قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

صبر از ديدگاه اسلام - جلسه بیست و چھارم (متن کامل +عناوین)

ارزش انسانى و عبادى مركب صبر

 

تهران، مسجد امير رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

وصلّ على محمد و آله الطاهرين.

اهل سنت و شيعه روايت مهمى را از وجود مبارك پيامبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه وآله در مهم ترين كتاب ها نقل كرده اند كه متن روايت اين است:

«الحَياءُ زِينَهٌ وَ التقوى كَرَمٌ وَ خَيْرُ المراكب مَركب الصَبْرِ» «1»

رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمايند: حيا، زينت، زيبايى و آرايش روح انسان است. حيا مربوط به موقعيتى است كه بيننده اى انسان را دارد مى بيند و اين حالت عالى درونى سبب مى شود كه آدمى در برابر بيننده، در عمل و اخلاق، ادب در زبان و روش را رعايت كند.

البته حياى همراه با معرفت، اين معنا را به انسان نشان مى دهد كه هيچ كجاى اين عالم از بيننده محترم خالى نيست. اين بيننده يا انسانى وابسته به ما است، مانند پدر و مادر، زن و فرزند، يا مردم كه اغلب آنان افراد محترمى هستند.

در ميان مردم افرادى كه ارزش هاى انسانى خود رابه باد داده باشند كم هستند.

البته اسلام آنها را انسان نمى داند، ولى از برگشت آنها به مدار انسانيت نااميد نيست. اميد اسلام به برگشت افراد تا كجاست؟ تا هنگامى كه پرده آخرت كنار نرفته و آثار آخرت خودش را نشان نداده است. انسان تا آن وقت مهلت دارد كه با پروردگار عالم آشتى كند و گذشته خود را جبران كند و اگر وقت ندارد، وصيّت كند كه برايش جبران كنند.

بنابراين، اميد اسلام به بازگشت انسان، اميدى اصولى است. هيچ گاه كسى را در وسط راه ترك و يا رد نمى كند و او را غير قابل بازگشت به خدا نمى داند. چنان كه وجود مبارك حضرت سيدالشهداء عليه السلام تا لحظات آخر عمر خويش با همين اميد

___________________________
(1)- شرح نهج البلاغه: 1/ 319.

بوده، از بازگشت انسان هاى گمراه نااميد نبودند.

به همين خاطر با گمراهانى كه در كربلا جمع شده بودند، با زبان مبارك، علم سرشار و قلب مهربان خود صحبت كردند و از ميان آن سى هزار نفر، سه نفر توبه كردند و برگشتند كه دو نفر از آنان تقريبا در كمتر از يك ساعت مانده به شهادت ابى عبدالله عليه السلام توبه كردند و هر دو نيز شهيد شدند.

منهاى افرادى كه ارزش هاى انسانى خود را از دست دادند، كه البته اهل حيا، از نگاه آنها نيز حيا مى كنند و همين حيا مانع مى شود كه به خاطر بيننده، انسان از عمل زشت، گناه و معصيت در امان بماند.

 

عالم، محضر خدا

اين نوع اول نگاه به انسان است كه البته خيلى از مكان هاى جهان و زندگى ها از اين نگاه ممكن است خالى باشند. اما نگاه ديگرى نيز هست كه هيچ كجاى هستى خالى از اين نگاه نيست و آن نگاه پروردگار عزيز كه غيب و پنهان براى او معنا ندارد:

«وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ » «1» تمام هستى و پشت پرده هاى آن براى حضرت او آشكار است.

عالم بالله، چون اين بيننده- خدا- را همه جا در حال ديدن مى بيند، اگر اندكى مايه حيا در او باشد، از بى ادبى و از جرأت و جسارت در محضر او دورى مى كند و در محضر وجود مبارك او گناه و معصيت نمى كند. چون بيننده اى آگاه و محترم تر از وجود مبارك حضرت حق نيست. بالاتر از او كه نيست. محضرى نيز با عظمت تر از محضر او نيست.

______________________________
(1)- يس 32: 36؛ «و همه آنان [بدون استثنا گردآورى خواهند شد و] در قيامت نزد ما احضار مى شوند.»

بنابراين، حيايى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله زينت، زيبايى و ارزش مى دانند، نمى گذارد انسان اين زيبايى انسانى و معنويش را از دست بدهد و قلم معصيت، چهره ديو سيرتِ زشت وحشتناك از او ترسيم كند. اين معناى زينت بودن حيا است. خوش به حال آن مردان و زنانى كه هميشه ياد نگاه خدا هستند و از اين نگاه غفلت ندارند.

مطلب لطيف و زيبايى را در اين زمينه براى شما نقل مى كنم كه در اين بخش كاربرد دارد. در نوشته اى ديدم: شخص بزرگوار، آگاه و بامعرفتى براى سفر به هندوستان مى رود. آنجا مركز مذاهب گوناگون است. در محلى اقامت مى كند كه پر رفت و آمد بوده است.

قصّابى در آن محل گاهى كه از خانه بيرون مى آمد، براى دقت در وضع هندى ها دركنارى مى ايستاد و خريدهاى آنها را نگاه مى كرد. روزى قصاب چيزى نظر او را جلب كرد. او ديدكه مشترى هاخريد مى كنند، پرده تميزى روى طاقچه اى كشيده شده بود، قصاب هر چند دقيقه گوشه پرده را كنار مى زد و نگاهى مى كرد و گوشت مى كشيد و به مشترى مى داد.

ايشان كه به زبان هندى آگاه بود، صبر كرد تا همه مشتريان رفتند. به اين قصاب گفت: شما در فروش گوشت اجبار داريد كه برويد اين پرده را كنار بزنيد و به پشت آن نگاه كنيد؟ گفت: نه، من معبودم، بتم پشت اين پرده است.

البته بت پرست عقل دارد كه بداند بت نمى بيند. بت پرستان بنا به اعتقاد خودشان، معتقدند هر كدام از بت ها، با شكل خاصى كه دارند، نماينده روح غيبى به اين شكل هستند. در حقيقت اين بت، مظهر آن موجود زنده غيبى است. آن اصل كارى را مى بيند، بعد اين بت را كه مظهر و نماينده اوست مى پرستد.

گفت: من مى روم گوشه پرده را كنار مى زنم، بت و معبودم را مى بينم، حيا مى كنم كه در محضر او در ئدادن جنس به مردم تقلب و كم فروشى كنم و بين مشترى پولدار و فقير فرق بگذارم.

اگر همه مردم نگاه اين بت پرست را به خدا پيدا مى كردند، ما ديگر فساد، گناه، خيانت، ظلم، تقلب، بى ادبى، بى تربيتى، زشتى، ناروايى و فتنه نداشتيم. تمام اين بساطها معلول كمبود اين حقيقت است كه ما خدا را ناظر بر خود نمى بينيم. «1» او بيننده اى است كه جايى در اين عالم از ديدنش خالى نيست. امام حسين عليه السلام لحظات آخر، در كربلا گفت: خدايا! تمام اين مصايبى كه براى من به وجود آمده است، برايم آسان است، «لأنّه بعينك» چون در برابر ديد تو انجام مى گيرد. يعنى تو دارى مى بينى كه يزيديان چه مى كنند. همين ديدن تو پرونده دايم آنها مى شود.

يعنى اگر براى ما پرونده تشكيل نمى دادى و قلم كرام الكاتبين نبود و دست، پا و بدن و زمين زير پاى ما شاهد بر گناهان آنها نبود و فقط نگاه تو بود، اين كافى بود.

«وَ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِىَ عَنْهُم» «2»

امكان دارد كار من از نگاه زمين دستم، پوستم، پايم كه شاهد قيامتى من هستند، يا نگاه كرام الكاتبين پنهان بماند، اما از نگاه تو كه ظاهر و باطن اعمال ما را مى دانى پنهان نمى ماند.

آنچه كه در برابر ديد تو است، همان پرونده ماست و همان ثبت دايمى است كه با همان نيز در قيامت ما را محاكمه مى كنند. قاضيى هستى كه خودت شاهد بودى، يعنى مى گويى: خودم در آن جلسه حاضر بودم، نگاه مى كردم، همين حضور و نگاه من، پرونده تو است. ديگر نمى شود انكار كرد.

 

جاى خلوت براى گناه

استاد و راهنماى من براى طلبه شدنم، مرحوم حكيم الهى قمشه اى در جلسه تفسيرشان كه بسيار جلسه معنوى و با حالى بود، گاهى در ميان تفسير، قرآن مجيد

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 67/ 364، باب 59؛ «عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فِى قَوْلِ اللَّهِ عز و جل وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ قَالَ مَنْ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ يَرَاهُ وَ يَسْمَعُ مَا يَقُولُ وَ يَفْعَلُهُ وَ يَعْلَمُ مَا يَعْمَلُهُ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ فَيَحْجُزُهُ ذَلِكَ عَنِ الْقَبِيحِ مِنَ الْأَعْمَالِ فَذَلِكَ الَّذِى خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى.»

(2)- اقبال الأعمال: 709، دعاى كميل.

را مى بستند و بلند بلند گريه مى كردند.

ايشان در يكى از كتاب هاى خود نوشته اند: شوهر خانم جوان زيبا چهره اى از دنيا رفت. چند بچه يتيم براى اين زن ماند. بدون درآمد و بدون ارث. براى حل مشكل اقتصادى اين ايتام، به آهن فروش و آهنگر ثروتمندى مراجعه كرد. آهن فروش، بى مهار بود، چون انسان هايى كه مهارى به نام دين دارند، نمى توانند خائن و ظالم باشند.

آن زن جوان و زيبا اما با حيا و با حجاب درد خود را گفت، البته آن زن در حجاب بود، ولى مقدار گردى صورت پيدا بود. پروردگار عالم در قرآن فرموده است: به نامحرم خيره نشويد كه اين نگاه ها مقدمه فتنه است.

آهنگر به اين زن گفت: حاضرم در سطح بالايى مخارج تو و يتيم هايت را تأمين كنم، به شرطى كه با من در رفت و آمد نامشروع باشى. زن به اين پولدار آهن فروش و آهنگر گفت: من هنوز دامنم به گناه آلوده نشده است، براى انفاق، صدقه و حل مشكل اين يتيم ها مى ارزد كه دامن من آلوده شود؟ گفت: همين كه گفتم.

زن رفت. چند روزى با نان خالى و آب به سختى ايتام را اداره كرد و جايى نتوانست كارى بكند.

يكى از مراجع شيعه كه مرحوم شده است مى فرمود: خدا كند اين كسانى كه به ما مراجعه مى كنند و پول مى گيرند، دروغ بگويند. چون اگر راست بگويند و ما كارى نكنيم، در قيامت وضع ما خيلى خراب مى شود.

گاهى با دروغ نان مى خورند، حيف است كه نان ها آلوده به حرام شود. گاهى بعضى ها به قدرى كريم هستند كه مى فهمند طرف دارد دروغ مى گويد، ولى آبروى او را حفظ مى كنند و به روى خود نمى آورند.

 

كَرم بزرگان در برابر دروغ گويان

اين داستان را مرحوم آيت الله العظمى گلپايگانى «1» براى من تعريف كردند،

______________________________
(1)- شرح حال ايشان در كتاب مرگ و فرصت ها، جلسه 12 آمده است.

مى فرمودند: كسى به مرحوم آيت الله العظمى بروجردى «1» در اواخر عمرشان مراجعه كرد. آن وقتى كه ديگر در مرز هشتاد و هشت سالگى بودند و معمولًا ديگر حافظه اش نمى كشد و فراموشى بر او حاكم است.

به مرحوم آيت الله العظمى بروجردى گفت: همسرم در بيمارستان در حال زاييدن است و من پولى ندارم، شما در جاى پيغمبر صلى الله عليه وآله نشسته ايد، به من كمك كنيد. آقاى بروجردى بدون اين كه بشمارند، با آن دست كريمانه و مباركشان، يك مشت پول كه پول زيادى بود به او دادند و فرمودند: زودتر برو كه همسرت به مشكل برنخورد.

آقاى گلپايگانى مى فرمودند: آن وقت من طلبه جوانى بودم، ديدم كه همان شخص سه ماه ديگر آمد، گفت: آقاى بروجردى! همسرم دارد مى ميرد، در حال زايمان است و پول ندارم، كمكى بكنيد. آقاى بروجردى دست كردند و پول برداشتند و به او دادند، فرمودند: با عجله برو، به داد همسرت برس.

دو ماه بعد آمد و گفت: آقا! همسرم در بيمارستان است و دارد مى ميرد. آقاى بروجردى باز يك مشت پول به او دادند، آمد برود، او را صدا كردند و فرمودند:

قدر اين زن را بدان كه هر چند ماهى سه بچه مى زايد، خيلى زن بزرگوارى است.

گاهى افراد كريم هستند، مى دانند كه طرف دارد دروغ مى گويد، اما اخلاق خدا را دارند؛ خدا مى داند كه بنده اش دروغ مى گويد و فتنه گر است، ولى نان و آبش را مى دهد و به روى او نيز نمى آورد.

زن از روى اجبار براى آخرين بار مراجعه كرد و اعلام آمادگى كرد و گفت: عيبى ندارد. بچه هاى من دارند مى ميرند. من مجبور به گناه شده ام، ولى مرا جايى ببر كه كسى من و تو را نبيند.

گفت: من خانه اى جدا دارم، كليدش را خودم دارم و زن و فرزندانم خبر ندارند.

قرار شد ساعت خاصى به آنجا بيايند. زن آمد. وقتى مرد اعلام آمادگى كرد، زن بلند بلند گريه كرد. مرد گفت: چرا گريه مى كنى؟ گفت: من با تو شرط كردم كه بيننده

______________________________
(1)- شرح حال ايشان در كتاب تواضع و آثار آن، جلسه 12 آمده است.

محترمى نباشد كه ما را در زنا ببيند، اينجا كه پنج نفر بيننده دارند ما را مى بينند؛ خدا و دو فرشته مأمور پرونده من و دو فرشته مأمور پرونده تو. اين ها را بيرون كن تا خلوت شود.

عالم جاى خلوتى ندارد. تاجر آهن بلند بلند گريه كرد، گفت: اى زن! امروز من بيدار شدم. اشتباه كردم. به درب مغازه ام بيا كه من نصف ثروتم را به نام تو و بچه هاى يتيمت كنم.

«الحَياءُ زِيْنَهٌ» «1»

شرم و حيا داشتن، زيبايى است و اگر بى حيايى بر مرد و زن حاكم شود، به تدريج شكل باطن آنها بدتر از حيوان مى شود. «2» اميرالمؤمنين عليه السلام درباره اين افراد مى فرمايند:

«فَالصُّورَهُ، صُوْرَهُ انْسانٍ وَ القَلْبُ قَلْبُ حِيوانٍ» «3»

 

كرم، صبر و عبادت

اما مطلب دوم. رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمايند:

«و التقوى كرم»

______________________________
(1)- شرح نهج البلاغه: 1/ 319.

(2)- إرشاد القلوب إلى الصواب: 1/ 111، الباب الثلاثون فى الحياء من الله تعالى؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله الْحَيَاءُ مِنَ الْاءِيمَانِ وَ قَالَ يَوْماً لِأَصْحَابِهِ اسْتَحْيُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ قَالُوا مَا نَصْنَعُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ فَلْيَحْفَظْ أَحَدُكُمُ الرَّأْسَ وَ مَا وَعَى وَ الْبَطْنَ وَ مَا حَوَى وَ لْيَذْكُرِ الْمَوْتَ وَ طُولَ الْبَلَاءِ وَ مَنْ أَرَادَ الآْخِرَهَ تَرَكَ زِينَهَ الْحَيَاهِ الدُّنْيَا فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدِ اسْتَحَى مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاء.»

(3)- نهج البلاغه: خطبه 86.

اهل تقوا، «1» اهل بزرگوارى، ارزش و قيمت هستند و قيمت و ارزش اهل تقوا در ميان بندگان الهى، از همه بيشتر است:

«يَأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَكُم مّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَاءِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَيكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» «2» سوم اين كه رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمايند:

«خير المراكب مركب الصبر» «3»

بهترين مركب براى رساندن آدم به هدف هاى مثبت، صبر است كه آدم در مقابل هر گناهى صبر كند و نگذارد به گناه آلوده شود. همچنين در برابر هر عبادتى كم صبرى نكند، بلكه صبر كند كه عبادت انجام بگيرد و در برابر ناگوارى ها نيز حوصله كند، ازكوره در نرود، خودش رانكشد واز خدافرار نكند. «4»

______________________________
(1)- نهج البلاغه: خطبه 184؛ تحف العقول: 159؛ «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى الدُّنْيَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ خَضَعُوا لِلَّهِ بِالطَّاعَهِ غَاضِّينَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَاقِفِينَ أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ نَزَلَتْ مِنْهُمْ أَنْفُسُهُمْ فِى الْبَلَاءِ كَالَّذِى نَزَلَتْ فِى الرَّخَاءِ رِضاً بِالْقَضَاءِ لَوْ لَا الآْجَالُ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِى أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِى أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا وَ هُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَهٌ وَ مَعُونَتُهُمْ لِلْاءِسْلَامِ عَظِيمَهٌ.»

(2)- حجرات 13: 49؛ «اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و ملت ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. بى ترديد گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست. يقينا خدا دانا و آگاه است.»

(3)- شرح نهج البلاغه: 1/ 319.

(4)- الكافى: 2/ 9، حديث 7 و 8؛ «عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ الْجَنَّهُ مَحْفُوفَهٌ بِالْمَكَارِهِ وَ الصَّبْرِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَكَارِهِ فِى الدُّنْيَا دَخَلَ الْجَنَّهَ وَ جَهَنَّمُ مَحْفُوفَهٌ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَات فَمَنْ أَعْطَى نَفْسَهُ لَذَّتَهَا وَ شَهْوَتَهَا دَخَلَ النَّارَ.»

«عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِذَا دَخَلَ الْمُومِنُ فِى قَبْرِهِ كَانَتِ الصَّلَاهُ عَنْ يَمِينِهِ وَ الزَّكَاهُ عَنْ يَسَارِهِ وَ الْبِرُّ مُطِلٌّ عَلَيْهِ وَ يَتَنَحَّى الصَّبْرُ نَاحِيَهً فَإِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ الْمَلَكَانِ اللَّذَانِ يَلِيَانِ مُسَاءَلَتَهُ قَالَ الصَّبْرُ لِلصَّلَاهِ وَ الزَّكَاهِ وَ الْبِرِّ دُونَكُمْ صَاحِبَكُمْ فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ.»

بحار الأنوار: 75/ 79، حديث 56؛ «وَ عَنْهُ عليه السلام قَالَ مَنْ وَثِقَ بِاللَّهِ أَرَاهُ السُّرُورَ وَ مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاهُ الْأُمُورَ وَ الثِّقَهُ بِاللَّهِ حِصْنٌ لَا يَتَحَصَّنُ فِيهِ إِلَّا مُومِنٌ أَمِينٌ وَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ نَجَاهٌ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ حِرْزٌ مِنْ كُلِّ عَدُوٍّ وَ الدِّينُ عِزٌّ وَ الْعِلْمُ كَنْزٌ وَ الصَّمْتُ نُورٌ وَ غَايَهُ الزُّهْدِ الْوَرَعُ وَ لَا هَدْمَ لِلدِّينِ مِثْلُ الْبِدَعِ وَ لَا أَفْسَدَ لِلرِّجَالِ مِنَ الطَّمَعِ وَ بِالرَّاعِى تَصْلُحُ الرَّعِيَّهُ وَ بِالدُّعَاءِ تُصْرَفُ الْبَلِيَّهُ وَ مَنْ رَكِبَ مَرْكَبَ الصَّبْرِ اهْتَدَى إِلَى مِضْمَارِ النَّصْرِ وَ مَنْ عَابَ عِيبَ وَ مَنْ شَتَمَ أُجِيبَ وَ مَنْ غَرَسَ أَشْجَارَ التُّقَى اجْتَنَى ثِمَارَ الْمُنَى.»

بحار الأنوار: 68/ 77، باب 62؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله الصَّبْرُ ثَلَاثَهٌ صَبْرٌ عَلَى الْمُصِيبَهِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَهِ وَ صَبْرٌ عَلَى الْمَعْصِيَهِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمُصِيبَهِ حَتَّى يَرُدَّهَا بِحُسْنِ عَزَائِهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَلَاثَمِائَهِ دَرَجَهٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَهِ إِلَى الدَّرَجَهِ كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى الطَّاعَهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ سِتَّمِائَهِ دَرَجَهٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَهِ إِلَى الدَّرَجَهِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى الْعَرْشِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَعْصِيَهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ تِسْعَمِائَهِ دَرَجَهٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَهِ إِلَى الدَّرَجَهِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى مُنْتَهَى الْعَرْشِ.»

چهارم اين كه:

«افضل أعمال امتى انتظار الفرج من الله» «1»

انسان يقين داشته باشد كه گره هايى كه به زندگيش افتاده است، با ارتباط با خدا باز مى شود. همين اميد به باز شدن گره به عنايت پروردگار، عبادت است. «2» خوشا آنان كه الله يارشان بى كه حمد و قل هوالله كارشان بيخوشا آنان كه دائم با تو باشند بهشت جاودان بازارشان بى «3» البته اين انتظار فرج كه عبادت است، ممكن است زمان گشوده شدن گره طولانى شود، اين طور نيست كه من امشب به پروردگار عالم بنالم و صبح گره از زندگى من باز شود. بلكه ممكن است چند سال طول بكشد، ولى نبايد يقين به گشوده شدن گره و حلّ مشكلات از طرف خدا را از دست داد. نبايد شتابزده عمل كرد. خدا و عالم سر جاى خود هستند و رحمت او نيز بى نهايت است، وقتش كه برسد، گره را باز مى كند. چون اگر زودتر باز كند، ممكن است شخص ضرر كند. «4»

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 52/ 128، باب 2، حديث 21.

(2)- بحار الأنوار: 52/ 128، باب 22؛ «عَنِ الرِّضَا عليه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ شَىْ ءٍ مِنَ الْفَرَجِ فَقَالَ أَ لَيْسَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَجِ إِنَّ اللَّهَ عز و جل يَقُولُ فَانْتَظِرُوا إِنِّى مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ.»

بحار الأنوار: 53/ 128، باب 22، حديث 21؛ «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله قَالَ أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِى انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عز و جل.»

(3)- باباطاهر همدانى.

(4)- بحار الأنوار: 74/ 224، باب 8، وصيه أمير المونين إلى الحسن؛ تحف العقول: 76؛ «فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوتُ خَزَائِنِ الدُّنْيَا وَ الآْخِرَهِ قَدْ أَذِنَ بِدُعَائِكَ وَ تَكَفَّلَ بِإِجَابَتِكَ وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ وَ هُوَ رَحِيمٌ لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ تَرْجُمَاناً وَ لَمْ يَحْجُبْكَ عَنْهُ وَ لَمْ يُلْجِئْكَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ إِلَيْهِ لَكَ وَ لَمْ يَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ التَّوْبَهَ وَ لَمْ يُعَيِّرْكَ بِالْاءِنَابَهِ وَ لَمْ يُعَاجِلْكَ بِالنَّقِمَهِ وَ لَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ تَعَرَّضْتَ لِلْفَضِيحَهِ وَ لَمْ يُنَاقِشْكَ بِالْجَرِيمَهِ وَ لَمْ يُويِسْكَ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ لَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فِى التَّوْبَهِ فَجَعَلَ النُّزُوعَ عَنِ الذَّنْبِ حَسَنَهً وَ حَسَبَ سَيِّئَتَكَ وَاحِدَهً وَ حَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً وَ فَتَحَ لَكَ بَابَ الْمَتَابِ وَ الاسْتِئْنَافِ فَمَتَى شِئْتَ سَمِعَ نِدَاءَكَ وَ نَجْوَاكَ فَأَفْضَيْتَ إِلَيْهِ بِحَاجَتِكَ وَ أَنْبَأْتَهُ عَنْ ذَاتِ نَفْسِكَ وَ شَكَوْتَ إِلَيْهِ هُمُومَكَ وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِكَ وَ نَاجَيْتَهُ بِمَا تَسْتَخْفِى بِهِ مِنَ الْخَلْقِ مِنْ سِرِّكَ ثُمَّ جَعَلَ بِيَدِكَ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِهِ فَأَلْحِحْ فِى الْمَسْأَلَهِ يَفْتَحْ لَكَ بَابَ الرَّحْمَهِ بِمَا أَذِنَ لَكَ فِيهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ خَزَائِنِهِ فَأَلْحِحْ وَ لَا يُقَنِّطْكَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنْكَ الْاءِجَابَهُ فَإِنَّ الْعَطِيَّهَ عَلَى قَدْرِ الْمَسْأَلَهِ وَ رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْكَ الْاءِجَابَهُ لِيَكُونَ أَطْوَلَ لِلْمَسْأَلَهِ وَ أَجْزَلَ لِلْعَطِيَّهِ وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّىْ ءَ فَلَمْ تُوتَاهُ وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلًا وَ آجِلًا أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلَاكُ دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَهُ وَ لْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فِيمَا يَعْنِيكَ مِمَّا يَبْقَى لَكَ جَمَالُهُ أَوْ يُنْفَى عَنْكَ وَبَالُهُ وَ الْمَالُ لَا يَبْقَى لَكَ وَ لَا تَبْقَى لَهُ فَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ تَرَى عَاقِبَهَ أَمْرِكَ حَسَناً أَوْ سَيِّئاً أَوْ يَعْفُوَ الْعَفُوُّ الْكَرِيمُ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ خُلِقْتَ لِلآْخِرَهِ لَا لِلدُّنْيَا وَ لِلْفَنَاءِ لَا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لَا لِلْحَيَاهِ.»

 

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه