قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تجاوزات سپاه شام

 

 

منابع مقاله:

 

تاریخ خلفاء، جعفریان، رسول؛

 

همان گونه که اشاره شد، پس از نهروان، امام کوشید تا مردم عراق را برای جنگ مجدد با شام بسیج کند، اما، شمار کسانی که حاضر به همراهی امام بودند اندک بود. امام ضمن خطبه های خود، از مردم خواستند تا همراهیش کنند، اما کمتر پاسخ مساعد دریافت می کردند. آن حضرت در خطبه ای فرمودند: «گرفتار کسانی شده ام که چون امر می کنم فرمان نمی برند، و چون می خوانم پاسخ نمی دهند. ای ناکسان!برای چه در انتظارید؟و چرا برای یاری دین خدا گامی بر نمی دارید؟دینی کو که فراهمتان دارد، غیرتی کو تا شما را به غضب آرد؟فریاد می خواهم و یاری می جویم، نه سخنم می شنوید نه فرمانم را می برید، تا آنگاه که پایان کار پدیدار گردد و زشتی آن آشکار. نه انتقامی را با شما بتوان کشید و نه با یاری شما به مقصود توان رسید. شما را از رفتن باز دارد، ناله در گلو شکستید و بر جای خویش نشستید. » (1) امام در خطبه ای دیگر فرمود: «ای مردم رنگارنگ، با دلهای پریشان و ناهماهنگ. تن هاشان عیان، خردهاشان از آنان نهان، در شناخت حق شما را می پرورانم، همچون دایه ای مهربان، و شما از حق می رمید چون بزغالگان از بانگ شیر غران. هیهات که به یاری شما تاریکی را از چهره عدالت بزدادیم، و کجی را که در راه حق راه یافته راست نمایم. » (2) و در خطبه ای دیگر فرمود: «ای مردمی که اگر امر کنم فرمان نمی برید، و اگر بخوانمتان، پاسخ نمی دهید. اگر فرصت یابید، فرو می مانید و اگر با شما بستیزند، سست و ناتوانید. اگر مردم بر امامی فراهم آیند، سرزنش می کنید و اگر ناچار به کاری دشوار در شوید، پای پس می نهید. بی حمیت مردم!انتظار چه می برید؟چرا برای یاری بر نمی خیزید و برای گرفتن حقتان نمی ستیزید. مرگتان رسد، یا خواری بر شما باد. به خدا اگر مرگ من بیاید، و به سر وقتم خواهد آمد، میان من و شما جدایی می اندازد، حالی که همنشینی تان را خوش نمی دارم، و با شما بودن چنان است که گویی یاوری ندارم. راستی شما چه مردمی هستید؟دینی نیست که فراهمتان آرد؟غیرتی ندارید تا بر کارتان وادارد؟شگفت نیست که معاویه، بی سر و پاهای پست را می خواند و آنان پی او می روند، بی آن که بدیشان کمکی دهد، یا عطایی رساند، و من شما را که اسلام را یادگارید و مانده مردم- دیندار- می خوانم تا یاری تان دهم و بهره از عطا مقرر گردانم و شما از گرد من می پراکنید و آتش مخالفت مرا دامن می زنید. . . آنچه بیشتر از هر چیز دوست دارم و مرا باید، مرگ است که به سر وقتم آید. » (3)

این سخنان، نمونه ای از سخنان فراوان امام است که در طی سالهای 39 و 40 هجری خطاب به مردم ایراد کرده اند. جملات مزبور نشان عزم راسخ امام در برابر قاسطین است. معاویه که بطور قطع از اوضاع عراق آگاهی داشته و ناظر سستی مردم آن ناحیه بود، مصمم شد تا با تجاوز به نواحی مختلف تحت سلطه امام در جزیرة العرب و حتی عراق، قدرت امام را تضعیف کرده و راه را برای گشودن عراق فراهم کند. معاویه هدف خود را از این حملات چنین بیان کرد: این قتل و تاراجها، مردم عراق را می ترساند و کسانی را که در زمره مخالفانند، یا تصمیم به جدایی دارند، در کار خود دلیر می گرداند. و آنان را که از کشاکشها بیمناکند به نزد ما فرا می خواند. (4) این حملات که اصطلاحا «غارات » نامیده می شده، هر از چندی انجام می یافته و در هر منطقه، شیعیان خالص آن حضرت به شهادت می رسیده اند. فهرستی از این غارات را ابو اسحاق ثقفی شیعی (م 283) در کتابی که در قرن سوم، با همین نام تالیف کرده، و خوشبختانه بر جای مانده، آورده است. دیگر مآخذ تاریخی نیز اخبار این تجاوزات را آورده اند.

 

نخستین منطقه ای که مورد تهاجم قرار گرفت، مصر بود. زمانی که امام به خلافت رسید، قیس بن سعد بن عباده را به حکومت مصر منصوب کرد. آنگاه که برای سرکوبی ناکثین عازم عراق شد، از قیس خواست تا از مصر باز گردد. (5) قیس عازم مدینه شد و از آنجا به عراق آمد (6) و در صفین شرکت کرد. پس از صفین که اوضاع مصر درهم ریخته و اخبار شورش بر محمد بن ابی بکر بالا گرفت، امام مصمم شد تا مالک را به مصر اعزام کند.

 

مالک که پس از بازگشت از صفین، مجددا به حکومت جزیره گماشته شده بود، نامه ای دریافت کرد تا به سمت مصر برود. معاویه که از این امر آگاهی یافت، به مسؤول خراج در ناحیه قلزم نوشت تا به نحوی مالک را از بین ببرد، در برابر او نیز باقی مانده خراج را از وی نخواهد گرفت. او نیز با مسموم کردن مالک از طریق عسل، وی را به شهادت رساند. (7) منطقه ای که مالک در آن به شهادت رسید عین شمس نام داشت. معاویه پس از شنیدن خبر قتل مالک، گفت: علی دو دست داشت که یکی را در صفین قطع کردیم که عمار بود و دیگری مالک که اینک قطع شد. (8) زمانی که خبر شهادت مالک به امام رسید، تا چندین روز آثار غم بر چهره امام بود و می فرمود: «خداوند چه نیکیها که به مالک داده بود!مالک، چه مالکی!اگر کوه می بود، کوهی عظیم بود، اگر سنگ می بود، سنگی سخت بود. آری، به خدا سوگند ای مالک!مرگ تو بسیاری را لرزانید و بسیاری را خوشدل کرد. گریندگان باید بر چونان کسی بگریند. آیا مردی چونان مالک هرگز توان یافت؟ (9)

 

اکنون مصر برای شام که سرمست از پیروزی بود، قابل دسترسی بود. این منطقه هم از لحاظ جغرافیایی به شام نزدیک بود و هم کسان زیادی از عثمانیه در آن بودند که می توانستند به سپاه شام کمک کنند. افزون بر آن، معاویه قول مصر را به عمرو بن عاص حیله گر داده و اکنون پس از آن ماجراها باید به عهد خود وفا کند. در این زمان، محمد بن ابی بکر، حکومت مصر را داشت. عمرو بن عاص که خود رهبری سپاه اعراب را در فتح مصر داشت، با سپاهی عظیم به آن سوی حرکت کرد. وی نامه ای به محمد نوشت و از وی خواست تا خود را تسلیم کند تا آسیبی به او نرساند!در عین حال نامه ای نیز از معاویه برای محمد نوشت که او را تهدید به مرگ کرده بود. در این نامه معاویه نوشته بود که کسی را از محمد، دشمن تر در برابر عثمان نمی شناسد و اکنون روز انتقام فرا رسیده است. محمد نامه ای به امام نوشت، و همراه آن، دو نامه عمرو و معاویه را فرستاد. امام او را به مقاومت فراخواند و از او خواست تا کنانة بن بشر (گفته اند: او همان کسی است که عمود را بر فرق عثمان زد!) (10) را به سوی سپاه عمرو اعزام کند و خود در شهر همراه سپاهی دیگر بماند.

 

کنانه با دو هزار نفر اعزام شد و خود محمد نیز با همین تعداد در شهر ماند. در درگیری دلیرانه کنانه با سپاه شام، او و یارانش به شهادت رسیدند. در مصر نیز مردم از اطراف محمد پراکنده شده و او تنها به خرابه ای پناه برد. فرمانده نیروهای مقدم سپاه شام، معاویة بن خدیج بود. او محمد را در خرابه یافت، او را گردن زد، سپس او را در شکم مرداری نهاد و آن را آتش زد. (11) این مشی یاران معاویه و کسانی بود که به بهانه قتل عثمان این چنین یاران خدا را به شهادت می رساندند.

 

زمانی که خبر شهادت محمد بن ابی بکر به امام رسید، به شدت متاثر شد و خطابه تندی خطاب به مردم کوفه ایراد کرد. آن حضرت در این خطبه اشاره کرد که بیش از پنجاه روز است که از شما درخواست کمک می کنم. تازه پس از این، سپاهی ضعیف آماده شده است. (12) در همین خطابه بود که حضرت به مردم فرمودند: الا دین یجمعکم، الا حمیة تغضبکم؟ (13) مردم از شدت جزع امام درباره شهادت محمد پرسیدند. حضرت فرمود: او را چونان فرزند خود می دانستم. (14) امام که پس از، از دست دادن محمد بن ابی بکر، یکی دیگر از یاران نزدیک خود را از دست داده بود، و به علاوه اکنون مصر را نیز از دست رفته می دید، نامه ای به تمامی مسلمانان در نقاط مختلف نوشت و شرحی از آنچه را که از رحلت رسول خدا (ص) بدین سوی بر او رفته بود بازگفت. این نامه، سندی مهم در زمینه دیدگاههای امام از تحولات سی و اندی سال پس از رحلت پیامبر (ص) است. امام در این نامه ضمن بیان حق کشی هایی که پس از درگذشت رسول خدا (ص) در حق اهل بیت (ع) صورت گرفته به بیعت مردم با خود اشاره کرده شرحی از پیمان شکنی ناکثین، برپایی جنگ صفین و شورش خوارج نوشتند. پس از آن از بهانه های مردم سخن گفتند که:

 

گفتید شمشیرهایمان کند شده و ترکشهایمان از تیر خالی است و نیزه هایمان را سر نیزه نیست و آنچه نیزه اش می خوانیم جز چوبدستی نیست، ما را به شهرمان بازگردان تا ساز نبرد کنیم با بهترین اسب و سلاح. . . فرمان دادم در نخیله فرود آیید و لشکرگاه برپا کنید و همواره در لشکرگاه خود بمانید. . . جماعتی از شما نزد من ماندند و عذرهای واهی آوردند و گروهی نافرمانی کردند و به شهر رفتند. نه در آنها که مانده بودند صبر و ثباتی بود و نه آنان که به شهر رفتند بازگشتند. یک روز که به لشکرگاه خود نگریستم، شمار سربازان من به پنجاه هم نمی رسید. چون چنان دیدمتان، من هم به کوفه در آمدم ولی شما تا به امروز نتوانسته اید با من از شهر پای بیرون نهید. چه انتظار می کشید؟نمی بینید که از هر طرف زمینهای شما روی به نقصان می نهد و شهرهایتان یکی پس از دیگری به دست دشمن می افتد و شیعیان من در آن شهرها کشته می شوند و مرزهایتان را مرزبانی نیست و این دشمن است که به بلاد شما لشکر می کشد؟»

 

امام در ادامه از مردم خواستند تا در برابر دشمن آماده باشند. (15)

 

معاویه کشته شدن محمد بن ابی بکر را اسباب سرافرازی «عثمانیان » در همه بلاد عنوان کرد. (16) بدین ترتیب مصر از دست امام خارج شد و عمرو بن عاص که دینش را به دنیایش فروخته بود برای سه چهار سالی (تا سال 43 هجری که زنده بود) ، بر این منطقه حکمرانی کرد تا مرد.

 

معاویه به بصره نیز امید فراوان بسته بود، بویژه که کسانی از عثمانیه بصره نیز به او نامه نوشته و از وی استمداد کرده بودند. او می دانست که مردم بصره، کینه امام علی (ع) را به دل دارند، زیرا در جنگ جمل شمار فراوانی از آنها کشته شده اند. به گزارش ثقفی، او در نامه ای که برای عمرو بن عاص نوشت و درباره کار بصره با او مشورت کرد، نوشت: در هیچ جای دیگر کسانی را نتوان یافت که در مخالفت با علی از مردم بصره به شمار بیشتر و سرسخت تر و پایدارتر باشند. » معاویه تصمیم گرفت تا عبد الله بن عامر حضرمی را به بصره فرستد تا در آنجا دوستان معاویه را فراهم آورده ندای خونخواهی عثمان سرداده و پس از اجتماع مردم، شهر را به تصرف خود درآورد. عبد الله بن عامر در بصره نزد قبیله بنی تمیم آمد. در آنجا عثمانیه اجتماع کردند و او برای آنها سخن گفت. وقتی او از خونخواهی عثمان سخن گفت، ضحاک بن عبد الله هلالی بر وی اعتراض کرد و گفت: می گویید که بار دیگر (پس از کار ناکثین) شمشیرها از نیامها برکشیم و بر سر یکدیگر زنیم تا معاویه بر اورنگ امارت نشیند و تو بر مسند وزارت او تکیه زنی. و پیمانی را که با علی (ع) بسته ایم بشکنیم؟به خدا سوگند یک روز از روزهای عمر علی (ع) که با رسول خدا (ص) سپری شده از کارهای معاویه و خاندان معاویه تا دنیا دنیاست، بهتر است. حاضران برخی به موافقت با عبد الله بن عامر و برخی به حمایت از ضحاک بن عبد الله برخاستند. اما در مجموع جز کسانی چون احنف بن قیس که خود را کنار کشید، جمعیت به هواداری از ابن عامر پرداخت. در شهر، میان اعراب مضری و یمنی نزاع بود. معاویه از پیش به ابن عامر گفته بود که به مضری ها اعتماد کند. همین امر سبب رنجش ازدیان شد. در این وقت زیاد بن عبید، نیابت حکومت بصره را داشت. او به صبرة بن شیمان ازدی پناه برد و از آنجا به عبد الله بن عباس والی بصره که در کوفه بود نامه نوشت و به این ترتیب خبر بصره در کوفه منتشر شد. زیاد با استفاده از حمایت ازدیان، نماز جمعه را اقامه کرد و آنها را به حمایت از امیر المؤمنین که انصار و مهاجر با اویند فراخواند. وی از آنها خواست تا در برابر بنی تمیم بایستند. از آن سوی ابن عامر نیز در بصره لشکری به راه انداخت و اموالی را به تصاحب کرد. خبر حمایت ازدیان از زیاد و حمایت بنی تمیم از ابن عامر، در کوفه نیز اختلاف افکند. شبث بن ربعی، از امام خواست تا ازدیان را بر تمیمیان مسلط نکند. در برابر مخنف بن سلیم نیز از ازدیان دفاع کرد. امام آنها را به حمایت از اصل دین دعوت کرد و فرمود: باید که اسلام و حیثیت اسلام شما را از ستم بر یکدیگر و از ناسزاگویی باز دارد و شما را با همدیگر متحد سازد. آنگاه امام، زیاد بن ضبیعه تمیمی را به بصره فرستاد تا بنی تمیم را از حمایت ابن عامر باز دارد. او تلاش خود را کرد و شماری از تمیمیان را باز گرداند. با این حال شب در بستر بود که چندی از خوارج بر سر او ریختند و در حالی که او از خانه گریخت، به شهادتش رساندند.

 

امام جاریة بن قدامه را در حالی که پنجاه تن از تمیمیان همراهیش می کردند، به سوی بصره اعزام کرد. او در بصره نزد شیعیان امام آمد و نامه آن حضرت را برای آنان خواند. در این نامه امام با اشاره به بیعتی که مردم با او کرده بودند، به آنان نوشته بودند: «اگر به بیعت من وفا کنید، و اندرز من بپذیرید و به فرمان من عمل کنید، به حکم کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و طریق حق با شما رفتار خواهم کرد و طریق هدایت را در میان شما اقامه خواهم نمود. به خدا سوگند، از آن زمان که محمد (ص) از این جهان رخت برکشیده، فرمانروایی را نمی شناسم که این راه و روش بهتر از من شناسد و در این راه بهتر از من گام بردارد. این که می گویم سخنی راست است بی آن که قصد نکوهش گذشتگان داشته باشم یا بخواهم در اعمال، آنان را به نقص موصوف دارم. » سپس امام افزوده بودند که اگر از وفای به بیعت سرپیچی کنند با سپاهش بر سر آنها خواهد تاخت. ازدیان برای جبران روز جمل، اظهار کردند که برای نبرد با ابن عامر حاضرند. به هر روی جنگ در گرفت و طی آن بنی تمیم کست خوردند. جاریه چندی به محاصره آنها نشست و عاقبت دستور داد تا خانه را بر سر عثمانیه آتش زنند. بر اساس نامه ای که زیاد به امام نوشت، جمعی از آنها در آتش سوخته، برخی از خانه گریختند و طعمه شمشیر شدند و برخی نیز تسلیم شدند و مورد عفو قرار گرفتند. (17)

 

یکی دیگر از تجاوزات شام، حرکتی است که به فرماندهی ضحاک بن قیس فرمانده بنام سپاه شام صورت گرفت. به گزارش ثقفی، زمانی که خوارج بر امام شوریدند، عمارة بن عقبة بن ابی معیط، ضمن نامه ای به معاویه، خبر داد که: شماری از قاریان قرآن و زهاد از یاران علی، بر او شورش کرده اند. علی نیز لشکر بر سرشان برده و آنها را کشته است. اکنون لشکرش و اهل شهرش بر او شوریده اند و میانشان دشمنی افتاده و سخت پراکنده اند. » معاویه از این خبر خشنود شد. او ضحاک بن قیس را با سه چهار هزار نفر به سمت عراق فرستاد و به او سفارش کرد تا به هر کجا رسید غارت کند، یاران علی را بکشد و به سرعت از آن منطقه به جای دیگر برود. ضحاک به کوفه آمد، به چپاول اموال مردم پرداخت و به کاروان حجاج یورش برد و شماری را کشت. امام علی (ع) در کوفه بر منبر رفت و از مردم خواست تا از حریم خویش دفاع کنند. برخورد مردم سرد بود. امام به آنها فرمود: «به خدا سوگند، دوست دارم به جای هر صد مرد از شما، یکی از آنها از آن من بود. » امام در این سخنرانی خود نیز باز آرزوی مرگ کرد! آنگاه حجر بن عدی را با چهار هزار نفر در پی ضحاک روانه کرد. حجر در تدمر به ضحاک رسید. در جنگی که درگرفت، نوزده تن از شامیان کشته شده و دو نفر از یاران حجر به شهادت رسیدند. ضحاک شبانه از صحنه نبرد گریخت. بدین ترتیب یکی دیگر از غارات سپاه شام خاتمه یافت.

 

در این وقت، عقیل بن ابی طالب، نامه ای به امام نوشت و از آن حضرت خواست تا در باره وضعیت خود او را آگاه سازد. امام از حمله ضحاک به عنوان اقدامی ناچیز یاد کرده و درباره قریش و ستمی که به او کرده اند به تفصیل سخن گفت. از جمله در پاسخ عقیل نوشتند: «بار خدایا!قریش را کیفری از کیفرهای خود ده که رشته خویشاوندی با مرا بریدند و بر ضد من همدست شدند و مرا از حقی که داشتم دور ساختند و آن فرمانروایی را که میراث برادرم رسول خدا (ص) بود، از من ربودند و آن را به کسی دادند که نه در خویشاوندی با رسول الله (ص) همانند من بود و نه سابقه اش در اسلام. » از این نامه آشکار است که امام، در هر فرصتی می کوشید تا شرحی از حق از دست رفته اش بازگوید. (18) یکی دیگر از تجاوزات سپاه شام به عراق، سپاهی دو هزار نفری بود که معاویه فرماندهی آن را به دست نعمان بن بشیر داده بود و قرار بر این بود تا او به ناحیه عین التمر در حوالی فرات یورش برد. این شخص تنها انصاری بود که عثمانی از آب در آمده بود. البته تنی چند از انصار از حمایت امام علی (ع) خودداری کردند، اما به معاویه نپیوستند. قرار بود تا بشیر به نواحی فرات حمله ببرد. در آن وقت مالک بن کعب، با حدود صد نفر مستقر بود. زمانی که خبر حمله بشیر را شنید، از مخنف بن سلیم، که مسؤولیت صدقات این سوی فرات را داشت استمداد کرد. امام که خبر حمله نعمان را شنیده بود، و شاهد سستی مردم بود، در خطابه ای لب به اعتراض به کوفیان گشود: «ای مردم کوفه!چون طلایه های لشکر شام نمودار شود، درهای خانه هایتان می بندید و خود در خانه هایتان می خزید، آن سان که سوسمار به سوراخ خود می خزد، و کفتار در کنامش پنهان می شود. به خدا سوگند خوار و ذلیل است آن که شما به یاریش برخیزید. »

 

مخنف بن سلیم پنجاه نفر از نیروهایش را به همراهی فرزندش عبد الله به کمک مالک فرستاد. سپاه شام که خوف ملحق نشدن سپاه کمکی شام را داشت، اندکی درگیر شده و از صحنه جنگ گریخت. معاویه تصریح کرده بود که ارسال این سپاه بدان قصد است تا «مردم عراق را بترساند. » به هر روی این بار نیز این تجاوز ناکام ماند.

 

پس از سخنان امام، تنها عدی بن حاتم با هزار نفر از قبیله طی به نخیله رفت. هزار تن دیگر نیز به او ملحق شدند و او همراه این نیروها، به سواحل فرات رفت و به اراضی پایین دست شام حمله هایی کرد. (19)

 

معاویه سپاهی را به سوی دومة الجندل فرستاد تا از آنان که نه در فرمان شام بودند و نه عراق، زکات بگیرد. امام نیز سپاهی همراه مالک بن کعب به دومة الجندل فرستاد. دو سپاه با یکدیگر گلاویز شدند و یک روز را به نبرد گذراندند. فردای آن روز سپاه شام بازگشت. مالک ده روز در دومة الجندل ماند و مردم را دعوت کرد اما آنها دعوت وی را نپذیرفتند او نیز بازگشت. (20)

 

تجاوز دیگری که به عراق صورت گرفت، حمله سفیان بن عوف غامدی بود که با شش هزار تن به سوی هیت حرکت کرد. از آنجا به سوی شهر انبار در آمد. یاران امام در این شهر اندک بودند. از میان آنان نیز کسانی مایل به جنگ نبوده و تنها عده معدودی با اشرس بن حسان بکری، در برابر آنها ایستادگی کردند تا به شهادت رسیدند. متجاوزین شهر انبار را غارت کرده و بازگشتند. زمانی که خبر به امام رسید، آن حضرت بر منبر رفت و از مردم خواست تا با اجتماع در نخیله به سوی آنها بشتابند. هیچ کس در پاسخ امام سخنی نگفت. امام از مسجد بیرون آمد و سعید بن قیس همدانی را با هشت هزار نفر به تعقیب آنان فرستاد، اما آنان وارد سرزمین شام شده بودند.

 

زمانی که سعید به کوفه آمد امام سخت بیمار بود و نمی توانست بر منبر بایستد. نامه ای خطاب به مردم نوشت و خود روی سکوی در مسجد نشست تا سعد که از موالی آن حضرت بود نامه را بر مردم بخواند. امام در این نامه از مردم گله کرد و فرمود:

 

«اگر چاره ای می یافتم که لب فرو بندم و شما را مورد خطاب و عتاب قرار ندهم، هرگز سخنی نمی گفتم. . . ای مردم!جهاد دری است از درهای بهشت که خدا آن را به روی دوستان خاص خود گشوده است و آن جامه پرهیزگاری است و زره محکم و سپر راستین. . . بدانید که من شما را به پیکار دشمنتان فرا خواندم، چه در شب و چه در روز، چه نهان و چه آشکار و گفتم پیش از آن که به جنگ شما آیند، شما به جنگ آنها روید. . . پس شما ناتوانی و زبونی آشکار کردید و سخن من بر شما گران آمد و نافرمانی کردید و آن را پس پشت افکندید تا بلادتان مورد حمله دشمن واقع شد و وطنگاهتان مسخر خصم گردید. اینک این غامدی است که بر انبار تاختن آورده و اشرس بن حسان را کشته و پادگان و سلاحهایش را غارت کرده و مردانی صالح را به خاک هلاک افکنده است. حتی شنیده ام که مردی از دشمنان شما، به خانه زنی مسلمان و زنی از اهل ذمه در آمده و خلخالهایش را از پای بیرون کرده است و گوشواره از گوشهایش و هیچ کس مانع او نشده. آن گاه بازگشته اند بی آن که حتی یک تن جراحتی برداشته باشد. اگر مرد مسلمانی به سبب این خواری از شدت اندوه بمیرد به نظر من سرزنشش نباید کرد، زیرا سزاوار است بمیرد. ای شگفتا، شگفتا!دل آب می شود و اندوه بر جان می نشیند و شعله غم در دل می افروزد وقتی که می بینم این قوم در باطلشان هماهنگ اند و شما در حق خود پراکنده. . . ای به صورت مردان که نه مردانید. ای دارودسته بی خردان چون کودکان که در عقل و درایت عروسان حجله نشین را مانید. خدا داند که از زیستن در میان شما ملول شده ام، دوست دارم که خدا مرا از میان شما برگیرد و به آستان رحمت خود برد. . . » (21)

 

پس از این سخن تنها سیصد نفر در نخیله گرد آمدند. خطابه های بعدی امام هم نتیجه ای در برنداشت. (22)

 

پیش از ایام حج سال 39 هجری، معاویه سپاهی را به فرماندهی یزید بن شجره رهاوی به سوی مکه فرستاد تا در ایام حج مردم را به معاویه دعوت کند. امام علی (ع) توسط خبرگیران خود، از این تصمیم آگاه شد و سپاهی را به فرماندهی معقل بن قیس ریاحی به مکه اعزام کرد. در این زمان قثم بن عباس حاکم مکه بود. او احساس کرد که مردم مکه از او دفاع نخواهند کرد. اول تصمیم داشت تا از مکه بیرون برود، اما با اعتماد به این که حرم است در آنجا ماند. سپاه شام روز هفتم ذی حجه وارد مکه شدند. فرمانده آنان که گفته شده مردی پایبند به حفظ حرمت حرم بود، برای پرهیز از درگیری، به قثم پیغام داد تا هر دوی آنها از امامت جماعت کنار روند تا مردم خود کسی را انتخاب کنند. پس از مراسم حج، سپاه شام بازگشت. اندکی بعد، معقل بن قیس به مکه در آمد و تا وادی القری سپاه شام را تعقیب کرده و تنها چندی از واماندگان آنها را به اسارت در آورد که بعدا با اسرای عراق معاوضه شدند. امام پس از این واقعه به مردم فرمودند: «این قوم بر شما چیره شده اند. . . زیرا می بینم که کارشان بالا گرفته و آتش شما رو به خاموشی نهاده، آنان را می بینم که در کار خود سخت کوشند و شما سست و ناتوان، آنان را می بینم که متحدند و شما پراکنده. . . » (23)

 

یکی از سخت ترین تجاوزات و خشن ترین آنها، تجاوز بسر بن ارطاة بن حجاز و یمن بود. او مردی سنگدل و جانی بود و معاویه نیز به او سفارش کرده بود تا شیعیان امام علی (ع) را در هر کجا یافت بکشد. دلیل اعزام بسر این بود که در یمن، عثمانیانی بودند که با آشکار شدن ضعف در نیروهای عراق، بر حاکم خود، عبید الله بن عباس شورش کردند. آنها به معاویه نامه نوشته و از او درخواست کمک کردند. بسر ابتدا به مدینه در آمد. ابو ایوب انصاری از طرف امام حاکم شهر بود. او به دلیل نداشتن نیرو از شهر گریخت و بسر خانه او و شماری دیگر را به آتش کشید، آنگاه به زور از مردم بیعت گرفت و ابو هریره را حاکم شهر کرده به سوی مکه رفت. در آنجا نیز قثم بن عباس شهر را رها کرد و رفت. بسر پس از گذر از مکه به طائف رفت و در آنجا بود که مردی از قریش را به تباله فرستاد، زیرا در آنجا گروهی از شیعیان علی (ع) بودند. بر اساس دستور او همگی را کشتند و اموالشان را تاراج کردند. مردم مکه از ترس بسر گریزان شدند. از جمله گریختگان همسر عبید الله بن عباس و دو فرزند او سلیمان و داود بودند که به دست بسر اسیر شده و او سر هر دوی آنان را از تنشان جدا کرد. برخی گفته اند محل قتل آنها در یمن بوده و در خانه یکی از ایرانی زادگان پنهان شده بودند. در ادامه سفر به نجران رفت و در آنجا عبد الله بن عبد المدان، پدر زن عبید الله بن عباس را نیز بکشت. این حادثه در حیات سیاسی ننگین معاویه، جایگاهی بس مهم دارد. بسر به سوی یمن رفت. عبید الله از شهر گریخته بود. شماری از شیعیان اندک دفاعی کردند و بسیاری به شهادت رسیدند. بسر دست به کشتار شیعیان امام علی (ع) زده و جنایات بیشماری را مرتکب شد. از آن جمله، صد تن از پیروان او را که همه از ایرانی زادگان بودند سر برید. پس از آن به سوی حضرموت که گفته بودند در آنجا شیعیان علی بسیارند حرکت کرد. او گفت: بر آن است تا از هر چهار، یکی را بکشد. امام که خبر بسر را شنید، جاریة بن قدامه را همراه سپاهی به تعقیب او فرستاد. جاریه، بسر را تعقیب کرد. وقتی شنید به مکه در آمده بدان سوی آمد، اما بسر از مکه رفته بود. گفته اند: پیش از آن که جاریه به کوفه در آید، امام علی (ع) به شهادت رسیده بود و زمانی که به کوفه آمد، با امام حسن (ع) بیعت کرد.

 

امام از دست کوفیان رنجی فراوان برد و در حق آنان سخت نفرین کرد. دلیل آن جز این نبود که آنان، نه تنها به یاری امام خویش نشتافتند، بلکه ناموس خود را نیز حفاظت نکرده اجازه دادند تا پلیدان شام بر آنها تسلط یابند. یکی از این نفرینها را به عنوان آخرین جملات این قسمت نقل می کنیم. ابو صالح حنفی گوید: علی (ع) را دیدم که برای مردم سخن می راند. قرآن را بر سر نهاده بود آن سان که خود دیدم که ورق قرآن روی سرش خش خش می کرد. علی (ع) می گفت: بار خدایا!مرا از آنچه در این کتاب است منع کردند، تو مرا آنچه در این کتاب است عطا کن.

 

با خدایا!من اینان را ناخوش می دارم و اینان مرا، من از اینان ملول شده ام و اینان از من. اینان مرا به اعمالی وامی دارند که خلاف خلق و طبیعت من است. اخلاقی که تاکنون نمی شناخته ام.

 

بار خدایا!مرا یارانی بهتر از اینان ارزانی دار و آنان را فرمانروایی بدتر از من.

 

بار خدایا!دلشان را آب کن آن سان که نمک در آب حل می شود. (24)

 

پی نوشت ها:

 

1. نهج البلاغه، خطبه 39

 

2. همان، خطبه 131

 

3. همان، خطبه 180

 

4. الغارات، ص 176 (ترجمه فارسی)

 

5. در این باره نک: انساب الاشراف، ج 2، صص 392- 390

 

6. به گزارش بلاذری (انساب الاشراف، ج 2، صص 301- 300) ، زمانی که قیس به مدینه رسید، امام به سهل بن حنیف نامه نوشته بود تا به کوفه بیاید. در این وقت مروان و اسود بن ابی البختری، در مدینه، بر ضد امام فعالیت می کردند. آنها قیس را تهدید به قتل کرده بودند. به همین دلیل قیس نیز تامل را جایز ندانسته راهی عراق شد. این گزارش نشان می دهد که به جز انصار که همراه امام به عراق رفته بودند، مدینه تا چه اندازه در برابر امام بوده است.

 

7. انساب الاشراف، ج 2، صص 399- 398

 

8. الغارات، ج 1، ص 264، در انساب، ج 2، ص 399، نام فرد دیگر، به اشتباه، قیس بن سعد آمده است.

 

9. الغارات، ج 1، ص 265 (ترجمه سخن امام، از متن مترجم آقای آیتی گرفته شده است. )

 

10. انساب الاشراف، ج 2، ص 401

 

11. الغارات، ج 1، صص 289- 276

 

12. انساب الاشراف، ج 2، ص 404

 

13. الغارات، ج 1، ص 291

 

14. انساب الاشراف، ج 2، ص 404. مادر محمد، اسماء بنت عمیس، ابتداء همسر جعفر بود که پس از شهادت وی به عقد ابو بکر در آمد. پس از درگذشت ابو بکر، اسماء همسر امیر المؤمنین شده و به این ترتیب محمد بن ابی بکر، در خانه امام بزرگ شده بود.

 

15. الغارات، ج 1، صص 322- 302

 

16. همان، ج 2، ص 377

 

17. همان، ج 2، صص 412- 373

 

18. همان، ج 2، صص 442- 416

 

19. همان، ج 2، صص 459- 445

 

20. همان، ج 2، صص 461- 459

 

21. همان، صص 181- 179 (ترجمه فارسی) ، اخبار الطوال، صص 212- 211

 

22. همان، صص 503- 464

 

23. همان، ج 2، صص 516- 504

 

24. همان، ص 174 (ترجمه آیتی)


منبع : پايگاه حوزه
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه