قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
تاریخ انتشار : 22 مرداد 1390 ساعت 8:49 بعد از ظهر

قلدر و قدرتمندی که برای توبه کردن حتی لباسهایش را نیز به مرجع تقلید داد

 

 

آیت الله العظمی بروجردی كه از ملاقات با این گونه افراد باصفا خوشحال مى شد به او فرمود:نه تنها این چمدان پول،بلكه لباسهایت را جز پیراهن و شلوار بدن،در اینجا بگذار و برو.

 

 

به گزارش سرویس قاب نقره برنا، زندگى بزرگان مخصوصاً اولیاى الهى دانشگاهى است انسان‌ساز كه شاگردان آن سلمانها و ابوذرها هستند و بهترین عمل تدبر و تفكر و اندیشه در زندگى اولیاء الهى است .

 

زیباترین صورتهاى معشوق حقیقى در هر زمان و مكانى تمامى فرزندان آدم (ع) را به عشق بازى فرا مى‌خواند ، اما آدمزادگان چنان سرگرم خورد و خوراك و پوشاكند كه از تمام فریادهاى بلند جهان هستى حتى ندایى ضعیف را نمى‌شنود .

 

حضرت امیرالمؤمنین (ع) در بیانى نورانى مى‌فرمایند: مایه عبرت بشر بسیار است، ولیكن عبرت آموزان اندك‌اند.

 

و نداى ملكوتى فرشته وحى به تمامى بشر امر می‌كند : اگر دلى بیدار باشد خواهد دید كه سراسر جهان هستى فریاد برمى آورند ، یكى هست و نیست جز او.

 

لیكن اقتضاى زندگى مادى ، انسان را از مسیر حق غافل مى كند؛ لذا خداوند انبیاء و اولیاء خود را براى بیدار كردن فطرت خفته بشر مى‌فرستد تا شاید انسان خاك نشین نظرى به افلاك كند و همراه آخرین فرستاده خود ثقل اكبر و نور مبین قرآن كریم را نازل مى‌كند و در آن قصه و داستان گذشتگان را بیان مى كند تا شاید « عبرت آموزان » عبرت بگیرند .

 

در ادامه حکایتی درباره توبه می‌خوانید که استاد حسین انصاریان آن را در کتاب خود با نام"داستانهای عبرت‌آموز" اینگونه نقل کرده‌اند:

 

به سال 1331 شمسى كه بیش از نه سال از سن این فقیر خطا كردار نگذشته بود و پرچم مرجعیت شیعه ، به دوش حضرت آیت الله العظمى آقاى بروجردى ، آن مرد علم و عمل ، و آن چهره نورانى و الهى قرار داشت ، در مسأله توبه اتفاقى عجیب افتاد كه ذكرش را در این سطور لازم مى بینم .

 

در محلات پایین شهر تهران مردى بود زورمند ، قلدر و زورگو كه اغلب قلدران و زورگویان تهران از او حساب مى بردند و در دعواها و چاقو كشى ها محكوم او بودند .

 

او از مشروبخوارى ، قمار ، پول زور گرفتن ، ایجاد جار و جنجال ، دعوا و ستم به مردم امتناعى نداشت .

 

در اوج قدرت و قلدرى بود كه بارقه رحمت حق و لطف حضرت محبوب و جاذبه عنایت دوست دلش را ربود .

 

آنچه به دست آورده بود تبدیل به پول نقد كرد ، و همه را در چمدانى گذاشت و مشرف به شهر قم براى توبه و انابه شد .

 

به محضر آیت الله العظمى بروجردى رفت ، و با زبان مخصوص به گروه خودشان به آن عالم بیدار و بیناى آگاه گفت : آنچه در این چمدان است از راه حرام به دست آمده ، اغلب صاحبانش را نمى شناسم ، شدیداً بر من سنگینى مى كند ، به محضر شما آمده ام كه وضعم را اصلاح و راه توبه و انابه را به من بنمایانید !

 

مرجع شیعه كه از ملاقات با این گونه افراد باصفا خوشحال مى شد به او فرمود : نه تنها این چمدان پول ، بلكه لباسهایت را جز پیراهن و شلوار بدن ، در اینجا بگذار و برو .

 

او هم لباسهاى رو را درآورد و با یك پیراهن و شلوار ، از آن بزرگوار خداحافظى كرد كه به تهران بیاید .

 

آیت الله العظمى بروجردى در حالى كه به خاطر توبه واقعى آن قلدر اشك به دیده داشت ، او را صدا زد و مبلغ پنج هزار تومان از مال خالص خودش را به او عنایت فرمود ، و وى را با حالى غرق در خشوع و اخلاص دعا كرد .

 

او به تهران برگشت در حالى كه غرق در فروتنى و تواضع ، و خاكسارى و محبت شده بود ، پنج هزار تومان را مایه كسب حلال قرار داد و به تدریج در كسب مشروع پیشرفت نمود تا سرمایه قابل توجهى به هم زد ، ابتداى هر سال خمس درآمدش را مى پرداخت و در ضمن به مستمندان و دردمندان هم كمك قابل توجهى مى كرد .

 

رفته رفته به مجالس مذهبى راه پیدا كرد و عاقبت ، بنیانگذار یكى از جلسات مهم مذهبى تهران شد .

 

تشكیل جلسه مذهبى به دست او مصادف با ایامى بود كه من در حدود بیست و شش سال از عمرم مى گذشت و طلبه حوزه علمیه قم بودم ، و محرم و صفر و ماه رمضان هم در تهران در مجالس و مساجد براى تبلیغ دین حاضر مى شدم .

 

از طریق مجالس دینى با چهره نورانى او آشنا شدم ، و به توسط یكى از دوستان به مسأله توبه او به دست مرجعیت شیعه آگاه شدم .

 

دوستى و رفاقتم با او طولانى شد ، در حدود سال 1367 به بستر بیمارى افتاد ، پیام داد به عیادتم بیا . بنا داشتم روز جمعه به عیادتش بروم ولى ساعت یازده شب جمعه اهل و عیالش را به بالینش مى خواند و از تمام شدن عمرش خبر مى دهد .

 

به نقل اهل و عیالش نزدیك به نیم ساعت مانده به مرگش ، به محضر حضرت سید الشهداء (علیه السلام) عرضه مى دارد : از گذشته ام توبه كردم ، به سلك نوكرانت درآمدم ، در دربارت خدمتى خالصانه كردم ، ثلثم را به صورت پول نقد براى مدتى طولانى در صندوق قرض الحسنه اى جهت ازدواج جوانان قرار دادم ، آرزویى ندارم جز اینكه لحظه خروج از دنیا جمالت را ببینم و بمیرم . چند نفسى مانده به مرگ با حالى خوش ، سلامى عاشقانه به حضرت حسین (علیه السلام) داد و در حالى كه لبخند ملیحى بر لب داشت ، جان به جان آفرین تسلیم كرد !


منبع : برنا نیوز
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه