكه يك دنياى عظيم و جاويد از معنويت و كمال را پى ريخت.در سير حوادث روزگار چنين اتفاقى افتاد كه دودمانى براى از رنگ دروغ و تزوير و از ننگ و زبونى و تسليم از قرن هاى دراز به اين طرف هر يك مشعلدار وجودى باشند و پدران و مادرانى با دست هايى كه هرگز به خون بى گناهى آلوده نشده، و هرگز گنهكارى را رها نكرده و فشار دستبند تعدى و بندگى نپذيرفته و براى تعظيم و زبونى در مقابل هيچ كس بر سينه نخورده و در برابر بت به نيايش بلند نشده، اين مشعل فروزان وجود را نسل به نسل حمل كنند تا وقتى كه شعله آن در افق جهانى تيره تيغ كشد و بالا گيرد و در جبين بلند و با عظمت پيامبر پرتو اندازد.هنوز كودكى خردسال بود كه گرد يتيمى بر چهره زيبايش نشست و اين سايه اندوه مانند كه هاله به دور ماه رخسارش چرخ مى خورد، قيافه معصومش را جذاب تر جلوه مى داد.
هم آن روز ستاره نبوغ و عظمت بر پيشانى بلندش مى درخشيد، و با چشمان سياه و گيرنده خود جهان را خردمندانه مى نگريست كه گويى مقدرات مذهبى و اجتماعى گيتى را در انقلابى عظيم مى بيند، گوهرى بود كه دست قدرت او را در عالى ترين كان هستى پرورش داده و نهال وجودش را باغبان آفرينش با آب فضيلت و تقوا سرسبز و سيراب ساخته بود.نسبش به پيامبران بزرگ مى پيوست، و در آغوش زنان پاكدامن و پرهيزكار آن دردانه عزيز نوازش مى شد.در خانواده كهنسال و نجيب قريش تنها عمويش ابوطالب افتخار پرستاريش را دريافته بود و آن پيرمرد مهربان يگانه يادگار برادرش را همچو جان شيرين گرامى و عزيز مى داشت، تا آنكه اندك اندك قدم در ميدان زندگى گذاشت، و با جامعه آنروز كه فاقد هر گونه فضيلت و اخلاق بود تماس پيدا كرد.سپس مسافرت ها و گردش ها و تماشاى در روحيات افراد و سازمان هاى محيط شروع شد، مدتى را به چوپانى رمه گوسپند گذرانيد تا مانند ديگر پيامبران شبانى بشر را از شبانى گوسپندان آغاز كند، همين كه در چهلمين مرحله عمر پا گذاشت خداى توانا او را به پيامبرى خويش برگزيد، آن چهل ساله مرد را كه سخت غريب و بى كس بسر مى برد، و بر هيچ قبيله و خانواده اى تكيه نداشت با مردمى وحشى و خونخوار به مبارزه درانداخت روزگارى بود كه جهان در درياى آشوب و فساد غرق بود، تمام ملت ها مخصوصاً عرب در آتش فجور مى سوختند، براى نخستين بار كه فرشته رحمت اين آيت آسمانى را خداى يگانه را بپرستند تا رستگار شويد، به نيروى خدا در فضاى خاموش گيتى طنين انداز ساخت، معلوم است كه اعراب جاهل و خونخوار با چه قيافه اى با او روبرو شدند، ولى روح پشتكار و استقامت كه بر بالاى سر پرشورش آشيانه داشت از سنگباران قوم، و زبان بدگوى دشمن ترك آشيان نگفت، او هنچنان بر اراده خود متكى بود تا آنكه پايه اسلام را كه سازنده كمالات و منعكس كننده حقايق است مانند كوه در جهان استوار و محكم كرد، و قرآن مجيد را در آسمان ديانت چنان پرتو افكن ساخت كه كتاب هاى كهنه آسمانى را مانند ستارگان كوچك در اشعه خيره كننده اش محو و پنهان كرد.گفتار حكيمانه اش مانند ياران رحمت آتش نفاق و كينه را خاموش كرد، و كاروان گمراه بشر را كه در ايام جاهليت بى سر و سامان بود به شاهراه سعادت باز آورد.موهومات طبقاتى را لغو كرد و مسلمانان را در برابر قانون مقدس قرآن بدون استثناء مساوى قرار داد.
ديگر توانگران خيره سر كه از ميراث ديگران سيم و زر اندوخته بودند و بر كارگران تهيدست و رحمتكش كبريايى مى فروختند نمى توانستند از موقعيت منحوس خود استفاده كنند، زندگى او در ميان مردم آن چنان ساده بود كه اگر در ميان جمعى مى نشست تازه واردين ناچار بودند از براى شناختن او از او بپرسند، تا روز مرگ كه بر جهان حكومت مى كرد جز به نشر كمالات و تعليم حقايق و نشان دادن راه و رسم زندگى انسانى برنامه اى نداشت، براى خود سنگى به روى سنگ نگذاشت تا چه رسد كه كاخ ستم بپا كند. دنيا را با چشمى عفيف و پرهيزكار مى نگريست و همواره گرسنه و نهى دست بسر مى برد، زيرا هر چه بدست مى آورد براى حيات انسانيت خرج مى كرد و حتى در روز رحلت هم گرسنه بود.يكى از همسرانش روزى پرده اى نسبتاً زيبا بر در خانه آويخته بود گويا آن پرده اندكى نقش و نگار داشت، گونه هايش از فرط خشم گل انداخته بو آن بانو تأكيد كرد كه بى درنگ پرده نگارين را از خانه نبوت بردار، زيرا انبياء به تجمل و آرايش محتاج نيستند.دست پرورده آن مكتب بزرگ، دوم شخصيت روحانى و ملكوتى عالم پس از از پيامبر نيز در ايام حكومتش مى فرمود:مرا ببنيد كه چگونه زندگى مى كنم، بر اين جامه كه پوشيده ام چندان وصله خورده كه از وصله كننده آن شرم دارم، روزى به من گفت اين پيراهن مندرس را كه ديگر وصله نمى خورد به دور انداز، گفتم: آرام باش، ما سبكباران آسانتر به منزل مى رويم.يكى از غلامان نبى اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى گويد: هيجده سال در خدمتش به سر بردم، در تمام اين مدت يك حركت يا سخن ملال آور از او نديدم و نشنيدم در جنگ نهايت شجاع و دلير بود، از هيچ خطرى فرار نمى كرد و با وصف حال هيچ وقت هم بدون جهت خود را در مخاطره نمى انداخت.در اين دو بخشى كه گذشت تجزيه و تحليل كوتاهى درباره كمالات و حقايق عالى در پرتو وجود مؤدبان به آداب الهى و انسانى خصوصاً نبى اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)ملاحظه فرموديد، فطرت و طبيعت دست نخورده و سالم هر انسانى چه در شرق و چه در غرب به اين واقعيات تمايل دارد و همين هاست كه نمى گذارد انسان متجاوز شود يا مورد هجوم و تجاوز زورگويان قرار بگيرد، بگذار فرويد و فرويديسم ها هر چه مى خواهند درباره فضائل بگويند آنان غير متخصصينى هستند كه در برنامه هاى تخصصى دخالت كرده و جز اين كه در ميدان علم خو را رسوا كرده باشند كارى نكرده اند.شما مى توانيد به جهانى كه در سيطره تربيت الهى بوده و جهانى كه در نفوذ افكار اين ياوه گويان بوده نظر كنيد آن گاه با وجدان و انصاف خود قضاوت كرده كه كدامين راه براى انسان راه صحيح است؟

بر گرفته از کتاب لقمان حکیم استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه